به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس، این روزها که بیشتر از قهرمان ملیمان در گوشه و کنار مملکت صحبت بود، چقدر بیشتر احساس میشد که قلمها و قدمها هیچ کدامشان آن طور که باید نگفته و نپرداختهاند به مادرانگیهای مادری که یکی از ثمرههای زندگیاش حاج قاسم بود.
مادری تاثیرگذار که هیچ پسوند و پیشوندی برگرفته از حضور اجتماعی، یا تحصیلات عالیه هم نداشت، مادری که نه پیشوند و پسوندی داشت برای دعوت شدن به جمع دیدار بانوان با رهبری، و نه حتی شاخصههای لازم را برای اینکه نامش در لیست کنگرهی بین المللی زنان تاثیر گذار گنجانده شود.
با همین دغدغهها و با همین دست فرمان بود که گفتگویی کردم با دو استاد بزرگوار، «روح الله دوست محمدی» و «محمد بیرانوند». از حاج آقا «دوست محمدی» سوال کردم که از نظر شما لازمههای ضروری و باید و نبایدهای لازم برای اینکه ثمرهی زندگی مادری بشود حاج قاسم سلیمانی عزیز چیست؟
ایفای نقش مادر حاج قاسم در سه محور اصلی
حاج آقا «دوست محمدی» میگوید: «به راحتی میتوانم عرض کنم که مادر «سردار قاسم سلیمانی» در سه محور اساسی به خوبی ایفای نقش کرده است. ۱-پرهیز از حرام، و البته از هر نوع حرام. ۲-تجویز و ایمان و آموختن آنچه که فرزند از معیشت و از معرفت نیاز دارد، ۳-اصلاح امور فرزند و نظارت لازم بر فرزند.
در توضیح مورد اول عرض کنم که در تعابیری که از حضرت علی (ع) در مورد پیغمبر اکرم (ص) داریم هست که مانند به قول خودمان یک مادر یا به تعبیری یک ماده شتر و در تعبیر دیگر کسی که مانند یک عقاب از فرزند خودش حمایت میکند، زمانی که پیامبر میدید یک بت پرستی سراغ منِ علی میآید، منی که در آن مقطع سن کمی دارم، بلافاصله سراغ من میآمد و بین من و آن بت پرست قرار میگرفت و اجازه نمیداد آن بت پرست بخواهد با رفتارش، با گفتارش، با کردارش، وجود من علی را تحت الشعاع قرار بدهد و بخواهد به وجود من علی آسیب بزند و انحرافی در روح من و در جان من و در فکر من ایجاد کند و این یعنی همان نقشی که شاید زیباترین نقش مادر حاج قاسم سلیمانی هاست. منع حرام از وجود خود و فرزند، چه دیداری، چه شنیداری، چه لمسی، چه بویایی، چه فکری، چه چشیدنی و این میشود همان تقوا و پرهیز.
در رابطه با مورد دوم یعنی تقویت یا همان تجویزات و مجوزهای زندگی یا به عبارتی ایمان، یک نکتهی مهم این است که اگر دقت کنیم عربها به مادر میگویند اُم، و اُم یعنی پناهگاه. اولین و مهمترین نقش یک مادر این است، زمانی که بچه را در رحم خود دارد اورا پناه میدهد، وقتی اورا به دنیا میآورد در آغوش مملو از عشق و رحمت خودش پناه میدهد، اورا غرق عشق و محبت مادرانهی خودش میکند و در واقع اورا مستعدّ به رشد میکند.
غنی بودن از حضور عاطفی مادر
حرفهای استاد که به اینجا میرسد همان اصل مهم و موثر در شکل گیری شخصیت فرزند یعنی غنی بودن فرزند از حضور عاطفی مادر در ذهنم زنده میشود. قسمتی از کتاب از چیزی نمیترسیدم (کتاب زندگی نامهی خود نوشت حاج قاسم سلیمانی) هم دقیقا یادآور همین اصل بود: «علاقهی من به مادرم و شاید هم علاقهی متقابل مادر به من موجب میشود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم…آرام آرام از بغل مادر به چادر بسته شده به پشت او منتقل میشوم.
