به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس، متولد ۱۳۱۱ و زاده دماوند تهران است، پدرش کشاورز بود و آنطور که میگوید از مال دنیا چیزی نداشت، به خاطر شرایط سخت معیشت نتوانست تحصیلش را آنطور که دلش میخواست دنبال کند و آرزوی تحصیل در دانشگاه تا مقطع چهارم ابتدایی بیشتر دوام نیاورد و ترجیح داد دوشادوش پدرش کشاورزی کند.
«علی اصغر لایقی» در ۱۵ سالگی به تهران مهاجرت میکند و بعدها به استخدام شرکت نفت در میآید و زندگیاش کمی رونق میگیرد. بهتر شدن وضعیت مالی باعث میشود تا تصمیم به ازدواج بگیرد و در نهایت دل به یکی از همکارانش میبازد و ازدواج میکنند. روزهای عمرشان به رویابافی میگذرد؛ رویای پدر و مادر شدن.
رویایشان هم زمانی شیرینتر میشود که یک دختر داشته باشند و یک پسر.
همه پدر و مادرها اما خوششانس نیستند. با گذشت چندین سال از زندگی مشترکشان فرزندی نصیب آنها نمیشود. همین موضوع باعث میشود تا راهی کهریزک شوند، تصمیم میگیرند واحد آپارتمان و اسباب و اثاثیه خود به کهریزک اهدا کنند تا زیر سقف این خانه پُر شود از بچههای قدونیمقد. کمکی هم کرده باشند به سالمندانی که حالا برای آقای لایقی نقش خواهر و برادر دارند.
پس از 58 سال زندگی مشترک، همسرش را از دست میدهد و تصمیم میگیرد برای ادامه زندگی راهی کهریزک و ساکن خانه گلها شود. خانه گلها مجموعه اتاق هایی هستند که این روزها مأمن هر سالمندی در روزهای تنهایی است، دراینجا سالمند می تواند با بخشیدن خانه، ملک یا یک باغ، صاحب یک خانه کوچک بشود، متراژ آنها از ۲۰ تا ۵۶ متر است و آقای لایقی یکی از چند ده ساکن این خانه مهربانی است. برای ساعتی مهمان این خانه پر محبت شدیم تا شنوای روایت یک تصمیم بزرگ و خیرخواهانه باشیم.
از زندگیتان بگویید، در کجا به دنیا آمدید؟
اهل دماوند هستم، پدرم کشاورز بود و از مال دنیا هم هیچ چیزی نداشت و به خاطر فقر مالی پدر تنها تا چهارم ابتدایی تحصیل کردم. تا ۱۵ سالگی در دماوند به پدرم در کشاورزی و باغداری کمک میکردم اما پس از آن به تهران مهاجرت کردم. چندسالی در مطب دکتری مشغول به فعالیت بودم تا آنکه پس از ۴ سال بود که به استخدام شرکت نفت در آمدم و امروز نیز بازنشسته شرکت نفت هستم.
قدر حقوقم را می دانستم و خرج های اضافی را از زندگی کنار گذاشته بودم
در شرکت نفت آن زمان به چه کاری مشغول بودید و چه زمانی ازدواج کردید؟
منزل ما در خیابان پیروزی تهران، اول نبرد شمالی بود، زمانی که به استخدام شرکت نفت در آن زمان در آمدم توانستم یک وام بگیرم و باهمان خانه ای در این منطقه خریداری کنم. از ابتدای حضور در شرکت نفت تا زمان آغاز دوران بازنششستگی در بخش تعمیر پمپ های بنزین و جایگاه ها کار می کردم و به همین واسطه به مأموریت های خارج از تهران نیز می رفتم و حقوق خوبی هم دریافت می کردم.
از آنجایی که با زحمت حقوق می گرفتم و تلاش بسیار می کردم قدر حقوقم را می دانستم و خرج های اضافی را از زندگی کنار گذاشتم. همین شد تا توانستم این خانه و اسباب و اثاثیه های بسیاری را برای راحتی و رفاه زندگی خریداری کنم.
وقتی مشغول کار در شرکت نفت بودم، در تیرماه ۱۳۴۰ با همسرم ملوک محرابی که از نزدیکانمان بود ازدواج کردم،همسرم بسیار مهربان و سازگار بود و اگر روزی هم در زندگی کم می آوردیم هیچ چیزی نمی گفت و با کمبودها کنار می آمد اما متأسفانه 2 سال و نیم است که همسرم از دنیا رفته و من هم تنها ماندم، نه خانه ای، نه زندگی و نه بچه ای، آمده ام به اینجا و ماندگار شده ام.
حقوق دوران بازنشستگی را به نیازمندان میدهم
حقوق دوران بازنشستگی را صرف چه اموری میکنید؟
به یکی از بستگانم سپرده ام تا حقوق من را بگیرد و چندتن از افراد نیازمند را تحت سرپرستی قرار بدهم. در اینجا از آنجایی که تمامی اسباب و اثاثیه و منزل را به کهریزک بخشیده ام هیچ خرجی ندارم و همه چیز پای خودشان است.
ماجرای اهدای آپارتمان شخصی تان به کهریزک را روایت کنید.
با همسرم ۱۵ سال اختلاف سنی داشتیم و از من جوانتر بود، ما بچه نداشتیم اما همسرم خیلی به نسبت به من محبت داشت،خدا رحمتش کند، آنقدر با همدیگر رابطه خوبی داشتیم که ۵۸ سال در کنار هم بدون هیچ فرزندی زندگی کردیم، این خیلی مهم است که خانواده ها این چنینی با هم توافق داشته باشند.
