به گزارش صراط علی مطهری در مطلبی در واکنش به سخنان حجت الاسلام والمسلمین پناهیان که در سایت تابناک منتشر شد، نوشته است:
جناب حجت الاسلام آقای پناهیان
با عرض سلام و احترام، مجال ملاحظه پاسخ جنابعالی به جوابیه بنده تا پس از انتخابات حاصل نشد. همچنان که در ذیل تبیین خواهد شد، ناخواسته آنچه را که دربارۀ دیدگاه نادرست جنابعالی در باب ولایت فقیه گفته بودم تأیید فرموده و شواهدی نیز اضافه کرده اید.
به خوانندگانی که فرصت خواندن تمام پاسخ مرا ندارند، توصیه می کنم برای آشنا شدن با نوع استدلال و میزان امانتداری جناب آقای پناهیان در نقلها، لااقل نگاهی به جدول انتهایی بیندازند و البته خوانندگان اینترنتی می توانند کلیپ مربوطه را نیز ببینند.
از هر دری سخن گفته اید: نامۀ جوانان اصلاح طلب به بنده (که البته پاسخ آن را خدمت جناب شریعتمداری ارسال کردم ولی منتشر نکردند و در سایتها منتشر شد)، مخالفت با طرح نظارت بر نمایندگان تا دستگیری سریع و البته نادرست دبیر سیاسی یک هفته نامه. مطالبی که هیچ ربطی به موضوع نداشت.
در اینجا در چهارده بند به ذکر نکاتی پرداخته و با پرهیز از پراکنده گویی، بر مسائل محتوایی و مفهومی تکیه می کنم.
1. القای تقابل با رهبری و حتی توهین به امیرالمؤمنین (ع)
در جوابیه خود تلاش زیادی فرموده اید که در دو مرحله دو مطلب را به خواننده القا فرمایید: اول آنکه بنده را مقابل رهبری قرار داده و به خواننده چنین القا کنید که مراد من این بوده است که رهبری از پس پرده دائما به نمایندگان مجلس امر و نهی می کنند. آنچه من گفته ام این بوده که نماینده نباید خود را ملتزم به کشف نظر رهبری پیش از هر اقدامی کند. این مطلب را عده ای کم شمار از همفکران شما در مجلس دائما به نمایندگان القا می کنند نه سیره رهبری، و به این وسیله هر طرح مخالف منافع جناحی خود را در نطفه خفه می کنند.
به القای مقابله با رهبری نیز بسنده نکرده ، سعی کرده اید مرا در مقابل امیر المؤمنین (ع) نیز قرار دهید! مثلا در بحث منزلت عدالت و ولایت – که بدان خواهم پرداخت - گفته اید:
«سندِ به قول شما به غایت سست بنده هم نص صریح کلام امیرالمؤمنین(ع) بوده است که در پاسخ به معاویه «اجرای عدالت در مورد قاتلان عثمان» را به عنوان شرط بیعت اعلام کرده بود. حالا این استدلال اگر مشعشع است لطفا احترام کلام حضرت امیر(ع) را نگه دارید.»
من گفته بودم «استدلال» شما به غایت سست است نه «سند» شما. آیا ایراد فقها به یکدیگر در مورد استدلال به آیه ای در قرآن، حرمت نگذاشتن فقها به قرآن است یا نقد استنباط یکدیگر از قرآن؟ بعید است که شما به عنوان یک فرد حوزوی متوجه این نکته روشن نبوده باشید. با کدام معیار اخلاقی و شرعی تلاش کردید چنین مطلب ناحقی را به خوانندگان بعضا بی دقت القا کنید؟
جملۀ دیگر خودتان را دوباره بخوانید:
«آنچه دربارۀ انتقاد مالک اشتر نسبت به نصب ابن عباس در آن سخنرانی (رجانیوز/کدخبر:88083) ذکر شد هم، شاهدی بر این ماجرا بود که حتی برخی از ولایتمداران، علی را متهم به بیعدالتی میکردند. اگر شما چنین اتهاماتی را به حضرت علی(ع) روا میدانید ما چنین فضایی را موجب غربت علی(ع) میدانیم.»