بعضی وقتها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کار کردن بود یا درو میکرد یا بافه جمع میکرد یا خانه را رُفت و روب میکرد و یا گله را میدوشید یا غذا و نان میپخت؛ و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان جا میخوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت.»
آموختن عملی آنچه که از معیشت و از معرفت مورد نیاز فرزند است
استاد ادامه میدهد: «مادر قاسم سلیمانیها با همان تجربه و آگاهی که خودشان در حد خودشان به دست آوردهاند فرزندشان را در آغوش گرم و امن خود قرار میدهند و به آنها میآموزند آنچه که از معیشت و از معرفت در مسیر خداپرستی لازم دارند.»
با خودم میگویم و چه آموختنی بهتر از آموختن عملی فرزند از رفتار و کردار مادر. عجب توصیف تامل برانگیزی داشت حاج قاسم از برخی رفتارهای عملی مادرش. آنجا که در همان کتاب از چیزی نمیترسیدم میگوید: «در همسایگی ما خانهای بود که آه در بساط نداشت، مادرم که نان میپخت، بچههای او میایستادند به تماشا. هنوز ایستادن آن دو دختر در ذهنم مجسم است. مادرم چند دسته نان به آنها میداد و این عمل هر روز تکرار میشد…»
یا مثلا در جای دیگر کتاب از قول حاج قاسم آمده است: «زنی بود به نام حُسنیه که از عشیرهی ما بود. زنی تقریبا پنجاه ساله؛ که ظاهرا مرض سِل داشت. همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت او را به پشت خود کرد و آورد خانه ما. چهار سال مادرم از او پذیرایی میکرد تا حُسنیه از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادرم یا پدرم در این مورد بگو مگویی داشته باشند.»
در توضیح مورد سوم استاد میگوید: «در مورد نقش اصلاح گرایانه یا همان جریان تخلیه و اصلاح و پاکسازی نکتهی قابل توجه این هست که کسانی که خداوند به آنها جایگاه و آبرو داده و و درواقع بزرگترِ یک انسان حساب میشوند چه در نقش پدر و مادر، چه در نقش علما، چه در نقش مسئولان و… یکی از بزرگترین مسئولیتهایشان اصلاح جامعه است. وقتی حضرت موسی میخواهد برود فرامین الهی را برای بنی اسرائیل بیاورد به برادرش هارون میگوید: شما جانشین منی، خب هارون میگوید حالا که قرار است جانشین شما باشم چه کار کنم؟ حضرت موسی میگوید: فاصلح، یعنی آنها را اصلاح کن.
یکی از بهترین و مهمترین عملکردهای مادر قاسم سلیمانیها به عنوان یک مادر و یک بزرگتر نسبت به فرزند خودش، نقش اصلاحگری است. قطعا همهی انسانها در همهی دوران زندگیشان تحت تاثیر اشتباهات کوچک و بزرگ قرار میگیرند. اینکه بزرگتر من، مادر من، پدر من خودش را متعهد بداند و زمینهی اصلاح اشتباهات من را در همان دوران فراهم کند، در جاهایی فضای اصلاح رفتار خودم را فراهم کند اینها قطعا در شکل گیری شخصیت قاسم سلیمانیها تاثیر دارد.»
زنان، زمینههای رشد دانههای خدایی شدن در خانواده
«حجت الاسلام محمد بیرانوند»، کارشناس تخصصی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیهی اصفهان، خودش پژوهشگر و نویسنده است. در میان کتابهایی که نوشته کتاب «دست بچتُو بگیر» که در واقع راهکارهای عملی تربیت دینی کودکان است بیشتر از همه برایم جالب توجه بود. محمد بیرانوند هم درمورد سوال مورد بحث ما با تاکید بر اینکه عامل اصلی تربیت در نگاه مکتبی ما و نگاه دینی ما ارادهی شخصی شخص است، میگوید: «در هر صورت نقش مهم مادری در شکل گیری شخصیت شخص به هیچ وجه قابل انکار نیست. در توصیفات قرآنی در یکی از آیاتی که مادر را توصیف کرده اشاره شده به نسائکم حرث لکم.
