به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از باشگاه خبرنگاران، از آغاز پروژه آشوب در ایران چیزی که در هویت این پروژه بیش از هر چیزی نمایان بود بیسری و بیهویتی آن بود. بیهویتیای که باعث میشد هر بار یک گروه از براندازان با آشوبهای شکلگرفته برای خود برندسازی کرده و به اسم لیدر آشوب کاسبی به راه بیندازد. نکته جالب توجه درباره این رویکرد کاسبکارانه براندازان این بود که دولتهای غربی نیز با هدف فشار هرچه بیشتر بر ایران همه آنها را بهعنوان لیدر براندازی به رسمیت شناخته بودند.
رفتهرفته با کاسته شدن از شدت آشوبها این ضعف در جبهه براندازان بیش از بیش خود را نمایان کرد. تا حدی که آنها در رقابت با یکدیگر برای کاسبی بیشتر به جان هم افتادند. این جنگ قدرت حتی به تجمعات که در خارج از کشور برگزار میشد نیز بروز کرد تا خیابان تبدیل شود به بستر یقه به یقه شدن گروههای منافقین، تجزیهطلب و سلطنتطلب با یکدیگر. برای اینکه این ضعف پوشانده شود برخی از چهرههای مشهور براندازان که شأنیتی بیشتر از سلبریتی تلویزیونی نیز نداشتند مامور شدند تا در یک مانور رسانهای کنار یک دیگر نشسته و شعار همبستگی سر بدهند. شعاری که در همان ابتدای امر ماهیتش زیر سوال رفت. اپوزیسیون برای اینکه وجهه منفی منافقین باعث تخریب چهرهشان نشود تصمیم گرفتند با مریم رجوی مرزبندی کنند حال آنکه حامد اسماعیلیون بهعنوان چهره حامی منافقین در این جمع حضور داشت. او حتی ظاهر قضیه را نیز نتوانست حفظ کند و خیلی زود اعلام کرد که در آینده برای خانواده منافقین دادخواهی خواهد کرد.
براندازان معاملهای که با مریم رجوی کردند را البته با عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تجزیهطلب کومله تکرار نکردند و به او نیز یک کرسی در کنار خود دادند تا نشان دهند در دعوای قدرت حاضرند هر چیزی را هزینه کنند ولو اگر آن تمامیت ارضی ایران باشد. حال، اما همین ظاهر همبستگی نیز از بین رفته و چهرهها مختلف اپوزیسیون نیز خود به شکست نمایش همبستگی معترف شدهاند.
در همین راستا کیوا عباسی، مدیر شبکه منوتو در توییتی کنایهآمیز نوشته است: «ای کاش از اول وارد این سیرک سیاسی نمیشدن، چون همه چیزش از اول نادرست بود. عدهای تقریبا ناشناخته که میخواستن از دیگران به نفع اهداف خودشون سوءاستفاده کنن. سیرک زودتر از آنچه انتظار میرفت به بنبست رسید و چیزی به تعطیلیش نمونده.» سیرک تعبیری است که رئیس شبکه ضدایرانی منوتو در اعتراف خود به شکست برای جمع امضاکننده منشور همبستگی استفاده کرده است و چه توصیف بجایی است کلمه سیرک برای جمعی که یک شبه از قامت روپایی زدن و شکلکدرآر و هنرپیشه برهنگی بیرون خزیده و میخواهند ادای تئوریسینها را دربیاورند و به منادی مرگ وطن تبدیل شوند.