نمی دانم چرا هر کس به دیدگاه شما انتقاد دارد لازمه اش طعنه به رهبری و عادل ندانستن امیرالمؤمنین (ع) یا توهین به آن حضرت است؟! همین که به این میزان قناعت فرموده انکار توحید را نسبت به این حقیر محتمل ندانسته اید باز ممنونم.
2. مقایسه توصیه شما با توصیه امیر مؤمنان(ع)
نوشته اید: «هر کس صادقانه انتقادی به رهبری دارد میتواند بدون بوق و کرنا به ایشان ارائه نماید و یقین داریم ایشان از کنار هیچ سخن کارشناسانهای بیتفاوت عبور نمیکنند مگر آنکه کسی مقاصد دیگری از علنی کردن انتقاد خود داشته باشد که معمولا چنین مقاصدی شوم و پلید به نظر میرسد».
سخن شما در توصیه به لزوم علنی نکردن انتقاد، خلاف توصیۀ صریح امیرالمؤمنین (ع) است (من هرگز با ادبیات خودتان شما را متهم به توهین به حضرت نمی کنم): «و اما حقّى علیکم فالوفاء بالبیعه و النصیحه فى المشهد و المغیب» (نهج البلاغه، خطبه 34). امیر مؤمنان (ع) یکی «از حقوق خودشان بر مردم» (نه بر عکس) را این می داند که مردم در علن و خفا نصیحتهای خود را – که اعم از انتقاد است – مطرح کنند و سخنی از مقاصد شوم و پلید هم به میان نمی آورند با آنکه همیشه این احتمال در انتقادات علنی هست. در این کلام، امام علی (ع) حتی «نصیحت علنی» را بر «نصیحت مخفیانه» مقدم داشته اند.
جنابعالی با استناد به کدام آیه و حدیث هر نوع نصیحت ائمۀ مسلمین را محدود به «نصیحت مخفیانه» می فرمایید؟ اسلام امیرالمؤمنین(ع) که به عنوان خلیفۀ مسلمین، آن هم با مقام عصمت، به صرف اتهام یک یهودی به مسروقه بودن شمشیرش در جایگاه متهم نشست کجا و اسلامی که جنابعالی ترویج می فرمایید کجا؟! آیا همین یک اقدام امیرالمؤمنین (ع) دهها میلیون دل را در طول تاریخ شیفته ایشان نکرده است؟ (متأسفانه برخی جوانان انقلابی به محض اینکه سخن از پرسش از رهبری مطرح می شود – که موجب تقویت و افزایش محبوبیت رهبری است – آن را تضعیف رهبری تلقی می کنند. با این وصف، قانون اساسی هم با اصل نظارت بر رهبری، ولایت فقیه را تضعیف کرده است!)
نوشته اید: « چه بسا کسی از رهبری به صورت علنی انتقادی را مطرح نماید و خود مردم نه تنها این انتقاد را وارد ندانند بلکه به اغراض و امراض احتمالی پشت صحنۀ آن پی ببرند و پاسخ دندانشکنی به انتقاد کننده بدهند. طبیعی است در چنین صورتی شما نمیتوانید مردم را از قضاوت دربارۀ انتقادکنندگان منع نمایید».
بنده مردم را از قضاوت منع نکرده و اساسا قضاوت منع کردنی نیست بلکه بر خلاف جنابعالی با چنین عباراتی آنها را به تجمعات خودجوش! برای دادن به قول شما پاسخ دندان شکن تحریک نمی کنم. آیا آن روز مسلمانان تربیت یافته در مکتب امیرالمؤمنین در مقابل آن یهودی که امام معصومشان را متهم به دزدی کرده و به دادگاه کشاند دست به کشف «اغراض و امراض احتمالی پشت صحنه» زده تجمع خودجوش برگزار کرده و به او پاسخ دندان شکن دادند؟
3. روا دانستن انتقاد از رهبری با ده شرط محال!
