جام جم - چک برگشتی در تعطيلات نوروزي امسال موفق شد گوي سبقت را از ديگر رقبايش بربايد و در صدر جدول پرمخاطبترين كارهاي نوروز 91 قرار بگيرد. سيروس مقدم پس از ساخت بيش از 20 سريال به شناخت خوبي از مخاطب تلويزيوني دست يافته است. بيشتر سريالهاي اين كارگردان همچون پليس جوان، نرگس، اغما، رستگاران و زير هشت در زمان خود جزو محبوبترين كارهاي در حال پخش بودهاند.
به بهانه پخش سريال نوروزي چك برگشتي كه با استقبال مخاطبان مواجه شد، با سيروس مقدم همصحبت شديم.
در سريال «چك برگشتي» همچنان به نقد معضلات اقتصادي جامعه پرداختهايد. در چارديواري شخصيتهايتان با مشكل بيكاري دست و پنجه نرم ميكردند. در پايتخت يك خانواده بيخانمان را به تصوير كشيديد و در «تا ثريا» به مساله رباخواري در جامعه پرداختيد. در چك برگشتي هم دوباره آدمهايي را نشان ميدهيد كه به قول خودتان فقير نيستند و در مقطعي دچار بيپولي شدهاند. ظاهرا تنگناهاي اقتصادي مردم جامعه براي شما خيلي اهميت دارد. درست است؟
به هر حال بنده در همين جامعه زندگي ميكنم و اگر قرار باشد براي مردم اينجا سريال بسازم، نميتوانم از مسائل پيرامونم غافل شوم. من وسيله نقليه ندارم و با تاكسي و آژانس اين طرف و آن طرف ميروم. تلفن همراه ندارم و با مردم رودررو صحبت ميكنم. خيلي از مسافتها را پياده راه ميروم. در تاكسي با دقت به پيادهروها نگاه ميكنم. من نميتوانم فارغ از مسائل مردم در خيال و رويا سريال بسازم. اگر سريالهاي خيالي بسازم، مردم حرفم را نميفهمند. متوجه نميشوند من از كدام آدمها دارم صحبت ميكنم و كدام خيابان را به تصوير كشيدهام.
در اين كارهايي كه اسم برديد مردمي را ميبينيم كه دغدغههاي مشتركي دارند. بنده اگر در جامعه ديگري زندگي ميكردم مسائل ديگري را مطرح ميكردم. من قشر متوسط جامعه را نشان ميدهم. يعني آدمهايي كه نه خيلي فقيرند و نه خيلي پولدار. به نظر من بيشترين قصهها متعلق به آدمهاي طبقه متوسط است. تورم و گراني دارد، اينها را به زير خط فقر هل ميدهد و از طرفي اين آدمها تلاش ميكنند كه فقير نشوند. اين شخصيتها بيپولاند، اما فقير نيستند. براي جبران بيپوليشان مجبور ميشوند يك جاهايي دروغ بگويند و كارهاي بدي بكنند، ولي ذات و فطرت پاكي دارند.
در سريال جديدتان علاوه بر نقد عملكرد مسوولان اقتصادي مشخصا به نقد رفتارهايي ميپردازيد كه سرمنشأ آن خود مردم هستند. مثلا نشان ميدهيد كه در موضوع مهريه رواج يك فرهنگ غلط از سوي بخشي از مردم مشكلساز شده است. درباره اين كه چطور به چنين تلفيقي رسيديد توضيح بدهيد.
وقتي بحث ضعف مطرح ميشود، اين ضعف يك بخش آن برميگردد به بحرانهاي اقتصادي و مسوولان ما. يك بخشي از آن هم به موضوع اخلاقيات جامعه مربوط ميشود. مثلا ما در جامعهمان ميبينيم كه دلرحمي و كمك به همنوع دارد ضعيف ميشود. اين نكته به هيچ قانون و دولتمردي برنميگردد و به ضعف اخلاقيات مربوط ميشود. ما حقوق ديگران را رعايت نميكنيم و يك كم سنگدل شدهايم.
در چك برگشتي اضافه بر چيزهايي كه شما اشاره كرديد بحث مهريه را هم داشتيم. صفحات روزنامه جامجم از 2 ماه قبل از عيد پر از اخبار مربوط به مهريه است. موضوع زندان نداشتن مهريههاي بالاي 110 سكه اواسط اسفند در مجلس تصويب شد. ما همين بحث را وارد قصهمان كرديم.
