جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۹

رهبرانقلاب چه نکته‌ای را به فرزاد جمشیدی گفت؟

رهبرانقلاب چه نکته‌ای را به فرزاد جمشیدی گفت؟
مجری برنامه سحرگاهی شبکه دو ماجرای دیداری را تعریف می‌کند که محضر رهبر انقلاب رسیدند؛ حضرت آقا به آقای میرباقری که معاونِ وقت سیما بودند فرمودند بنده می‌دانستم که ایشان سحری نمی‌خورند. چون با شکم سیر نمی‌توان فهمید در فضیلت گرسنگی حرف زد.
کد خبر : ۶۱۹۱۹۳

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از تسنیم، ساعتی به اذان صبح مانده وارد لوکیشن برنامه تلویزیونی «صبح روز بعد» شدیم که فرزاد جمشیدی مثل همیشه آنجا در حال مطالعه پلاتوهایش بود. صابر خراسانی در کنار دکورِ او شعرخوانی می‌کرد؛ مدیر شبکه دو و قائم‌مقام صداوسیما در امور فرهنگی هم به پشت صحنه آمده بودند تا خسته نباشیدی به عوامل کار بگویند. 

آن روز درگذشت خواهرِ فرزاد جمشیدی، حالِ همه عوامل برنامه را دگرگون کرده بود؛ اما با آن حال و هوا، مجری «صبح روز بعد» مثل هر روزِ روایتگری می‌کرد و آن روز نوبتِ به مرحوم طاهره صفارزاده رسیده بود. دکورهای جالب و گردون برنامه اتفاق جالبی است که در کنار دکورهای پُر از آب برنامه «ماه من» شبکه سه، خلاقیت و نوآوری را با خودش به برنامه‌های ماه رمضان آورد. 

اما در کنار دکور و فضای بصری و هنری جدید در برج میلاد و لوکیشنِ «صبح روز بعد» برنامه سحرگاهی شبکه دو سیما، حضور دوباره فرزاد جمشیدی برای اجرای این برنامه و به نوعی بازگشت او قابل توجه است. عبارت‌های او برای مخاطبین نوعی نوستالژی محسوب می‌شود. وقتی می‌گوید: «سحر خیزان عزیز تا اذان صبح ... دقیقه باقی است!» این جمله حتماً برای مخاطب نوستالژی دارد.

امسال بسیاری از خانواده‌ها همچون سال‌های گذشته مقابل تلویزیون‌ها و گیرنده‌هایشان می‌نشستند و همراه با مرغ سحر رمضان یا همان فرزاد جمشیدی خودمان سحری می‌خوردند. آقای مجری دوباره با بازگشتش در این چند سالی که میهمان سحرگاهی خانه‌ها شده٬ بسیاری‌از کلیشه‌ها را شکسته و با آنکه 30 شب تمام یک تنه٬ بدون کارشناس و میهمان به لنز دوربین زل می‌زند و برنامه اجرا می‌کند اما هرگز کلامش خسته‌کننده و تکراری نمی‌شود.

هیچ‌وقت نمی‌گوید پنج دقیقه تا سحر باقی است. حتماً کلی ذوق و خلاقیت به خرج می‌دهد تا همین جمله ساده تغییر کند. اذان هم که می‌شود٬ بیتی می‌گوید که غالباً مصرع دومش این است: «وقت اذان به افق تهران است!» فرزاد جمشیدی از آن دسته مجریایی است که مقابل دوربین نقش بازی نمی‌کند و حرفی می‌زند که اعتقاد دارد. برای همین وقتی فراز اول دعای سحر را خودش می‌خواند٬ به دل می‌نشیند: «اللهم انی اسئلک من بهانک بابهاه…» 

با اینکه خواهرش را از دست داده بود لحظاتی با او گفت‌وگو کردیم که مشروح آن را در ادامه می‌‌خوانید:

* بگذارید در ابتدای گفت‌وگو تسلیتی برای درگذشت خواهر بزرگوارتان داشته باشم.

در مرگ آن عزیز که امروز سوز بود و غم اشک از دیده آمد و آه از نهاد رفت. من امروز با مصیبت بزرگی مواجه شدم یکی از عزیزترین‌های زندگی‌ام را از دست دادم؛ من یک خواهر از دست ندادم یک مادر و پشتوانه و یک دعاگو را از دست دادم که برایم سخت بود. هرچه نشستم حساب کردم و دیدم من اگر در برنامه حاضر نشوم، 84 نفر دیگر که در برنامه کار می‌کنند نباید بیایند و از همه مهمتر این است که جبهه بزرگتر و خردمندترِ مردم که همیشه گفتم مردم از من خیلی باسوادترند، منتظرند که امشب یک جرعه‌ای از این سحر بنوشند.