چون ادلۀ شرعی و عقلی و سیرۀ معصومان راهی جز پذیرش روا بودن انتقاد از ولی فقیه برای شما باقی نگذاشته، چاره ای ندیدید که در عمل برای آن شرط و شروطی خودساخته بگذارید. تازه این شرط و شروط که همه به اصطلاح سابجکتیو بوده و معیار عینی بیرونی ندارند باید توسط شما و همفکرانتان احراز شود و در واقع تعلیق به محال فرموده اید. موارد دهگانه زیر تنها بخشی از شروطی است که برای انتقاد و منتقد در جوابیه خود ذیل عنوان «چرا بر انتقاد از رهبری تأکید نمی ورزیم» (بخوانید هرگز سخنی از آن نمی گوییم!) آورده اید:
1. پیشینۀ سوء نداشته باشد. 2. انحراف افکارش پیدا نباشد. 3. عملکردش بدتر از گفتارش نباشد. 4. با دقت موشکافانه چیزی در قصد و غرضش نیابیم. 5. به صورت مکارانه مصالح نظام را نشانه نگرفته باشد. 6. انتقادش بوی نفاق ندهد. 7. انتقادش بهانه برای به تشنج کشاندن جامعه نباشد. 8. انتقاد برای سست کردن نظام نباشد. 9. برای تخریب نباشد. 10. برای عوام فریبی نباشد ... اینها بخشی از قیودی است که آورده اید.
ازشما می پرسم: کدام کمیته قبلا صلاحیت دهگانه «ابن الکوّاء» از سران خوارج را برای کافر خواندن امام معصوم با صدای بلند در حضور جمع در وقتی که حضرت در مسجد نماز می خواندند تأیید کرده بود؟ آیا این توهین – و نه انتقاد یا پرسش- واکنشی جز قرائت آیه «فاصبر إنّ وعد الله حقّ و لایستخفّنّک الّذین لایوقنون» (روم/60) توسط حضرت را به دنبال داشت ؟
از این موارد بسیار است. فردی در حضور جمع، این گونه امام صادق (ع)را خطاب قرار داد: «ما شما را این طور می شناسیم که شیفته غذاهای خوشمزه هستید و در همان حال مردم را به دست کشیدن از اموالشان دعوت می کنید تا خودتان از این اموال بهره ببرید». حضرت فرمود: «حرفهایی راکه برایتان فایده ندارد رها کنید» «دعوا عنکم مالاتنتفعون به» (تفسیر نور الثقلین، ج4 ص 30) و بعد به درس و بحث ادامه دادند. در مقابل اتهام ریا و دزدی به امام معصوم کسی متعرض این منتقد نشد؛ آنهم منتقدی که از لحن سخن گفتنش و از این که حضرت پاسخ اتهاماتش را ندادند پیداست که بیشتر معاند است تا منتقد.
البته به نظر می رسد که شرط یازدهم را فراموش کرده اید و آن «لزوم رسیدن عقل منتقد به قوزک پایش» است آنهم با تشخیص جنابعالی. وقتی فرمانده محترم اسبق سپاه مطلبی درباره امام گفت که انتقاد هم محسوب نمی شد و اصل انتسابش به آن فرماندۀ محترم هم مشکوک است، در دی ماه 88 بر روی منبر این گونه فرمودید: «یک بچه هم که عقلش تا قوزک پایش هم نمیرسید، آمده میگوید که امام بعدها فهمید که قطعنامه جام زهر نبوده است و بعدها شیرینی آن را چشید».
4. برداشت گزینشی و نادرست از کلام صریح رهبری
برای اینکه چرا انتقاد از رهبری درست نیست، به سخنانی از خود ایشان استناد کرده اید که البته خلاف مقصود شما را اثبات می کند. در سخنی که نقل کرده اید ایشان «عیبجویی» و «بدگویی» از رهبری را نفی کرده اند نه انتقاد از خود را. دلایل ایشان را که خود ذکر کرده اید دوباره بخوانید: «اوّلاً که عیبجویی از رهبری مگر چه حُسنی دارد؟ رهبریای که در نظام جمهوری اسلامی اشارهی انگشتش باید بتواند در یک لحظهی خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویی کند؟»
اینجا بهتر بود جنابعالی به پاسخ پدرانه رهبر انقلاب به انتقادات آن دانشجو در حضور ایشان اشاره می کردید. آن دانشجوگفته بود: «نقد رهبری را، هم باید بشود به شکل عمومی مطرح کرد و هم به صورت خاص در مجلس خبرگان. من احساس می کنم اگر چنین نشود، این شرایط منجر به نفاق و کینه می شود. مثلا یک چیزی که در ابتدا یک انتقاد ساده است، چون بستر مناسبی برای بیان پیدا نمی کند، ممکن است جنبه مغرضانه به خود بگیرد وکم کم بی انصافی هایی پیدا شود». پاسخ رهبر انقلاب این بود: «ما که نگفتیم از ما کسى انتقاد نکند؛ ما که حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال میکنم» (کد خبری 8295 در سایت رهبری).