اتفاقا براي من اين سوال پيش آمد كه اين موضوع از قبل در فيلمنامهتان بود يا در لحظه اضافه شد؟
نه، بهروز بود. ما از اخبار و حوادث و رويدادهاي دور و برمان تاثير ميگرفتيم. همه قيمتگذاريهايي را كه ميبينيد قيمتهاي روز است. ما يك روز صبح داشتيم فيلمبرداري ميكرديم ديديم قيمت سكه 650 هزار تومان بود. بعدازظهر قيمت سكه به 690 هزار تومان رسيد. ما همين موضوع را داخل قصهمان آورديم. اينها برگرفته از مسائل روز جامعه است. در كار كمدي بايد روي نقاط ضعف اخلاقي انگشت بگذاريم تا طنز ايجاد شود. در چك برگشتي به مردم ميگوييم كه درباره مهريه مواظب باشيد و جوزده نشويد. معقول رفتار كنيد تا تورم روي اخلاق شما تاثير نگذارد. قيمت سكه اگر جابهجا ميشود، اخلاق شما جابهجا نشود.
چرا در سريالتان الگوي ايدهآلي درباره مهريه ارائه نميدهيد؟ شخصيت روحاني شما چند بار درباره موضوعات مختلف صحبت ميكند. اما هيچ وقت نميگويد كه چطور ميشود مشكل مهريه لطيف را حل كرد.
من فكر ميكنم در سريال اين حرف زده شد كه آنچه معقول است بايد اتفاق بيفتد، نه چيزي كه از توان آدمها خارج است. لطيف به مادرش ميگويد تو چرا گذاشتي من 500 تا سكه مهريه كنم. مادرش ميگويد خودت اصرار كردي. لطيف پاسخ ميدهد من دچار جوزدگي شده بودم. براي آدمي كه درآمد معيني دارد 500 تا سكه جوزدگي است. آدمها متناسب با درآمدشان بايد مهريه را تعيين كنند. از اين طرف داريم بر سادهزيستي تاكيد ميكنيم. زوج خوشبخت قصه ما احمد و همسرش هستند. مهريه آنها 14 تا سكه بوده و خوشبخت هم هستند. ما نيامديم به صورت شعاري بگوييم الگويمان چيست. در كنار قصه گفتيم اين زن و شوهر خوشبختاند و در كنار هم عاشقانه زندگي ميكنند.
من ميخواهم يك سوال خصوصي از شما بپرسم. اين كه رقم مهريه همسرتان كه تهيهكننده سريال هم هستند چقدر بوده است؟
مهريه همسرم 100 تا سكه است. اين سكهها حق طبيعي همسر بنده است كه اگر روزي روزگاري دچار عسر و حرج شد بتواند زندگياش را بچرخاند.
فكر ميكنيد اين مقدار كم است يا زياد؟
اين مقدار براي آدمي كه حقوق كارمندي دارد زياد است، اما براي يك فيلمساز زياد نيست. معمولي است.
داستان سريال شما در يك ناكجاآباد اتفاق ميافتد. اين انتخاب تحت تاثير اتفاقات حاشيهاي سريال پايتخت صورت گرفت يا اين كه خودتان دوست نداشتيد به نام شهر و محلهاي اشاره كنيد؟
هر دو. سال گذشته بحثهاي حاشيهاي راجع به پايتخت راه افتاد كه اصلا هدف ما نبود. امسال من تصميم گرفتم ناكجاآباد را انتخاب كنم. به اين دليل كه ميخواستيم حرفهاي اساسي بزنيم. نميخواستيم اين حرفها تحتالشعاع لهجه و قوميت قرار بگيرد. دليل دوم هم اين بود كه ما فرصت كمي داشتيم. نميتوانستيم برويم بازيگراني با يك لهجه مشخص بياوريم. قصه ما اساسا به قوم و لهجه و سنتهاي خاصي متكي نيست. ما ميخواستيم برخورد يك شرخر با يك نامزد مجلس را نشان بدهيم.
ولي لهجه كريم مشرفي نزديك به لهجه مردم شهر سبزوار است.
