شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۶:۰۰

روایت ساده از یک ایثار بزرگ

سینما - فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» از دیدگاه کارگردان و تهیه‌کننده آن روایتی است ساده از ایثاری بزرگ که می‌تواند در جامعه توام با سوء‌ظن کنونی حسی از تداوم انسانیت ایجاد کند.
کد خبر : ۵۳۲۳۶

به گزارش صراط به نقل از خبرآنلاین سمیه علیپور: تازه‌ترین ساخته همایون اسعدیان و منوچهر محمدی برای نخستین بار در سی‌امین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
 
نمایش «بوسیدن روی ماه» در این رویداد سینمایی با واکنش‌های مختلف از سوی مخاطبان روبرو شد و از دو روز ابتدایی جشنواره در مرتبه اول انتخاب‌های مردمی و در روزهای بعد در جایگاه دوم قرار گرفته است.
 
محمدی و اسعدیان بعد از تجربه «طلا و مس» در این فیلم موضوعی مربوط به خانواده شهدا را با دیدگاهی انسانی روایت کرده‌اند؛ روایتی ساده از موضوعی که ابعاد گسترده‌ای می‌توان برای آن قائل شد.
 
بعد از ساختن فیلم موفق «طلا و مس» تولید فیلم بعدی قطعا سختی‌هایی داشت؛ اینکه بتوانید سوژه‌ای انتخاب کنید که موفقیت‌های فیلم قبلی را تداعی کند و در راستای نگاه خودتان باشد. چطور برای ساخت «بوسیدن روی ماه» گام برداشتید؟ اصلا سوژه این فیلم را زمان تولید «طلا و مس» در ذهن داشتید؟
همایون اسعدیان، کارگردان: «بوسیدن روی ماه» بعد از «طلا و مس» شکل گرفت، اما این نکته‌ای که اشاره می‌کنید یک معضل است. وقتی شما یک فیلم خوب دارید، توقع همه از شما بالا می‌رود و این کار را سخت می‌کند، چون تصور می‌کنید همواره در معرض مقایسه شدن هستید. می‌توان دست روی دست گذاشت و نشست، اما قطعا در این شرایط آدم دچار فرسودگی می‌شود.
 
باید کار کرد، بدون اینکه فکر کنید این فیلمی که می‌سازم بهتر و یا بدتر از کار قبلی است باید فیلم ساخت و به دغدغه‌ها پرداخت و اصلا به این فکر نکرد که نتیجه چه خواهد شد. من سعی کردم این کار را انجام دهم، چون بعد از «آخر بازی» فاصله هفت ساله‌ای بین کارهایم افتاد، دوست داشتم بعد از «طلا و مس» این فاصله نیافتد.
 
وقتی آقای محمدی همانند «طلا و مس»، طرح دو صفحه‌ای «بوسیدن روی ماه» را مطرح کردند، آن‌قدر برایم جاذبه داشت که احساس کردم می‌توانیم کاری ارائه دهیم که هم دوستش داشته باشیم و هم با مخاطب ارتباط برقرار کند و به این هم فکر نکنیم که از «طلا و مس» بهتر است یا بدتر.
 
آقای محمدی در گفت‌و‌گوهایی که با شما صورت می‌گیرد روشن می‌شود ایده‌های زیادی در ذهن شما هست که برخی از آن‌‌ها را در قالب فیلم‌هایی که به تهیه‌کنندگی شما ساخته شده، دیده‌ایم. به نظر می‌رسد شما بنا به تناسب زمان و موقعیتی که در آن قرار داریم این طرح‌ها را عنوان می‌کنید و فیلم‌‌ها تولید می‌شوند. آیا این زمان‌بندی که به آن اشاره کردم در واقع وجود دارد؟
منوچهر محمدی، تهیه‌کننده: همین طور که می‌گویید هست. حرفه ما سینماست و طبیعتا باید در این زمینه فکر کنیم. همیشه تعداد زیادی سوژه و فکر هست که پاره‌ای از این‌‌ها براساس حس و حال و احوالات شخصی خودمان احساس می‌کنیم می‌تواند بیشتر در خدمت این موضوع و این حال و هوا باشد. به همین خاطر خود این موضوعات خود به خود جلوتر می‌آیند و خودشان را به ما نشان می‌دهند.
 