5. مشورت دادن به رهبری
نوشته اید: «شما انتقاد از رهبری را عین مشورت دادن به او گرفته اید و این تشبیه غلطی است ... انتقاد بعد از این است که کسی عملی را انجام داده و یا رأیی را اعلام کرده، ولی مشورت مربوط است به قبل از اقدام». اصلا چنین مطلبی در کلام من نیست. گفته بودم: «هیچ ایرادی ندارد که کسی نظر مخالفی در برابر نظر رهبری ابراز کند و الا باید حتی مشاور عالی داشتن رهبری را امری ضد ولایت فقیه تلقی کنیم!». دلیل این مطلب هم واضح است زیرا نقش مشاور رهبری سر تکان دادن و تأیید نیست بلکه اظهار نظرِ احیانا مخالف در برابر رهبری نیز هست. به عبارت دیگر نفس مشاور داشتن یعنی آمادگی برای شنیدن و پذیرفتن نظرات مغایر و بعضا مخالف خود، نه اینکه معنای انتقاد و مشورت یکی است تا جنابعالی فرق بدیهی بگذارید که یکی مربوط به پس از اقدام است و دیگری مربوط به قبل از اقدام!
6. طرح مثالهای بی ربط با بحث
جریاناتی از قبیل «حضین ربعی» (که ظاهرا مرادتان حضین بن منذر است)، شیعۀ تنوری و عبدالله ابن ابی یعفور را نقل فرموده اید که مربوط به «تسلیم مطلق در برابر امام معصوم» است. اینها چه ربطی به بحث انتقاد از ولی فقیه دارد؟ این سخن مرا که بارها گفته ام"تبعیت از امر ولی فقیه را لازم می دانم" نخوانده اید یا ترجیح می دهید با این مغالطه، به ذهن جوانان حزب اللهی خلاف آن را القا کنید؟ بحث در اجازۀ طرح پرسش و نوع برخورد با پرسش کننده است. آیا ما به جوان امروز بگوییم در مورد خدا و معصومان هر سؤالی داری بپرس ولی دربارۀ ولی فقیه نه، و به پیشنهاد شما فقط شیعۀ تنوری باش؟ آخر هم موضع خود دربارۀ جریان حباب بن منذر را روشن نکرده و فقط توصیه به شیعۀ تنوری بودن فرموده اید. جناب پناهیان! به جای پاسخ صریح به سؤال ، چرا به طرح جریانات بی ارتباط با سوال و اضافه کردن متون عربی در متن پناه می برید؟
7. مسألۀ حق مردم بر ولی فقیه، پاسخ ناخودآگاه به ادعای خود
پرسیده بودم «با وجود تأکید امیرالمؤمنین بر دو طرفه بودن حق، آیا هرگز دیده ایم امثال آقای پناهیان و یا جبهه پایداری یک بار هم که شده درباره «حق مردم بر ولی فقیه» سخن بگویند؟» پاسخ داده اید: «وقتی بر اقتدار ولایت تأکید می نماییم عامل ضمانت احقاق حق مردم را نیز تقویت کرده ایم». بحث دربارۀ «اصل حق مردم بر ولی فقیه» بود نه اینکه آیا اختیارات ولی فقیه ضامن حفظ حقوق مردم است یا نه. مکرر گفته ام که با ولایت فقیه و مجلس می توان جلوی استبداد را گرفت. در اینجا هم در واقع می خواهید بفهمانید که حق مردم بر ولی فقیه دیگر چه صیغه ای است زیرا با تأکید بر قدرت ولی فقیه، حق مردم خود به خود تضمین شده است. این هم از مواردی است که ناخواسته سخن بنده را که- بر خلاف نظر امیرالمؤمنین (ع)- حق را دو طرفه نمی دانید تلویحا تأیید فرموده اید.