نه، لهجه خودش است. هدايت هاشمي خودش همين طوري صحبت ميكند. اين لهجه تلفيقي است از بيرجندي و سبزواري و خراساني. يك سادگي در صحبت كردن دارد كه لهجه نيست، آهنگ است. الان در شهر تهران هم بعضيها آهنگ صدايشان جنوبي است. هدايت هاشمي سالهاست كه تهران زندگي ميكند، اما آهنگ شهرستاني صحبت كردنش را با خودش حفظ كرده است.
موسيقي متن كار هم شبيه به موسيقي منطقه خراسان بود.
موسيقي تلفيقي بود. تم اصلي زابلي است. ولي چون نميخواستيم به منطقه خاصي اشاره كنيم، از سازهاي مختلفي استفاده كرديم. مثل سازهاي خراساني و جنوبي و...
درباره دلايل انتخاب امير جعفري براي نقش لطيف توضيح بدهيد. به نظر شما نقش او با آنچه قبلا در چارديواري و زير هشت ديده بوديم شباهت نداشت؟ چون در اين سريالها هم يك آدم بيپول سرگشته در دل شهر را ميديديم.
به نظر من نقش جديد او هيچ شباهتي با قبليها ندارد. در چارديواري، امير جعفري نقش جواني را بازي ميكرد كه آدم سادهاي بود. او حاضر شده بود پولي بگيرد و دروغي بگويد. در زير هشت نقش متعلق به قشر لمپن پايين شهر با روحيات خشن و زمخت بود. در آنجا امير جعفري هيچ روحيه لطيفي نداشت. در چك برگشتي امير جعفري بايد مجموعهاي از اينها را ميداشت؛ هم بايد سادگي را ميداشت و هم خشونت يك شرخر را. او بايد بامزگيهايي ميداشت كه خاص خودش بود. لطيف از زمين و زمان طلبكار بود. او داخل تنور رفته بود؛ اما وقتي بيرون آمده بود از شاطر نانوايي طلبكار بود. او اين همه بلا سر احمد آورد، اما باز هم دعوايش ميكرد. لطيف يك روحيه چندوجهي داشت كه يك بخشي از آن مربوط به كارهاي قبلياش و يك بخش مربوط به خود امير جعفري بود. او بامزگيها و طنازهايي دارد. اگر لطيف خيلي جدي طراحي ميشد كار به زير هشت نزديك ميشد. اگر لطيف به سمت شوخي و لودگي ميرفت، جديت لحظات گرفته ميشد. امير جعفري بخوبي اين چند وجه را اجرا كرد. لطيف منفيترين شخصيت سريال است، اما مردم بشدت او را دوست دارند. در اوج نامردي و خرابكارياش باز هم از او بدمان نميآيد.
در سريال چك برگشتي يك نامزد مجلس را ميبينيم كه خودش آدم خوبي است، اما اطرافيانش از او سوءاستفاده ميكنند. يك شكل ديگر ميتوانست اين باشد كه خود نامزد شخصيت منفي داشته باشد. اين طراحي شخصيت را به خاطر فرار از مميزي انجام داديد؟
كريم مشرفي نامزد مجلس است و نماينده نيست. در يك شهر ممكن است 200 نفر نامزد بشوند كه بخش عمدهاي از اينها در مرحله اول رد صلاحيت ميشوند. پس نامزدها ميتوانند اشكالاتي داشته باشند و اين عيب نيست. اگر ما نماينده مجلسي را نشان ميداديم كه نقطهضعف داشت ممكن بود دچار مميزي شويم، اما ما داريم درباره نامزدي صحبت ميكنيم. در شهر «دماوند» كه ما فيلمبرداري ميكرديم حدود 17 نفر نامزد شده بودند كه چهار پنج نفرشان تاييد صلاحيت شدند.
كريم مشرفي آدم بياشكالي نبود. اشتباهاتش را برايتان ميشمارم. اول اين كه به رشوه گرفتن فكر كرد. او با يك رشوهدهنده قرار گذاشت اما در دقيقه 90 پشيمان شد. همين كه به رشوه گرفتن فكر ميكند معنايش داشتن نقطهضعف است. او پشت چكي را امضا ميكند كه داخل حسابش موجودي نيست. او دامادش را نميشناسد و از سوءاستفادههايش بيخبر است. كريم تا يك جايي به اطرافيانش و خانوادهاش دروغ ميگويد. همين دروغگويي باعث ميشود قصه پيچش پيدا كند.
