نوشتن و قضاوت درباره سریالی که شاید هنوز زوایای پنهان شخصیتهایش برای مخاطب روشن نشده و چراهای زیادی بعد از دیدن هر قسمت برایش ایجاد میشود، اگر سخت نباشد آسان هم نیست. سریال آقازاده از آن دست سریالهایی است که از ابتدا هم معلوم بود حرف و حدیثهایی که دربارهاش در فضای رسانه و مجازی دست به دست میشود بیشتر از مباحث فنی و کیفی یک سریال بیست و چند قسمتی خواهد بود. از قبل هم معلوم بود ویژگیهای فنی سریال کمتر از پراید حامد دیده شود. با این مقدمه به چند نکته درباره سریال اشاره میکنیم.
1- ریتم قصه باید درخدمت محتوا و مفهوم اثر باشد و اگر چند دقیقه از آقازاده را نبینید ممکن است به آن حالی که دلتان میخواهد نرسید. آقازاده از آن سریالهایی نیست که جلوی تلویزیون دراز بکشی و در حالی که با گوشی موبایلتان بازی میکنید تماشایش کنید. برای دیدن آقازاده باید دغدغه داشت. یعنی باید به ذهن تنبل و بد عادتمان که البته تقصیری هم ندارد (به دلیل اینکه خوراک خوبی در این سالها برایش فراهم نبوده) یک تکانی بدهیم. اینجا باید ببینی و بعد بنشینی و رابطه آدمها را با هم کشف کنی. قصد و غرضشان و حتی مرضشان را حدس بزنی و بعد با خودت دو دوتا چهارتا کنی که : عجب! پس ماجرا اینطوریه؟
2-عنقا در مصاحبه اخیر خود گفته آقازاده مثل یک پلاک به گردن این سریال است و طبعا آقازاده هم اسم و رسم نشان داری است که ناخودآگاه همه نگاهها را به سمت و سوی فساد و نکبتی که در ذهن عامه از آقازاده و آقازادگی شکل گرفته میبرد. اما چاقوی دو لبه سریال دقیقا همینجاست. نویسنده در فیلمنامه اش نمی خواهد با «چاقوی آقازاده» به ذهن و روان مخاطب زخم بزند (درست برعکس کاری که خیلی ها که با قلم و زبانشان میکنند)، بلکه نویسنده میخواهد برای منِ مخاطب که جزیی از عوام هستم، روشن کند که خواص را نباید با یک تیغ زد. اگر آقازادههایی هستند که دُم شان را با رانت، سوء استفاده و هزار کار دیگر در خفا گره زده اند اما نجیب زادگانی مثل حامد هم هستند که از حق عوام دفاع می کنند حتی اگر پدرشان حاج رضایی باشد که خانه اش چند میلیارد می ارزد. (ارزش خانه حاج رضا را بگذارید به حساب تورم ناخواسته این روزها وگرنه خانه فرشته و لواسان هم الان چند ده برابر خانه حاج رضا قیمت دارد.)
3-میگویند پراید حامد بدجوری توی ذوق میزند مگر در این زمانه کسی دیگر با پراید به دنبال جرم و احقاق حق میرود.
این هم از بدِ زمانه است که چشم و دلمان هم به تظاهر عادت کرده. یادش بخیر روزگاری عده ای با موتور گازی و حتی پای پیاده، خودشان را سپر بلای ما میکردند. اصلا چه اشکالی دارد حامد با پراید یقه اختلاس گران و رانت خواران را بگیرد. اصلا فرض محال که محال نیست. کاش همه پراید سواران به اندازه سهم خودشان به دنبال احقاق حق و صیانت از بیت المال بودند و جلوی آقازاده هایی که از پیکان سواری به حق، به پورشه سواری ناحق رسیدند، می ایستادند.
نگاه تان به حامد و حامدها فقط به کت و شلوار و پرایدشان نباشد. به صبر و ایمان و توکل شان هم نیم نگاهی بیاندازید. حامد بغض فروخورده نجیب زادگانی است که در بدترین شرایط و عجیب ترین رذایل، باز هم لب به گله و شکایت باز نمی کنند مگر وقتی ظلمی به حقوق ملت میشود. اگر قصه را خوب دیده باشید، حامد در برابر ظلم به حقوق عامه، حتی صابون تذکر و توبیخ را به جان می خرد و صدای اعتراضش را نسبت به عملکرد بازپرس پرونده بلند میکند. اما همین حامد در برابر دامی که برایش افکنده شده و حیله آشکار شده نیما، سکوت میکند تا شبهه ترجیح منفعت خودش بر منفعت کار و مسئولیتش سایه نیافکند.