سیرک؛ عنوان زیبنده جمع گسسته اپوزیسیون
شاید برخی نسبت دادن عنوان سیرک به امضاکنندگان پیمان گسستگی را صرفا یک کنایه توهینآمیز برداشت کنند، اما زمانی که سابقه رفتاری این چهرهها یک به یک مورد توجه قرار گیرد متوجه میشویم که چنین تعبیری خیلی هم دور از واقعیت نیست. گلشیفته فراهانی برای کسب میزان هرچه بیشتر شهرت حاضر شده است تصویر برهنه خود را به پرده سینما هدیه کند، نازنین بنیادی عضو پیشین فرقه بحثبرانگیز ساینتولوژی است که مامور شد تا در دنیای واقعی نقش معشوقه تام کروز چهره تبلیغاتی و پرنفوذ این جریان سری را بازی کند، هنگامی که دیوید میسکویج رهبر فرقه ساینتولوژی به میهمانی آنها رفت وی بیمار بود و به حضور میسکویج توجهی نشان نداد. این کار موجب خشم میسکویج شد و روز پس از آن کروز با مشت بر میز کوبیده و بنیادی را متهم به توهین به رهبر کلیسا کرد. تام کروز در واکنش به این اقدام بنیادی اورا ناچار میکند تا دستشوییها را با مسواک تمیز کند، حامد اسماعیلیون که در نقش مدافع خانواده جانباختگان هواپیمایی اوکراینی ایفای نقش میکند و انجمنی را نیز برای همین امر تشکیل داده با نقش بازی کردن و فریب دادن این خانوادهها از هویت آنها برای بازی سیاسی و کاسبی خود سوءاستفاده کرده است.
عبدالله مهتدی که در قامت یک تجزیهطلب دیکتاتور دستش به خون مردم ایران آلوده است اکنون تصمیم گرفته خود را بهعنوان منادی آزادی همه مردم معرفی کند، مسیح علینژاد که در زندگی شخصیاش دچار مشکل بوده و با ترک خانواده از کشور گریخته اکنون وعده زندگی خوب را به دیگران میدهد، علی کریمی که مهارت خوبی در فوتبال و دریبلزنی داشته بهیکباره تصمیم گرفته تمام سابقه و محبوبیت خود را دریبل بزند تا جایی که تیم ملی را که خود نیز زمانی عضو آن بوده مورد هجمه قرار میدهد بلکه بتواند از شکست تیم و ناراحتی ملت به نفع کاسبی براندازی کلاه بدوزد. دست آخر نیز باید شخصیت خود رضا پهلوی را مورد توجه قرار داد. فردی که کمپینها برای دادن وکالت به او به راه افتاده تا چند وقت پیش درحال رویای سان دیدن از ارتش بود و مهارت خوبی هم در کله معلق زدن کسب کرده بود. او با چنین مهارتی بهیکباره تصمیم گرفت شانس خود را در قامت رهبر اپوزیسیون نیز امتحان کند. بیسوادی و نداشته عقبه تئوریک، اما مهمترین نقدی بود که به وی وارد میشد. او ا برای پاسخ دادن به این انتقاد روشهایی همچون ساخت ویدئو تبلیغاتی را نیز در پی گرفت، اما به قدر یک ویدئو ضبط نیز نتوانست نمایش بازی کند. در ویدئویی که رضا پهلوی در آن از سختی مصاحبه کردن میگوید تا خود را فردی دانا جلوه دهد بهیکباره مانیتور کامپیوتر در کادر دوربین قرار گرفته و همهچیز را بر باد میدهد. مانیتوری که نشان میدهد ربعپهلوی سخت مشغول کلنجار رفتن با یک بازی کامپیوتری است تا نشان دهد به جای عقبه تئوریک این تصورات کودکانه پهلوی کوچک است که باعث شده او در خواب پنبهدانهای سلطنت فرو برود.
آنچه اپوزیسیون را به سمت انفعال هل داد
اتفاقاتی که در چند وقت اخیر در کشور رخ داد بهوضوح نشان میداد که اپوزیسیون برای ایجاد جنجال دو دستورکار اصلی را در پیش گرفته است؛ اولا جوسازی رسانهای درمورد نواقص و ایرادات داخلی و ثانیا اقدامات میدانی برای ایجاد آشوب و ماهیگیری رسانهای از آب گلآلود شده خیابان. کشتهسازیها و اعتصابات نمایشی را میتوان بخشی از سناریوی دوم توصیف کرد. برای اجرای این دو سناریوی تقسیمکار بین گروههای اپوزیسیون به این صورت بود که فعالیتهای میدانی را گروهکهای تجزیهطلب و وابستگان به منافقین اجرایی کنند و پوشش رسانهای نیز بر دوش سلبریتیهایی همچون علی کریمی، نازنین بنیادی، حمید فرخنژاد و گلشیفته فراهانی بیفتد. پشتیبانی اطلاعاتی، مالی و لجستیکی این غائله را نیز جبهه عبری، عربی و غربی برعهده گرفته بود. ایران برای به شکست کشاندن این سناریو راهبرد تقابلیاش را بر مبنای مهار عناصر عملیاتی داخلی و قطع پشتیبانی خارجی قرار داد.