8. شادی دشمن
نفهمیدیم پوشش داده شدن خبری توسط بی بی سی بالاخره بد است یا خوب. حدود دو ماه پیش سایت مورد علاقۀ جنابعالی که از نشر پاسخ بنده هم طفره می رفت به محض آنکه جبهۀ پایداری موردحمایت او واقع شد کلیپ گزارش بی بی سی را که عکس آیت الله مصباح «پس زمینۀ» گویندۀ آن بود با ذوق زدگی در سایت خود قرار داد. تکلیف ما را روشن بفرمایید پوشش مواضع جبهه پایداری توسط بی بی سی خوب است یا بد؟
به علاوه ، بارها گفته ام که شادی دشمن آنگاه می تواند دلیل غلط بودن کار یک فرد باشد که تنها اثر کار او شادی دشمن باشد ولی اگر کار فردی چند اثر در جهت اصلاح امور داشته باشد و از قضا دشمن هم شاد شود، هیچ اشکالی ندارد و آن سخن امام خمینی(ره) را نباید بد تفسیر کرد. آیا صدور فرمان هشت ماده ای امام(ره) باعث شادی دشمن نشد؟ آیا دشمن نگفت پس معلوم می شود اموری که امام در این فرمان نهی کرده است مانندآزار رساندن به متهم یا مجرم و ورود درحریم خصوصی مردم وتجسس در کار آنها در ایران وجود دارد؟ آیا می توان این کار امام را به دلیل شادی دشمن غلط دانست؟!
9. مایه گذاشتن نابجا از شهیدان
در پاسخ به این سخن من که «باید هشیار بود که وقتی کسانی به طرزی غیرمعمول جایگاه ولایت فقیه را بالا بردند (جایگاهی که هیچ یک از بزرگان و از جمله رهبر انقلاب آن را نمی پذیرند) و بیش از اندازه «ولایت، ولایت» کردند، شاید انگیزه هایی از جمله دو مورد زیر در کار باشد : افرادی هستند که پروندههای رسیدگی نشده دارند... » نوشته اید:
«طبق بررسیهای انجام شده در وصیتنامههای شهدا، همان طور که به طور متوسط در هر وصیتنامهای چهار مرتبه ذکری از اباعبدالله(ع) و کربلا به میان آمده است، چهار مرتبه هم بر ولایت فقیه تاکید و تصریح شده است».
بعید است از مغلطۀ آشکار در کلام خود آگاه نباشید. از شما می پرسم چه کسی می تواند پرونده اش را با افراط در شعار ولایت ولایت پنهان کند؟ معلوم است: کسی که به طور افراطی همه جا خود را در رسانه ها ولایتی معرفی کرده و گوش فلک را کر کند. این چه دخلی دارد به اینکه شهیدی در تنهایی خود و در وصیتنامه ای که پس از شهادتش منتشر می شود جانانه از ولایت فقیه دفاع کند؟ اشکال شما به این می ماند که بنده بگویم "علیرغم اهمیت و منزلت نماز شب، در قبال کسی که همه جا اعلام کند من اهل نماز شب هستم باید احتیاط کرد" و شما بفرمایید از وصیت نامه برخی شهدا بر می آید که نماز شب می خوانده اند پس شما دارید به آنها طعنه می زنید!
10. رابطه ولایت و عدالت
دفاع شما در این فراز مقاله کاملا تهافت دارد و باز تأییدی است بر سخن من. دربارۀ بالاتر بودن ولایت از عدالت نوشته اید: « تاکنون جز چند رسانۀ ضد انقلاب کسی چنین برداشتی از سخن بنده نداشته است». در پاسخ باید گفت: یکی از سایت ها همین مطلب را تیتر کرده است: «پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به معاویه: اول ولایت بعد عدالت» (رجانیوز کد خبر 88083). البته رجانیوز سایتی ضد انقلاب نیست گرچه با برخورد تخریبی که با همه جز دوستان خودش دارد «ضد انقلاب ساز» هست. جالب این است که در پاسخ خود، به همین صفحه در این سایت ارجاع داده اید ولی عنوانی را که به درستی درباره سخنان شما در رجانیوز درج شده ندیده اید. (محض ادخال سرور، یادآوری می کنم که این سایت در مقدمه ای که برای جوابیه شما نوشته، آورده است که علی مطهری در پاسخ خود برای حجت الاسلام پناهیان از تعابیری چون «شبیه گروه فرقان و قاتلان شهید مطهری» استفاده کرده بود!)