4-تهیه کننده سریال، سانسور یکی دو قسمت اخیر را به یک سری سوء تفاهمات برطرف شده ارجاع میهد اما ظاهرا برای عده دیگری هم سوء تفاهم ایجاد شده. درام نویسی رئال در اینجا نه تنها دشوار بلکه ناممکن است. اینجا حتی اگر قصه ات هم کاملا واقعی نباشد و تنها بر پایه برخی واقعیت هایی که حتی بچه دبستانی هم از آن با خبرند، نوشته و ساخته شود، باید صابون هر گله و شکایتی را به تنت بمالی.
پاشنه آشیل سینما و تلویزیون ایران یعنی فیلمنامه خوب و درام جذاب. یعنی اگر به عنوان یک نویسنده بخواهی قصه ات کمی واقعیتر باشد و خواسته و ناخواسته شخصیتهای داستانت به فلان شخص و فلان شغل و حتی فلان مکان شبیه شده باشد، آن وقت حسابت با کرام الکاتبین است. اینجا همه حق دارند و تو حق نداری! کافی است بگویی آقای دکتر فلان بود آن وقت باید به صد نفر جواب پس بدهی اما اگر نقش اول هایت کارگر و نقاش و بقال و ... باشند نه تنها صدای کسی در نمی آید بلکه بخاطر نوشتن فیلمنامه باورپذیر استحقاق کسب جایزه هم پیدا میکنی.
همین که حامد عنقا فیلمنامه ای مثل آقازاده نوشته که هر کس سعی میکند برای کسب شهرت بیشتر یا رفتن به کنج عزلت چنگی به آن بزند، یعنی الحق و الانصاف کارش را به درستی انجام داده. به قول معروف همین که آب به لانه مورچگان افتاده، سریال را بس. هیچ کس هم پیدا نمیشود که بگوید شما چرا به جای عذرخواهی از مردم به دنبال پاک کردن صورت مساله افتاده اید.
5- سریال آقازاده در حال افشای نمونه ای از یک جریان فاسد است که بر جان و مایه این کشور چنگ انداخته. قرار است ما در سریال به پیچیدگیهای گروهی پی ببریم که جنس کلاهبرداری شان از بیت المال با آن کلاهبردار میدان شوش که ضبط صوت دست دوم را جای نو به ما میاندازد، فرق دارد.
جریانی در کشور وجود دارد که دلش میخواهد ما با معنای لفظی آقازاده و بد و بیراهی که ممکن است در کوچه و خیابان به هرکسی که شبیه آقازاده هاست می دهیم، سرگرم باشیم، اما خودش با فراغ بال به آقازادگیاش برسد.
1- ریتم قصه باید درخدمت محتوا و مفهوم اثر باشد و اگر چند دقیقه از آقازاده را نبینید ممکن است به آن حالی که دلتان میخواهد نرسید. آقازاده از آن سریالهایی نیست که جلوی تلویزیون دراز بکشی و در حالی که با گوشی موبایلتان بازی میکنید تماشایش کنید. برای دیدن آقازاده باید دغدغه داشت. یعنی باید به ذهن تنبل و بد عادتمان که البته تقصیری هم ندارد (به دلیل اینکه خوراک خوبی در این سالها برایش فراهم نبوده) یک تکانی بدهیم. اینجا باید ببینی و بعد بنشینی و رابطه آدمها را با هم کشف کنی. قصد و غرضشان و حتی مرضشان را حدس بزنی و بعد با خودت دو دوتا چهارتا کنی که : عجب! پس ماجرا اینطوریه؟
2-عنقا در مصاحبه اخیر خود گفته آقازاده مثل یک پلاک به گردن این سریال است و طبعا آقازاده هم اسم و رسم نشان داری است که ناخودآگاه همه نگاهها را به سمت و سوی فساد و نکبتی که در ذهن عامه از آقازاده و آقازادگی شکل گرفته میبرد. اما چاقوی دو لبه سریال دقیقا همینجاست. نویسنده در فیلمنامه اش نمی خواهد با «چاقوی آقازاده» به ذهن و روان مخاطب زخم بزند (درست برعکس کاری که خیلی ها که با قلم و زبانشان میکنند)، بلکه نویسنده میخواهد برای منِ مخاطب که جزیی از عوام هستم، روشن کند که خواص را نباید با یک تیغ زد. اگر آقازادههایی هستند که دُم شان را با رانت، سوء استفاده و هزار کار دیگر در خفا گره زده اند اما نجیب زادگانی مثل حامد هم هستند که از حق عوام دفاع می کنند حتی اگر پدرشان حاج رضایی باشد که خانه اش چند میلیارد می ارزد. (ارزش خانه حاج رضا را بگذارید به حساب تورم ناخواسته این روزها وگرنه خانه فرشته و لواسان هم الان چند ده برابر خانه حاج رضا قیمت دارد.)
