یکی از پرسشهایی که بعضا مطرح میشود این است که چرا همه بنیهاشم که طایفه بسیار بزرگی بودند، با امام حسین (ع) به کربلا نرفتند و چه عاملی باعث نرفتن آنها شد؟ در حالی که امام نیز از همین طایفه بود. پیش از پاسخ به این سوال میگوئیم طایفه بنیهاشم یکی از طوایف بسیار بزرگ مکه است که ریشه همه آنها به هاشم جد اعلای پیامبر (ص) میرسد.
به گزارش ایسنا محمدجواد مروجی طبسی در ادامه مقاله خود در روزنامه «کیهان» نوشت: با دعوت علنی پیامبر (ص) به اسلام، برخی از آنان مسلمان شده و برخی دیگر همانند ابولهب بر کفر خود باقی ماندند. همچنین تعداد قابل توجهی از فرزندان عبدالمطلب جد اول پیامبر (ص) مسلمان شده و به مدینه هجرت کردند.
اما حمزه عموی پیامبر که از او فرزندانی به جای نمانده بود (۱) و از عباس عموی پیامبر که فرزندان و نوادگان بسیاری مانده بود متاسفانه هیچ یک از آنها با امام حسین (ع) همراهی نکردند و نوادگان ابوطالب که فرزندان عقیل و جعفر و علی باشند به جز عده کمی از آنها که توفیق شرکت در کربلا را نداشتند بقیه همراه امام حسین بودند.
از فرزندان عبدالله بنجعفر بنابیطالب دو نفر به نامهای عون و محمد و از فرزندان امیرمومنان پنج نفر به نامهای عباس، عثمان، جعفر، ابوبکر و عبدالله و از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) سه نفر به نامهای ابوبکر، قاسم و عبدالله و از فرزندان عقیلبن ابیطالب سه نفر به نامهای مسلم و عبدالرحمن و جعفر و از فرزندان ابوسعیدبنعقیل یک نفر به نام محمد و از فرزندان مسلمبنعقیل دو نفر به نامهای عبدالله و محمد و از فرزندان امام حسین (ع) یک نفر به نام علیاکبر که جمعا با امام حسین و فرزند شیرخوارش نوزده نفر (۲) در کربلا به شهادت رسیدهاند که اگر تمام بنیهاشم حاضر در کربلا از کوچک و بزرگ و شهید و زخمی و غیر آن را حساب کنیم شاید به چهل نفر نرسند.
اما آن گروه از آل ابیطالب که در کربلا شرکت نکردند زیاد هستند که به نام برخی از آنها بسنده میکنیم.
۱- عبداللهبنجعفربنابیطالب و برخی از فرزندانش،
۲- محمدبنالحنفیه و فرزندانش،
۳- برخی از فرزندان امیرمومنان همانند عمر اطوف،
۴- برخی از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) همانند زیدبنالحسن.
اینکه چرا برخی از طالبیها و تمام عباسیها که از بنیهاشم شمرده میشدند شرکت نکردند و با اینکه امام حسین (ع) طی نامهای از تمام بنیهاشم دعوت کرده بود، اما بسیاری از آنها به ندای امام لبیک نگفتند امری است بسیار مهم. در اینجا احتمالاتی دادهاند و برخی دیگر گرفتار توجیه عدم حضور آنها شدهاند.
با اینکه عدهای از برادران و برادرزادگان امام از همان نخست همراه امام بودند، اما حضرت پیش از حرکت خود نامهای از مکه به بنیهاشم نوشت و از آن تقاضای ملحق شدن کرد. حضرت در نامه چنین نوشت: من الحسین بن علی الی اخیه محمد و من قبله من بنی هاشم، اما بعد: فانه من لحق بی منکم استشهد و من لم یلحق بی لم یدرک الفتح والسلام (۳) از حسین بنعلی به برادرش محمد و هر که در آن سو از بنیهاشم میباشند، اما بعد: به درستی که هر یک از شما به من ملحق شود همراه من شهید خواهد شد و هر که ملحق نشود فتح و پیروزی را درک نخواهد کرد. والسلام.