وقتي كريم كنار لطيف قرار ميگيرد، ميبينيم كه او اصلا جامعهاش را نميشناسد. او نامزد مجلس شده اما نميداند در بازداشتگاههاي ما چه ميگذرد.
اينها يك بخشياش نقطهضعف اخلاقي است و يك بخشياش نقطهضعف اجتماعي. كريم آدم كاملي نيست، اگر آدم پاك و منزه و بيعيبي بود مخاطب با او ارتباط برقرار نميكرد. بيننده از جايي با او ارتباط برقرار كرد كه ديد او هم آدم خاكي است. آدمي است كه يك جاهايي دارد اشتباه ميكند. از يك جايي كريم مشرفي احساس ميكند بايد مسيرش را عوض كند. پس از شبگردي با لطيف به خودش ميآيد و تصميم ميگيرد رشوه را قبول نكند و از صرف هزينههاي بيخود پرهيز كند. وقتي لطيف سخنرانياش را به هم ميزند، نميآيد بگويد حق با اين آدم است و من اشتباه كردم. ما يك صحنه داشتيم كه خيلي كوتاه شده بود. اطرافيان كريم، لطيف را تحقير ميكنند و كريم صدايش درنميآيد. درستترين تصميم كريم اين است كه برود انصراف بدهد. او ميفهمد آنقدر كامل نشده كه وارد مجلس بشود.
آن صحنهاي كه اشاره كرديد چرا كوتاه شد؟
خود من به اين نتيجه رسيدم كه اين صحنه كوتاه بشود. صحنهاي كه محافظان كريم، لطيف را جلوي بچهاش تحقير ميكردند. اصلا بحث مميزي نبود. صحنه دلخراش شده بود. شما در سريال فقط واكنش بچه را ميبينيد.
حركتهاي دوربين در اين سريال نسبت به «تا ثريا» پيچيدگي كمتري داشت. چرا؟
اگر دقت كرده باشيد اين دفعه دوربين ما حركتهاي زيادي نداشت. فلو (تار) و فوكوس (واضح)هاي زيادي نداشتيم. به دليل اين كه قصه ما جنس سادهاي داشت. موضوعات و روابط ساده بود و از پيچيدگيهاي عجيب و غريب خبري نبود. به همين خاطر ترجيح دادم حركتهاي دوربين كم باشد. دوربين در بيشتر مواقع بدون حركت است. نماها بيشتر 2 نفره و 3 نفره است و از كلوزآپ (نماي نزديك) خبري نيست. ما همزمان به كنشها و واكنشهاي شخصيتها در يك كادر نياز داشتيم.
ميتوانيم بگوييم شما تحت تاثير نقدهاي نوشته شده بر سريال تا ثريا قرار گرفتهايد؟
نه، به خاطر نوع موضوع اينطوري كار كرديم. من اگر موضوعي شبيه تا ثريا را كار كنم قطعا همان سبك و سياق را خواهد داشت.
در سريالتان به ماجراي انتخابات اشاره ميكنيد. اين موضوع از اول در فيلمنامه بود يا بعدها اضافه شد؟
فيلمنامه اوليه ما خط قصهاش همين بود. يك چك تحت ماجراهايي دست يك شرخر ميرسيد. آن شرخر براي حل مشكل مهريهاش بايد چك را نقد كند. در نسخه اوليه چك متعلق به روحاني مسجد بود. يعني شرخر به روحاني مسجدي ميرسيد كه ضمانت يك چك را كرده بود. قصه اوليه از اينجا شروع ميشد، اما چون كار ما همزمان با انتخابات شد ترجيح داديم طرف دوم معادله را به يك نامزد مجلس تبديل كنيم تا قصهمان بهروز بشود.
چرا در برخي از صحنهها تبليغات تلويزيوني نامزد زن را ميبينيم؟ در حالي كه ميدانيد نامزدهاي مجلس اجازه تبليغ در تلويزيون را ندارند.
