به گزارش خبرنگار مهر، سریال "مسیر انحرافی" به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیهکنندگی محمد هاشمیاصل برگ تازهای را در سینما و تلویزیون ایران ورق زد و آن ورود به مبحث ویژوال افکت و انتقال این باور به سینماگران ایرانی بود که شما هم میتوانید پای جلوههای ویژه را به صورت حرفهای به آثارتان بگشایید.
با این حال تغییر مسیر داستان و ورود به جزیره، نارضایتی برخی مخاطبان را به همراه داشت. گرچه در این بخش از سریال نیز جسارت فراوانی در به کارگیری برخی کنایههای سیاسی و اجتماعی به چشم میخورد که حرکت رو به جلو شبکه سوم پس از "ساختمان پزشکان" در این حوزه را نشان میداد.
کارگردان، تهیهکننده این مجموعه به همراه عزتالله مهرآوران و مجید واشقانی بازیگران سریال در نشست نقد و بررسی "مسیر انحرافی" در خبرگزاری مهر حاضر شدند و تمام قد از اثرشان دفاع کردند. سریالی که معتقدند از این پس الگوی آثار بسیاری خواهد بود. اولین قسمت از گزارش این نشست در ادامه میآید؛
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: حالا که پخش سریال به اتمام رسیده چه تصوری از این کار دارید. فکر میکنید مخاطب با یک سریال طنز مواجه بوده، یک سریال جدی دیده یا "مسیر انحرافی" صرفا یک سریال سیاسی بودهاست؟
بهرنگ توفیقی، کارگردان: من اصولا خیلی پایبند به اصول و قواعد کلاسیک نیستم و فکر نمیکنم اگر قرار بر ساخت کاری دارای ارزش هنری است حتما باید در یکی از ژانرهای از پیش تعیین شده قرار بگیرد. ما از ابتدا قرارمان بر این بود که کارمان فضای کمدی و شادی داشته باشد و شوخیهای سیاسی روز را در قصه بگنجانیم. از قسمت هفت به بعد هم مسائلی که دغدغههای روز اجتماع است در قصهمان جا پیدا کرد. بنابراین من فکر میکنم نزدیکترین ژانر به کارمان کمدی اجتماعی باشد.
* چه ویژگیای این جسارت را به شما داد که با فیلمنامه آماده یک سکانس این سریال 13 قسمتی را کلید بزنید؟
محمد هاشمیاصل، تهیهکننده: یک سکانس!؟
* تا جایی که من میدانم یک سکانس آماده بوده، اینطور نیست؟
توفیقی: بله در واقع یک سکانس هواپیما. البته یک سکانس 30 صفحهای بود. وقتی شما کاری میکنید که میگویند جسارت به خرج دادید، نشان از یک ریسک است که همواره خطراتی همراه خود دارد. مثل اینکه گروهی از مخاطبان را از دست میدهید. من از قسمت هفتم به بعد متوجه شدم برخی از مخاطبانمان مثل قسمتهای اول راضی نیستند. قرار بود بر این بود که ریسک کنم. من خودم به عنوان کارگردان از این اتفاق راضی هستم و ترجیح میدهم اگر قرار است کار دیگری انجام دهم در همین راستا باشد. باز هم تجربه کنم و اتفاقی بیفتد که شبیه کارهای دیگری که تا به حال ساخته شده نباشد.
هاشمیاصل: یک سریال بسته به زمانی که دارد، مردم به آن عادت میکنند و شرطی میشوند که در زمان پخش آن بخندند. فرصت ما خیلی کم بود. ما در 13 قسمت باید هم شروع میکردیم هم تمام میکردیم هم به نتیجه میرسیدیم و مخاطب جذب کار ما میشد.
ابتدای این قصه را ما با یک اتفاق –به جرئت میگویم- بیبدیل در سینمای ایران شروع کردیم. این اتفاق به سکانس خواب و سکانس سقوط هواپیما مربوط میشد که آن را تا به حال در سینما هم نداشتیم. چه برسد به تلویزیون. با این اتفاق ما مخاطب را درگیر سریالمان کردیم تا حرفهایمان را به او بزنیم.
اگر سریالهای مشابه موفقی چون "شبهای برره"، "پاورچین"، "نقطهچین" و اکثر کارهای آقای مدیری را در نظر بگیرید یا در حوزههای دیگر، درمییابید مخاطب باید مدتی در فضای کار قرار بگیرد تا به آن عادت کرده و تماشایش کند.