مورخین نوشتهاند که پس از رسیدن این نامه، برخی از برادران و عموزادگان امام حسین به همراه محمدبنحنفیه رهسپار مکه شدند. (۴)، اما با این وجود هنوز بسیاری از بنیهاشم به کاروان حسینی ملحق نشدند.
عدهای از مورخین علت عدم شرکت بنیهاشم را چنین گفتهاند:
۱- دنیاخواهی
برخی از بنیهاشم به ویژه عمر اطرف فرزند امیرمومنان (ع) متاسفانه با عملکردی که پیش و پس از نهضت امام حسین داشت و همچنین با بیعت کردن با عبداله بن زبیر و حجاج بنیوسف و همراهی با مصعببن زبیر و کشته شدن همراه دار و دسته او و اذیت و آزار رساندن به امام سجاد (ع) بهترین و گویاترین دلیل است که چرا همانند وی در کربلا شرکت نکردند.
محدث قمی از صاحب عمده نقل کرده است: ولا یصح روایهًْ من روی ان عمر حضر کربلا و کان اول من بایع عبدالله بن الزبیر بیر ثم بایع بعده الجاج. (۵) روایت کسی که میگوید عمر در کربلا حضور یافته صحیح نیست، بلکه او اولین کسی بود که با عبداللهبنزبیر و سپس با حجاج بیعت کرد.
علامه مجلسی مینویسد: عمر اطرف پس از شهادت امام حسین (ع) با امام سجاد (ع) درباره صدقات پیامبر (ص) و امیرمومنان، به نزاع و مخاصمه پرداخت و امام را اذیت و آزار داد، اگر چه امام با او قطع ننموده و کمکش میکرد. (۶)
همچنین مسعودی نوشته است که وی به سوی مصعب بنزبیر رفته و او نیز صد هزار درهم به عمر اطرف داد. عمر پیوسته همراه او بود تا به همراه کشتهشدگان کشته شد. (۷) عجیب اینجاست که همین شخص به امام حسین پیشنهاد میکند که برای پیشگیری از کشته شدن، با یزید فرزند ابوسفیان بیعت کند. (۸)
با این بیان دیگر چه توجیهی برای عدم شرکت اینگونه افراد جز دنیاخواهی آنها داریم؟
۲- پیری و ناتوانی
دومین علتی که برای عدم حضور برخی از بنیهاشم ذکر شده این است که برخی از آنها دیگر پیر شده و توانایی حضور در جنگ و جهاد را نداشتند، همانند ابنعباس و عبدالله بنجعفر و برخی دیگر. ما اگرچه این را میپذیریم که برخی چنین بودهاند، اما انتظار میرفت که اولا فرزندان خود را و ثانیا مردم مدینه را جهت همکاری و همراهی با امام حسین (ع) تشویق و بسیج میکردند نه اینکه خود برای جلوگیری از حرکت امام حسین تلاش پیگیر و مستمری داشته باشند.
از طرفی مگر امام حسین (ع) از نظر سنی همردیف با آنها نبود و مگر در کربلا افرادی که بالای سن هشتاد و نود سال بودهاند، دیده نمیشد؟ پس چگونه است که پیری در آنها اثر گذاشته، ولی در امام حسین (ع) و یاران باوفایش اثر نگذاشته بود؟
۳- بیماری و نابینایی
احتمال دیگری که برخی نسبت به بنیهاشم دادهاند اینکه گفتهاند ابن عباس در آن زمان از بینایی کاملی برخوردار نبوده و همین ضعف بینایی بود که او را در آخر عمر مبتلا به کوری کرد. (۹) و درباره محمدبنالحنفیه گفته شده وی از یک نوع بیماری رنج میبرده که توانایی حمل سلاح را نداشته است، بدین جهت نمیتوانست در کربلا حضور یابد. (۱۰) و درباره عبدالله بن جعفر آوردهاند که علت عدم حضور وی در کربلا به جهت نابینایی بوده است. (۱۱)
آری درباره علت عدم حضور این سه شخصیت بزرگوار سخنان و توجیهات فراوانی شده است که متاسفانه برخی آنقدر در توجیه، مبالغه کردهاند که نامه امام حسین به بنیهاشم را از نظر سند مخدوش دانستهاند. در حالی که فقط بحث از عدم حضور نبوده بلکه هر یک از این سه چهره محترم به جای همراهی و شرکت در این نهضت، تلاش زیادی برای منحرف کردن امام داشتند، حتی ابن عباس پیشنهاد کنار آمدن با یزید را به امام داده بود.
