امروز مصادف با سالروز شهادت امام صبور حضرت موسی بن جعفر (ع) است. به همین مناسبت داستانی از زندگی ایشان منتشر میشود.
پنجمین خلیفه عباسی، هارون الرشید است که هم عصر با امام موسی کاظم (ع) بود. زندانی شدن امام کاظم (ع)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران او بوده است. در آن ایام هارون به طریقهای مختلفی موجبات آزار و اذیت امام کاظم (ع) را فراهم میکرد.
در برخی از کتابهای تاریخی آوردهاند که هارون الرشید، کنیز زیبایی برای خدمتگزاری حضرت امام موسی بن جعفر (ع) به زندان فرستاد و کسی را هم مأمور بررسی حالات کنیز کرد.
امام موسی بن جعفر (ع) در پاسخ این عمل هارون فرمود: من نیازی به خدمتکار ندارم. هارون خشمگین شد و به آن مأمور دستور داد: برو پیش موسی بن جعفر و بگو: ما که تو را به رضایت تو، زندانی نکردیم که چیزی را نخواهی یا بخواهی، و کنیز را در خدمت او بگمار و برگرد.
روزی هارون الرشید مأمور را فرستاد تا ببیند کنیز در چه حالی است. مأمور دید کنیز در حال نماز و سجده است و سجدههای بسیار طولانی میکند.
هارون پس از گزارش مأمور دستور داد که کنیز را بیاورید. کنیز را آوردند. هارون گفت: چرا اینطوری شدی؟! کنیز گفت مرا که نزد او فرستادید، او در حال نماز بود؛ پس از اینکه از نماز فارغ شد به او عرض کردم: سرورم! اگر کاری و حاجتی دارید انجام بدهم؟
او به من فرمود: من چه حاجتی به شما دارم؟! عرض کردم: مرا جهت خدمت به شما به اینجا آوردهاند. فرمود: اینها چه فکر میکنند؟! ناگهان در این لحظه با یک عالم دیگری روبرو شدم و بیهوش گشتم و این مأمور مرا از آن حال بیرون آورد.
هارون گفت: شاید خوابیدی و خواب دیدی! گفتم: نه، به خدا در بیداری دیدم. هارون به مأمور دستور داد که این کنیز را نگه دارید و نگذارید به کسی این خبر را بگوید. آن کنیز هم پس از آن همواره در حال عبادت بود و هر وقت به او میگفتند: چرا چنین هستی؟ او هم میگفت عبد صالح خدا را چنین یافتم ….
منبع: بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۳۸ س ۱۱.
پنجمین خلیفه عباسی، هارون الرشید است که هم عصر با امام موسی کاظم (ع) بود. زندانی شدن امام کاظم (ع)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران او بوده است. در آن ایام هارون به طریقهای مختلفی موجبات آزار و اذیت امام کاظم (ع) را فراهم میکرد.
در برخی از کتابهای تاریخی آوردهاند که هارون الرشید، کنیز زیبایی برای خدمتگزاری حضرت امام موسی بن جعفر (ع) به زندان فرستاد و کسی را هم مأمور بررسی حالات کنیز کرد.
امام موسی بن جعفر (ع) در پاسخ این عمل هارون فرمود: من نیازی به خدمتکار ندارم. هارون خشمگین شد و به آن مأمور دستور داد: برو پیش موسی بن جعفر و بگو: ما که تو را به رضایت تو، زندانی نکردیم که چیزی را نخواهی یا بخواهی، و کنیز را در خدمت او بگمار و برگرد.
روزی هارون الرشید مأمور را فرستاد تا ببیند کنیز در چه حالی است. مأمور دید کنیز در حال نماز و سجده است و سجدههای بسیار طولانی میکند.
هارون پس از گزارش مأمور دستور داد که کنیز را بیاورید. کنیز را آوردند. هارون گفت: چرا اینطوری شدی؟! کنیز گفت مرا که نزد او فرستادید، او در حال نماز بود؛ پس از اینکه از نماز فارغ شد به او عرض کردم: سرورم! اگر کاری و حاجتی دارید انجام بدهم؟
او به من فرمود: من چه حاجتی به شما دارم؟! عرض کردم: مرا جهت خدمت به شما به اینجا آوردهاند. فرمود: اینها چه فکر میکنند؟! ناگهان در این لحظه با یک عالم دیگری روبرو شدم و بیهوش گشتم و این مأمور مرا از آن حال بیرون آورد.
هارون گفت: شاید خوابیدی و خواب دیدی! گفتم: نه، به خدا در بیداری دیدم. هارون به مأمور دستور داد که این کنیز را نگه دارید و نگذارید به کسی این خبر را بگوید. آن کنیز هم پس از آن همواره در حال عبادت بود و هر وقت به او میگفتند: چرا چنین هستی؟ او هم میگفت عبد صالح خدا را چنین یافتم ….
منبع: بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۳۸ س ۱۱.