درست مثل شخصیت‌هایی که شما در گنجه‌ای دارید که یکی از این عروسک‌ها خودش را بیشتر نشان می‌دهد و در آن لحظه شما بیشتر دوست دارید با او باشید. برای من چنین است و موضوعی که در دستور کار قرار می‌گیرد با شرایط اجتماعی، روحی و حال و هوایی که در آن به سر می‌بریم تطبیق پیدا می‌کند.
 
البته معنای آن این نیست که فقط همان یک طرح را در نظر داریم. یکی از افسوس‌های زندگی من این است که طرح‌هایی در نظر دارم که وقت بعضی از آن‌‌ها می‌گذرد و بعضی به دلیل مجموعه‌ای از شرایط نمی‌توان ساخت و این یکی از دلتنگی‌هایی است که من در سینما دارم.
 
آقای اسعدیان دغدغه «بوسیدن روی ماه» و نگاه انسانی موجود در فیلم  چقدر مسئله خود شماست؟ مادر شهید، زندگی آنان و تبعات بعد از جنگ تا چه حد ذهن شما را به خود مشغول می‌کند، زیرا در مورد فیلمی همانند «بوسیدن روی ماه» خیلی مهم است که سازنده خود آن دغدغه‌مند باشد.
اسعدیان: بعد از ساخت «طلا و مس» همواره این سئوال مطرح می‌شد که خود من تا چه حد با این قشر آشنایی داشتم و پاسخ من این بود که ارتباطی ندارم. الان هم خیلی راحت اعتراف می‌کنم با وجود آنکه در جامعه اطراف ما این پدیده وجود دارد، اما در خانواده خودم چنین مسئله‌ای نداشتیم.
 
باور من بر این نیست که اگر در اطرافم چنین موردی نباشد نمی‌توانم به آن فکر کنم. این دغدغه اجتماعی ماست و لزوما نباید دغدغه من به عنوان یک فرد باشد. برای بعضی‌ها این موضوع خیلی نزدیک است و در خانواده‌شان وجود دارد، برادری، برادرزاده یا خواهرزاده‌ای. برای من چنین نیست، اما جنگ دغدغه اجتماعی ماست و تبعات جنگ نیز به مسئله ما تبدیل می‌شود و نمی‌توانیم به آن فکر نکنیم.
 
وقتی طرح «طلا و مس» و یا «بوسیدن روی ماه» با من در میان گذاشته شد، این برایم مهم نبود که با این مسائل از نزدیک ارتباط داشتم یا نه. مهم برایم این بود که دغدغه‌های اجتماعی خودم را در آن می‌بینم یا نه. اگر دغدغه‌‌های اجتماعی خودم را در آن ببینم به سراغش می‌روم.
 
از لحظه‌ای که طرح «بوسیدن روی ماه» با من در میان گذاشته شد، نفس این کار که یک آدم هرآنچه داشته فدا کرده و حالا آخرین داشته‌اش را هم ایثار می‌کند برایم آن‌قدر قوی بود که احساس کردم می‌توانم براساس آن کار انسانی خوبی تولید کنم.
 