تعجب اینجاست که ابن عباس و محمدبنحنفیه به هر عذر و بهانهای که شرکت نمیکنند، فرزندانشان را هم با امام همراه نکردند. تو گویی این دو بیمار یا نابینا بودند، آیا فرزندانشان هم بیمار یا کور بودهاند؟ پس چرا این دو همانند عبدالله بن جعفر که گفته میشود او هم نابینا بوده عمل نکردند و چرا فرزندان خود را تشویق و با امام حسین همراه نکردند؛ اگر نگوییم که محمدبن حنفیه فرزندان خود را از رفتن به کربلا نهی کرده بود؟
آری شاید فرزندان عبدالله بن عباس و محمدبن حنفیه از نظر ظاهر چشمشان بینا بوده، اما در واقع از نظر بینش و بصیرت بینا نبودهاند و اگر چنین نبود، پس چرا حضور نیافتند؟
صفار قمی به سند خود از حمزه بن حمران از امام صادق (ع) نقل میکند که در محضر آن حضرت بحث از خروج امام حسین (ع) و نپیوستن محمدبن حنفیه مطرح شد. امام فرمود: یا حمزه ان ساحدثک مجاهد الحدیث و الاتسال عنه بعد مجلسنا هذا، ان الحسین لما فصل متوجها دعا بقرطاس و کتب: بسمالله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی بنی هاشم، اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح والسلام. (۱۲)ای حمزه هماکنون حدیثی برایت نقل میکنم و پس از شنیدن آن دیگر در این باره چیزی نپرس.
بدان هنگامی که امام حسین (ع) قصد حرکت (به عراق) را داشت قلم و کاغذی طلبید و در آن چنین نوشت: از حسین بن علی به بنیهاشم، اما بعد: هر یک از شما خود را به من برساند همراهم به شهادت خواهد رسید و هر که همراهی نکند به فتح و پیروزی نخواهد رسید. والسلام.
دقت میکنید که امام صادق (ع) همراهی با امام حسین (ع) را سعادتی میدانست که هر یک از بنیهاشم غیر معذور اگر خود را نمیرساندند از این سعادت بزرگ محروم میشدند. چرا که هیچ رستگاری و سعادتی در آن روز بهتر از شرکت در کاروان حسینی و راضی نمودن امام زمان خود نبوده است. ولی متاسفانه برخی از بنیهاشم که هیچگونه عذر موجهی نداشتند، به خاطر دنیاطلبی و یا ترس از جان و مال و عدم درک صحیح و آگاهی از امام زمان، خود را از این فیض بزرگ محروم ساختند. بهگونهای که اگر آنها را از تمام اتهامات تبرئه کنیم باید گفت اینان در اینکه به ندای امام خویش پاسخ ندادند اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شدند.
پانوشتها
۱- المعارف، ابن قتیبه ص ۱۲۵،
۲- رجوع شود به ابصارالعین ص ۵۱- ۹۲،
۳- دلائل الامامهًْ، ص ۷۷،
۴- حیاهًْ الامامالحسین، ج ۳، ص ۴۵،
۵- منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۹۱،
۶- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۹۳،
۷- اخبارالطول، ص ۳۰۶،
۸- سخنان حسینبنعلی، ص ۲۷،
۹- تنقیح المقال، ج ۲، ص۱۹۲،
۱۰- تذکرهًْ الشهداء، ص ۷۱،
۱۱- زینب اکبری، ص ۸۷،
۱۲- بصائر الدرجات، ص ۴۸۱