به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از خبرآنلاین، «هر ساله در ایام دهه فجر، رسانهها سراغ فعالان سیاسی ابتدای پیروزی انقلاب میروند تا با انتشار خاطرات و ارزیابیهای آنان از نخستین ماهها و روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، افکار عمومی را از ناگفتههای انقلابیون تأثیرگذار آشنا کنند و از قضا این خاطرات، خوانندگان پرشماری دارند و البته گاهی ذکر خاطره یا بیان جملهای، بحثبرانگیز شده و به موضوع بحثی عمومی تبدیل میشود. گاهی نیز افرادی که در خاطرات دیگران مورد اتهام واقع شدهاند، وارد میدان میشوند و ضمن دفاع از خود، روایت خویش را بیان میکنند.
در دهه فجر امسال نیز مطالب و خاطرات پرشماری درباره رخدادهای ابتدای انقلاب اسلامی منتشر شد اما از میان آنها خاطرات بازنشرشده محسن رفیقدوست توجه بیشتری جلب کرد، شاید به این علت ساده که سخنانش درباره پروندهای مهم و تاریخی بود: فرجام امیرعباس هویدا که ۱۲ سال و ۶ ماه نخستوزیر محمدرضا پهلوی بود و نحوه مرگ او (۱۸ فروردین ۱۳۵۸) با وجود ورود به چهلودومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز به طور رسمی و حتی غیررسمی، روشن نشده و یکی از رازهای بزرگ تاریخ معاصر ایران محسوب میشود که مورد توجه افکار عمومی و پژوهشگران داخلی و حتی خارجی است. اطلاعات درباره نخستوزیر دیرپای رژیم پهلوی به حدی ناقص است که اطلاعی از محل دقیق دفن او هم در دست نیست و هر از چندی، رسانهها با گمانهزنی، جایی را به عنوان مزار او معرفی میکنند.
علاوه بر اهمیت ذاتی موضوع، رفیق دوست ادعا و اتهام سنگینی هم مطرح کرده است. او در قالب جملهای خبری مدعی شده که «هویدا کشته شد، اعدام نشد!» و انگشت اتهام قتل را نیز به سوی حجتالاسلام هادی غفاری نشانه گرفته است. مشابه این اتهام را اصغر رخصفت، رئیس وقت زندان قصر، ابوالفضل حکیمی، نماینده مردمی حاضر در دادگاه هویدا، به عنوان افراد مطلع و نیز عباس میلانی به عنوان پژوهشگر و تاریخنگار به هادی غفاری زدهاند. هادی غفاری اما در گفتوگو با خبرآنلاین با رد این اتهامها، روایت متفاوتی از دادگاه و فرجام واپسین نخستوزیر شاه ارائه میدهد که با هم میخوانیم:
اخیراً خاطراتی از محسن رفیقدوست بازنشر شده که شما را به قتل هویدا متهم کرده و البته دیگرانی هم چنین اتهامی زدهاند...
چند بار من جواب آقای رفیقدوست و دیگر مدعیان را دادهام. اینها تیرهای غیب حواله افراد میکنند. اطلاعاتی از ماجراها ندارند اما هر چه به ذهنشان میآید، بیحسابوکتاب و خلاف واقع میگویند. من هم چاره ندارم جز این که چنین ادعاهایی را تکذیب کنم.
میگویند هویدا بین دو نیمه دادگاه و بدون فرصت دفاع کشته شد اما این ادعا کذب است. او با آزادی کامل، دفاعیه خود را در دادگاه خواند. پس از پایان دادگاه، خلخالی که منصوب امام بود، حکم اعدامش را با استناد به اتهامات متعدد صادر کرد. بعد از صدور حکم و در وضعیتی که همگی هنوزدر دادگاه نشسته بودیم، یک سرباز هویدا را از محل محاکمه خارج کرد.
پس از خروج هویدا از دادگاه چه اتفاقی برای او افتاد؟
هیچکس خبر ندارد که چه اتفاقی افتاد. هر کس و حتی من، اگر بگوید: «من میدانم.» دروغ گفته. قبلاً هم تأکید کردهام. هیچکسی نمیداند. فقط هویدا خودش میداند و آن کسی که او را زد.
چرا کسی از دادگاه خارج نشد؟
خلخالی در ورود و خروج محل برگزاری دادگاه را بست و هویدا را با یک سرباز بیرون فرستاد.
