به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از باشگاه خبرنگاران، طبق آیات و روایات، شرطهای دهگانۀ زیر، پیش نیاز قبولی هر نمازی است:
ایمان به اصول دین، تقوا، حضور قلب، اخلاص، پیروی از خود نماز، پذیرفتن ولایت پیشوایان معصوم و پرداخت زکات.
در متون دینی، گاه برای هر یک از عناوین یادشده، مصداقهایی ذکر شده و از آنها به عنوان مانع قبولی نماز نام برده شده است. به عنوان مثال، حرامخواری، مصداق بیتقوایی است و آدم متقی، هیچ گاه، دست به لقمۀ حرام دراز نمیکند.
در نوشتار پیش رو، با تکیه بر اینگونه روایات، به طور مصداقی، از اعمالی سخن خواهیم گفت که باعث میشوند نماز نمازگزار، از آسمان دنیا بالاتر نرفته و به ملکوت عالم راه پیدا نکند.
یک. بیتوجه نسبت به نیازمندان
در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم:
نماز کسانی که نسبت به برهنگان و آوارگان جامعه بی تفاوتند، قبول نیست. (بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۴۲)
دو. زن ناشزه (نافرمان)
طبق روایتی نبوی، زنی که با وجود بهرمندی از حق پوشاک، خوراک و مسکن متعارف از طرف شوهر، از انجام تکالیف همسری خود شانی خاله میکند، نمازش مقبول نیست. (نهج الفصاحه، جمله ۵۴)
سه. زِبّین
زِبّین یک اصطلاح فقهی است و منظور کسی است که به سبب ادرار یا مدفوع تحت فشار است.
در روایات گاهی برای این معنا، دو اصطلاح دیگر با عنوان «حاقن» (حبسکننده بول) و «حاقب» (حبسکنندۀ غائط) به کاررفته است.
باری، طبق فتوای فقیهان، نماز گزاردن در چنین حالتی کراهت دارد. از امام صادق علیه السلام منقول است که نماز حاقن و حاقب مقبول نیست. (محجة البیضاء، ج ۱، ص ۳۵۴)
چهار. حرامخوار
در روایتی نبوی آمده: عبادت توأم با حرام خوارى، چون ساختمانى است بر روى شن، و به قولى: بر روى آب. (بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۵۸)
پنج. امام جماعتی که محبوب نیست
در فقه شیعی، امام جماعت علاوه بر صحت قرائت، باید عادل هم باشد. فقها در تعریف عادل، گفتهاند: کسی که گناه بزرگ مرتکب نمیشود، ولی ممکن است سهوا و حتی به عمد گناه کوچک از او سر بزند، اما اصرار بر گناه صغیره ندارد. عدالت، محبوبیت میآورد. تصور کنید کسی را که برخوردار از مراتبی از تقواست. تقوای او، باعث میشود به کسی ظلم نکند. تقوا، سبب میشود خیر او به دیگران هم برسد. چنین گوهری، انسان را پیش خلق، محبوب میکند.
پیش نمازی که محبوبیت ندارد، معلوم نیست که تقوا داشته باشد. به همین دلیل، طبق یک روایت، نماز چنین شخصی، مقبول نیست. (یک روایت، بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۳۱۷)