جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۹ آبان ۱۴۰۰ - ۱۷:۵۵

اعتراضات و آشوب‌های آبان ۹۸ ایران؛ غربی‌ها چگونه ماجرا را روایت کردند و چه حقایقی را پوشاندند؟

این مقاله به بررسی واکنش‌های رسانه‌ها و شخصیت‌های غربی به وقایع آبان ۹۸ در ایران می‌پردازد؛ آنها چگونه به مسئله ورود کردند و چه حقایقی را پوشاندند؟
کد خبر : ۵۷۶۶۰۱

وقایع آبان 1398، یکی از تلخ‌ترین اتفاقات بعد از انقلاب بود که با اعتراضات مردمی به دلیل بی‌تدبیری دولت دوازدهم در اجرای سیاست افزایش قیمت بنزین و نحوه اطلاع‌رسانی درباره آن آغاز شد اما به سرعت توسط جریان‌های ضدانقلاب مصادره و به آشوب‌ها و اغتشاشاتی خشونت‌آمیز تبدیل شد.

اعتراضات و آشوب‌های آبان ۹۸ ایران؛ غربی‌ها چگونه ماجرا را روایت کردند و چه حقایقی را پوشاندند؟

حوادث آبان از کجا آغاز شد؟

به گزارش تسنیم، ماجرا از نیمه‌شب پنجشنبه 24 آبان 1398 آغاز شد؛ زمانی که دولت از افزایش قیمت بنزین به دو نرخ جدید خبر داد: بنزین سهمیه‌ای 1500 تومانی و بنزین آزاد 3000 تومانی. اعلام بدون اطلاع قبلی و تکذیب‌های مسئولان دولتی از «شایعه گران شدن بنزین» تا روز 23 آبان‌ماه ناراحتی مردم و وقوع اعتراض‌هایی مسالمت‌آمیز در برخی شهرها از صبح جمعه 25 آبان را در پی داشت اما به نظر می‌رسید که با مدیریت پلیس، اوضاع طبق روال آرام و منطقی پیش خواهد رفت.

این اما اتفاقی نبود که رخ داد، زیرا به فاصله چند ساعت، اعتراضات به سمت مجموعه‌ای هماهنگ و سازمان‌یافته از تخریبگری‌ها و آسیب به اموال عمومی در چندین شهر پیش رفت و گزارش‌هایی از آتش‌زدن بانک‌ها، پمپ‌بنزین‌ها، حمله به مخازن نفت و انبار آذوقه‌های غذایی در شهرهای مختلف منتشر شد.

عمده ناآرامی‌ها در روزهای شنبه و یکشنبه، 25 و 26 آبان اتفاق افتاد؛ اما علی‌رغم کوتاه بودن مدت‌زمان دوام آشوب‌ها، حجم خشونت و تخریب اموال عمومی و اقدامات غیرمدنی قابل مقایسه با اغتشاشات در سال‌های گذشته نبود؛ به گونه‌ای که روزنامه ایران عصر، ارگان رسمی دولت، چهارشنبه 29 آبان در گزارشی از حجم تخریبگری‌ها نوشته بود تنها میزان خسارت‌های وارده به 450 بانک در 4 شهر، 80 فروشگاه زنجیره‌ای در مناطق مختلف کشور، تخریب 120 آمبولانس و 40 پایگاه اورژانس، 180 جایگاه سوخت نزدیک به 2333 میلیارد تومان برآورد شده است  این رقم در حالی اعلام شد که به نوشته روزنامه ایران، هنوز اکثریت شهرها آمارهای خود از خسارت‌های وارده را اعلام نکرده بودند.

خاستگاه  آشوب‌ها

میزان بالای تخریب‌ها، کم‌تعداد اما بسیار پراکنده بودن اغتشاشات، متحدالشکل بودن خسارت‌های واردآمده و رفتارهای گروه‌های نفوذی در داخل جمعیت معترضان، این واقعیت را به ذهن متبادر می‌کرد که حوادث آبان 98، علاوه بر اعتراض به افزایش قیمت بنزین از خاستگاه‌ها و ریشه‌های دیگری نیز نشأت گرفته و هدایت می‌شود.