ما وقت زيادي نداشتيم براي اين كه به اين بخش بپردازيم. براي همين ترجيح داديم بيننده يكي دو بار اين خانم را ببيند. در مغازه نانوايي گفته ميشود كه سيدي تبليغاتي اين خانم در حال پخش است. انگار سيدي دست يك نانوا رسيده است. ما براي اين كه بيننده بفهمد اين خانم نامزد شده است تصاويري را به عنوان گفتوگوهاي تلويزيوني آورديم و نه تبليغات تلويزيوني.
به بهانه پخش سريال نوروزي چك برگشتي كه با استقبال مخاطبان مواجه شد، با سيروس مقدم همصحبت شديم.
در سريال «چك برگشتي» همچنان به نقد معضلات اقتصادي جامعه پرداختهايد. در چارديواري شخصيتهايتان با مشكل بيكاري دست و پنجه نرم ميكردند. در پايتخت يك خانواده بيخانمان را به تصوير كشيديد و در «تا ثريا» به مساله رباخواري در جامعه پرداختيد. در چك برگشتي هم دوباره آدمهايي را نشان ميدهيد كه به قول خودتان فقير نيستند و در مقطعي دچار بيپولي شدهاند. ظاهرا تنگناهاي اقتصادي مردم جامعه براي شما خيلي اهميت دارد. درست است؟
به هر حال بنده در همين جامعه زندگي ميكنم و اگر قرار باشد براي مردم اينجا سريال بسازم، نميتوانم از مسائل پيرامونم غافل شوم. من وسيله نقليه ندارم و با تاكسي و آژانس اين طرف و آن طرف ميروم. تلفن همراه ندارم و با مردم رودررو صحبت ميكنم. خيلي از مسافتها را پياده راه ميروم. در تاكسي با دقت به پيادهروها نگاه ميكنم. من نميتوانم فارغ از مسائل مردم در خيال و رويا سريال بسازم. اگر سريالهاي خيالي بسازم، مردم حرفم را نميفهمند. متوجه نميشوند من از كدام آدمها دارم صحبت ميكنم و كدام خيابان را به تصوير كشيدهام.
در اين كارهايي كه اسم برديد مردمي را ميبينيم كه دغدغههاي مشتركي دارند. بنده اگر در جامعه ديگري زندگي ميكردم مسائل ديگري را مطرح ميكردم. من قشر متوسط جامعه را نشان ميدهم. يعني آدمهايي كه نه خيلي فقيرند و نه خيلي پولدار. به نظر من بيشترين قصهها متعلق به آدمهاي طبقه متوسط است. تورم و گراني دارد، اينها را به زير خط فقر هل ميدهد و از طرفي اين آدمها تلاش ميكنند كه فقير نشوند. اين شخصيتها بيپولاند، اما فقير نيستند. براي جبران بيپوليشان مجبور ميشوند يك جاهايي دروغ بگويند و كارهاي بدي بكنند، ولي ذات و فطرت پاكي دارند.
در سريال جديدتان علاوه بر نقد عملكرد مسوولان اقتصادي مشخصا به نقد رفتارهايي ميپردازيد كه سرمنشأ آن خود مردم هستند. مثلا نشان ميدهيد كه در موضوع مهريه رواج يك فرهنگ غلط از سوي بخشي از مردم مشكلساز شده است. درباره اين كه چطور به چنين تلفيقي رسيديد توضيح بدهيد.
وقتي بحث ضعف مطرح ميشود، اين ضعف يك بخش آن برميگردد به بحرانهاي اقتصادي و مسوولان ما. يك بخشي از آن هم به موضوع اخلاقيات جامعه مربوط ميشود. مثلا ما در جامعهمان ميبينيم كه دلرحمي و كمك به همنوع دارد ضعيف ميشود. اين نكته به هيچ قانون و دولتمردي برنميگردد و به ضعف اخلاقيات مربوط ميشود. ما حقوق ديگران را رعايت نميكنيم و يك كم سنگدل شدهايم.
در چك برگشتي اضافه بر چيزهايي كه شما اشاره كرديد بحث مهريه را هم داشتيم. صفحات روزنامه جامجم از 2 ماه قبل از عيد پر از اخبار مربوط به مهريه است. موضوع زندان نداشتن مهريههاي بالاي 110 سكه اواسط اسفند در مجلس تصويب شد. ما همين بحث را وارد قصهمان كرديم.