اما تهافت در موضع شما در کجاست؟ می گویید: گفته ام «تثبیت ولایت» بر «اجرای عدالت» مقدم است نه اینکه ولایت بر عدالت مقدم است. این صرفا یک ادعاست. در سخن شما کاملا هویداست که به دومی هم (تقدم ولایت بر عدالت) اعتقاد دارید. دلیل مطلب این است: از یک طرف می گویید مقصودم فقط «تقدم تثبیت ولایت بر اجرای عدالت» است و از طرف دیگر تأکید می کنید «آن سخنرانی در انتقاد از آقای رئیس جمهور بوده است». اگر واقعا چنین است پس به عقیدۀ جنابعالی هنوز ولایت رهبر انقلاب پس از 22 سال تثبیت نشده است و الا سخن شما چه ارتباطی می تواند با آن انتقاد داشته باشد؟ شاید هم مقصودتان این بوده که ولایت فقیه تثبیت شده ولی آقای احمدی نژاد هنوز بیعت نکرده است! به هر حال این سخنان تنها زمانی می تواند کنایه به آقای رئیس جمهور باشد که بحث در تقدم ولایت بر عدالت باشد نه تقدم تثبیت ولایت بر اجرای عدالت.
تعارض دیگر در این موضع جنابعالی در اینجاست که می گویید مقصودم تثبیت ولایت بر اجرای عدالت است ولی مثال به انتقاد مالک اشتر می زنید. مگر مالک اشتر منصوب نکردن ابن عباس را شرط بیعت خود اعلام کرده بود؟ مالک اشتر ولایت را تثبیت شده می دانست و با این حال این اعتراض را مطرح کرد. بنابراین نحوه استناد شما به جریان اعتراض مالک اشتر به امیر مؤمنان(ع) در سیاق آن سخنرانی فقط به معنای تقدم ولایت بر عدالت می تواند مورد استفاده قرار گیرد نه تثبیت جایگاه ولایت بر اجرای عدالت. بنابراین بحث شما در اثبات هر دو مطلب بوده است: هم بالاتر بودن ولایت از عدالت و هم تقدم تثبیت ولایت بر اجرای عدالت. کنایه های مکرر جنابعالی بر منبر در سال 88 به همه کسانی که به ماجرای کهریزک اعتراض کردند مؤید دیگری بر این موضع جنابعالی است.
11. سکوت درباره اقدام خود در قبال آنچه خون به دل رهبری کرد
تأکید کرده بودم که پاسخ دهید که شما که خود را ولایت مدار می دانید در مقابل جریان کوی دانشگاه که خون به دل رهبر انقلاب کرد چه کرده اید؟ ترجیح داده اید به سکوت برگزار کرده و در عوض از من سؤال کنید: «برای رفع مظلومیت های رهبری در بحرانها و در میان خواص بی بصیرت اقدامی کرده اید؟»
عرض می کنم بزرگترین اقدام من گذشته از اتخاذ موضع منصفانه و عادلانه و دیدن کاستی های طرفین در بحران اخیر و معرفی کردن آقایان موسوی ، کروبی و احمدی نژاد به عنوان متهمان ردیف اول تا سوم، تلاش برای نجات تفسیر ولایت فقیه از دست افراطیون بوده است، زیرا معتقدم همچنان که غالیان بزرگترین ضربه را بر وجهۀ امیرالمؤمنین(ع) وارد کردند و آن افراطها دستاویز وهابیون در کوبیدن اصل تشیع شده است، همین طور افراطیون بزرگترین ضربه را بر وجهۀ ولایت فقیه وارد کرده و می کنند.