بر هر ناظر منصف با عقل سلیم آشکار بود که جنس مردم و معترضان با افرادی که به سمت بانک‌ها یورش می‌بردند، با کسانی که راه را بر خودروهای مردم بسته و شیشه‌های خودرو را می‌شکستند و یا با کسانی که به فروشگاه‌ها هجوم برده و اموال مردم را غارت می‌کردند کاملاً متفاوت بود.

نقل مشهور در میان متخصصان روش تحقیق در علوم انسانی این است که در تحلیل هر پدیده‌ مربوط به انسان، سخن گفتن از یک عامل یا وجود رابطه خطی میان خطایی است که به درک نادرست از پدیده‌های مورد بررسی ختم خواهد شد. با آنکه در علوم دقیقه، گاه یک پدیده ممکن است تنها از تأثیر یک عامل یا متغیر ایجاد شود، در علوم انسانی اثر همزمان ده‌ها عامل یا متغیر است که پدیده‌ای را می‌سازد.

به همین قیاس، منقطع کردن آشوب‌های آبان 98 از بسترهای متعدد زمینه‌ساز آن و تقلیل آن به «اعتراضات مردمی» با نادیده گرفتن شواهد و متغیرهای آشکار مرتبط با آن کاری است که تنها از ساده‌انگاران، مغرضان و دست‌اندرکاران پروپاگاندا برمی‌آید.

به طور کلی می‌توان مجموعه عوامل دخیل در شکل‌گیری آشوب‌های آبان را به دو دسته عوامل خارجی و داخلی تقسیم کرد. نارضایتی از عملکرد 6 ساله دولت دوازدهم، افزایش شکاف طبقاتی، نحوه اعلام و اجرای قیمت بنزین و برخی عوامل دیگر در زمره عوامل داخلی قرار می‌گیرند که در جای خود به عنوان عوامل زمینه‌ساز در شکل‌گیری این حوادث قابل بحث و تبادل نظرند.

اما همان‌طور که در بالا گفته شد اتفاقات آبان‌ماه حائز ویژگی‌ها و خصایصی بود که اگر آغازش را بتوان به عوامل داخلی نسبت داد، شکل ادامه‌اش و موج‌سواری‌ها بر آن را به هیچ وجه نمی‌توان صرفاً به تأثیر مسائل داخلی فروکاست. بعضی از قرائن و شواهد موجود درباره نقش هدایتی عوامل خارجی در حوادث به اندازه‌ای آشکارند که نمی‌توان به سادگی آنها را نادیده گرفت.

در زیر به برخی از عوامل زمینه‌ای مهم‌تر مربوط به حوادث آبان 98 که از دلایلی غیر از عوامل داخلی نشأت گرفته‌اند اشاره کرده‌ایم.

آبان 98 در بستر «فشار حداکثری»

آبان 98 یک سال و نیم بعد از آغاز سیاست موسوم به «فشار حداکثری» که دولت ترامپ بعد از خروج از برجام علیه ایران به کار گرفته بود، آغاز شده بود. شاید این روزها، گفتن اینکه اصلی‌ترین هدف این سیاست را راه‌اندازی آشوب‌های خیابانی برای اثرگذاری بر محاسبات مقام‌های تصمیم‌گیر جمهوری اسلامی تشکیل می‌داد گزاره‌ای باشد که به اثبات کمتری نیاز داشته باشد.

«رکس تیلرسون»، نخستین وزیر خارجه دولت ترامپ در ماه ژوئن سال 2017 گفته بود که سیاست آمریکا در قبال ایران «انتقال مسالمت‌آمیز قدرت» است. تنها چند روز بعد روزنامه نیویورک‌تایمز گزارش داد فردی به نام «مایکل دی‌آندریا»، معروف به «آیت‌الله مایک» به عنوان رئیس سازمان سیا در امور ایران منصوب شده است. طبق اذعان رسانه‌های آمریکا تخصص اصلی آیت‌الله مایک در مدیریت و ایجاد آشوب بود.

بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران در داخل خود آمریکا به برنامه‌ریزی‌های دولت آمریکا برای ایجاد آشوب در ایران به عنوان بخشی از سیاست فشار اذعان کرده‌اند. به عنوان مثال، «فیلیپ ام. جرالدی»، متخصص پیشین اداره ضدتروریسم در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا و افسر باسابقه اطلاعاتی ارتش این کشور که 18 سال در ترکیه، ایتالیا، ‌ آلمان و اسپانیا مأموریت داشته چند دلیل را که نشان‌دهنده مداخله خارجی در اتفاقات آبان 98 می‌داند را فهرست کرده است. او در یادداشتی می‌نویسد: « «مدارک قابل ملاحظه‌ای وجود دارد مبنی بر اینکه ایالات متحده و احتمالاً اسرائیل، با همکاری عربستان سعودی چندین مرکر فرماندهی در افغانستان و عراق با هدف حمایت از معترضان تأسیس کرده‌اند. شبکه‌های اجتماعی و امواج رادیویی به خدمت این مراکز درآمده تا مردم را به حضور در تظاهرات تشویق کنند. کانال آمدنیوز که از خارج ایران به روز می شود، مردم را به حضور در تظاهرات و حمله به ایستگاه‌های پلیس و ساختمان‌های دولتی تشویق می‌کرد.

«دانیل مک‌آدامز»، تحلیلگر آمریکایی هم در مصاحبه‌ای با راشاتودی گفته بود که آشوب‌های ایران، منطبق با الگوهایی است که آمریکا و سیا در بی‌ثبات کردن کشورهایی نظیر هنگ‌کنگ و اوکراین به کار گرفته است.

اینکه مقام‌های دولت ترامپ در زمان وقوع آشوب‌های آبان‌ماه حتی نمی‌توانستند شادمانی‌شان را پنهان کنند و گمان‌ می‌کردند ادامه چنین سیاست‌هایی می‌تواند ایران را به تسلیم و حضور در پای میز مذاکرات با هدف گفت‌وگو بر سر توافقی جدید متقاعد کند، شاهدی دیگر است که نشان می‌دهد دولت آمریکا قصد دارد اعتراضات و مطالبات به حق مردم را ابزاری برای فرصت‌طلبی‌های سیاسی قرار دهد.

به عنوان مثال، برایان هوک، مسئول وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا در مصاحبه‌ای با رسانه دولتی بی‌بی‌سی در پاسخ به اینکه واکنش آمریکا به تحولات اخیر در ایران چیست گفت: «ما از این تحولات خرسندیم.»

مایک پامپئو، وزیر خارجه وقت آمریکا هم در همان زمان در توییتر از کسانی که به گفته او «معترضان شجاع ایران» بودند می‌خواست عکس‌ها و اطلاعات خود را پیرامون «اعتراض‌ها» برای او ارسال کنند.

البته سیاست فشار حداکثری علیه ایران تنها محدود به دولت ترامپ نبود و این سیاست، در دوره‌های رؤسای جمهور قبل‌تر از او هم حتی با شدت و حدتی بیشتر پیگیری می‌شد اما تنها تفاوت ترامپ با دولت‌های پیشین آمریکا این بود که او به جهت ناآشنا بودنش به فضای سیاست نه اطلاعی از جامعه ایران داشت و نه می‌دانست پیشینیان او چه کرده‌اند و چگونه به نتیجه‌ای جز شکست دست پیدا نکرده‌اند. به همین سبب، ترامپ مصر آنچه پیشینیان آزموده بودند را مجدداً بیازماید.

سال‌ها قبل از ترامپ دولت جورج بوش با امضای یک دستورالعمل اجرایی دستور اختصاص بودجه‌ای به ارزش 400 میلیون دلار برای ناآرام‌ کردن ایران بر اساس تفرقه‌های قومی، مذهبی و غیره را صادر کرده بود، اما به نتیجه‌ای جز پذیرفتن حق غنی‌سازی ایران در ماه‌های آخر ریاست‌جمهوری خود دست نیافته بود.

