ببین برادر من !
ما خودمان طلبه ایم .
البته از آن طلبه های مثلا روشنفکر .
سعی می کنیم در عین حال اینکه طلبه هستیم ، خیلی هم خودمان را تافته ی جدا بافته از مردم نکنیم .
البته بنده از آن دسته طلبه هایی بودم که همیشه به خاطر ریش کوتاهم ، در میان برخی دوستان ، انگشت نما بودم .
اما خب وقتی روزهای اول طلبگی از مرجع تقلیدمان استفتاء کردیم و فرمودند : اگر صدق ریش بکند ، ولو اینکه کم هم باشد ،کافیست ؛ دیگر به اندازه ی دلخواه ریشمان را می تراشیدیم و سعی می کردیم به حد حرام نرسد .
خلاصه اینکه بعد از سال ها ، بعضی وقت ها هم در درس خارج ، بعضی آقایان رفقا خیلی چپ چپ نگاه مان می کردند .
حالا اصلا ریش که ملاک طلبه بودن و مذهبی بودن نیست ، هست ؟
نه والله . نیست .
چه کسی گفته هرکس ریشش زیاد بود ، این مومن است و این مذهبی است و این فلان است و این بهمان ؟
مومن بودن به قول پدر بزرگ مرحومم ، به ریشه است . به ریش نیست .
به حقیقت دین را فهمیدن است .
حالا چه ریشت به اندازه ی کفایت باشد چه به اندازه ی قد گردنت تا روی سینه ات.
فرقی نمی کند …
دین را اگر فهمیدی ، با ریش باشی یا بی ریش ، موفقی و سربلند .
و اگر نفهمیدی با ریش باشی یا بی ریش ، کلاهت پس معرکه است .
حالا ریش یک روحانی که جای خود دارد .
وقتی یک روحانی لباسی را پوشید که به آن لباس می گویند : لباس رسول الله ، دیگر همه ی شئونش زیر ذره بین است .
مایی که لباس روحانیت نپوشیدیم ، در بین همفکران خودمان ، زیر ذره بین بودیم چه رسد به اینکه لباس روحانیت بپوشیم و در میان مردم هم بخواهیم زندگی کنیم .
از آنجایی که بنده عاشق لباس روحانیت بودم ، روزهای اول طلبگی ، استاد بزرگوار و اهل نَفَس ما که ما را شناخته بود و دیده بود چه آدم ترمز بریده ای هستیم ؛ داخل این کله ی پوک بنده ، یک مطلب خیلی مهمی را فرو کردند که :
آقای مداحی ! حواست باشد که اگر این لباس را بخواهی بپوشی ، اول باید لباس تقوی را به تن کنی .
وقتی لباس تقوی را به تن کردی ، همه ی شئون زندگی ات می شود اقتصاد …
همه ی شئون زندگی ات می شود رعایت …
همه ی شئون زندگی ات می شود مواظبت …
خیلی چیزها برای یک فرد معمولی حلال است و نعمت خداست ، اما بعضی وقت ها همان چیز ، برای یک طلبه ی ملبس ، مکروه می شود و گاهی اوقات نیز ، حرام !
استادمان می فرمودند : فیلم زیر نور ماه این حرف ما را خوب بیان کرد که بابام جان ! لباس روحانیت ، لباس فعله گی دین است .
لباس روحانیت لباس عمله ی دین بودن است …
لباس روحانیت ، لباس خدمتگزاری برای مکتب است …
لباس روحانیت ، لباس فردیست که بتواند جنس درد مردم را بفهمد …
لباس روحانیت ، لباسیست که وقتی پوشیدی دیگر مال خودت نیستی …
می شوی سرباز امام زمان و به عنوان جیره خوار امام صادق علیهما السلام دیده می شوی …
آنوقت است که مسئولیتت خیلی سنگین است …
و آنقدر گفتند و گفتند و گفتند که ما فهمیدیم این لباس خیلی خیلی خیلی قداست دارد .