*فکر نمیکنید این نکته بیشتر به طنزهای 90 شبی برمیگردد تا یک سریال 13 قسمتی؟
هاشمیاصل: نه کلا هر کاری حتی درام. بالاخره باید با مخاطب مواجه شویم که این امر در 13 قسمت خیلی کار سختی است.
عزتالله مهرآوران: بعد هم اصطلاح 90 قسمتی دلیلی بر این نمیشود که کار بد باشد! این سریال میتوانست 90 قسمت باشد اما در 13 قسمت توانست مخاطب خود را جذب کند و این خیلی هنر است. یک هواپیما سقوط میکند، همه در یک جزیره هستند؛ این جزیره چقدر میتواند به ما امکانات تصویری دهد و اینکه شخصیتهای نهفته خودشان را پیدا کنند.
هر سریالی که بتواند مخاطب را به خودش جذب کند و حرفش را بزند اثر موفقی است. بی آنکه ما به گونه سریال توجه کنیم. اما شما در همین سریال سه بعد دراماتیک را میبینید. قابلیت خنداندن در هنرپیشهها، نگرانی و تراژدی. اما از اینکه "مسیر انحرافی" سریال پیوستهای است و توانست قسمتهای آن به هم وابسته باشد میتوان به عنوان جسارت یاد کرد؛ اینکه تو قصه نداشته باشی و بتوانی بیقصه حوادث را در شخصیتهای خود پیدا کنی و هر شخصیت بتواند عاملی برای یک حادثه باشد و یک حادثه را با خود به کار بیارد.
این ژانر بسیار زیبایی است و باید قبول کنیم وقتی ما به یک زمان محدودیم درام ما نیز در یک زمان محدود میشود. اینجا دیگر بهرنگ توفیقی یک ترفند هنرمندانه و هوشمندانهای به کار برده تا بتواند در زمان بسیار کم با ازدحام هنرپیشه شخصیتها را از دست ندهد. ضمن اینکه بار قصه را به آنها منتقل کند.
*من در این باره برای شما مثال میزنم. آقای هاشمی اشاره کردند مخاطب باید چند قسمت از کار را ببیند تا با آن همراه شود. این موضوع را درباره سریالهای 90 شبی میتوان پذیرفت که بدون داشتن تمام قصه و تنها با مشخص کردن چارچوبها اثری کلید زده شود و نویسندهها همزمان با بازخوردها نگارش را ادامه بدهند چرا که ممکن است یک واکنش مثبت مخاطب به ایجاد تغییری در کار منجر شود که او 70 قسمت دیگر را با اشتیاق دنبال کند. اما درباره سریالی که فقط 13 قسمت است، من از بازیگران این کار سوال میکنم که وقتی نمیدانند نقششان چه مرحله اوج و فرودی دارد و چه اتفاقاتی قرار است برایشان رخ دهند، چطور میتوانند در این 13 قسمت حسشان را به درستی رعایت کنند و راکوردشان حفظ شود؟
مجید واشقانی، بازیگر: اگر این حرف به کارهایی که تعداد قسمت بالایی دارد تعمیم پیدا کرده است که چنین کارهایی میتوانند 20 قسمت برای جا انداختن خودشان وقت بگذارند اشتباه است. سریالهای حرفهای خارجی در همان قسمت اول مخاطب را درگیر کرده و با شخصیتها همراه میکند. اینکه در 90 شب قصهای پرداخته شود که ما تصور کنیم 20 شب اول آن تیزر 45 دقیقهای جای سریال پخش شده و تماشاچی مثل اعتیاد مجبور میشود آن را دنبال کند، درست نیست.
ما هم از روز اول میدانستیم که این قصه شرایط و بسترش را دارد که در 90 قسمت به آن بپردازیم. به ویژه شخصیتها. من معتقدم در کار طنز نصف کمدی مربوط به موقعیت و اجرای بازیگر است و نیم دیگر آن در متن گنجانده میشود. بازیگر هم از این قاعده مستثنی نیست باید وقتی به او داده شود تا به نقش برسد. اما من احساس میکنم تمامی بازیگرانمان با حداقل زمان به شخصیتهایشان رسیدند و نقشهای موفق در دو قسمت اول خودشان را گیر آوردند. اما اینکه بازیگر در یک سریال 90 قسمتی بعد از 30 قسمت به نقش برسد طبیعی است و کار شاقی نیست.