آبان 98 در بستر جنگ شناختی ـ گفتمانی

دیگر بستری که حوادث آبان‌ماه را در بر گرفته بود (وکماکان روایت‌گری‌های مربوط به آن را نیز در بر گرفته) جنگ مستمر کشورهای غربی و امپراطوری رسانه‌ای وابسته به آنها برای تحریف حقایق مربوط به گفتمان جمهوری اسلامی در حوزه‌های مختلف، از جمله در مقوله اعتراضات است.

* اعتراض ـ براندازی

برای هر ناظر بی‌طرف و غیرمغرض حتی یک بررسی کوچک کافی است که آشکار شود نخستین جنگ گفتمانی در مقوله اعتراض، در مواجهه‌های کاملاً متفاوت و دوگانه به هنگام برگزاری هر گونه تجمع در ایران و تجمع در دیگر کشورهای دنیا به ویژه در کشورهای غربی صورت می‌گیرد.

از نگاه غربی‌ها، هر تجمعی در ایران اگر با هدف اعتراض به هر مسئله‌ای (حتی مسائل صنفی یا مسائل با دربرگیری اندک) انجام شود اعتراض به تمامیت حاکمیت است و باید در هر واکنش و یا هر روایت‌گری درباره آن، القائات و جهت‌گیری‌ها را به همین سمت سوق داد. در سوی مقابل، اگر تجمعی با هدف اعلام همبستگی با جمهوری اسلامی شکل بگیرد (تظاهرات‌های 9 دی، 22 بهمن‌ماه، تشییع جنازه سردار سلیمانی) باید تا حد ممکن آن را سانسور کرد و یا آن را در کلیشه «تجمعات سازمان‌دهی‌شده از سوی حکومت» قالب‌بندی و ارائه کرد.

چنانچه همین تجمعات اعتراضی در پایتخت یک کشور غربی صورت گیرد محور گفتمانی بلافاصله به سمت رفتارهای اغتشاشگرانه معترضان متمرکز می‌شود و تلاشی سیستماتیک برای مدیریت برداشت‌ها در این جهت صورت می‌گیرد.

* اعتراض ـ اغتشاش

در ایران، هر گونه برخوردی با افرادی که با نفوذ به اعتراضات مردمی قصد منحرف کردن خواسته‌ها و مطالبات مردم به سمت رفتارهای خشونت‌آمیز دارند به تفاسیر کلیشه‌واری چون «نبود حق اعتراض» یا «سلب حق اعتراض از مردم» تقلیل می‌یابد، حال آنکه اگر همان رفتار از سوی پلیس یک کشور غربی، حتی در برابر معترضانی که قصد خشونت ندارند انجام شود، تعبیرش تلاش برای جلوگیری از اخلال در نظم عمومی و مقابله با آشوب است.

نمونه‌ای از این جنگ گفتمانی را در عکس زیر می‌توان دید. مرداد 1390 که پلیس انگلیس در منطقه تاتنهام واقع در شمال لندن یک جوان سیاهپوست بیگناه به نام «مارک داگان» را به ضرب گلوله به قتل رساند، مردم در اعتراض به نژادپرستی نهادینه پلیس انگلیس دست به تظاهرات مسالمت‌آمیز زدند. شبکه بی‌بی‌سی برای این تظاهرات، تیتر «آشوب در لندن» را برگزید و معترضان را «غارتگر» و «آشوبگر» نامید. بدون هیچ توضیح بیشتر مشخص است که چنانچه مقام‌ها یا رسانه‌های ایران از همین الفاظ برای توصیف کسانی استفاده کنند که در تجمعات داخل ایران به خشونت‌های واقعی متوسل می‌شوند، چه مواجهه‌ای در کار خواهد بود.