درهمینراستا برخورد قاطعی با عاملان آشوب در داخل کشور صورت گرفت و به حامیان خارجی نیز هشدارهای لازم داده شد. امضای توافق با عربستانسعودی و مذاکره با دولتهای غربی تا حد زیادی مسیر حمایتی اپوزیسیون را مسدود کرده و آنها را به ناچار به دامن رژیمصهیونیستی انداخت. مصاحبه شبکه ایران اینترنشنال با بنیامین نتانیاهو را میتوان واکنشی انفعالی در مقابل راهبرد سیاستخارجی ایران برشمرد. واکنشی که خیلی زود با درگیر شدن رژیمصهیونیستی با بحران داخلی به شکست انجامید. بنیامین نتانیاهو که بنا داشت خیابانهای ایران را به عرصه آشوب بدل کند در دامی گرفتار شد که برای تهران آن را پهن کرده بود. رژیمصهیونیستی برای منحرف کردن افکارعمومی از بحران داخلی بهوجودآمده راهبرد تکراری جنگ با فلسطین را در دستورکار قرار داد. این راهبرد نهتنها در منحرف کردن فضای افکارعمومی شهرکنشینان ناکام ماند، بلکه ناتوانی رژیمصهیونیستی در راهبرد نظامی را نیز بیش از پیش نمایان کرد.
بررسی روند اتفاقات رخ داده باعث میشود تا چرایی انفعال اپوزیسیون راحتتر قابل پاسخگویی باشد. پاسخ توانایی ایران در کنترل اوضاع داخلی است. تواناییای که حامیان پشتپرده آشوب را با دیوار واقعیت مواجه کرده و سلبریتیهای کاسب را بیپشتوانه گذاشته است. آنچه باعث میشود قدرت موج آشوبافکنی روزبهروز با شدت بیشتری به صفر نزدیک شود این است که تهران بتواند قدرت خود بر مدیریت بحرانهای داخلی را روزبهروز افزایش داده و زخمهای بازی که مگسان گرد شیرینی را به طمع میاندازد، ترمیم کند.
افول موج کنش رسانهای سلبریتیهای کاسب
در روزهای ابتدایی آشوب، غالب شدن فضای احساسی و کنجکاوی جامعه نسبت به اتفاقات رخداده باعث شد تا فضای شبکههای اجتماعی از فضای اخبار التهابات اشباع شود. جریان برانداز نیز با سوءاستفاده از موج بهوجودآمده با انتشار اخبار تنشزا و غالبا جعلی بر آتش ایجادشده میدمید تا از فرصت ایجادشده حداکثر بهره را برای دیده شدن برده باشد. زیادهروی اپوزیسیون در مسیر جوسازی و برملا شدن پشت پردههای ماجرا به مرور اندک اقبال اجتماعی نسبت به سلبریتیهای آشوب را نیز از بین برد تا جایی که اگر اکنون به کامنتهای صفحات چهرههایی همچون علی کریمی، گلشیفته فراهانی، مهدی رستمپور و... مراجعه کنید با انبوهی از انتقاداتی مواجه خواهید شد که کاربران خطاب به رویکردهای متناقض این چهرهها مطرح کرده و آنها را به باد استهزا گرفتهاند. چنین مواجههای با اظهارات غیرمنطقی و کاسبکارانه اپوزیسیون باعث شده این چهرهها که تا حد زیادی قدرت اثرگذاری خود را از دست رفته میبینند از انتشار فراخوانهای شکستخورده اجتناب ورزیده و به نسبت روزهای ابتدای آشوب نیز کنش رسانهای و رادیکال خود را کاهش دهند. این کاهش به حدی بوده که امروز گردانندگان رسانهای التهابات همچون مدیر شبکه لندننشین منوتو نیز زبان به اعتراف گشوده و سیرک به راه افتاده توسط امضاکنندگان منشور همبستگی را شکستخورده توصیف کنند.