ترس مقدس صحبت کردن برای مردم همیشه همراه من بوده اما امروز خیلی بیشتر؛ این سحرگاه در مورد مرحوم طاهره صفارزاده می‌خواستیم صحبت کنیم خدا ایشان را رحمت کند. یک‌سالی که خدمت ایشان بودم، به من گفتند آقای جمشیدی شما در سحرهای ماه مبارک رمضان کار می‌کنید که سه خصلت دارد؛ یکی اینکه حرف حق را به مردم می‌زنید و دوم اینکه چون مردم کمتر کتاب می‌خوانند، کتاب‌ها را برای مردم می‌خوانید و سوم اینکه یک رد پایی از خودت می‌گذاری که مردم بعد از اینکه برنامه تمام شد یک کمی مزمزه می‌کنند که واقعاً شیرین و قشنگ بود. یعنی فکر مردم را به تحرک وادار می‌کنید.

امروز وقتی داشتم زندگینامه خانم دکتر صفارزاده را می‌خواندم از هر دو چشمم اشک می‌آمد و هم در رسای خواهرم و هم اینکه چقدر شغل‌مان حساس است. ما سرباز خط مقدم هستیم، ما نمی‌توانیم به خاطر غم خودمان صحنه را ترک کنیم مجبوریم بایستیم، پای خودمان را جفت کنیم و برای مخاطب صحبت کنیم.

* فکر می‌کنم سال 1384 اولین باری بود که با اجرای سحرگاهی تلویزیون (برنامه «ماه خدا») روی آنتن آمدید. رفته رفته پلاتوها و اجرای شما در برنامه‌های سحر، این‌قدر تحت نظر مخاطب، رسانه‌ها و عرصه فرهنگ و هنر قرار گرفت؛ لقبِ مرغ سحر را برای شما انتخاب کردند؛ چطور شد وارد مسیر اجرای برنامه سحرگاهی شدید؟ بخش دیگر سؤال اینجاست که چرا سحر را برای اجرایِ ماه رمضانی انتخاب کردید؟

سال 1384 و 1385 که برای اولین بار خدا توفیق داد در برنامه سحرگاهی حاضر شوم ابتدا نامش «ماه خدا» نبود؛ اول نام این برنامه «حریم آفتاب» بود. یعنی یک‌سال به «حریم آفتاب» و یک‌سال هم به «تا سپیده» می‌شناختند. فکر می‌کنم یک دست خدایی مرا برای این برنامه انتخاب کرد. سحر اجرا کردن نیت پاک و نفس پاک می‌خواهد. چون در وقت سحر برای مردم صحبتی می‌کنید، بهترین اتفاق برای منِ مجری می‌تواند باشد. چرا که سحر بهترین موسم عبادی در ماه مبارک رمضان به حساب می‌آید.

من سال‌ها برنامه‌های مختلفی چه سیاسی، چه اجتماعی و چه گونه‌های مختلف اجرا کردم اما ژانر و قالب مرا مردم با این برنامه شناختند. من هرگز نقش بازی نکردم یعنی واقعاً نسبت به چیزی که گفتم مؤمن و باورمند بودم. در سحر مهمترین نکته همین است. در واقع نمی‌شود که شما از ماه مبارک رمضان حرف بزنید و روزه‌خواری کنید. یعنی عملاً کارتان نمی‌گیرد؛ شاید این مدلی باشند اما کارشان نمی‌گیرد. سحر به نحوی مرا انتخاب کرد؛ برای سربازی بزرگی که به طول ابدیتِ من، امتداد داشت. من آمدم در این قالبِ برنامه‌های سحرگاهی و بسیار خوشحالم. 

* بعد از مدت‌ها به اجرای برنامه سحرگاهی برگشتید در حالی که پیش از آن، در چند برنامه تلویزیونی اجرا داشتید. اما برای برنامه سحرگاهی امسال پیشنهادهای مختلفی داشتید من شنیدم از پلتفرم‌ها و فضایِ مجازی برای اجرای برنامه به شما پیشنهاد شد. نهایتاً تلویزیون را انتخاب کردید. شاید سال‌های قبل نسبت به حضور شما ابهام‌هایی وجود داشت و فضاسازی‌هایی هم از سویِ برخی رسانه‌ها اتفاق می‌افتاد. چرا فرزاد جمشیدی بعد از یک دهه غیبت با وجود پیشنهادهای مختلفی، دوباره قابِ تلویزیون را برای اجرای برنامه سحرگاهی انتخاب کرد؟

