دختر ۱۵ ساله افغانستانی که توسط یکی از شهروندان وظیفه شناس به کلانتری معرفی شده بود تا دردام باندهای خلافکار گرفتار نشود، درباره ماجرای فرارش از خانه به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: تا کلاس هفتم درس خواندم، اما از زمانی که به خاطر شیوع کرونا، تحصیل به صورت مجازی ادامه یافت، من مجبور به ترک تحصیل شدم چرا که پدر و مادر معتادم نمیتوانستند برای من تلفن همراه بخرند.
خراسان در ادامه نوشت: خلاصه به اجبار در خانه ماندم و مشغول پاک کردن زعفران شدم تا از این طریق درآمدی کسب کنم و با پولهایی که گاهی پدر و مادرم به عنوان پول توجیبی به من میدادند برای خودم پس اندازی داشته باشم، اما در این میان همواره به خاطر توهمات شیشهای پدر و مادرم در عذاب بودم، چون آنها مدام مرا کتک میزدند به گونهای که آثار آن روی بدنم باقی میماند.
در عین حال من همه ناملایمات زندگی را تحمل میکردم تا این که یک ماه قبل پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا به پیرمرد ۸۸ سالهای شوهر بدهند و در قبال آن ۵۰ میلیون تومان به عنوان شیربها دریافت کنند. آنها وقتی با مخالفت من رو به رو شدند، با کتک زدن سعی میکردند مرا به این ازدواج راضی کنند.
این بود که شبانه مدارک شناسایی، لباس و حدود ۵۰۰ هزار تومان پول را در کوله پشتی ام گذاشتم و تصمیم به فرار از خانه گرفتم، چون دیگر از آزار و اذیتهای پدر و مادرم خسته شده بودم و نمیخواستم با آن پیرمرد ازدواج کنم. آن شب به بهانه خرید تخم مرغ از خانه بیرون آمدم و در خیابانها سرگردان شدم.
شب بود و من از ترس اطرافم را میپاییدم تا این که بالاخره زیر یک پل نشستم و به خواب رفتم. از آن روز به بعد آواره و سرگردان در کوچه و خیابانها میگشتم وحتی گدایی میکردم و شبها را نیز در پارکها یا زیرگذرها میخوابیدم، ولی هیچ گاه دست به دزدی نزدم و با هیچ کس ارتباطی نداشتم تا این که از این وضعیت به تنگ آمدم و نزد بنگاه دار ایرانی رفتم که پدرم برای اجاره منزل به او مراجعه میکرد.
وقتی ماجرای فرارم از منزل را برایش بازگو کردم، او مرا نزد همسرش برد تا غذا بخورم و استراحت کنم. به او گفته بودم برایم خانهای اجاره کند تا بتوانم شغلی بیابم و مستقل زندگی کنم، اما مرد بنگاه دار پس از آن که عواقب این تصمیم را برایم شرح داد، با پلیس و اورژانس اجتماعی تماس گرفت و سپس مرا به کلانتری آورد.
شایان ذکر است، به دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تلاش مددکار اجتماعی برای تحویل دختر ۱۵ ساله تبعه خارجی به اورژانس اجتماعی تا ساعات اولیه بامداد نتیجهای نداشت و بررسیهای حمایتی و مشاورهای از وی در حالی ادامه یافت که این دختر نوجوان با دستور قضایی تحویل یکی از مراکز قانونی شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
در عین حال من همه ناملایمات زندگی را تحمل میکردم تا این که یک ماه قبل پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا به پیرمرد ۸۸ سالهای شوهر بدهند و در قبال آن ۵۰ میلیون تومان به عنوان شیربها دریافت کنند. آنها وقتی با مخالفت من رو به رو شدند، با کتک زدن سعی میکردند مرا به این ازدواج راضی کنند.
این بود که شبانه مدارک شناسایی، لباس و حدود ۵۰۰ هزار تومان پول را در کوله پشتی ام گذاشتم و تصمیم به فرار از خانه گرفتم، چون دیگر از آزار و اذیتهای پدر و مادرم خسته شده بودم و نمیخواستم با آن پیرمرد ازدواج کنم. آن شب به بهانه خرید تخم مرغ از خانه بیرون آمدم و در خیابانها سرگردان شدم.
شب بود و من از ترس اطرافم را میپاییدم تا این که بالاخره زیر یک پل نشستم و به خواب رفتم. از آن روز به بعد آواره و سرگردان در کوچه و خیابانها میگشتم وحتی گدایی میکردم و شبها را نیز در پارکها یا زیرگذرها میخوابیدم، ولی هیچ گاه دست به دزدی نزدم و با هیچ کس ارتباطی نداشتم تا این که از این وضعیت به تنگ آمدم و نزد بنگاه دار ایرانی رفتم که پدرم برای اجاره منزل به او مراجعه میکرد.
وقتی ماجرای فرارم از منزل را برایش بازگو کردم، او مرا نزد همسرش برد تا غذا بخورم و استراحت کنم. به او گفته بودم برایم خانهای اجاره کند تا بتوانم شغلی بیابم و مستقل زندگی کنم، اما مرد بنگاه دار پس از آن که عواقب این تصمیم را برایم شرح داد، با پلیس و اورژانس اجتماعی تماس گرفت و سپس مرا به کلانتری آورد.
شایان ذکر است، به دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تلاش مددکار اجتماعی برای تحویل دختر ۱۵ ساله تبعه خارجی به اورژانس اجتماعی تا ساعات اولیه بامداد نتیجهای نداشت و بررسیهای حمایتی و مشاورهای از وی در حالی ادامه یافت که این دختر نوجوان با دستور قضایی تحویل یکی از مراکز قانونی شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی