پس از پخش مستند «آقا مرتضی» با عنوان روایتی بدون سانسور از زندگی شهید سید مرتضی آوینی از شبکه سوم سیما انتقادهای زیادی از سوی خانواده این شهید از جمله مریم امینی همسر شهید و حسین معززینیا داماد وی منتشر شد.
به گزارش صبا، حال سیدعباس سیدابراهیمی کارگردان این اثر در یادداشتی به برخی از این انتقادها از جانب حسین معززینیا اینگونه پاسخ داده است.
یادداشت وی به شرح زیر است:
«حنا؛ دختری در مزرعه
کتاب «زندگی زیباست»
گمانم سال ۹۰ بود که با شما تماس گرفتم و در دفتر من قرار گذاشتیم. گفتم قرار است پژوهشی انجام شود درباره زندگی شهید آوینی که شما هم در سه جلسه اطلاعاتتان را در اختیارم گذاشتید که من هنوز هم از شما متشکرم.
از خروجی این اطلاعات پرسیدید و پاسخ دادم کاری پژوهشی است مبتنی بر مصاحبه با افراد مختلف و شما یکی از ۶۰ نفری بودید که با آنها مصاحبه کردم؛ البته شخصی مهم از لحاظ اطلاعات.
بعد از گذشت یک سال که مصاحبهها و اطلاعات جمعآوری شد به این نتیجه رسیدم که زندگینامه داستانی بهترین خروجی از این اطلاعات است و پس از نوشتن، نسخه اولیه را برای شما فرستادم و تنها عهدی که با هم داشتیم این بود که مصاحبهها به صورت مستقیم منتشر نشود.
ایمیلتان را به خوبی به یاد دارم گفتید کار ضعیفی است و اگر میدانستم نتیجه این است مصاحبه نمیکردم و من هم پاسخ دادم که از ابتدا به فکر زندگینامه داستانی نبودم و بعدها به این نتیجه رسیدم و این هم یک خروجی پژوهشمحور است و هیچ فریب و تدلیسی در کار نبوده است. حضرت عباسی! که نمیدانم باور کردید یا نه …
گفتهاید تکلیف «زندگی زیباست» از عنوانی که برایش انتخاب شده مشخص است. واقعا؟! یعنی اگر همین الان به شما بگویند کسی کتابی درباره شهید آوینی نوشته و اسمش را گذاشته «زندگی زیباست» شما ندیده میگویید که کتاب به دردنخوری است؟ واقعا دمِ شما گرم. فقط اینکه اسم «زندگی زیباست» از جمله معروف «زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است» شهید آوینی گرفته شده نمی فهمم کجایش تکلیفش را روشن می کند!
مستند «آقا مرتضی»
و حالا مستند «آقامرتضی» که گفتهاید دست درازی و چپاولگری کردهام چون آرشیوهای خوبی در کارم استفاده کردهام! واقعا اینطور فکر میکنید؟ یعنی اگر هر کسی آرشیو خوبی در کارش استفاده کرد، حتما دزد و کلّاش و چپاولگر است؟! محض اطلاعِ مبارکتان بنده به صورت کاملا قانونی و با رعایت همه ی موازین حقوقی، آن راشها و آرشیوها را از مالک آنها یعنی مؤسسه «روایت فتح» گرفتهام. اگر میدانستم این وسط باید از دوستان و آشنایان دیگر هم اجازه بگیرم حتما این کار را میکردم!
راشهای کارهای «مرتضی و ما»، «دلباخته» و «روایت راوی» با رضایت و تایید مسؤول وقت مؤسسه «روایت فتح» به بنده داده شده است و طبیعی است که مالکیت حقوقی و قانونی آن راش ها با مؤسسه «روایت فتح» است که اگر مالکیت حقوقی و قانونی راشهای«روایتِ راوی» با آنها نبود و با شما بود الان راشها به جای اتاق آرشیوِ «روایتِ فتح» باید در اتاق شخصی شما در کانادا میبود، که نیست.
جسارتا تصور من از سانسور آن نیست که وارد خانه کسی شوم و به زور بخواهم مبلها را بردارم ولی ظاهرا تصور شما این است که اگر چند صباحی در یک مؤسسهای کار میکردید و پولتان را میگرفتید، حالا که میخواهید بروید باید همه میز و صندلی و چیزهایی که آن زمان در اختیار داشتید را با خودتان ببرید و اگر نبردید هم، بعدا اگر کسی خواست جای شما بنشیند و کارها را ادامه دهد باید زنگ بزند و از شما اجازه بگیرد!
طبیعتا شما اگر اینقدر اصرار داشتید که به راشهای مستند «روایتِ راوی» بگویید راش های من نباید با مؤسسه «روایت فتح» قرارداد میبستید و از آنها پول میگرفتید برای آن کار بلکه باید با پول شخصیتان فیلم را تهیه میکردید و زیر اسم هیچ نهاد دولتی و حکومتی نمیرفتید تا آن وقت بتوانید با افتخار بگویید راشهای من، راشهای من! ولی واقعیت این است که شما از مؤسسه «روایت فتح» پول گرفتهاید و برای آنها کاری را کارگردانی کردهاید لذا باید به عواقب آن تصمیم هم پایبند بمانید!
جالب است شما علناً میگویید زندگی قبل از انقلاب شهید آوینی باید سانسور شود و هرکس نکتهای از آن دوران میگوید سریع میگویید در حریم خصوصی شهید ورود کرده و بعد با اعتماد به نفس فراوان میگویید کدام سانسور؟! دقیقاً همین سانسور قرون وسطایی جناب معززینیا!
سؤال من این است: شهید آوینی واقعا اگر نمیخواست کسی از زندگی قبل انقلاب او چیزی بداند، چرا آن متن معروفِ «راهِ طی شده» را نوشت که: «من هم زمانی سبیل نیچهای میگذاشتم و به گالریِ نقاشی و شبِ شعر میرفتم و …» و اگر واقعا دوست نداشت کسی از قبل انقلاب او چیزی بداند چرا «نشر واحه» با مدیریت سرکار خانم امینی، همسر شهید آوینی، همین دو سه سال پیش یک مجموعه عکسِ ۱۵ تایی از شهید آوینی آماده کرد ـو به دوستداران شهید فروخت؟ که نیمی از آنها عکسهای قبلِ انقلابی شهید بودند! بالاخره پرداختن به ماجراهای قبل از انقلاب شهید آوینی خوب است یا بد؟! یا شاید هم اگر توسط شما گفته شود خوب است و اگر توسطِ دیگران بد!
طوری گفتهاید که انگار من هفت قسمت فیلم مستندم را با چسباندن فیلمهای دیگران به هم ساختهام.
نه برادر! اینطور نیست؛ من غیر از حدود ۶۰ مصاحبه مربوط به کتاب که ضبط تصویری نداشت، بیشتر از ۳۰ مصاحبه اختصاصی تصویری برای فیلم «آقامرتضی» گرفتهام که آنها را با راشهای قدیمیتری که موجود بوده است ـ با رضایتِ مالکان و تهیه کنندگانِ آن کارها ـ تلفیق کردهام تا کاری جامع درباره زندگی شهید آوینی ساخته شود؛ کاری که در آن هیچ بخش مهم و تأثیرگذاری از زندگی سیدِ شهیدانِ اهلِ قلم «سانسور» نشود!
ضمنِ اینکه یادم نمی آید هفت قسمت کارم را به شما نشان داده باشم! چطور شما راجع به کل کار اظهارِنظر کرده اید؟! نکند همانطور که از عنوان «زندگی زیباست» تکلیف یک کتاب ۳۰۰ صفحهای را روشن میکنید از روی یک تیزرِ یک دقیقهای هم تکلیف مستندی هفت قسمتی را مشخص میکنید؟! ظاهرا اسم مسعود فراستی فقط بد در رفته که فیلمها را ندیده نقد میکند! شما حتی به این درجه رسیدهاید که فیلمی را قبل از انتشارش هم بتوانید نقد کنید! یا علی مدد.
سیدعباس سیدابراهیمی
۱۷ فروردین ۱۴۰۰»
به گزارش صبا، حال سیدعباس سیدابراهیمی کارگردان این اثر در یادداشتی به برخی از این انتقادها از جانب حسین معززینیا اینگونه پاسخ داده است.
یادداشت وی به شرح زیر است:
«حنا؛ دختری در مزرعه
کتاب «زندگی زیباست»
گمانم سال ۹۰ بود که با شما تماس گرفتم و در دفتر من قرار گذاشتیم. گفتم قرار است پژوهشی انجام شود درباره زندگی شهید آوینی که شما هم در سه جلسه اطلاعاتتان را در اختیارم گذاشتید که من هنوز هم از شما متشکرم.
از خروجی این اطلاعات پرسیدید و پاسخ دادم کاری پژوهشی است مبتنی بر مصاحبه با افراد مختلف و شما یکی از ۶۰ نفری بودید که با آنها مصاحبه کردم؛ البته شخصی مهم از لحاظ اطلاعات.
بعد از گذشت یک سال که مصاحبهها و اطلاعات جمعآوری شد به این نتیجه رسیدم که زندگینامه داستانی بهترین خروجی از این اطلاعات است و پس از نوشتن، نسخه اولیه را برای شما فرستادم و تنها عهدی که با هم داشتیم این بود که مصاحبهها به صورت مستقیم منتشر نشود.
ایمیلتان را به خوبی به یاد دارم گفتید کار ضعیفی است و اگر میدانستم نتیجه این است مصاحبه نمیکردم و من هم پاسخ دادم که از ابتدا به فکر زندگینامه داستانی نبودم و بعدها به این نتیجه رسیدم و این هم یک خروجی پژوهشمحور است و هیچ فریب و تدلیسی در کار نبوده است. حضرت عباسی! که نمیدانم باور کردید یا نه …
گفتهاید تکلیف «زندگی زیباست» از عنوانی که برایش انتخاب شده مشخص است. واقعا؟! یعنی اگر همین الان به شما بگویند کسی کتابی درباره شهید آوینی نوشته و اسمش را گذاشته «زندگی زیباست» شما ندیده میگویید که کتاب به دردنخوری است؟ واقعا دمِ شما گرم. فقط اینکه اسم «زندگی زیباست» از جمله معروف «زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است» شهید آوینی گرفته شده نمی فهمم کجایش تکلیفش را روشن می کند!
مستند «آقا مرتضی»
و حالا مستند «آقامرتضی» که گفتهاید دست درازی و چپاولگری کردهام چون آرشیوهای خوبی در کارم استفاده کردهام! واقعا اینطور فکر میکنید؟ یعنی اگر هر کسی آرشیو خوبی در کارش استفاده کرد، حتما دزد و کلّاش و چپاولگر است؟! محض اطلاعِ مبارکتان بنده به صورت کاملا قانونی و با رعایت همه ی موازین حقوقی، آن راشها و آرشیوها را از مالک آنها یعنی مؤسسه «روایت فتح» گرفتهام. اگر میدانستم این وسط باید از دوستان و آشنایان دیگر هم اجازه بگیرم حتما این کار را میکردم!
راشهای کارهای «مرتضی و ما»، «دلباخته» و «روایت راوی» با رضایت و تایید مسؤول وقت مؤسسه «روایت فتح» به بنده داده شده است و طبیعی است که مالکیت حقوقی و قانونی آن راش ها با مؤسسه «روایت فتح» است که اگر مالکیت حقوقی و قانونی راشهای«روایتِ راوی» با آنها نبود و با شما بود الان راشها به جای اتاق آرشیوِ «روایتِ فتح» باید در اتاق شخصی شما در کانادا میبود، که نیست.
جسارتا تصور من از سانسور آن نیست که وارد خانه کسی شوم و به زور بخواهم مبلها را بردارم ولی ظاهرا تصور شما این است که اگر چند صباحی در یک مؤسسهای کار میکردید و پولتان را میگرفتید، حالا که میخواهید بروید باید همه میز و صندلی و چیزهایی که آن زمان در اختیار داشتید را با خودتان ببرید و اگر نبردید هم، بعدا اگر کسی خواست جای شما بنشیند و کارها را ادامه دهد باید زنگ بزند و از شما اجازه بگیرد!
طبیعتا شما اگر اینقدر اصرار داشتید که به راشهای مستند «روایتِ راوی» بگویید راش های من نباید با مؤسسه «روایت فتح» قرارداد میبستید و از آنها پول میگرفتید برای آن کار بلکه باید با پول شخصیتان فیلم را تهیه میکردید و زیر اسم هیچ نهاد دولتی و حکومتی نمیرفتید تا آن وقت بتوانید با افتخار بگویید راشهای من، راشهای من! ولی واقعیت این است که شما از مؤسسه «روایت فتح» پول گرفتهاید و برای آنها کاری را کارگردانی کردهاید لذا باید به عواقب آن تصمیم هم پایبند بمانید!
جالب است شما علناً میگویید زندگی قبل از انقلاب شهید آوینی باید سانسور شود و هرکس نکتهای از آن دوران میگوید سریع میگویید در حریم خصوصی شهید ورود کرده و بعد با اعتماد به نفس فراوان میگویید کدام سانسور؟! دقیقاً همین سانسور قرون وسطایی جناب معززینیا!
سؤال من این است: شهید آوینی واقعا اگر نمیخواست کسی از زندگی قبل انقلاب او چیزی بداند، چرا آن متن معروفِ «راهِ طی شده» را نوشت که: «من هم زمانی سبیل نیچهای میگذاشتم و به گالریِ نقاشی و شبِ شعر میرفتم و …» و اگر واقعا دوست نداشت کسی از قبل انقلاب او چیزی بداند چرا «نشر واحه» با مدیریت سرکار خانم امینی، همسر شهید آوینی، همین دو سه سال پیش یک مجموعه عکسِ ۱۵ تایی از شهید آوینی آماده کرد ـو به دوستداران شهید فروخت؟ که نیمی از آنها عکسهای قبلِ انقلابی شهید بودند! بالاخره پرداختن به ماجراهای قبل از انقلاب شهید آوینی خوب است یا بد؟! یا شاید هم اگر توسط شما گفته شود خوب است و اگر توسطِ دیگران بد!
طوری گفتهاید که انگار من هفت قسمت فیلم مستندم را با چسباندن فیلمهای دیگران به هم ساختهام.
نه برادر! اینطور نیست؛ من غیر از حدود ۶۰ مصاحبه مربوط به کتاب که ضبط تصویری نداشت، بیشتر از ۳۰ مصاحبه اختصاصی تصویری برای فیلم «آقامرتضی» گرفتهام که آنها را با راشهای قدیمیتری که موجود بوده است ـ با رضایتِ مالکان و تهیه کنندگانِ آن کارها ـ تلفیق کردهام تا کاری جامع درباره زندگی شهید آوینی ساخته شود؛ کاری که در آن هیچ بخش مهم و تأثیرگذاری از زندگی سیدِ شهیدانِ اهلِ قلم «سانسور» نشود!
ضمنِ اینکه یادم نمی آید هفت قسمت کارم را به شما نشان داده باشم! چطور شما راجع به کل کار اظهارِنظر کرده اید؟! نکند همانطور که از عنوان «زندگی زیباست» تکلیف یک کتاب ۳۰۰ صفحهای را روشن میکنید از روی یک تیزرِ یک دقیقهای هم تکلیف مستندی هفت قسمتی را مشخص میکنید؟! ظاهرا اسم مسعود فراستی فقط بد در رفته که فیلمها را ندیده نقد میکند! شما حتی به این درجه رسیدهاید که فیلمی را قبل از انتشارش هم بتوانید نقد کنید! یا علی مدد.
سیدعباس سیدابراهیمی
۱۷ فروردین ۱۴۰۰»