 
رابعه مدنی و شیرین یزدان بخش
 
آقای محمدی، شخصیت مادر شهید و جانباز در فیلم‌های ما بارها ظاهر شده‌اند، اما اینکه مشخصا فیلمی براساس این شخصیت پیش برود پیش از «بوسیدن روی ماه» نداشتیم. از یک سو تصویر کردن این شخصیت به دلیل موقعیتی که در آن قرار دارد می‌تواند تماشاگر را متاثر کرده و با خود همراه کند و از سوی دیگر خاص بودن موقعیت این شخصیت می‌تواند او را از تماشاگران دور کند. این جاذبه و دافعه برای شما نگران کننده نبود؟
محمدی: این سئوال اشکالی بنیادی دارد و از این ناشی می‌شود که ما سینما و جادوی آن را نمی‌شناسیم. مگر ما نسبتی با گلادیاتورهای رم باستان داریم؟ چطور می‌شود که وقتی فیلمی درباره آنان ساخته می‌شود برایمان جذاب می‌شود که این فیلم را ببینیم؟ و یا مگر افسانه تروا چه نسبتی با ما دارد که احساس می‌کنیم که این موضوع می‌تواند موفق باشد و کمپانی‌های بزرگ آمریکایی که مخاطب برای آنان مسئله مهمی است سراغ آن می‌روند. یا موضوع غرق شدن کشتی تایتانیک چقدر می‌تواند مسئله ما در همه دنیا باشد؟
 
به واقع این‌ها بهانه‌‌هایی هستند که به واسطه آنان سراغ داستان اصلی اسطوره‌ای به نام انسان، دغدغه‌های انسان و موقعیت انسان در شرایط مختلف. اگر بخواهیم اینجا در مورد افسانه تروا فیلم بسازیم شاید کاری به درد بخور از آب درنیاید، اما ما جنگ را فرهنگ شهادت و نسبت آدم‌ها را با جنگ می‌شناسیم و براین اساس خیلی راحت‌تر می‌توانیم سراغ این موضوع برویم و با این موضوع ارتباط برقرار کنیم.
 
قبل از همه این عناوین و القاب، روحانی، غیرروحانی، مادر شهید، یک مهاجر جنگ‌زده و یا هر چیز دیگری از این دست با یک موقعیت انسانی روبرو هستیم. اگر آن موقعیت انسانی درست باشد و درست انتخاب شود و درامی که براساس این موقعیت انسانی شکل می‌گیرد درام باورپذیری باشد، به گمان من می‌توان سراغ همه موضوعات رفت. سینما کلیدی دارد که اگر درست به هر قفلی انداخته شود آن در را باز می‌کند و یک دریچه جدیدی از دنیا و هستی به آدم نشان می‌دهد.
 
همان‌طور که ما در آثار بزرگان ادبیات و سینما می‌بینیم موضوعاتی متکثر انتخاب شده‌اند، مهم آن نحوه ورود است که احترام به انسان و دغدغه‌هایش و انسان‌شناسی در آن وجود داشته باشد. اگر چنین باشد به گمان من می‌توان سراغ همه این موضوعات رفت و یک شکل تبلیغاتی دید که سهل و آسان است و یک شکل انسانی دید که آن کار سختی است.
 
آقای اسعدیان انگار به عمد خواستید چهره آشنایی را در جایگاه شخصیت‌های اصلی فیلم مقابل تماشاگر قرار ندهید...
اسعدیان: بله همین طور است. همانند «طلا و مس» ما عمد داشتیم بازیگران شناخته شده نباشد تا تماشاگر احساس نکند فلانی چقدر خوب بازی می‌کند و احساس کند واقعا دو مادر واقعی می‌بیند. آقای محمدی به نکته خوبی اشاره کردند. چه در «طلا و مس» و چه در «بوسیدن روی ماه»‌ ترس و دلهره ما در تمام طول ساخت فیلم این بود که آیا می‌توانیم از حد مادر شهید فراتر برویم و مادرانی که شهید نداده‌اند هم حس فیلم را درک کنند.
 
و یا عاشقانه «طلا و مس» را نگوییم فقط متعلق به یک طلبه است و طلبه بودن او را فراموش کنیم و حس انسانی موجود در آن را درک کنیم. یکی از دوستان منتقد که فیلم را دیده بود به من می‌گفت وقتی خبر فیلم را خواندم پیش خود تصور کرده چه کسی حوصله دارد 90 دقیقه بنشیند و زندگی دو زن میانسال را نگاه کند؟ این ترس ما هم بود که قهرمان ما یک زن میانسال است.
 