اینکه می‌گویم اصلاً دوست ندارم حتی یک نقطه‌ی صحبت‌هایم، رنگ و بوی مدح یا مبالغه بدهد. حامد بامروت‌نژاد مدیر شبکه دو سیما روزی که برای اجرای برنامه دعوت کرد، من قبل از آن به تلویزیون برگشته بودم و برنامه داشتم. ایشان وقتی مرا دعوت کردند اولِ صحبت‌هایشان بعد از «نام خدا» این بود که ما متأسفیم که 6، 7 سال قبل هم می‌توانستیم دعوت کنیم و شما برنامه سحرگاهی اجرا کنید. اما کسی همت نکرد؛ دلم از این حرف خیلی شکست. از آنجا قول دادم که دستِ دلم را در دستِ حامد بامروت‌نژاد بگذارم. چون حس کردم که برای خدمتگذاری آمده است.

 من الان وارد 28 سال سابقه کاری شده‌ام که در رادیو و تلویزیون فعالیت می‌کنم. در طول این سال‌ها ندیده بودم که مدیر شبکه‌ای بیاید در استودیوی برنامه بایستد. در حالی‌که مدیر می‌تواند در پشتِ میز خودش باشد اما با آمدن‌شان ما را دلگرم می‌کنند. اما درباره نکته‌ای که گفتید چرا تلویزیون را انتخاب کردم؟ من در سال‌های گذشته در خبر فوری، همشهری، عقیق و پلتفرم‌هایی مثل روبیکا و همراه اول برنامه داشتم و اجرا می‌کردم. 

امسال هم همین‌طور بود؛ پیشنهادهای خوبی از نظر مالی داشتم؛ مدیر شبکه دو به من گفت وسعت آنتن تلویزیون نسبت به آنتن پلتفرم چقدر است؟ گفتم خیلی زیادتر است؛ گفتند پس اگر حرف خوب می‌زنید تلویزیون می‌تواند جایگاه بهتری داشته باشد، اما اینکه به شما دستمزدِ کمتری بدهند من قبول کردم. گفتم که اینجا به شما بیشتر نیاز است قبول کردم، اکنون که نگاه می‌کنم می‌بینم به لطف خدا اتفاق خوبی افتاده است.

البته استخاره کردم و خوب آمد؛ الان می‌بینم تصمیم درستی گرفتم یعنی بُردِ مؤثر این برنامه خیلی بیشتر بود. پلتفرم‌ها هم زحمت می‌کشند و اتفاقاً رقیب خوبی برای تلویزیون‌اند که باید تلویزیون هم مشکلاتش را اصلاح کند.

* واکنش‌ها به حضور دوباره شما چطور بود؟

من در همه این سال‌ها هیچ موقع برخورد بدی از مردم ندیدم. حتی یک مورد هم نمی‌توانم بگویم؛ مردم همیشه به من لطف داشتند. شاید از همکاران خودم در رسانه همچون فلان خبرگزاری یا رسانه نیش و زخم خورده باشم، اما از مردم نه! مردم دوست دارند این صفای ماه رمضان را درک کنند، بعد هم اینکه ببنید ما کتاب می‌خوانیم به لطف خدا این سرمایه است. با مردم کتاب می‌خوانیم؛ مجری باید در این برنامه طوری کار کند که بیننده جلوی تلویزیون میخکوب بشود.

تلویزیون رسانه‌ای نیست که با یک لیوان چای جلوی آن بخوابید و به طوری بیاید و شما را بیدار کند؛ اکنون طوری شده که مردم می‌گفتند نمی‌دانیم چه زمانی سحر و اذان شد. حالا بد نیست یکی دو مورد را نشان بدهم خیلی از بیننده‌هایی که این‌ها را حتی نمی‌شناسم برای من در این برنامه‌های همرسان(اپلیکیشن‌ها) می‌فرستند؛ ببینید طرف نشسته صفحه به صفحه مطلبی که گفتم را با چند رنگ خودکار یادداشت کرده، این مربوط به یک شب نیست، مربوط به همه شب‌هاست.

بیننده اینها را روی کاغذ نوشته و برای من ارسال می‌کند. این هم خوب است و هم بد! یک نگرانی بزرگ که اگر یک حرف تکراری بزنم دور آن خط می‌کشد. من باید آن‌قدر تلاشِ مضاعف داشته باشم که نکند با خودش بگوید داری تکراری حرف می‌زنی! دوم اینکه چقدر آدم‌های خردمند هستند؛ این نکته برای من ارزش بیشتری دارد.