اما اینکه یک روز فرصت داشته باشی محیط جغرافیاییات را بشناسی، کاراکترت را درک کنی مهم است. با توجه به اینکه قسمت اول ما در یک لوکیشنی محصور شده بود به نام فرودگاه که هیچ جلوهای جز فرودگاه نداشت و قسمت دوم هم به هواپیما با آن تعداد مسافر. ما روزانه فقط 300، 400 نفر هنرور داشتیم. به همین دلیل احساس میکنم این جزو موفقیتهای کار و بازیها بسیار سیال و روان است. به هر حال به هر کاری میشود خرده گرفت.
دو سه قسمتی که گذشت هوشمندی که کارگردان به کار برد این بود که شخصیتهایی که بار کمدی نداشتند پیش برنده داستان شدند و اگر کار آنها غلط از آب درمیآمد مخاطب هم بعد از مدتی در مقابل صحنههای طنز اوردوز میکرد.
بنابراین یک سری شخصیتها عامل داستان شدند و سریال در مقاطعی که آنها بازی داشتند ژانر درام، جدی یا تراژدی را تجربه میکرد و برخی شخصیتها عامل کمدی شدند. مهم تعاملی بود که بین این دو گروه شکل میگرفت. ما برخی صحنهها داشتیم که اشک در چشمان بازیگر جمع میشود. فرزاد حسنی یک نمونه از این را درخشان بازی کرد. سکانسهایی که استاد مهرآوران و خانم اکرم محمدی با هم داشتند درامهای قوی از آب درآمد. اینها باید میبودند تا زمانی که یک اتفاق کمدی میافتد با تعویض این پاساژهای حسی مخاطب جذب شود.
هاشمیاصل:ما از اول قرار گذاشتیم کار دیگری انجام دهیم. وگرنه چه لزومی داشت در این سرمای 10 درجه زیر صفر به خُجیر برویم؟ داستانی که پیرامون کار ایجاد شده و همه میگویند "مسیر انحرافی" قصه ندارد، ما مدعی هستیم با همین سیستمی که شما دیدید 13، 14 شب مخاطب را جذب کردیم. خوب یا بدش را کار نداریم. همین که دیده میشود خیلی حرف است. آن هم در حالی که "حیرانی" و "دختری به نام آهو" هم روی آنتن میروند اما چرا همه جا حرف از سریال ما است؟
مهرآوران: اصلا باید بپرسیم این سریال به قصه نیاز دارد یا ندارد؟ برخی از سریالها هستند که اصلا نیازی به قصه ندارد، شخصیتها وقتی درست کنار هم قرار بگیرند نیازی به قصه ندارند. بعد هم شما سرعت را در نظر بگیرید. ما در زمانی زندگی میکنیم که تلگرافی باید بگوییم چه خبر است. این سریال که میتوانست 90 قسمت باشد در 13 قسمت توانست پیام خود را ارائه کند و گونههای مختلف بازی و شخصیتها را نمایش داده به نظر من به توفیق خوبی دست یافتیم.
خود آقای واشقانی نیما را بازی میکرد. همه میدانند نیما شخصیتی است که سلطان کودکی درونش بر او مسلط است و به او فرمان میدهد. تا آخر کار هم همین است. مگر اینکه ما تماشاگر را آماده کنیم برای تحول یک شخصیت که من چندان به این مسئله اعتقادی ندارم و نیازی نیست که یک شخصیت در سیر داستان متحول شود.
توفیقی: این اتفاق برای قصه ما نبودهاست. ما قرار نبوده آدمها را متحول کنیم. ما قرار بود درباره آدمهایی که اگر پرواز به سلامت مینشست به راحتی از کنار هم میگذشتند و این فرود اجباری باعث شده سرنوشتشان به هم گره بخورد و مدتی را کنار هم بگذرانند، این ماجرا را تعریف میکردیم و هدفمان نشان دادن این ارتباطها بود. در لایه پنهانی کارمان نیز نکاتی بود که کسانی که درست به کار توجه کردهاند، آن را کشف کرده و از کار لذت بردهاند اما به نظرم سریالی بود که نمیشد راحت دید و از کنارش گذاشت و دیدنش به دقت بیشتری نیاز داشت.