نمونۀ آن برخی اقدامات خودجوش! است نظیر تجمع در مقابل منزل سردار علایی و به هراس انداختن خانوادۀ وی. تنها نوشته اید این تجمع «ضرورتی نداشت» ولی عیبی در به لرزه انداختن حتی خانواده منتقدان نمی بینید و لذا کوچکترین سخنی در انتقاد از این گونه اعمال به زبان نمی آورید. ولی از نظر من این گونه تجمعات ضررش برای رهبری و نظام از هر فتنه ای بیشتر است، چرا؟ (این قسمت را با دقت بیشتری بخوانید)
این افتخار کشور است که رهبری ولو به طور غیرمستقیم منتخب مردم است و هر دوی ما باور داریم که خبرگان با آزادی کامل ایشان را به رهبری برگزیده و در جلسات بعدی خود ایشان را ابقا کرده اند. ولی آیا می دانید که اگر اوضاع چنین باشد که وقتی کسی انتقادی مطرح می کند که به نحوی – با تفسیر غلط یا درست – به رهبری برمی گردد بلافاصله تجمع خودجوش در مقابل خانۀ او برگزار شود، معنای آن برای سو استفاده کنندگان در دنیای امروز, – و البته نه ما که از جریان با خبریم – چدر مورد اعتبار آراائ خبرگانی چیست؟ پس این تجمعات خودجوش ضربه جدی بر اعتبار نظام و رهبری در جهان وارد می کنند. جنابعالی که به استفاده های تبلیغی رسانه های بیگانه اینقدر حساس هستید چرا از دادن یک تذکر ساده به این افراد که غالبا ارادت ویژه ای به شما دارند ابا می کنید؟ این که این تجمعات را محکوم نکرده و تلویحا تأیید می کنید، ظلم ناخواسته به اعتبار و جایگاه رهبری در دید جهانیان نیست؟
من مظلومیت رهبری را بیشتر ناشی از عملکرد دوستان نادان ولایت فقیه می دانم که در واقع همان کار دشمن دانا را انجام می دهند ، کسانی که با برداشت غلط خود از ولایت فقیه دائم به آن ضربه می زنند. در بحران اخیر نیز بیش از آنکه خواص بی بصیرت به رهبری آسیب برسانند، کسانی که بیش از دیگران دم از ولایت زدند و با مدیریت غلط خود در این بحران، ایشان را ناگزیر به ورود علنی در آن کردند به رهبری آسیب رساندند.
12. نسبتی شگفت انگیز به من در مورد ماجرای آیت الله منتظری
نوشته اید که من گفته ام «به منتظری گفتم اگر پدر من بود وضع شما این گونه نبود». (در نقل عبارات، وقتی مطلب را داخل گیومه می گذارند یعنی عین عبارت طرف مقابل است). جملۀ من این بود: «به آیت الله منتظری گفتم: اگر شهید مطهری بود این گونه نمی شد.» این سخن من در پاسخ به ایشان بود که گفتند «علی دیدی با من چه کردند؟». مقصود من روشن است: به نظر من اگر آیت الله مطهری بود اولا قضیه به اینجا کشیده نمی شد وثانیا فرضا ماجرا به همین جا ختم می شد، برخورد بهتری با آیت الله منتظری صورت می گرفت و مثلا آن هجوم شبانه و شکستن درب منزل ایشان با دیلم همراه با قطع برق صورت نمی گرفت.
جنابعالی در سخنانی – که کلیپ آن موجود است– چنین فرموده اید که من گفته ام: «اگر پدرم بود امام را می زد کنار و طرف منتظری را می گرفت» (مرحبا به این همه حفظ امانت و پرهیز از تهمت!) و اضافه کرده اید: «پسر مطهری پدرش را به حمایت از جریان انحرافی منتظری متهم می کند!» اینها را خطاب به کاروان راهیان نور گفته اید. طبیعی است که برخی جوانان بسیجی انقلابی که متأسفانه فکر می کنند دروغ بستن قطعا از فردی چون شما برنمی آید برای دفاع از ولایت مشتاقانه این کلیپ شما را برای هم ایمیل و بلوتوث کنند. پیشنهاد می کنم در منبر بعدی به جای رابطه ولایت و عدالت، رابطه میان بصیرت و تهمت را تبیین بفرمایید.
نکته اساسی این است که چرا جناب عالی این سخن امام خمینی(ع) در نامه عزل آیت الله منتظری را که فرمودند امیدوارم گرمی بخش حوزه علمیه در امر فقاهت باشید، که طبق آن ایشان می بایست در کار علمی خود آزاد می بودند، مورد توجه قرار نمی دهید و فقط به مطالبی که در یک نامه خصوصی نگاشته اند و بیشتر جنبه شخصی دارد توجه می کنید.