و عجب انسانهایی هستند که این لباس را می پوشند .
الحق و الانصاف هم خیلی از طلبه های عزیز را که می بینم ، می بینم همان رعایت هایی را که استاد بزرگوار ما می فرمودند ، دارند .
بحمد الله شهر مقدس قم فراوانند از این طلاب عزیز و سربازان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه .
اما خب متاسفانه برخی از طلاب هم هستند که مستثنی هستند از یک سرباز خوب بودن .
و وقتی آنها را می بینی ، احساس می کنی که اینها نان امام صادق علیه السلام را نخورده اند .
زندگی اشان را که می بینی ، می بینی بویی از عمله گی دین نمی دهد .
بیشتر زندگی اشان شبیه کارفرمای دین است نه عمله ی دین .
و وقتی که یک آخوند ، به جای اینکه بشود عمله ی دین و فعله گی بکند برای خدا ، خیال برش دارد و برود و بشود کارفرمای دینی
و دستور بدهد
و برای خودش ببرد و بدوزد
و همیشه کارهای خودش را درست ببیند
و فقیر و مستضعف در زندگی اش ، جایی نداشته باشند
و گره از کار مردم باز نکند
آنوقت است که آن آخوند به درد لای جرز دیوار هم نمی خورد .
بعضی وقت ها که آمپرم می رود از دست این آخوندهای بی درد دین ، روی هزار
می گویم نکند من دارم اشتباه می کنم
بعد سخنان امام خمینی رحمت الله علیه را مرور می کنم و می بینیم نخیر همچین هم پر بیراه آمپر نچسبانده ام .
امام خمینی رحمت الله علیه در باب لزوم ساده زیستی روحانیت می فرمودند :
و یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند.آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مىشنیدند، آنهایى ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمى شان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى (۱)، مرحوم آشیخ مهدى (۲) و عده دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى (۳) و مرحوم آمیرزا محمد ارباب (۴)؛ همه اینها را من منزل هایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبه اى مثل او بود، زندگى اش یک زندگى اى بود که مثل سایر طلبه ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزامحمدارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همینطور، سایرین هم همینطور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى شد که اینها را مى دید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان،یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانه تان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته مىشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.
اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیره شان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطى داشته باشد و یک دفترى و یک دستکى داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هرچه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمىروید- از علومتان کاسته مىشود. آنهایى که این کتاب هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگىشان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتابهاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمىدانستند که من خانه ام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهارتا.
شما خیال مى کنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست، مى گوید: باید برویم جاى دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است ..(۱)- آقاى شیخ ابوالقاسم قمى، از علماى بزرگ قم در اوایل تأسیس حوزه علمیّه قم که به سال ۱۳۵۲ ه. ق. در گذشته است.
(۲)- آقاى شیخ مهدى حِکَمى، از علماى مهم قم و صاحب کرامات اخلاقیّه در اوایل تأسیس حوزه علمیه قم.
(۳)- آقاى میر سید محمد برقعى، از علماى مبرّز قم که فرزند ارشد مجتهد بزرگ قم یعنى مرحوم سید عبداللَّه برقعى بود.
(۴)- آقاى میرزا محمد ارباب قمى، از علماى بزرگ و محدثین عالیمقام که در اوایل تأسیس حوزه علمیه قمدار فانى را وداع گفتند. وى جدِّ آقاى شهاب الدین اشراقى (داماد امام خمینى) است.صحیفه امام، ج۱۹، ص: ۲۵۳
و تا ما دیده ایم و دیده ایم بزرگان ما زندگی اشان همینطور بوده است . بنده منزل حضرت آیت الله جوادی آملی را دیده ام و منزل آیت الله نوری همدانی را دیده ام .
آنوقت است که وقتی رفیق آخوندم ( روحانی نمی گویم به او ) را می بینم که فلان ماشین را سوار می شود ، عدالتش برای من می رود زیر سوال . وقتی به او می گویم فلانی چرا اینطور زندگی می کنی توجیهی می آورد که می خواهم یقه اش را بگیرم و ….