تناقضاتی که تمامبشو هم نیست!
شبکه سعودی اینترنشنال اخیرا با یک خانمی که ادعا شده کارشناس مسائل سیاسی است گفتوگویی داشته که طی این گفتگو، خانم کارشناس یک جمله را محور بقیه صحبتش قرار میدهد و آن اینکه «چپ و راست، بالا و پایین اپوزیسیون به قدری دور از واقعیت هستند که برای مردم داخل ایران علامت سوال ایجاد کردهاند که هنوز بر کرسی ننشسته جنگ قدرت راه انداختهاند.» این لفظ جنگ قدرت که اتفاقا بهانه گزارش امروز ما را هم شکل داده و توییت کیوان عباسی، مدیر شبکه منوتو (بالاتر به آن اشاره کردیم) هم تاییدکننده آن است دقیقا به اتفاقاتی اشاره میکند که قبل و بعد از انتشار چیزی تحت عنوان «منشور همبستگی (!)» از سوی براندازان رخ داد. اتفاقاتی که براندازان را بیش از قبل به جان هم انداخت و سمپاتهای شازده پهلوی را هم به جان منتقدان این منشور. اتفاقات و تنشهایی که محور عمومشان تناقضاتی بود که اظهارات و رفتارهای پرتناقض براندازان بود. مثلا یکی از روشنترین نمونههای مورد اختلاف بین براندازان اظهارات و رویکرد حامد اسماعیلیون درمقابل رضا پهلوی و برعکس بود. چالشی که درنهایت به آنفالو شدن صفحه اسماعیلیون از سوی دختران شازده ختم شد! بالاخره مبارزه اقسام مختلفی دارد و فرزندان رضا پهلوی هم تصمیم گرفتند اینطور مبارزه کنند. اسماعیلیون که ارتباط نزدیکش با اروین کاتلر، وزیر پیشین وزارت دادگستری کانادا و از وکلای نزدیک به منافقین که درنتیجه تلاشهای او و دوستانش این گروهک تروریستی درنهایت از فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا خارج شد، ثابتشده است، سعی میکرد ارتباط خود با منافقین را پنهان نگه دارد، اما درنهایت در جریان یکی از جلسات ائتلاف لیدرهای خودخوانده براندازی صراحتا از منافقین و آن دسته از مجرمانی که در سالهای دفاع مقدس در ایران محاکمه و اعدام شدهاند دفاع کرد و دادخواهی برای آنها را هم ضروری عنوان کرد! آش دفاع اسماعیلیون از منافقین به قدری شور شده بود که دیگر جریانات برانداز که عموما سلطنتطلبان را شامل میشدند نوک پیکان حملاتشان را به سمت اسماعیلیون گرفتند و در تمام شبکههای اجتماعی او را نواختند. البته این تناقضات فقط مختص اسماعیلیون نبود و دیگر اعضای ائتلاف هم دائم از خود کنشهایی بروز میدادند که بخش دیگری از براندازان را خشمگین میکرد و باعث میشد سمپاتهای هریک در فضای مجازی و حقیقی به جان هم بیفتند.