اتفاقا براي من اين سوال پيش آمد كه اين موضوع از قبل در فيلمنامهتان بود يا در لحظه اضافه شد؟
نه، بهروز بود. ما از اخبار و حوادث و رويدادهاي دور و برمان تاثير ميگرفتيم. همه قيمتگذاريهايي را كه ميبينيد قيمتهاي روز است. ما يك روز صبح داشتيم فيلمبرداري ميكرديم ديديم قيمت سكه 650 هزار تومان بود. بعدازظهر قيمت سكه به 690 هزار تومان رسيد. ما همين موضوع را داخل قصهمان آورديم. اينها برگرفته از مسائل روز جامعه است. در كار كمدي بايد روي نقاط ضعف اخلاقي انگشت بگذاريم تا طنز ايجاد شود. در چك برگشتي به مردم ميگوييم كه درباره مهريه مواظب باشيد و جوزده نشويد. معقول رفتار كنيد تا تورم روي اخلاق شما تاثير نگذارد. قيمت سكه اگر جابهجا ميشود، اخلاق شما جابهجا نشود.
چرا در سريالتان الگوي ايدهآلي درباره مهريه ارائه نميدهيد؟ شخصيت روحاني شما چند بار درباره موضوعات مختلف صحبت ميكند. اما هيچ وقت نميگويد كه چطور ميشود مشكل مهريه لطيف را حل كرد.
من فكر ميكنم در سريال اين حرف زده شد كه آنچه معقول است بايد اتفاق بيفتد، نه چيزي كه از توان آدمها خارج است. لطيف به مادرش ميگويد تو چرا گذاشتي من 500 تا سكه مهريه كنم. مادرش ميگويد خودت اصرار كردي. لطيف پاسخ ميدهد من دچار جوزدگي شده بودم. براي آدمي كه درآمد معيني دارد 500 تا سكه جوزدگي است. آدمها متناسب با درآمدشان بايد مهريه را تعيين كنند. از اين طرف داريم بر سادهزيستي تاكيد ميكنيم. زوج خوشبخت قصه ما احمد و همسرش هستند. مهريه آنها 14 تا سكه بوده و خوشبخت هم هستند. ما نيامديم به صورت شعاري بگوييم الگويمان چيست. در كنار قصه گفتيم اين زن و شوهر خوشبختاند و در كنار هم عاشقانه زندگي ميكنند.
من ميخواهم يك سوال خصوصي از شما بپرسم. اين كه رقم مهريه همسرتان كه تهيهكننده سريال هم هستند چقدر بوده است؟
مهريه همسرم 100 تا سكه است. اين سكهها حق طبيعي همسر بنده است كه اگر روزي روزگاري دچار عسر و حرج شد بتواند زندگياش را بچرخاند.
فكر ميكنيد اين مقدار كم است يا زياد؟
اين مقدار براي آدمي كه حقوق كارمندي دارد زياد است، اما براي يك فيلمساز زياد نيست. معمولي است.
داستان سريال شما در يك ناكجاآباد اتفاق ميافتد. اين انتخاب تحت تاثير اتفاقات حاشيهاي سريال پايتخت صورت گرفت يا اين كه خودتان دوست نداشتيد به نام شهر و محلهاي اشاره كنيد؟
هر دو. سال گذشته بحثهاي حاشيهاي راجع به پايتخت راه افتاد كه اصلا هدف ما نبود. امسال من تصميم گرفتم ناكجاآباد را انتخاب كنم. به اين دليل كه ميخواستيم حرفهاي اساسي بزنيم. نميخواستيم اين حرفها تحتالشعاع لهجه و قوميت قرار بگيرد. دليل دوم هم اين بود كه ما فرصت كمي داشتيم. نميتوانستيم برويم بازيگراني با يك لهجه مشخص بياوريم. قصه ما اساسا به قوم و لهجه و سنتهاي خاصي متكي نيست. ما ميخواستيم برخورد يك شرخر با يك نامزد مجلس را نشان بدهيم.
ولي لهجه كريم مشرفي نزديك به لهجه مردم شهر سبزوار است.
نه، لهجه خودش است. هدايت هاشمي خودش همين طوري صحبت ميكند. اين لهجه تلفيقي است از بيرجندي و سبزواري و خراساني. يك سادگي در صحبت كردن دارد كه لهجه نيست، آهنگ است. الان در شهر تهران هم بعضيها آهنگ صدايشان جنوبي است. هدايت هاشمي سالهاست كه تهران زندگي ميكند، اما آهنگ شهرستاني صحبت كردنش را با خودش حفظ كرده است.