در نگاه قرآنی به خانواده و به زندگی، زن جایگاهش مثل زمین کشاورزی است و مرد گویی حارث است، یعنی یا دانه است یا کشاورز. مرد باید حافظ خانواده و تامین کنندهی نیاز زندگی خانواده باشد. اما در این توصیفی که گفته زنان مثل زمین کشاورزی هستند شاید یکی از ویژگیها این هست که این زنان زمین و زمینههای رشد دانههای خدایی شدن در خانواده هستند.
ما در قرآن توصیف شدیم به دانههای خدایی شدن (والله انبتکم نباتا) یعنی خدا مثل دانه شما را میرویاند و اینکه مادر توصیف شده است به یک زمین، باتوجه به آیهای دیگر که میفرماید: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث»، اگر زمین و زمینهها مساعد و طیب و طاهر باشند، دانه به اذن خدا رشد میکند، ولی اگر زمین خبیث باشد به غیر از خار و خاشاک چیزی نمیروید، پس معلوم است که نقش مادر خیلی مهم است. حالا آیا دانه مهمتر است یا زمین؟ الان در علم کشاورزی میگویند: اگر ژن اصلاح شدهی هر دانه را روی سنگ بگذارید فاسد میشود، زمین شوره زار باشد، زمین مساعد نباشد استعداد آن دانه هدر میرود.
پس زمین و زمینهها خیلی مهم است و مادر گویی مثل زمین است. مادری که این استعدادها را شکوفا کرده و نسلی همچون قاسم سلیمانی تربیت کرده، توصیفات قرآنی میخواهد بازگو کند که نشان اصلیش طیب و طاهر و پاک بودن مادر هست.»
فرزندان، آینههای دقیق! تجلّی رفتارهای خودمان در فرزند
با اشارهی بیرانوند به آن توصیف قرآنی و زمین و زمینههای طیب و مساعد، بیشتر برایم روشن شد که چرا میگویند تربیت فرزند چیزی خارج از تربیت خود نیست! انگار فرزند جزئی از خود ماست که رفتارهای ما در او متجلّی میشود و چقدر درست است این گزاره که باید تمرکزمان را از روی تربیت بچهها منتقل کنیم به تربیت خودمان.
مثلا اینکه خودم چقدر کنترل خشم دارم؟ در عمل چقدر صبورم و در موقع عصبانیت صدایم را بالا نمیبرم؟ چقدر حرمت (زمان و مکان و اشخاص خصوصا همسر و پدر و مادر) را نگه میدارم؟ قضاوتهایم چطور است؟ چقدر در عمل صبور هستم؟ چقدر اهل برنامه ریزی و بلند همتی هستم؟ چقدر اخلاص دارم؟ فرمان پذیریم چگونه است؟ اهم و مهم زندگیم چگونه است؟ و…
آقای بیرانوند دومین ویژگی لازم با توجه به همان توصیف قرآنی را این گونه مطرح کرد: «دومین ویژگی این مادر این هست که پذیرش بالا برای ولایت امر خدا داشته باشد، زمینی که سخت است، زمینی که باران در آن نفوذ نمیکند، زمینی هست که شرایط لازم برای کشاورزی را ندارد. شاید یکی دیگر از ویژگیهایی که زمین دارد این است که زمین مساعد باید از خودش به اصطلاح جَنَم داشته باشد، یعنی باور، ایمان، اعتقاد از وجود خودش باشد.
الان زمین کشاورزی که شما میخواهید مثلا ذرت بکارید باید حتما مادهای به نام پتاسیم داشته باشد، یا مثلا میخواهید جو بکارید باید فسفر زمین بالا باشد. پس نمیشود دائما زمین را به عامل بیرونی وابسته کنیم. مادری که جوشش دین و ایمان و باور از درون داشته باشد، گرمایش این موضوعات قطعا در جریان تربیت نسلش تاثیر دارد.»