۲۲ سال پیش منزلمان که نیمه ویلایی بود را با تمام اسباب و وسیله هایش به کهریزک بخشیدیم، انشالله که خداوند از ما قبول کند. من از دنیا هیچ چیزی ندارم. قیمت خانه حدود ۴میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان بود و اسباب و وسیله های بسیاری داشتم که قیمت آنها نیز بسیار بالا بود.
با همسرم بسیار توافق داشتیم، وقتی از دنیا رفت او را در قبر ۲ طبقه ای که در قطعه ۳۸ بهشت زهرا داریم دفن کردیم و طبقه دیگر انشالله جای خودم است، نام همسرم «ملوک محرابی» و از بستگانم بود.
ای کاش ما یک فرزندی داشتیم
چگونه پایتان به کهریزک البرز باز شد؟
23 سال قبل، وقتی یکی از دوستان ما در کهریزک خدمت می کرد به ما گفت که شما به اینجا بیا، خواستیم در آن زمان خانه خود را با همین شرایط وقف کنیم اما گفتم شرایط من این طوراست که من فرزندی ندارم و اگر از دنیا رفتم نباید همسرم بی سرپناه و منزل شود و یا از او اجاره بها بگیرید، این طور بود که ما در آنجا این کار را کردیم. پس از آن بود که همسرم از دنیا رفت و من هم تنها ماندم.
امروز پس از حدود ۳ سال از نبودن همسرم در این دنیا، بسیار ناراحت هستم، بسیار رابطه خوبی با هم داشتیم و به من محبت بسیاری داشت، ای کاش ما یک فرزندی داشتیم تا امروز تنها نباشم.
در این آسایشگاهها، بسیاری به این خاطر زندگی می کنند که یا فرزندهایشان رهایشان کرده و یا مثل من که فرزندی نداریم، همسر خوب در زندگی نعمت بزرگی است، یادم هست زمانی که به تازگی ازدواج کردیم همسرم می گفت «من با اشکنه تو می سازم» و حتی یکبار از من هم نپرسید که حقوقم چقدر است؟
سالمندانی که در خانه گلها ساکناند، شرط سکونتشان این است که یا ملکی به کهریزک اهدا کنند یا هزینه زندگی چند مددجو را به عهده بگیرند.
در آسایشگاه کهریزک همه چیز خوب است
زندگی در آسایشگاه کهریزک را چگونه میبینید؟
در آسایشگاه کهریزک همه چیز خوب است و به ما می رسند، بهیاران فشار ما را چک می کنند و شبانه روزی در خدمت ما هستند و به محض وقوع کوچکترین اتفاق به داد ما می رسند. اما به هر حال هیج چیز مثل همسر و خانه و کاشانه نمی شود. امروز حدود ۹۰ سال دارم، اما کمترکسی در سن بنده قرار دارد و اغلب در همان سنین بین ۶۰ تا ۷۰ سال از دنیا می روند.
راه سخت و بی برگشتی را در پیش داریم
آیا از اهدای آپارتمان خود به کهریزک پشیمان نیستید؟
هیچگاه از ماجرای بخشش خانه و اسباب و وسایل به کهریزک پشیمان نیستم. پدرم در زندگی بسیار حلال و حرام را مراعات میکرد و من هم به واسطه این نوع تفکر پدر، همین مسیر را دنبال کردم اما امروز برخی ها را می بینیم که مال اندوزی می کنند و حلال و حرام را رعایت نمی کنند، نمی دانم برخی ها چرا مال حرام جمع میکنند، باید از این افراد پرسید برای چه، برای که و چگونه می خواهید با خودتان این مالهای حرام را همراه ببرید.ما راه سخت و بی برگشتی را در پیش داریم.
حتی دیگر به خانه هم نیامد!
مرگ همسرتان چگونه رخ داد؛ آن روز شما کجا بودید؟
همسرم روی پله های منزل نشسته بود، غذا روی گاز، زنی که برای نظافت به خانه ما آمده بود در منزلمان مشغول بود، یک دفعه دیدم که همسرم گفت قبلم درد میکند و نقش زمین شد، او را به بیمارستان فجر در خیابان نیروی هوایی منتقل کردیم، پس از آن روز، همسرم 5 روز در کما بود و سرانجام نیز با این دیار وداع گفت و حتی دیگر به خانه هم نیامد این است حکایت مال دنیا.
همیشه در تمام زندگی ام خمس را پرداخت میکردم، اگرماشینی خریداری می کردم خمس آن را می دادم و امروز سر سال خمسی، یک روزی حساب مال زندگی ام عقب نمی افتد و خمس مال را پرداخت میکنم.
پس از آنکه در زمان حیات همسرم خانه را به کهریزک بخشیدم، در زمان از دنیا رفتن وی، مجموعه کهریزک کسانی را برای نگهداری و مراقبت از بنده می فرستادند، از طرفی هم این مجموعه خیریه تمام هزینه های بیمارستان را پرداخت کرد.
به بهترین پزشکان برای فرزند آوری مراجعه کردیم
برای بچه دار شدن به مراکز درمان ناباروری مراجعه نکردید؟
ما برای درمان ناباروری، به بهترین پزشکان و بیمارستانها برای فرزند آوری مراجعه کردیم اما متأسفانه باید بگویم هیچ نتیجه ای نگرفتیم. همسرم 5 تا خواهر بودند و پدرشان کارگر بود، می توانستم زن دیگری اختیار کنم اما از آنجایی که همسرم را دوست داشتم و زن مهربانی بود هیچ گاه این کار را نکردم، حقیقتاً همسرم برای من زحمت کشیده بود و همین بود که ازدواج با زنی دیگر به فکر هم خطور نکرد.