یا مثلاً تقریباً هیچ رسانه یا مقام آمریکایی از لفظ «اعتراضات کنگره» برای توصیف حمله طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره در روز 6 ژانویه (17 دی‌ماه) استفاده نمی‌کند و جستجویی کوتاه در اینترنت نشان می‌دهد «شورش‌های کنگره» (Capitol Riot)، «حمله به کنگره» (Capitol Attack) یا شورشگران 6 ژانویه (January rioters) پرکاربردترین مفاهیم مورد استفاده رسانه‌ها و دولتمردان آمریکایی برای توصیف وقایع آن روز است.

در نظر گرفتن این اصل که این کشورهایی مانند ایران هستند که غربی‌ها آشکارا برای ناآرام کردن آنها بودجه تصویب می‌کنند، سابقه کودتا در آنها دارند و به هنگام وقوع تظاهرات‌ سعی می‌کنند با نفوذ در تجمعات معترضان عادی خواسته‌های آنها را سپر آشوبگران و مطالبات سیاسی قرار دهند، تصویر روشن‌تری از جنگ گفتمانی غرب برای قلب مفاهیم در این حوزه به دست می‌دهد.

حقیقتی که در روایت طرف‌های غربی همواره سعی می‌شود کتمان شود این است که در جمهوری اسلامی، حق اعتراض یک حق به رسمیت شناخته شده است و بارها در اظهارات سران حکومت مورد تأکید قرار گرفته؛ البته اینکه باید میان اعتراضات و اقدامات خشونت‌طلبانه‌ای که به تحریک کشورهای متبحر در کودتاهای نرم و سخت تفکیک قائل شد نیز مسئله‌ای است که همواره بر آن تأکید وجود دارد.

به عنوان مثال، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از حوادث دی‌ماه 1396 می‌فرمایند: «در این تحلیل‌ها یک نقطه‌ی تقریباً مشترکی وجود داشت که آن نقطه، نقطه‌ی درستی است و آن تفکیک بین مطالبات صادقانه و به‌حقّ مردم و حرکات وحشیانه و تخریبگرانه‌ی یک گروه است؛ اینها از هم باید تفکیک بشود. اینکه فلان انسانی از یک حقّی محروم بماند و اعتراض بکند یا این اعتراض‌کننده‌ها -صد نفر، پانصد نفر- بیایند یک جایی جمع بشوند و حرف خودشان را بزنند، یک مطلب است؛ و اینکه یک عدّه‌ای از این تجمّع و از این انگیزه سوءاستفاده کنند و بیایند به قرآن دشنام بدهند، به اسلام دشنام بدهند، به پرچم اهانت کنند، مسجد را بسوزانند، تخریب کنند، آتش بزنند، یک حرف دیگر است؛ اینها دو مقوله است؛ اینها را با هم مخلوط نباید کرد.»

ایشان در دیدار 29 بهمن‌ماه با مردم آذربایجان شرقی هم تصریح کردند که از گلایه‌ها و انتقادهای مردم مطلع هستند و حتی بابت عقب افتادن در زمینه تحقق عدالت از خداوند و مردم عذرخواهی کردند. امام خامنه‌ای در آن سخنرانی فرمودند: «البته مردم به برخی مسائل جاری کشور انتقاد دارند و ما کاملاً از انتقادها، گلایه‌ها و شکوه‌های آنها مطلع هستیم اما وقتی پای انقلاب و نظام در میان است، مردم اینگونه در دفاع از انقلاب به صحنه می‌آیند...پیشرفت در عرصه های مختلف به معنای واقعی کلمه رخ داده اما در زمینه عدالت اقرار می کنیم که عقب مانده‌ایم. ان‌شاءالله با همت مسئولان و مردان و زنان کارآمد و مؤمن در این زمینه نیز پیشرفت خواهیم کرد.»

رفتار طرف‌های غربی در برابر چنین تفکیک‌هایی از سوی ایران به گونه‌ای است که گویا مسئولان در ایران باید اغتشاش و خشونت را به عنوان شکلی از بیان اعتراض در ایران به رسمیت بشناسند. این، البته دیدگاهی است که اگر غربی‌ها در اجرای آن پیشگام شوند می‌توانند دیگران را هم به آن دعوت کنند.