فراخوانهای متعدد تجمع و اعتصاب هم راه به جایی نبرد
یکیدیگر از مواردی که اپوزیسیون ترحمبرانگیز ویرانیطلب را در وضعیت بههمریخته فعلی قرار داده و لیدرها را به جان یکدیگر انداخته، آثار و تبعات «نه»ی بزرگیست که مردم ایران به آنها گفتند. در این خصوص فقط هم مردم داخل کشور نبودند که دست رد به سینه این جریانات زدند، بلکه آمار تجمعهای براندازان در پایتختهای خارجی نشان داد ایرانیان مهاجرتکرده مقیم خارج از کشور هم آنطور که اپوزیسیون انتظار داشت از فراخوانهای آنان استقبال نکردهاند؛ فراخوانهایی که اوایل پاییز ۱۴۰۱ سهروزه اعلام میشد تا اگر در روز اول و دوم خبری از تجمع یا آشوبی نشود، حداقل درباره روز سوم فراخوان همچنان به شلوغ شدن خیابانها و جلب رضایت حامیان مالی خود امیدوار باشند که البته درنهایت بازهم خبری نمیشد و آنها را مجبور میکرد به فکر تاریخ جدیدی برای فراخوان بعدی بیفتند و این تاریخ جدید را به شکلی تعیین کنند که با مناسبتی همزمان باشد و بشود به بهانهای مردم را به خیابان کشاند. مثلا ۱۶ آذر را زمان مناسبی دیدند که دانشجویان عموما درگیر برگزاری جشن روز دانشجو در دانشگاههایشان هستند و میشود جمع آنها را در کف دانشگاه دور هم جمع کرد و ویدئویی کوتاه از آن ضبط کرد و ثابت کرد التهابات همچنان ادامهدار است. این درحالی بود که اصلا فلسفه اسمگذاری روز دانشجو در ایران دقیقا ماهیت ضداستبدادی و ضدآمریکایی دارد.
فراخوانها همینطور بدون اقبال مردم داخل ایران ادامه پیدا کرد و به شب عید و چهارشنبهسوری رسید. آخرین فراخوان به قول خودشان سراسری هم در شب چهارشنبهسوری بود که ایرانیها دهها سال است به بهانه جشن گرفتن و دید و بازدید دورهم جمع میشوند.
البته براندازان غیر از فراخوانهای تجمعی که هر چندوقت یکبار مجبور میشدند آن را تمدید کنند تا شاید چند نفری هم که شده دور هم جمع شوند و خیابانی را ببندند و ویدئویی چند ثانیهای برای آنها بفرستند، فراخوانهای گستردهای هم برای تشویق مردم و اصناف به اعتصابهای اصطلاحا سراسری (!) صادر کردند. اما اتفاقی که در واقعیت رخ داد دقیقا خلاف آنچیزی بود که براندازان برایش رویابافی میکردند. نه در آن فراخوانهای سه روزه تجمع قابل ملاحظهای در شهرهای ایران شکل میگرفت و نه در فراخوانهای اعتصابات سراسری کسبه توجهی به خواسته براندازان کردند. مسالهای که به قدری برای اپوزیسیون سهمگین بود که آنها را درگیر اختلالاتی مثل اسکیزوفرنی کرد.
محتوای سخنرانی گلشیفته فراهانی در افتتاحیه جشنواره برلین یکی از نمونههای روشن این اسکیزوفرنی یا توهمی است که جریانات ترحمبرانگیز برانداز با آن درگیر شدهاند.
فراهانی بهعنوان یکی از داوران این جشنواره، در روزهای پایانی بهمن سال قبل چند دقیقه فرصت پیدا کرد تا سعی کند با تنفس مصنوعی هم که شده، ناآرامیهای داخلی ایران را زنده نگه دارد، اما این چند دقیقه عکس آن چیزی عمل کرد که او میخواست. سخنرانی او بیشتر مایه تمسخر شد تا محرک التهابات در خیابانهای ایران. گلشیفته فراهانی که از بخت بدش باید چند روز بعد از برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای ایران درباره مردم همان شهرهای ایران سخنرانی انقلابی و قرائی را تدارک میدید، ترجیح داد فضای صحبتهایش را با مطلعی به نقل از مولوی بیشتر انتزاعی و احساسی کند تا منطقی و مبتنیبر آمار و ارقام قابل صحتسنجی! از این جهت میگوییم «از بخت بدش» که راهپیمایی ۲۲ بهمن تهران و بقیه شهرها به قدری پررنگ برگزار شد که گویی براندازان در ۵ ماهه منتهی به ۲۲ بهمن هیچ تحرکی برای تشویق مردم به براندازی نداشتهاند.
جمعیت حاضر در راهپیمایی به قدری گسترده بود که لیدرهای اپوزیسیون را با شوکی سنگین روبهرو کرده بود. البته اینها مانع سخنرانی گلشیفته فراهانی نشد، ولی او را مجبور کرد مثل آنهایی که با اختلال شیزوفرنی دستبهگریبان هستند حاضران در سالن افتتاحیه جشنواره برلین را سوار بر ماشین زمان کرده و به جایی ببرد که دارد آن را در ذهن خود میسازد. فراهانی در روزهایی که داخل ایران دیگر خبری از ناآرامیهای خیابانی نبود داشت تمام تلاش خود را میکرد تا حداقل برای افکار عمومی غیرایرانی هم که شده آن خیزش خیالی را همچنان زنده نشان دهد.
