سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۱۰

آیدین آغداشلو سکوتش را شکست

آیدین آغداشلو سکوتش را شکست
آیدین آغداشلو درباره اتهامی که به وی درباره کپی کاری زده شده است پاسخ داد و آن را ناشی از جهل نسبت به سبک Art About Art دانست.
کد خبر : ۵۴۵۴۲۷
آیدین آغداشلو که به تازگی با رکوردشکنی تابلوی «خاطرات امید» از مجموعه معروفش خاطرات انهدام، به قیمت ۱۲ میلیارد تومان در سیزدهمین حراج تهران رکورد گران قیمت ترین نقاش ایرانی را به خود اختصاص داد، درباره تلاش برخی در ایجاد شائبه اصالت این اثر یک ویدئو و دو متن منتشر کرد.

به گزارش صبا، آیدین آغداشلو در صفحه اینستاگرام خود درباره سبک نقاشانه این تابلوی ۱۲ میلیاردی و سری خاطرات انهدام ابتدا یک ویدیو منتشر کرد.

او در گفتگویی با سایت آرته باکس که چهار سال پیش انجام شده می گوید: گویا هنوز هم بعضی ها درباره شیوه Art About Art کمتر شنیده اند، بسته به سلیقه و علاقه تان اثری را انتخاب می کنید، در بخش هایی از آن مداخله و تصرف می کنید و آن را مال خود می کنید، اما برخی در رسانه شان می نویسند نقاشی آغداشلو شبیه بوتیچلی است، خوب معلوم است شبیه است، اصلا کار من با این نقاشی خاص است، دارم با بوتیچلی گفتگو می کنم.

این نقاش چند روز بعد ۳ صفحه از کتاب درسی ۶۱ سال پیش منتشر کرد و نوشت: «نقاشی دوران نوجوانی من است با سفارش سازمان کتاب‌های درسی، در ۱۸ سالگی کشیدم. سال ۱۳۳۸. با گواش و در اندازه‌ ۳۰ در ۴۰ سانتیمتر. طراحی مفصلش را با استفاده از اسناد و نمونه‌های دوران ساسانی شکل دادم و سعی کردم تمام جزیٔیات کار مستند و متکی به نمونه‌های تاریخی باشد. و چه کیفی داد این جستجو و بازسازی! این سه نقاشی از شش نقاشی سفارش داده شده بودند و اجرتش به قدری کافی و مناسب بود که توانستم با پولش به لندن سفر کنم و موزه‌ها را ببینم.

آغداشلو همچنین در واکنش به اعتراض و انتقاد افرادی ذیل خبر رکوردشکنی اثری از بوتیچلی متنی را نوشته است: «چندی پیش خبری را خواندم درباره‌ی یک تابلوی ساندرو بوتیچلی که در حراج سادبیز نیویورک به قیمت ۹۲ میلیون دلار به فروش رفته. بوتیچلی نقاش دوره‌ی رنسانس ایتالیا و یکی از بزرگترین نقاشان تمامی تاریخ هنر است. آثارش در مهم ترین موزه‌های دنیا قرار دارند که شاید مهم‌ترین آنها را بشود در “اوفیتزی” فلورانس سراغ کرد.

اما جدای از این خبر، یادداشت‌هایی که برخی از خواننده‌های ایرانی پای آن گذاشته بودند برایم شگفت‌انگیز بود و از جهل رایجی حکایت می‌کرد که کسی هم جلودارش نیست!

یک بار نوشتم رسانه‌های مجازی مساوی کننده‌های تعیین کننده زمانه‌ی ما هستند. هر صاحب موبایلی با هر کسی در هر جای جهان مساوی است. این نکته‌ی مهمی است، اما مهم‌تر این که در پشت دستان پرتاپ کننده‌ی چنین نوشته‌هایی، چه معنایی خوابیده؟ و مگر جز این است که از زیر فشار تحقیر، نسلی تحقیرکننده پدید می‌آید که وقت‌هایی پشت نام‌ها و صفحات جعلی پنهان می‌شود تا دق‌دلی خالی کند و در تخریب بنا‌هایی که با رنجِ دستان اهل تکلیف، آجر به آجر بالا آمده مسابقه دهد!

اما حیف نیست درنیابند که اعتبار فرهنگ و هنر تا به چه مقدار و میزان و ارتفاعی است؟ و آیا هنوز هم به قول نیکولو ماکیاولی − همشهری و هم عصر بوتیچلی − هدف وسیله را توجیه می کند؟

و آیا درست نیست اگر این همه جوان خدنگِ بی‌خبر از حال روزگار، به جای زشت نویسی‌، یاد بگیرند مطالعه کنند و دریابند که فرضاً یک کتاب خطی پانصد ساله‌ی ایرانی، یا نقاشی “تک چهره ی مرد جوان با قابی مدور” بوتیچلی، اوج میراث درخشان حافظه‌ی انسان فرهیخته و متمدن است، و بدانند که انسان بی‌حافظه‌ی تاریخی و فرهنگی، محکوم به فناست.

از جوانی عاشق این نقاشی بوتیچلی بودم. بعد از انقلاب که عزل شدم و فراغت بیشتری پیدا کردم بازسازی‌اش کردم و به جای قاب مدور دستی را نقاشی کردم مجروح و خون آلود و باندپیچی شده که انگار تیغه‌ی شمشیری را محکم چسبیده بود تا کشته نشود. این نقاشی را در مجموعه‌ی “خاطرات انهدام” و در سبک معمول‌ام − اثر هنری اقتباسی derivative artwork؛ شیوه‌ای رایج در جهان که از ۱۳۵۲شروع کرده بودم کارکردم. نقاشی را تا چند سالی داشتم و بعد فروختم، تا چهار سال پیش که در حراج بونامز لندن دوباره به فروش رفت. اما مجموعه خاطرات انهدام من بازسازی آثار نفیسی بود از نگارگری‌ها، قطعات خطی، ظرف‌های مینایی، تابلو‌های رنسانسی، که مچاله و مضمحلشان می‌کردم؛ به نشانه‌ی گذر زمان و ستمی که ارزش و زیبایی را منهدم می‌کند.

دیروز که تصویر نقاشی بوتیچلی را دیدم که خبر از فروش خیره‌کننده‌ی ۹۲ میلیون دلاری‌اش می‌داد، کیف کردم. اما وقتی فحش‌ها و توهین‌هایی را که برخی از هموطنانم در کامنت‌های زیرش نوشته بودند خواندم، جا خوردم! گویا “خاطرات انهدام” عملاً صورت گرفته بود و کسانی با نوشته‌های زشتشان، خواسته بودند یک شاهکار هنری مسلم را بی‌قدر و انکار و منهدم کنند، و خود تجسم زنده و معاصر یک انهدام‌گر تاریخی درازمدت شده بودند!

معروف است وقتی مجسمه‌ی داود میکل آنژ را برای نصب می‌بردند نگران بود که چه خواهد شد. اما درست که نگاه کرد دید سراپای مجسمه را با ورقه‌های اشعاری در وصف زیبایی آن پوشانده‌اند. و آسوده شد. اما نقاشی بوتیچلی را کامنت‌نویس‌های ما با فحش پوشاندند، و به “خاطرات انهدام” تحقق بخشیدند.»