دو توصیهی کاربردی و مهم در جریان تربیت فرزندان
آقای بیرانوند بحثش را با دوتوصیهی کاربردی در جریان تربیت نسل ادامه میدهد: «اگر بتوانیم بچههایمان را در فضای عزت نفس و به واسطهی رابطهی صمیمی و عاطفی و حفظ ارتباط و تامین نیازهایشان جهت بدهیم تا شخصیت با ثباتی برایشان شکل بگیرد، و بعد از سن یازده سالگی که بچههایمان وارد اجتماع میشوند آنها را با یک سلوک عملی یا یک رفتار مومنانه مثل گروههای مذهبی، هیئت ها، مساجد و دوستان خوب همراه کنیم، شاید امیدوارانهتر بتوانیم روی عاقبت به خیری بچههایمان حساب کنیم.
یکی از آثار گروههای مذهبی که شهید عزیز سردار سلیمانی هم در همین گروهها رشد کرده است این هست که فهم اجتماعی به بچهها میدهد و بچهها را عملا درگیر یک رفتار مومنانه میکند و فرزندمان فقط در حوزهی شناخت و احساسات رشد نمیکنند.»
توصیهی دوم آقای بیرانوند قسمتهایی از کتاب «از چیزی نمیترسیدم» را به یادم میآورد که در آنجا حاج قاسم از برخی از گروهها به عنوان پاتوق ثابت خودش گفته بود: «سالهای ۵۵ بود. رفت و آمدم به مسجد جامع که آن وقت آیت الله صالحی در آن نماز میخواند و مسجد قائم به خاطر درس قرآن آقای حقیقی و تکیهی فاطمیه که تقریبا پاتوق ثابت من بود، برقرار بود…»
چند مصداق برای حفظ عزت نفس فرزندانمان
محمد بیرانوند در ادامه به چند مصداق درزمینهی حفظ عزت نفس و غنای درون و احساس ارزشمندی بچهها اشاره میکند: «مثلا آزادی عمل دادن در بازی به بچهها از جمله مصداقهایی هست که در حفظ عزت نفس بچهها موثر است. تعریف، تایید، پذیرش و توجه به بچهها که حتی میتواند به واسطه هنرمندی خاص و مورد علاقهی بچه یا به اصطلاح ابراز وجود بچه باشد.
مثال دیگر اعتبار حقیقی دادن به بچه هاست، مثلا وقتی که ما به خوبی صدایشان میزنیم، به آنها مسئولیت میدهیم، مشورت میگیریم، از آنها تحلیل و پیشنهاد میخواهیم، به همان اندازه در خودشان احساس ارزشمندی میکنند. مورد دیگر توجه دادن به شناخت اولیای دین است. در زیارت عاشورا هم به عنوان یک متن روایتی به آن پرداخته شده که فرمودند: «اکرمنی بمعرفتکم و معرفه اولیائکم». وقتی ما با زندگی نامهی یک بزرگی یا اولیای الهی آشنا میشویم به همان اندازه احساس میکنیم که ما هم میتوانیم مثل این شخص در فلان موقعیت که قرار گرفتیم رفتار خوبی از ما سر بزند. پس شناخت اولیای الهی و اهل بیت و شکل گیری نظام ارزشی بچهها در احساس عزیز بودنشان تاثیر دارد.»
ورق متن را که برمی گردانم به دنیای مادرانگیها و خانه داری مادر بدون پیشوند و پسوند علمی، ورزشی، هنری و… مادر حاج قاسم، انگار بیشتر به جانم مینشیند صحبتی را که چند روز قبل از حاج آقا پناهیان خواندم، گفته بودند: «در قیامت معلوم میشود که یک خانم خانه دار که به ظاهر هیچ کاری نکرده است، چه مقامی دارد و خیلیها به مقامش غبطه میخورند. در قیامت معلوم میشود که عالم را خانمهای خانه دار میچرخاندند.»