واشقانی: اصل قضیه این بود که میخواستیم کار دیگری کنیم و نکته کلیدی هم همین بود. همیشه وقتی در صددیم سلیقهها را عوض کنیم منتقدان بسیاری داریم اما حالا عصر، عصر همین کار است. ما امروزه به هم پیامک میدهیم و به جای اینکه بنویسیم زنگ زدم مینویسیم "ز زدم!"
شما آهنگهای قدیمی را که گوش کنید اورتور (شروع) یک دقیقه است اما آهنگهای امروزی گاهی وکال (آغاز کلام) زودتر از اورتور است و مردم دوست دارند سریعتر به نتیجه برسند. ولیکن برخی هم ارتباط برقرار نمیکنند. همانطوری که کسانی که اهل پیامک نیستند اصلا نمیفهمند "ز زدم" یعنی چه!
عصری است که مردم کنترل را دستشان میگیرند و 500، 600 کانال میتوانند انتخاب کنند. بنابراین ریتم باید تند باشد و به دلیل همین ریتم تند است که برخی فکر میکنند داستان ندارد. اما نمیشود که! پس چه نگاه کردیم؟ بدون داستان که سریالی شکل نمیگیرد.
"مسیر انحرافی" آمد که سلیقهها را تغییر دهد. مردم که اول بخش ویژوال افکت سریال را دیدند فکر کردند با یک کمدی اکشن امریکایی ویژوال طرفند بعد یک تغییر پاساژ داستانی ایجاد و یک کمدی اکشن به یک کمدی اجتماعی تبدیل شد و همه گفتند افت داستانی پیدا کرده. در حالی که این صرفا یک تغییر با ریتم تند بود.
مهرآوران: این کار ضد عادت بود!
توفیقی: این خصلت کار بود. شما یک نمونه سریال دیگر مثال بزنید که با حضور این تعداد بازیگر ستاره، در قصهاش قهرمان نباشد. ما از اول چنین تصمیمی گرفته بودیم. پوریا پورسرخ زمانی که با ما قرارداد بست میدانست قهرمان قصه نیست. وقتی از قهرمانسازی فرار میکنیم طبیعتا داستان گل درشت نیز در کارمان نخواهیم داشت. این ممکن است که با سلیقه برخی از مخاطبان جور در نیاید و طبیعی است و از روز اول میدانستیم این اتفاق میافتد.
مهرآوران: حسن بهرنگ توفیقی در این بود که هم محیط را کارگردانی میکرد و هم تماشاگر را. این در هر سریالی پیش نمیآید و در این نوع سریالها کارگردان به تماشاگر اهمیت میدهد.
*یعنی فکر میکنید با ادامه یافتن سریال در جزیره این تکهپرانیهای سیاسی و اجتماعی است که جذابیت کار را حفظ میکند و مخاطب را پای سریال نگه میدارد؟
هاشمیاصل: امسال سال تولید ملی است. این تولید ملی را به بخاری و یخچال تخصیص ندهیم! کسانی مثل عزتالله مهرآوران استاد ما هستند اما معدل سن اعضای گروه ما شاید به 30 نرسد. از این کار باید حمایت زیادی شود. این سریال را به عنوان یک مدیوم در نظر بگیرید به عنوان یکی از تولیدات ملی در عرصه فرهنگ به حساب بیاورید.
جلوههای بصری کار ما از لاست قویتر بود. این قدم بزرگی است. من در خصوص مسائل سیاسی هم حرفهایی درباره سریال شنیدم که خودم نیمخیز شدهام که این چه حرفی است که فلان کاراکتر میگوید! چند شب پیش در یک مهمانی سریال را میدیدیم که تعدادی از دوستان دولتی حاضر بودند. رسید به دیالوگ سپند امیرسلیمانی که از او پرسیدند: آقا شما معلمی؟ نسخچی هستی؟ بالاخره چه کارهای!؟ جواب داد: نه من هنوز سرپرستم رئیس نشدهام!
در این مراسم خندهای مثل رعد و برق پیچید و دوستان سیاسی بهتر گرفتند ماجرا از چه قرار است. یا ابتدای سریال سکانسی داریم که سفارتی میگوید "من همه مردم دنیا را دوست دارم". کسی که اشارهمان به او بود شنیدیم واکنش نشان داده که دارید ما را میزنید؟!