در اینجا اشاره به نتایج یک پژوهش علمی که در سال 2019 توسط دو محقق به نام‌های «دانیل کیلگو» و «سامر هارلو» درباره نحوه مواجهه رسانه‌های غربی با اعتراضات مردم به مسائل ریشه‌ای در آن کشورها انجام شده شایان توجه است. این دو محقق، نحوه انعکاس مربوط به تظاهرات‌های مربوط به مسائل مختلف را در 16 رسانه مهم غربی مورد بررسی قرار داده‌اند.

در این تحقیق مشخص شده که برخی از موضوعات از جمله تظاهرات‌های ضدنژادپرستی و یا هر تظاهرات دیگری که به نحوی به دنبال به چالش کشیدن وضع موجود سیاسی و اجتماعی باشد با واکنش منفی رسانه‌های جریان اصلی مواجه شده و تلاش برای مشروعیت‌زدایی از آنها در دستور کار قرار گرفته است.

در این مقاله آمده است: «تحقیقات نشان می‌دهند سازمان‌های خبری جریان اصلی در ترسیم تصاویر دقیق و منصفانه از تظاهرات‌هایی که وضع موجود سیاسی و اجتماعی را به چالش می‌کشند ناتوان بوده‌اند. توجه رسانه‌ها به تظاهرات معمولاْ منفی است و آنها معترضان را به عنوان گروهی منحرف و اعتراضات را به عنوان رویدادهایی خشن به تصویر می‌کشند.»

کیلگو، یکی از نویسندگان این مقاله پژوهشی در یادداشتی در اندیشکده «Conversation» تأیید کرده که همین الگو در تظاهرات‌های پس از قتل جورج فلوید هم تکرار شده است. کیلگو در این یادداشت به نکته قابل توجه دیگری هم اشاره کرده و آن اینکه، رسانه‌ها در انعکاس این اعتراضات بیشتر از واژه‌هایی مانند «شورش» و «درگیری» به جای اعتراض استفاده کرده‌اند و بخش اعظم متن اخبار یا گزارش‌های خود را به شرح دادن رفتار‌های هیجانی یا نمایشی معترضان مانند خشونت‌ها یا درگیری‌هایشان با پلیس اختصاص داده‌اند تا توضیح درباره گلایه‌ها و اعتراض تظاهرات‌کنندگان.

* اعتراض ـ جنگ روانی

مجموع عواملی که در بالا ذکر شد موجب می‌شود طرف‌های غربی به هنگام وقوع هر اعتراضی در ایران از انواع تکنیک‌های جنگ شناختی (اعم از برجسته‌سازی/ کمرنگ‌نمایی، تحریک هیجانات و عواطف، قرینه‌سازی، پاره‌حقیقت‌گویی، انسانیت زدایی و اهریمن‌سازی، برچسب‌زنی و غیره) برای ارائه تصویری نادرست از آنچه در ایران می‌گذرد، استفاده کنند.

هر تجمع اعتراضی در ایران بلافاصله با سیلی از واکنش‌هایی نامتناسب و به صورت عامدانه غلوشده‌ای مواجه می‌شود، حال آنکه اعتراضات بسیار بزرگتر، ریشه‌ای‌تر و ساختاری‌تر در کشورهای غربی در اقدامی دلبخواهانه با بی‌توجهی مواجه شده و سرسری گرفته می‌شود. به عنوان مثال، دولت آمریکا بعد از حوادث دی‌ماه 1396 کار را تا جایی پیش برد که برای بررسی «اعتراضات در ایران» جلسه شورای امنیت تشکیل داد، حال آنکه آمریکا خود چه قبل از آن تاریخ و چه بعد از آن با اعتراض‌های سراسری بسیار گسترده‌تر و مهم‌تری مواجه بود، اما هرگز برای پاسخگویی درباره مشکلات ریشه‌ای خود تحت فشار قرار نمی‌گرفت.