اینکه بتوانیم از این مرحله فراتر برویم و تماشاگر یادش برود که فقط یک مادر شهید را می‌بیند و احساس کند یک مادر و یک انسان را می‌بیند می‌توانیم با بیننده ارتباط برقرار کنیم در غیر این صورت درجا می‌زنیم و فیلم محدود و برای عده‌ای خاص می‌شود و دیگر نسل امروز نمی‌تواند با آن همذات‌پنداری کند. اگر در «طلا و مس» موفق بودیم به این دلیل بود که تماشاگر فراموش کرد زندگی خصوصی یک طلبه را می‌بیند و خودش را هم در کار دید. امیدواریم در اینجا هم این موفقیت را پیدا کرده باشیم و از حد ظاهر قضیه فراتر برود و تماشاگر بتواند چیز دیگری که دوست داشتیم در فیلم ببیند.
 
 
مسعود رایگان و صابر ابر
 
در مقطعی صداوسیما با سریال‌سازی‌ها سراغ موضوع جنگ رفت و تقریبا تمامی این کارها به دلیل غرق شدن در رنگ و بوی سفارشی موفق به تامین نیاز جامعه برای پرداخت به موضوع شهدا و دفاع مقدس نشدند. این در شرایطی است که همچنان جامعه نیازمند تولید آثاری سینمایی و تصویری در این زمینه است و حالا نوع پرداخت اهمیت پیدا می‌کند؛ اینکه زاویه نگاه از دل سفارش‌ها بیرون نیاید و دغدغه‌ای اساسی و واقعی باشد. به نظر می‌رسد شما تلاش داشتید در فیلم نوع ایثاری که رزمندگان و شهدا در جبهه‌های جنگ داشتند، در دنیای امروز و با ایثار یک مادر شهید به نمایش بگذارید؛ نوعی نگاه استعاره‌ای برای ملموس‌تر کردن حس و حال‌ها.
محمدی: یکی از اتفاقات بزرگی که در تاریخ هر کشور می‌افتد و اتفاقی است که تاثیرات طولانی مدت و عمیقی می‌گذارد، جنگ است. جنگ به دلیل مجموعه‌ای از خسارت و آسیب‌ها که دارد مثل زخمی است که به این راحتی بهبود پیدا نمی‌کند، بلکه اثرات این زخم تا مدتی طولانی در مسائل اجتماعی و شخصی حضور خودش را به اشکال مختلف نشان می‌دهد.
 
مسئله سر این است که به طور طبیعی عده‌ای در این جنگ‌ها به شهادت می‌رسند و طبیعتا این‌ها خانواده‌، مادران، همسر و فرزندانی داشتند که باز به طور طبیعی جامعه در مقابل این‌ها وظایفی دارد، اینکه احترام آنان را نگه دارد و از آنان تقدیر کند که به نظر من در کشور ما این اتفاق افتاده، اما آنچه که فکر می‌کنم کمبودش به شدت احساس می‌شود، این است که کار بزرگ آنان یعنی گذشتن از عزیزترین عزیز که فرزندشان به درستی از سوی همه درک نمی‌شود. ما باید فرهنگی ایجاد کنیم که این مسئله را درک کند؛ البته نه یک همراهی ترحم‌برانگیز، بلکه یک همراهی عمیق.
 
ما باید بتوانیم با فهم ایثاری که این‌ها کرده‌اند آن را به درستی نشان دهیم. این بزرگترین خدمتی است که می‌توانیم به خانواده شهدا کنیم. زمانی این‌ها را به شکل‌های تصنعی و مصنوعی می‌بریم و چیزی به آنان می‌دهیم و یا در مراسمی از آنان تجلیل و تقدیر می‌کنیم، اما فکر می‌کنم در تنهایی و خلوت این‌ها اینکه جامعه و مردم به درستی درک کنند که آنان چه چیزی از دست داده‌اند و لحظات و کسری از ثانیه‌ها که یاد فرزندانشان می‌افتند و آرزو می‌کنند کاش فرزندشان می‌بود، اهمیت دارد.
 
