سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۱ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۵:۵۶

روایتی متفاوت از محمدرضا پهلوی

«شاه بی‌شین» روایت سرگشتگی و تقدیر تاریخی «آخرین شاه» ایران است که از چند روایت تشکیل شده و هر یک از این روایت‌ها به گونه‌ای تلاش می‌کنند، پرده از زندگی خصوصی و شرایط اجتماعی مردم پیش از انقلاب بردارند.
کد خبر : ۵۲۱۵۷

به گزارش صراط به نقل از فارس: شاهنشاه فراری از وطن، شاهنشاه بی‌تاج و تخت، شاهنشاه افتاده بر بستر بیماری، شاهنشاه قسر در رفته از دست پزشکان و جراحانی با ملیت‌های مصری، آمریکایی، فرانسوی و... در آخرین روزهای عمر خود در کنار رود نیل به تورق تاریخ زندگی خود می‌پردازد تا شاید بتواند راز این سرگشتگی را بیابد و «صدای انقلاب مردم» ایران را بهتر درک کند. شاه بیمار و آواره شده با مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته،‌گاه به‌گاه از سر تاثر و تاسف «آه» ی می‌کشد و با هر «آه» کشیدن از عرش و ملکوت به پایین فرو می‌غلتد و به «شاهی بی‌شین» بدل می‌شود؛ شاهی که شوکت و منزلت خود را از دست داده و در بستر بیماری با مرگ دست به گریبان است و هر دم نغمه «آهی» جانسوز از او بر می‌خیزد.

 «شاه بی‌شین» نوشته محمدکاظم مزینانی روایت سرگشتگی و تقدیر تاریخی «آخرین شاه» ایران است. این رمان که در نوع خود نوعی آغاز محسوب می‌شود (و به‌‌ همان نسبت نویسنده آن نوعی آغازگر) از چند روایت تشکیل شده و هر یک از این روایت‌ها به گونه‌ای تلاش می‌کنند، پرده از زندگی خصوصی و شرایط اجتماعی مردم پیش از انقلاب بردارند.

روایت غالب در این رمان روایت دوم شخص مفرد است که فضای گسترده‌ای از رمان را از آن خود کرده است و به بازگویی زندگی شاهنشاه ایران می‌پردزاد؛ از روزی که پدر با چکمه‌های خود پا به خانه می‌گذراد و خبر شاه شدن خود را می‌دهد تا روزی که این شاه از سر آوراگی از کشوری به کشور دیگر پناهنده می‌شود. این روایت که به مانند همزادی برای شاه، او و اطرافیانش را دنبال می‌کند صرفا در دست شاه باقی نمی‌ماند و ملکه نیز بخش اندکی از بازگویی این تاریخ را عهده‌دار می‌شود؛ از روزهای فقر و فلاکت در پاریس تا مبدل شدن به زن اول دربار و شرکت در امور فرهنگی و....

در کنار این روایت اصلی، روایت دیگری وجود دارد که به توصیف خانواده‌ای تهیدست در یکی از روستاهای دامغان می‌پردازد؛ خانواده‌ای کوچک در یک محیط روستایی و به دور از هیاهوی پایتخت و فضای شهری. این روایت که در تضاد با روایت اول قرار دارد تلاش می‌کند فاصله میان دربار پادشاه و مردم جامعه، افزایش نارضایتی و اعتراض و در ادامه انقلاب مردم ایران را به نمایش بگذارد.

به جز این دو روایت عمده، دو خرده روایت دیگر نیز در این رمان وجود دارند. روایت اول به روزهای پایانی شاه در مصر و بر روی تخت بیمارستان باز می‌گردد که روند رشد و گسترش بیماری تا مرگ شاه، محیط بیمارستان، پزشکان، جراحان و پرستاران را به تصویر می‌کشد. نکته قابل توجه در این روایت نزدیک شدن آن به فضای ناتورالیستی برای توصیف روند گسترش بیماری در بدن شاهنشاه است، بیماری‌ای که بی‌شباهت به موریانه داخل عصای حضرت سلیمان نیست و به رغم بهبود ظاهری شاهنشاه از درون مشغول نابود کردن اوست.

اما دومین خرده روایت که‌گاه به‌گاه خودی می‌نماید و به رغم کوتاه بودن از تاثیر عمیقی برخوردار است به واگویه‌های شاه یا درد و دل‌های او با پدرش باز می‌گردد و همواره با این ترجیع بند در داستان تکرار می‌شود: «آه پدر تاجدار....»

هنر محمدکاظم مزینانی در رمان «شاه بی‌شین» فاصله گرفتن از روایت‌ها، عدم جانبداری از شخصیت‌ها و خاکستری باقی ماندن تا پایان داستان است. این ویژگی موجب شده خواننده تا پایان رمان متوجه حضور نویسنده در داستان نشود. از سوی دیگر تکرار روایت دوم شخص نه تنها به خوانش رمان لطمه نزده بلکه بر جذابیت و تشویق خواننده به ادامه دادن داستان و‌‌ رها نکردن آن افزوده است. زیرا خواننده احساس نمی‌کند که فضای توصیف شده از سوی دانای کل به توصیف درآمده بلکه همواره این احساس را دارد که همزادی که با زندگی شاه عجین شده، در حال توصیف صحنه‌هاست.

همچنین، اشاره به فاکت‌های تاریخی متفاوت در طول داستان و پرداختن به شواهد تاریخی از مطالعه و پژوهش نویسنده خبر می‌دهد و اینکه او برای نوشتن این رمان به منابع زیادی رجوع کرده است. این ویژگی در سرتاسر رمان خود را نشان می‌دهد و حتی در صفحات اولیه با داستان زنده ماندن معجزه آسای رضا شاه در آخور اصطبل «آن طفل یخ زده که با نفس گرم قاطر‌ها زنده شده بود، من بودم... من.... رضا شاه پهلوی!»، اشاره به جنش ۲۵۰۰ سالگی شاهنشاهی، توصیفات محیط دربار و.... بسیار رخ می‌نماید.

تاکنون داستان‌های بسیاری از مصیبت‌هایی که شاه و همراهانش پس از خروج از کشور داشتند نوشته شده است، اما شاید به جرات بتوان گفت که هیچ یک از آن‌ها نتوانسته‌اند این فضا را به خوبی ترسیم کنند. روایت فرار شاهنشاه و برخی درباریان از ایران به مصر، مراکش، باهاما، مکزیک، آمریکا، پاناما و در پایان بازگشت مجدد به مصر. سفرهایی که با اجبار و اکراه صورت می‌گرفتند و هر بار گزینه‌های محدودتری را در برابر شاه قرار می‌دادند و حس دربدری و آوارگی او را بیشتر نمایان می‌ساختند.

این رمان نوعی آغاز محسوب می‌شود؛ چرا که تاکنون کسی این گونه به نوشتن نپرداخته است و با تاریخ معاصر و شخصیت‌های تاریخی از این دریچه نظر نکرده است. از این رو برای قضاوت در مورد آن باید منتظر ماند تا آثار دیگری نیز نوشته شوند و از این رهگذر به انتقاد از آن پرداخت.
 
 
 

آخرین اخبار و تصاویر سیاسی  را در سرویس سیاست صراط بخوانید.


برچسب ها: شاه پهلوی
نظرات بینندگان
بگوری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۲ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۰
۰
۰
آقا نگید این حرفا رو. ربع پهلوی ناراحت میشوند.
شاهرخ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۵ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۰
۳
۰
این حرفها چیه نوشته اید مگه دوست دارید به سرنوشت ....... دچار شوید؟!!!!!