به خدا قسم پولدار بودن بد نیست و فقر هم نزد خداوند یکی از منفورترین چیزهاست و ثروتی که در راهش مصرف شود ، نیز محبوب خداوند است ؛ اما این مقوله ای که یک آخوند ! در زمستان پرادو یا به قول دوستمان خودروی بی ام دابلیو سوار شود ، اما یک آدم بی ماشین را در کنار خیابان نبیند و جنس سرمای بیرون ماشینش را درک نکند ، این فرد آخوند است نه روحانی .
این فرد برای آسایش و مصونیت خودش این لباس را پوشیده است و نه برای دین ِمردم .
چند روز پیش رفتیم منزل یکی از آشنایان . به من گفت که : فلانی ! چقدر از این شاخه به آن شاخه پریدی . اگر همان آخوندی ! را ادامه داده بودی الان به جایی رسیده بودی !
به ایشان گفتم : رفتم کار کردم . پوستم کنده شد . کارگری کردم . آش بردم تو راهپیمایی ۲۲ بهمن فروختم . پولمو جمع کردم که اگه یه روزی مثل امروز یه ماشین سوار شدم بگم رفتم عمله گی کردم و ماشین خریدم . تازه به شکرانه ی این لطف خدا با همین وسیله ی نقلیه تا جایی که بتونم آدم سوار می کنم .
نه اینکه مثل یه آقای آخوند ! …
حضرت آیت الله سید عز الدین زنجانی شاگرد مرحوم علامه ی طباطبایی (که حضرت علامه برخی از شاگردانشان را به ایشان ارجاع می دادند ) می فرمودند : من به طلاب و روحانیت عزیز سفارش می کنم و نیز وصیت می کنم هر وقت ماشینی آمد دنبالتان و قرار بود شما را جایی ببرد ، این عمامه را از سر بردارید . این عمامه مسئولیت دارد .
آنوقت آقای … سوار خودروی اِن میلیونی می شود که تا امروز قشر مستضعف ما حتی به دستگیره ی درش دست نزده است .
خدایا ! تو شاهدی من از عمل این دسته آخوندها بیزارم .
این ها همان کسانی هستند که باعث آزار طلاب عزیزمان می شوند که به سختی گذران معاش می کنند .
این ها همان کسانی هستند که ….
خدایا ! تو شاهدی من از عمل این دسته آخوندها بیزارم .
توجه توجه : ماشین داشتن بد نیست . خیلی هم خوب است . اتفاقا مرکب خوب ، از آن دسته چیزهایی است که در روایات به آن اشاره شده و از سعادت یک مرد ، یک مورد داشتن مرکب خوب بیان شده است . خوش به حال کسانی که امروز مرکب خوب دارند . ماهی فلان قدر هم می دهند بنزین لیتری ۷۰۰ تومان می زنند ، اما به این ماشین دل نبسته اند . این وسیله ی نقلیه اشان ، مرکب فقرا هم خواهد بود . ماشین عروس افراد مستضعف هم خواهد بود و …
پی نوشت : گفت به امام حسن مجتبی گفت : آقا عجب اسبی داری ! دلم می خواست یک همچنین مرکبی می داشتم . امام مجتبی به او فرمودند :مال تو . و اسب را به او بخشیدند .
دارا بودن بد نیست . از خد اعتدال خارج شدن بد است …
دارا بودن بد نیست ،، دل بستن به دارایی ها بد است …
کی گفته داشتن ماشین ان ملیونی دور از شون طلبگیه ؟
کی گفته مرکب عالی از ان مخصوص کسانیه که با دین سرو کاری ندارن ؟
این درست نباید دل بست باید این مرکب رکب فیقر و .... باشه ولی دلیل بر این نمیشه که هر کسی این وسیله نقلیه رو داره .... باشه
برو ادم باش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