مثل همیشه باز هم جنجالی به پا شد و افکار عمومی جریحه دار گردید و به جهت فشارهای ناشی از ابعاد امنیتی مساله، دستور به عقب نشینی صادر شد! حکایت تمام تصمیم گیری ها در کشور را می توان در همین یک خط خلاصه کرد که ابتدای آن با اقتدار و عدم مماشات آغاز می شود و انتهایش با سرافکندگی و عدول از اصول خاتمه می یابد!
داستان اخراج بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد واحد تهران شمال نیز از جنس همین نوع معضلات است که در نهایت امر دستاوردی بجز القای ضعف و ذلت را به جامعه متبادر نخواهد کرد. این عضو هیئت علمی دانشگاه اگرچه بابت دفاع از نظام سلطنتی پهلوی از کار برکنار شده بود اما دستور اخیر طهرانچی (رئیس دانشگاه آزاد) برای بررسی مجدد پرونده عبدالکریمی، نشان از این حقیقت تلخ دارد که حتی مسئولان رده بالا کشور نیز محاسباتشان را براساس پروپاگاندای رسانه ای تنظیم می کنند و با شکل گیری کوچکترین فضاسازی انتقادی، از تصمیمات ولو بحق و درست خویش، عقب می نشینند!
حذف منتقد آن هم در فضای آزاداندیشانه دانشگاهی آنچنان غیرقابل دفاع است که نمی توان آن را توجیه کرد اما سوال اینجاست که چرا اولین و ساده ترین راه حل مدیران فرهنگی و دانشگاهی نظام نسبت به این قبیل دگراندیشان، در اخراج و بگیر و ببند خلاصه می شود؟ خوشبختانه رژیم منحوس پهلوی آنچنان مملو از نقاط ضعف و مفاسد ریز و درشت بوده و در عین حال، مبانی بنیادین انقلاب اسلامی نیز به حدی از مفاهیم متعالی و قابل دفاع مشحون است که نه تنها نباید هیچ ترسی از مطرح شدن چنین مباحثی در دانشگاه ها به خود راه داد بلکه اتفاقاً باید از سرگیری مجادلات در این رابطه نیز استقبال نمود.
شوربختانه اما مسئولان دانشگاهی یا به بهانه پرهیز از تنش زایی در فضای آموزش عالی، قید ورود به فضای مباحث انتقادی و کرسی های آزاداندیشی را می زنند و یا با دعوت از اساتید غالباً بی سواد و جاهل نسبت به مبانی اصیل انقلاب اسلامی، ضمن دفاع بد از آرمان های نظام، چنان سنگی را به قعر چاه می اندازند که هزاران عاقل نیز توان تغییر ذهنیت منفی ایجاد شده در مستمعین را نخواهند داشت!
هنوز نفس می کشند جوانان پیر شده و دانشجویان سابقی که در واپسین سال های منتهی به پیروزی انقلاب، شاهد مناظرات طوفانی شهیدان مطهری و مفتح با طرفداران لائیسیته و کمونیسم در تالارهای اجتماعات دانشگاه تهران و حسینیه ارشاد بوده اند و با گذشت سالیان دراز، کماکان قدرت استدلال و توانایی اقناع مخاطب از جانب این اساتید انقلابی را می ستایند. حال چه شده که با گذشت چهار دهه از آن دوران درخشان، دیگر نه تنها هماوردی برای پاسخگویی به ابهام آفرینی های این قبیل شبهه سازان وجود ندارد، بلکه مدیران دانشگاهی ما تنها با بسندگی به سلاح ازکارافتاده حذف یا اخراج، به مقابله با منتقدین می پردازند؟!
کوتاه سخن آنکه پاسخگویی درخور به شبهه آفرینی های امثال زیباکلام ها و عبدالکریمی ها، مردان میدانی همچون مطهری ها و مفتح ها را می طلبد که متاسفانه یا در اقلیت بسر می برند و یا جایی در دانشگاه های به اصطلاح اسلامی ما ندارند!
واقعا چی شد که از امثال شریعتی و مطهری رسیدیم به یک مشت استاد بی لیاقت و رانتی که حتی قدرت مقابله به مثل و پاسخگویی ساده با انتقادها و هنجارشکنی ها رو ندارن!!
وقتی گزینش ها نه بر اساس لیاقت و سواد که طبق رابطه و آقازادگی و دامادی از ما بهتران باشد، گوشت قربانی این وسط، مبانی انقلاب خواهد بود و بس ...!!!!!!