 نقشه عفو بین‌الملل از نقض فاحش حقوق بشر در مناطق مختلف آمریکا توسط پلیس بعد از کشته شدن جورج فلوید

در یکی از معدود واکنش‌ها به تظاهرات‌های بعد از کشته شدن جورج فلوید در آمریکا سازمان عفو بین‌المللی در گزارشی در ژوئن 2020 اقدام به تهیه یک نقشه‌ «نقض گسترده و فاحش» حقوق بشر توسط پلیس آمریکا در ایالت‌های مختلف این کشور کرد (شکل بالا)، اما این گزارش نه از سوی امریکا جدی گرفته شد، نه پاسخی به آن داده شد و نه اصلاحی در رویه‌های برخورد با معترضان صورت گرفت.

فقط به عنوان یک نمونه از چنین تناقض‌هایی می‌توان به مواجهه جهان غرب با برخورد خشونت‌آمیز پلیس آمریکا با معترضان به قتل «جورج فلوید» در آمریکا اشاره کرد.

در آن اعتراضات، با آنکه کاربران فضای مجازی فیلم‌ها و تصاویری از برخورد بسیار خشونت‌آمیز پلیس با معترضان منتشر می‌کردند، تلاش رسانه‌ها و دولتمردان بر توسل به نوع ظریفی از سانسور برای سلب مسئولیت از ساختار کلی حاکمیت بابت خشونت‌ها و به خصوص کتمان کشتار معترضان متمرکز بود.

به عنوان مثال، مسئله کشته‌های اعتراضات را در نظر بگیرید. با آنکه دولت آمریکا و کشورهای غربی و رسانه‌های هم‌پیمان با آنها هنگام بروز ناآرامی در کشورهای دیگر (که در برخی مواقع خود محرک آن ناآرامی‌ها هستند) به طرق مختلف دولت آن کشورها را برای ارائه آمار درباره شمار زخمی‌ها و کشته‌شدگان تحت فشار قرار می‌دهند و حتی اقدام به داده‌سازی و آمارسازی در این باره می‌کنند در تظاهرات‌هایی با آن سطح از خشونت در آمریکا نهادهای رسمی نه آماری ارائه دادند و نه با فشاری از سوی رسانه‌ها و کشورهای دیگر در این خصوص مواجه شدند.

این رویه در حالی جریان داشت که شواهد گوناگون از جمله گزارش‌های کاربران مستقل در فضای مجازی (مثلا تصویر زیر) حکایت از آن داشت که دلیل عدم اعلام شمار کشته‌ها و زخمی‌ها این نبوده که تظاهرات‌ها تلفات نداشته‌اند؛ اتفاقاً آن‌طور که از حجم گسترده خشونت پلیس و گزارش‌های متعدد برمی‌آمد شمار زخمی‌ها و کشته‌ها بسیار هم بالا بوده، اما نوعی تلاش نظام‌مند برای سانسور برای کتمان واقعیت‌ها در جریان بوده است.

مقایسه این رویکرد با جنگ روانی رسانه‌ها و دولتمردان غربی درباره حوادث آبان‌ماه و آمارسازی‌های آنها از «کشته‌شدگان» قابل توجه و آشکارکننده حقایق زیادی است.

چنین جنگ گفتمانی بر سر مسئله اعتراضات و مواجهه‌های دوگانه و دلبخواه کشورهای غربی با این مقوله یکی از عرصه‌هایی است که موجب شده جهانیان در پس و پشت‌پرده مفاهیم شکیلی نظیر «حقوق بشر»، «دموکراسی»، «آزادی بیان» و... که طرف‌های غربی تلاش دارند خودشان را مدعیان و مخترعان آن معرفی کنند دست‌های فشار، ریاکاری و طمع سیاسی را به آشکارا مشاهده کنند و شاید، همین دیالکتیک تاریخی است که جهان را تشنه یک نظم جهانی جدید و در جستجوی بازگرداندن معنای واقعی به آن مفاهیم تهی‌شده از درون وا داشته است.