موسيقي متن كار هم شبيه به موسيقي منطقه خراسان بود.
موسيقي تلفيقي بود. تم اصلي زابلي است. ولي چون نميخواستيم به منطقه خاصي اشاره كنيم، از سازهاي مختلفي استفاده كرديم. مثل سازهاي خراساني و جنوبي و...
درباره دلايل انتخاب امير جعفري براي نقش لطيف توضيح بدهيد. به نظر شما نقش او با آنچه قبلا در چارديواري و زير هشت ديده بوديم شباهت نداشت؟ چون در اين سريالها هم يك آدم بيپول سرگشته در دل شهر را ميديديم.
به نظر من نقش جديد او هيچ شباهتي با قبليها ندارد. در چارديواري، امير جعفري نقش جواني را بازي ميكرد كه آدم سادهاي بود. او حاضر شده بود پولي بگيرد و دروغي بگويد. در زير هشت نقش متعلق به قشر لمپن پايين شهر با روحيات خشن و زمخت بود. در آنجا امير جعفري هيچ روحيه لطيفي نداشت. در چك برگشتي امير جعفري بايد مجموعهاي از اينها را ميداشت؛ هم بايد سادگي را ميداشت و هم خشونت يك شرخر را. او بايد بامزگيهايي ميداشت كه خاص خودش بود. لطيف از زمين و زمان طلبكار بود. او داخل تنور رفته بود؛ اما وقتي بيرون آمده بود از شاطر نانوايي طلبكار بود. او اين همه بلا سر احمد آورد، اما باز هم دعوايش ميكرد. لطيف يك روحيه چندوجهي داشت كه يك بخشي از آن مربوط به كارهاي قبلياش و يك بخش مربوط به خود امير جعفري بود. او بامزگيها و طنازهايي دارد. اگر لطيف خيلي جدي طراحي ميشد كار به زير هشت نزديك ميشد. اگر لطيف به سمت شوخي و لودگي ميرفت، جديت لحظات گرفته ميشد. امير جعفري بخوبي اين چند وجه را اجرا كرد. لطيف منفيترين شخصيت سريال است، اما مردم بشدت او را دوست دارند. در اوج نامردي و خرابكارياش باز هم از او بدمان نميآيد.
در سريال چك برگشتي يك نامزد مجلس را ميبينيم كه خودش آدم خوبي است، اما اطرافيانش از او سوءاستفاده ميكنند. يك شكل ديگر ميتوانست اين باشد كه خود نامزد شخصيت منفي داشته باشد. اين طراحي شخصيت را به خاطر فرار از مميزي انجام داديد؟
كريم مشرفي نامزد مجلس است و نماينده نيست. در يك شهر ممكن است 200 نفر نامزد بشوند كه بخش عمدهاي از اينها در مرحله اول رد صلاحيت ميشوند. پس نامزدها ميتوانند اشكالاتي داشته باشند و اين عيب نيست. اگر ما نماينده مجلسي را نشان ميداديم كه نقطهضعف داشت ممكن بود دچار مميزي شويم، اما ما داريم درباره نامزدي صحبت ميكنيم. در شهر «دماوند» كه ما فيلمبرداري ميكرديم حدود 17 نفر نامزد شده بودند كه چهار پنج نفرشان تاييد صلاحيت شدند.
كريم مشرفي آدم بياشكالي نبود. اشتباهاتش را برايتان ميشمارم. اول اين كه به رشوه گرفتن فكر كرد. او با يك رشوهدهنده قرار گذاشت اما در دقيقه 90 پشيمان شد. همين كه به رشوه گرفتن فكر ميكند معنايش داشتن نقطهضعف است. او پشت چكي را امضا ميكند كه داخل حسابش موجودي نيست. او دامادش را نميشناسد و از سوءاستفادههايش بيخبر است. كريم تا يك جايي به اطرافيانش و خانوادهاش دروغ ميگويد. همين دروغگويي باعث ميشود قصه پيچش پيدا كند.
وقتي كريم كنار لطيف قرار ميگيرد، ميبينيم كه او اصلا جامعهاش را نميشناسد. او نامزد مجلس شده اما نميداند در بازداشتگاههاي ما چه ميگذرد.