3-میگویند پراید حامد بدجوری توی ذوق میزند مگر در این زمانه کسی دیگر با پراید به دنبال جرم و احقاق حق میرود.
این هم از بدِ زمانه است که چشم و دلمان هم به تظاهر عادت کرده. یادش بخیر روزگاری عده ای با موتور گازی و حتی پای پیاده، خودشان را سپر بلای ما میکردند. اصلا چه اشکالی دارد حامد با پراید یقه اختلاس گران و رانت خواران را بگیرد. اصلا فرض محال که محال نیست. کاش همه پراید سواران به اندازه سهم خودشان به دنبال احقاق حق و صیانت از بیت المال بودند و جلوی آقازاده هایی که از پیکان سواری به حق، به پورشه سواری ناحق رسیدند، می ایستادند.
نگاه تان به حامد و حامدها فقط به کت و شلوار و پرایدشان نباشد. به صبر و ایمان و توکل شان هم نیم نگاهی بیاندازید. حامد بغض فروخورده نجیب زادگانی است که در بدترین شرایط و عجیب ترین رذایل، باز هم لب به گله و شکایت باز نمی کنند مگر وقتی ظلمی به حقوق ملت میشود. اگر قصه را خوب دیده باشید، حامد در برابر ظلم به حقوق عامه، حتی صابون تذکر و توبیخ را به جان می خرد و صدای اعتراضش را نسبت به عملکرد بازپرس پرونده بلند میکند. اما همین حامد در برابر دامی که برایش افکنده شده و حیله آشکار شده نیما، سکوت میکند تا شبهه ترجیح منفعت خودش بر منفعت کار و مسئولیتش سایه نیافکند.
4-تهیه کننده سریال، سانسور یکی دو قسمت اخیر را به یک سری سوء تفاهمات برطرف شده ارجاع میهد اما ظاهرا برای عده دیگری هم سوء تفاهم ایجاد شده. درام نویسی رئال در اینجا نه تنها دشوار بلکه ناممکن است. اینجا حتی اگر قصه ات هم کاملا واقعی نباشد و تنها بر پایه برخی واقعیت هایی که حتی بچه دبستانی هم از آن با خبرند، نوشته و ساخته شود، باید صابون هر گله و شکایتی را به تنت بمالی.
پاشنه آشیل سینما و تلویزیون ایران یعنی فیلمنامه خوب و درام جذاب. یعنی اگر به عنوان یک نویسنده بخواهی قصه ات کمی واقعیتر باشد و خواسته و ناخواسته شخصیتهای داستانت به فلان شخص و فلان شغل و حتی فلان مکان شبیه شده باشد، آن وقت حسابت با کرام الکاتبین است. اینجا همه حق دارند و تو حق نداری! کافی است بگویی آقای دکتر فلان بود آن وقت باید به صد نفر جواب پس بدهی اما اگر نقش اول هایت کارگر و نقاش و بقال و ... باشند نه تنها صدای کسی در نمی آید بلکه بخاطر نوشتن فیلمنامه باورپذیر استحقاق کسب جایزه هم پیدا میکنی.
همین که حامد عنقا فیلمنامه ای مثل آقازاده نوشته که هر کس سعی میکند برای کسب شهرت بیشتر یا رفتن به کنج عزلت چنگی به آن بزند، یعنی الحق و الانصاف کارش را به درستی انجام داده. به قول معروف همین که آب به لانه مورچگان افتاده، سریال را بس. هیچ کس هم پیدا نمیشود که بگوید شما چرا به جای عذرخواهی از مردم به دنبال پاک کردن صورت مساله افتاده اید.
5- سریال آقازاده در حال افشای نمونه ای از یک جریان فاسد است که بر جان و مایه این کشور چنگ انداخته. قرار است ما در سریال به پیچیدگیهای گروهی پی ببریم که جنس کلاهبرداری شان از بیت المال با آن کلاهبردار میدان شوش که ضبط صوت دست دوم را جای نو به ما میاندازد، فرق دارد.
جریانی در کشور وجود دارد که دلش میخواهد ما با معنای لفظی آقازاده و بد و بیراهی که ممکن است در کوچه و خیابان به هرکسی که شبیه آقازاده هاست می دهیم، سرگرم باشیم، اما خودش با فراغ بال به آقازادگیاش برسد.