او ابتدای سخنرانیاش را با جملهای به نقل از مولوی اینطور شروع میکند: «باران است که گل را میرویاند نه تندر» بعد میگوید «آنچه از ایران دیدیم تندر بود، اما پس از آن دیگر دارد باران میبارد.» عباراتی که به نظر میرسید بیشتر مقدمهچینی برای قانع کردن خارجیهای باشد که قرار است از او بپرسند «پس کو انقلابتان؟» فراهانی اینطور ادامه میدهد: «شاید صدایش را نمیشنوید، شاید فکر میکنید فروکش کرده، اما حالا این انقلاب زیر پوست مردم رفته.» در حین این صحبتهایش هم اشاره میکند که نمیخواهد نام آن را اعتراضات بگذارد و آن را انقلاب میداند! لفظی که ناخودآگاه آدم را یاد دور افتخار زدن مسیح علینژاد با نقل قول از رئیسجمهور فرانسه میاندازد که سراغ آن هم میرویم. گلشیفته فراهانی، اما در ادامه سخنرانی احساسی و انتزاعیاش، ۸۰۰ روزه شدن انقلاب آفریقا را نشانهای بر زنده بودن التهابات داخلی ایران عنوان میکند و شاید میخواهد خود را قانع کند که دلیل پایین کشیده شدن کرکره ناآرامیها از طرف مردم این بوده است، نه هیچ چیز دیگری.
اما درباره مسیح علینژاد و دیداری که با امانوئل مکرون در کاخ ریاستجمهوری فرانسه داشت گفتیم و لفظی که علینژاد تا مدتها با آن دور افتخار میزد؛ انقلاب! البته نتیجه این دیدار که در ۲۰ آبان، یعنی حدود سه ماه پیش از سخنرانی احساسی گلشیفته فراهانی در افتتاحیه جشنواره فیلم برلین پشت درهای بسته کاخ الیزه انجام شد هم آن چیزی نبود که براندازان دربارهاش خیالپردازی میکردند. یعنی علیرغم مانورهای پرشمار براندازان بر خروجی رسانهای این جلسه که به نقل از علینژاد دست به دست میشد و به نقل از راوی آن (خود علینژاد)، مکرون به اتفاقات داخل ایران لقب «انقلاب» داده و طوری به آن ضریب داده میشد که گویی کار دیگر برای جمهوری اسلامی تمام است، این جزئیات گفتوگوی شکل گرفته میان رئیسجمهور فرانسه و چند چهره برانداز ایرانی بود که نشان میداد اپوزیسیون ترحمبرانگیز حتی از سمت دولتهای غربی هم چندان جدی گرفته نمیشود. پیشتر در روزنامه ۱ دی ۱۴۰۱ با عنوان «سر کار بودید» مفصلا به این مساله پرداختیم و از روایت لادن برومند از آن جلسه نوشتیم. جلسهای که برومند چند روز بعد از آن بهطور ناخواسته درجریان مناظرهای که در شبکه بیبیسی فارسی درحال برگزاری بود، افشا کرد مکرون در چه مقیاسی آب پاکی را روی دست آنان ریخته! مدیر بنیاد عبدالرحمان برومند که یکی از میهمانان ویژه جلسه ۲۰ آبان مکرون در کاخ الیزه بود در توضیح جلسه شان با رئیسجمهور فرانسه گفت: «آقای مکرون خیلی مشخص گفت ما نه وظیفه داریم، نه اعتقاد داریم و نه مایلیم که نظام سیاسی شما را تغییر دهیم.» چیزی که بیش از هرچیز نشان میداد دولت فرانسه هم مثل بقیه دولتهای غربی، براندازان را صرفا ابزاری برای امتیازگیری بیشتر از ایران پای میز مذاکرات میداند نه هیچ چیز دیگری.