اينها يك بخشياش نقطهضعف اخلاقي است و يك بخشياش نقطهضعف اجتماعي. كريم آدم كاملي نيست، اگر آدم پاك و منزه و بيعيبي بود مخاطب با او ارتباط برقرار نميكرد. بيننده از جايي با او ارتباط برقرار كرد كه ديد او هم آدم خاكي است. آدمي است كه يك جاهايي دارد اشتباه ميكند. از يك جايي كريم مشرفي احساس ميكند بايد مسيرش را عوض كند. پس از شبگردي با لطيف به خودش ميآيد و تصميم ميگيرد رشوه را قبول نكند و از صرف هزينههاي بيخود پرهيز كند. وقتي لطيف سخنرانياش را به هم ميزند، نميآيد بگويد حق با اين آدم است و من اشتباه كردم. ما يك صحنه داشتيم كه خيلي كوتاه شده بود. اطرافيان كريم، لطيف را تحقير ميكنند و كريم صدايش درنميآيد. درستترين تصميم كريم اين است كه برود انصراف بدهد. او ميفهمد آنقدر كامل نشده كه وارد مجلس بشود.
آن صحنهاي كه اشاره كرديد چرا كوتاه شد؟
خود من به اين نتيجه رسيدم كه اين صحنه كوتاه بشود. صحنهاي كه محافظان كريم، لطيف را جلوي بچهاش تحقير ميكردند. اصلا بحث مميزي نبود. صحنه دلخراش شده بود. شما در سريال فقط واكنش بچه را ميبينيد.
حركتهاي دوربين در اين سريال نسبت به «تا ثريا» پيچيدگي كمتري داشت. چرا؟
اگر دقت كرده باشيد اين دفعه دوربين ما حركتهاي زيادي نداشت. فلو (تار) و فوكوس (واضح)هاي زيادي نداشتيم. به دليل اين كه قصه ما جنس سادهاي داشت. موضوعات و روابط ساده بود و از پيچيدگيهاي عجيب و غريب خبري نبود. به همين خاطر ترجيح دادم حركتهاي دوربين كم باشد. دوربين در بيشتر مواقع بدون حركت است. نماها بيشتر 2 نفره و 3 نفره است و از كلوزآپ (نماي نزديك) خبري نيست. ما همزمان به كنشها و واكنشهاي شخصيتها در يك كادر نياز داشتيم.
ميتوانيم بگوييم شما تحت تاثير نقدهاي نوشته شده بر سريال تا ثريا قرار گرفتهايد؟
نه، به خاطر نوع موضوع اينطوري كار كرديم. من اگر موضوعي شبيه تا ثريا را كار كنم قطعا همان سبك و سياق را خواهد داشت.
در سريالتان به ماجراي انتخابات اشاره ميكنيد. اين موضوع از اول در فيلمنامه بود يا بعدها اضافه شد؟
فيلمنامه اوليه ما خط قصهاش همين بود. يك چك تحت ماجراهايي دست يك شرخر ميرسيد. آن شرخر براي حل مشكل مهريهاش بايد چك را نقد كند. در نسخه اوليه چك متعلق به روحاني مسجد بود. يعني شرخر به روحاني مسجدي ميرسيد كه ضمانت يك چك را كرده بود. قصه اوليه از اينجا شروع ميشد، اما چون كار ما همزمان با انتخابات شد ترجيح داديم طرف دوم معادله را به يك نامزد مجلس تبديل كنيم تا قصهمان بهروز بشود.
چرا در برخي از صحنهها تبليغات تلويزيوني نامزد زن را ميبينيم؟ در حالي كه ميدانيد نامزدهاي مجلس اجازه تبليغ در تلويزيون را ندارند.
ما وقت زيادي نداشتيم براي اين كه به اين بخش بپردازيم. براي همين ترجيح داديم بيننده يكي دو بار اين خانم را ببيند. در مغازه نانوايي گفته ميشود كه سيدي تبليغاتي اين خانم در حال پخش است. انگار سيدي دست يك نانوا رسيده است. ما براي اين كه بيننده بفهمد اين خانم نامزد شده است تصاويري را به عنوان گفتوگوهاي تلويزيوني آورديم و نه تبليغات تلويزيوني.