چه کسانی در دادگاه حضور داشتند؟
شخصیتهای روحانی و سیاسی متعددی در دادگاه بودند. من را هم دعوت کردند به جلسه محاکمه بروم که متأسفانه پذیرفتم. همیشه میگویم ای کاش کسانی که مثلا از سر احترام به من اصرار کردند تا روی صندلیهای ردیف اول دادگاه و نزدیک هویدا بنشنیم، زبانشان لال میشد. من هیچ نقشی در این پرونده نداشتم اما همین فیلم و عکسهایی که از بغلدست هویدا نشستن من منتشر شد، بهانه اتهامزنیهای بعدی شد.
رفیقدوست در دادگاه بود؟
خیر نبود.
پس چرا شما را متهم به کشتن هویدا میکند؟
از کسی پرسیدند مرکز زمین کجاست؟ او که طناب الاغ خود را به زمین کوبیده بود تا فرار نکند، گفت: مرکز زمین همین میخ است اگر باور ندارید از این ور تا آن ور زمین متر کنید. متأسفانه اغلب خاطرهنویسیهای بعد انقلاب نیز به همین شکل شده و خیلیها، به سبک و سیاق رفیقدوست خاطره میگویند و ادعاهایی مطرح میکنند. او باید ابتدا به این سؤالات پاسخ دهد که آیا در دادگاه حضور داشته؟ از فرجام هویدا پس از صدور حکم اطلاع دقیقی دارد که آیا اعدامشده یا کشته؟ کجای زندان یا کمیته مشترک، حیات هویدا به پایان رسیده؟ اگر اطلاع دارد، منبع خبرش کیست؟ و ... . بدون پاسخدادن به این پرسشهای کلیدی، نمیتوان دهان باز کرد و وقایع تاریخی و حساس اوایل انقلاب را مانند دانای کل داستانها و به شکل دلخواه تعریف کرد و به میزان انطباق آن با واقعیت، کوچکترین توجهی نکرد.
قدیمها میگفتند: «شعر میگویم و معنا ز خدا میطلبم.» گاهی افراد حرف میزنند اما نمیدانند چه میگویند. بعضیها در ابتدای انقلاب، فقط یک ساعت راننده ماشین بلیزر بودند و با اتکا به همین سابقه به همه جا و همه چیز رسیدند.
هویدا را چه کسی دستگیر کرد؟
من نمیدانم. روزهای پیش از پیروزی انقلاب، شخص شاه برای آرامکردن خشم مردم، مصلحت دیده بود بعضی از مقامات رژیم و حتی نزدیکترین مقامات خود را زندانی کند تا شاید غائله به تعبیر او و انقلاب به تعبیر ما بخوابد و مردم با این تصور که اصلاح جدی رژیم از درون آغاز شده، آرام شوند. هویدا هم از جمله مقاماتی بود که به دستور شاه بازداشت شد.
عدهای معتقدند هویدا هنگام پیروزی انقلاب آزاد بود و خود را تسلیم انقلابیون کرد تا در دادگاه پاسخگوی اتهاماتش باشد و امید زیادی به تبرئه یا مجازات خفیف داشت زیرا بر این باور بود که کارهای نبوده و فقط دستورات شاه را اجرا کرده است.
در آستانه پیروزی انقلاب، مقاماتی که به دستور شاه بازداشت شده بودند، آزاد شدند.
و سخن پایانی؟
یکی از ویژگیهای ما ایرانیان این است که گذشتهها را تخریب میکنیم اما اشتباهات خود را نمیپذیریم و تقصیرات را گردن دیگران میاندازیم. هیچکدام از ما حاضر نیستیم قصور و تقصیری درباره رخدادهای ناخوشایند گذشته را بپذیریم و متأسفانه، برخی پا را فراتر گذاشته و با انگیزههای مختلف، اتهامهای بیپایه به دیگران میزنند. البته، امام (ره) و بعضی از بزرگان مانند شهید بهشتی، استثنا بودند. ابتدای انقلاب تعبیری تحت عنوان «انقلاب دائمی» رایج بود که به ضرورت خودنقادی دائمی انقلابیون اشاره داشت تا با شناسایی نقاط قوت و ضعف خود، بتوانند ضعفها و کاستیهایشان را اصلاح و ترمیم کنند. انقلابیون، اعم از افراد یا تشکیلات و گروهها، همواره انتقاد از خود جدی داشتند اما اکنون، این رویه متأسفانه فراموش شده و افراد، بدون خودنقادی حرفی بیاساس میزنند یا کاری ناروا میکنند و بیتوجه به قبح و خطای ارتکابیشان، حاضر به اصلاح سخن یا عملکردشان نیستند.