شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۸

افشاگری‌های یک عضو جدا شده منافقین

اگر من امکانات داشتم یک کتاب قطور از شکنجه هایی که سازمان بر سر امثال من و هزاران زن دیگر آورده بودند می نوشتم تا ملت ایران بدانند این مجاهدین چقدر کثیف هستند اما کسی جرات گفتن آن ها را ندارد.
کد خبر : ۵۷۵۷۵
جام نيوز: «دخی عبدی» مجری شبکه سلطنت طلب «ایران آریایی» ۵آوریل (۱۷ فررودین) به گفتگو با یکی از فرماندهان سابق مجاهدین خلق در پادگان اشرف که توانسته بود بعد از مشکلاتی عدیده از این سازمان جدا و از پادگان اشرف فرار کند، پرداخت.

وی که خود را به نام مستعار «یلدا» معرفی نمود و از طریق «اسکایپ» سخن می گفت درباره پیوستن خود به گروهک منافقین گفت: «من به خاطر دشمنی که با جمهوری اسلامی داشتم در زندان های ایران بودم اما با مرخصی ۱۰ روزه که گرفتم توانستم از ایران فرار کنم و وارد خاک عراق شوم و به خاطر کمبود محبت هایی که داشتم به سرعت جذب رفتار های به ظاهر انسانی مجاهدین شدم و از مناسبات آن ها خوشم آمد تا اینکه بعد از طی مراحلی وارد سازمان شدم.»

وی افزود: «از زمانی که در سال ۱۳۶۴ مسعود رجوی، مریم رجوی را به عنوان مسئول اول سازمان انتخاب کرد و از همان روز اذیت و آزار سازمان علیه اعضای خود شروع شد و آن ها به بهانه های مختلف نیروها را مورد شکنجه قرار می دادند و بعضی مواقع تا ۳ ماه کسی حق نداشت همسر خود را ببیند و حتی کسانی هم که فرزند داشتند فقط هفته ای یک روز بچه خود را می دیدند.»

این خانم در ادامه با اشاره به تناقض های رفتاری گروهک منافقین افزود: «بعد از مدتی که فعالیت ها در سازمان ادامه داشت قانون جدیدی مبنی بر طلاق گرفتن تمامی همسران از یکدیگر صادر شد و اسم آن را انقلاب درونی گذاشتند اما خود مسعود رجوی چنین کاری را نکرد و این از تناقضات سازمان بود که همیشه فکر من را مشغول می کرد و جرات گفتن آن را نداشتم. سازمان مجاهدین ادعا می کند طرفدار حقوق بشر و آزادی است اما این چیز ها را حتی در قبال نیروهای خودش رعایت نمی کند. جمهوری اسلامی مجاهدین را ستون پنجم عراق می دانست و این چیزی بود که واقعیت داشت و مجاهدین از صدام تجهیزات گرفته بودند که بر علیه جمهوری اسلامی مبارزه کنند.

سازمان مجاهدین با کشوری دوستی کرده بود که این کشور با ملت ایران در حال جنگ بود و مردم ایران در خط مقدم جبهه ها هر روزه کشته می شدند اما سازمان به ملت ایران پشت کرد و دست دوستی به صدام داد. تمامی این مسائل برای ما سوال بود و همیشه حیران بودیم از دیدن این همه تناقضات گوناگون و هیچوقت جرات گفتن آن ها را نداشیم.»

او در خاتمه افزود: «وضعیت وخیم ما همینطور ادامه داشت تا آمریکا به عراق حمله کرد و ارتش عراق شکست خورد و سازمان نیز دچار افسردگی شدید شد و اکثر نیروها دیگر تمایلی به همکاری با مجاهدین نداشتند و من درخواست خروج از سازمان را کردم اما به جای موافقت با درخواستم ازآسایشگاه به یک اتاقی منتقل شدم که اسم آن را کمپ گذاشته بودند و هیچگونه امکانات رفاهی در این اتاق از قبیل آب و حمام و توالت و حتی در گرمای طاقت فرسای عراق یک پنکه در اختیار من نگذاشته بودند. به طوریکه یک ماه نتوانستم حمام بروم و لباس های خودم را عوض کنم. هر ۴ روز یک بار یک غذای ناچیزی به من می دادند تا فقط زنده بمانم و حدود ۸ ماه در این اتاق زندانی بودم و یک روز یک خانمی به این اتاق آمد و تا می توانست شکنجه و آزار و اذیت کرد و چنان الفاظ رکیکی در مورد من به کار برد که هنوز پس از سال ها یادآوری آن برایم سخت است و لرزه بر اندامم می اندازد.

زمانیکه در زندان جمهوری اسلامی بودم ناراحت نبودم چون با حکومت اسلامی دشمن بودم و به مسئولین کشور اهانت می کردم اما با سازمان مجاهدین هیچ دشمنی نداشتم و همیشه با آن ها علیه جمهوری اسلامی همکاری می کردم و در اکثر عملیات های شرکت کرده بودم اما آن ها اینطور مرا شکنجه می کردند. بعد از گذشت ۸ ماه به اتاق دیگری منتقل شدم که کاغذ هایی جلویم گذاشتند و گفتند باید آن ها را امضا کنی تا بتوانی از پادگان اشرف خلاص شوی و از طرف من نوشته بودند که من اعتراف کرده ام یک زن فاحشه و هرزه ای هستم و اکثر مرد های سازمان را به انحراف کشیده ام و من هم به خاطر خلاصی از این زندان مجبور به امضا شدم و خلاص شدم.

اگر من امکانات داشتم یک کتاب قطور از شکنجه هایی که سازمان بر سر امثال من و هزاران زن دیگر آورده بودند می نوشتم تا ملت ایران بدانند این مجاهدین چقدر کثیف هستند اما کسی جرات گفتن آن ها را ندارد. جنایت های مسعود رجوی در سینه های ما مدفون شده است و باید یک روزی آشکار شود.»