البته از نوع تعبیرات شما هم ولایتمداری حضرت عالی کاملا هویداست! رهبر انقلاب در پایان حیات آیت الله منتظری در پیام تسلیت خود از تعبیر «فقیه بزرگوار مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمت الله علیه» استفاده کردند. جنابعالی که ادعا دارید قدم به قدم تابع ولایت هستید چرا نسبت به کسی که دهها و بلکه صدها برابر شما معلومات دینی دارد، از به کار بردن حتی کلمه "آقا" ابا دارید؟ این است معنای ولایتمداری؟ نکند اگر کسی با نظام مشکل پیدا کرد باید حتی تعبیر" آقا" هم – که گاهی معمولا صرفا بر مذکر بودن دلالت دارد- از او دریغ شود؟ آیا امام «آقای ریگان» و «آقای بنی صدر» نمی گفتند؟
13. دو مسأله ای که مکاتبه با جنابعالی برای من حل کرد
مکاتبۀ با جنابعالی دو مسألۀ مرا حل کرد. اول آنکه چه می شود که از میان برخی مذهبی ها با احساسات پاک دینی یکدفعه افرادی هتاک بیرون می آیند. از پاسخ های جنابعالی و نحوۀ برخوردتان برایم روشن گردید که این گونه سخنان شعاری، تحریف آمیز، یک طرفه و بعضا متهافت است که چنین افرادی را به جامعه تحویل می دهد.
مشکل دومی که برای من حل شد این بود که چرا بیشترین پرسشی که از من می شود این است که اگر پدرتان زنده بود با او چه می کردند؟ حال، نگرانی آنان را به خوبی درک می کنم. اگر شهید مطهری زنده بود و به دفاع از حقوق مردم بر می خاست آیا قویا محتمل نبود که افرادی چون شما با چند تحریف جانانه نظیر آنچه درباره تعبیر من راجع به آیت الله منتظری کردید، جوانان انقلابی پاک و شیعه ای را که در تنور جنابعالی پخته شده اند به سوی استاد روانه می کردید؟
14. چه شد برخی منتقدین با دین هم مشکل پیدا کردند؟
استدلال کرده اید که چون منتقدین دیروز، امروز معاند شده و سرنوشتهای نابهنجاری پیدا کرده اند باید از انتقاد پرهیز کرد. آیا مطمئن هستید که ما با منتقدین درست برخورد کرده ایم و معاند شدن برخی از آنها تقصیر برخی از ما نبوده است؟ (این مطلب را در جوابیه به آقای شریعتمداری با تقسیم «ضد انقلاب به اصطلاح کیهان» به سه بخش، توضیح داده ام). در جریان معروف آن فرد مسیحی تازه مسلمان، رفیق مسلمانش صبح تا شب و شب تا صبح او را در مسجد نگه داشت تا آنجا که او دوباره مسیحی و مرتد شد. این مسیحی اگر با یک مسلمان عاقل مواجه شده بود هرگز این اتفاق نمی افتاد. «ملاک حال فعلی افراد است» اما باید دید چه کرده ایم که افراد به حال فعلی افتاده اند. اگر رفتار ما بی عیب بوده، آنگاه در پیدایش وضعیت فعلی افراد گناهی بر گردن ما نیست وملاک وضع فعلی آنهاست، اما اگر ما نقش اساسی در سوق دادن آنها به دامن ضد انقلاب داشته ایم دیگر نمی توان گفت ملاک وضع فعلی افراد است.
در پایان ضمن تقدیر از جنابعالی که فرصتی را فراهم کردید که خوانندگان به داوری بنشینند آمادگی خود را برای ادامه بحث – مادام که به «مراء» که از نظر شرعی مذموم است نینجامد - اعلام می دارم و منتظر پاسخهای علمی جنابعالی هستم. باز به مستمعین محترم شما خالصانه توصیه می کنم برداشتهای جنابعالی از قرآن و حدیث و به ویژه نسبتهایی را که به افراد می دهید با دقت بیشتری دنبال کنند.
.
.
علی آقا برو که خوب داری میری ! پاریس و لندن به شما خوش آمد میگن !!!