اگر این فهم شود و متکثر شود و گسترش پیدا کند بیشتر از خانه، زمین، یخچال و قاب عکس برایشان ارزش دارد و این تنها مختص خانواده شهدا نیست و نسبت هر مادری با فرزندش می‌تواند همین حالت باشد. اگر به مادری بگویند شما محکوم به این هستی که فرزندت را به هر دلیلی از دست دهی، فهم این از خودگذشتگی چیزی است که در فرهنگ ما جای آن خالی است و اگر وظیفه‌ای در قبال این آدم‌ها احساس می‌کنیم فهمیدن آنان است؛ فهمیدنی که از سر ترحم و یا وظیفه اداری و سازمانی نباشد، بلکه فهمیدن اینکه آنان انسان هستند و در انسان بودن خودشان احتیاج به فهم متقابل دارند.
 
بحث از ایثار زمانی در فیلم شما مطرح شده که در جامعه شاهد کمترین میزان ایثار و فداکاری هستیم و حتی به نوعی برداشت‌های منفی از گذشته صورت می‌گیرد؛ در چنین فضایی چطور می‌توان از یک ایثاری در این حد بالا سخن گفت و آن را باور کرد؟
محمدی: کمترین اثر طرح چنین قصه‌ای امیدوارم و آرزو می‌کنم این باشد که وقتی جوانی روی صندلی مترو و یا اتوبوس نشسته و پیرزنی بالا سر او می‌ایستد، احساس کند وظیفه‌اش است که بلند شود و جای خودش را به او دهد. متاسفانه جامعه ما به سمتی می‌رود که در آن زرنگی یعنی اینکه نه تنها به حق خود قانع نباشی بلکه بتوانی حق دیگری را هم از چنگش دربیاورید. اینکه جامعه از نظر هنجارهای اخلاقی به سمتی برود که دروغ گفتن و خیره در چشمان مردم دروغ گفتن تبدیل به هنجار شود جای نگرانی عمیق دارد.
 
اینکه هنوز می‌توان به انسان امیدوار بود و نمونه‌های اعلایی از انسانیت نشان داد که ما را یاد آن فطرت سالم و پاک خودمان بیاندازد که می‌توانیم آدم‌ها را درک کنیم و با آنان ارتباط برقرار کنیم و حسن ظن داشته باشیم موضوع مهمی است.
 
جامعه ما به سمتی می‌رود که همه در آن دچار سوء ظن می‌شوند و این اتفاق خیلی دردناکی است. به گمان من اگر امروز صبح به من خبر دهند تمام چاه‌های نفت ایران خشک شده به اندازه‌ای که به من بگویند دروغ یک امر رسمی شد ناراحتم نمی‌کند. خبر دوم از نظر من دردناک‌تر و کشنده‌تر از خبر اول است. هنوز فکر می‌کنم سرمایه عظیم هستی، انسان است و اگر به یاد آدم‌ها بیاوریم هنوز انسان‌ها می‌توانند خوب باشند و کمک کنیم حسن ظن واقعی در جامعه به وجود آید ارزش زیادی دارد.
 
این حسن ظن باید به واسطه اقدامی باورپذیر صورت بگیرد، اینکه پیرزنی از باقیمانده جنازه بچه‌اش برای شاد کردن دل دوستش بگذرد باورپذیر است و امری می‌شود که می‌توان به آن تاسی کرد و نمی‌توان در مقابل آن مقاومت کرد و گفت که این دیگر مال ما نیست و مال اولیاست یا مال ائمه است؛ یعنی تصویر کردن اقدام قهرمان‌های ساده‌ای که آدم‌ها برای الگوبرداری از آنان و تحت تاثیر رفتارهایشان قرار گرفتن، بهانه‌ای با وجدان خود نداشته باشند.
 
به اعتقاد من فیلم «بوسیدن روی ماه» وجدان‌های بیدار، نیمه‌خفته و خفته را در مقابل یک چیز به شدت واقعی و ساده قرار می‌دهد که بایستی خیلی قلبشان کدر شده باشد که نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.