* شما در اینستاگرام درسِ آموزشی برای اجرا نوشتید که حرف‌های تکراری نزنید و کارهای تکراری نکنید. از کلیشه فرار کنید تا به ورطه تکرار نیفتد. در واقع برای برنامه‌های معارفی و مذهبی، خلاقیت و نوآوری داشته باشید. این خلاقیت و نوآوری در اجرا چطور ایجاد می‌شود که اجرا و برنامه‌های مذهبی به تکرار نیفتد؟

همان‌طور که هر گوینده‌ای صدایش یک شناسنامه دارد، هر مجری‌ای هم باید یک امضاء داشته باشد. من بارها گفته‌ام ادای کسی را در نیاوریم و در اجرا، شناسنامه‌ی مستقل داشته باشیم. مردم عادت کردند این مجری یعنی فرزاد جمشیدی در چشم دوربین نگاه می‌کند و برایشان حرف می‌زند. دوربین چشم مخاطب است؛ وقتی سرم را می‌اندازم پایین و کتاب می‌خوانم. یعنی اینکه یک برنامه رادیویی را به واسطه تصویر به شما نشان می‌دهم.

در تلویزیون وقتی سرتان را پایین می‌اندازید یعنی اینکه ارتباط قطع شده به مخاطب می‌گویید؛ یعنی ای‌مردم من دارم یک برنامه رادیویی را برای شما تلویزیونی اجرا می‌کنم. در رادیو ممکن است شما بتوانید کتاب بخوانید اما در تلویزیون نباید ارتباط با مخاطب قطع شود. این خلاقیت از آنجایی به وجود می‌آید که یک قانون داریم، ما می‌گوییم هر یک دقیقه صحبت در تلویزیون یعنی یک ساعت مطالعه قبلی که باید داشته باشیم.

یعنی باید بخوانیم و مطالعه کنیم که حرف جدید داشته باشیم. ببینید مجری روحانی نیست؛ مجری مداح نیست. گاهی اوقات می‌بینم مجری‌های مذهبی یک طوری حرف می‌زنند که انگار مداح است. مثلاً با همان کلام با همان ریتم؛  شما واعظ نیستید، شما استاد دانشگاه و فقیه نیستید؛ باید به آن خلاقیت برسید. زمانی به این جایگاه می‌رسیم که به زبان معیار برسیم. یعنی در واقع زبانی که فرهیختگان جامعه به آن سخن می‌گویند. یعنی من اگر شکسته بسته بخواهم حرف بزنم، مخاطب باید به من بخندد.

مخاطب باید از من یک چیزی یاد بگیرد. الان سالهاست که مردم نمی‌گویند که رادیو گفت و تلویزیون گفت؛ باید به اینجا برسیم که بگویند تلویزیون این نکته را گفت، اعتماد کنند.

* نکته دیگر بحث دستمزدهاست؛ نمی‌خواهم نام سلبریتی را روی شما بگذارم، اما به عنوان مجری برنامه‌های مذهبی چهره شناخته شده‌ای هستید. وقتی شما پلتفرم را رد کردید برخی گفتند حتماً تلویزیون پول خوبی به فرزاد جمشیدی داده است. همکاران دیگری مثل شما که فرهیخته هستید این فضاسازی‌ها به شیوه‌های مختلف برای آنها شکل می‌گیرد؛ برای فرزاد جمشیدی چطور این اتفاق می‌افتد؟ در سال‌های مختلف فضاسازی‌های زیادی برای شما به انحاء مختلف اتفاق افتاد به گونه‌ای که برخی می‌گفتند فرزاد جمشیدی صبر بالایی دارد که تحمل می‌کند. قصه این دستمزد و فضاسازی‌هایی که اتفاق می‌افتد و سال‌هایی که تحمل کردید، چیست؟

یک پیام برای شما می‌خوانم متعلق به مدیر مسئول یکی از خبرگزاری‌هاست که نوشته تو رو به حق این شام ولادت امام حسن مجتبی(ع) مرا حلال کن! آن زمان که این مطلب را درباره شما منتشر کردم از واقعیت ماجرا اطلاعی نداشتم. در میان این پیام از دو نفر نام برده که به من گفتند این مطلب را بزن و من هم زدم. من صاحب سه فرزندم و مرا حلال کنید. 

من بی‌نهایت از این پیام‌ها داشتم؛ همیشه گفته‌ام بگذارید خدا از آدم دفاع کند. یک شب از علی صفائی‌حائری اسم بردم و گفتم ایشان پدرشان شیخ بود. در خاطرات‌شان دارند یک روز گرم تابستان در قم به من گفت باباجان مردم دنیا تعدادشان زیاد است مشکل‌پسندند؛ شما مردم دنیا را نمی‌توانید راضی کنید. به جای اینکه همه را راضی کنید یک نفر را راضی کن که اتفاقاً سریع‌الرضا هم هست. یعنی برو خدا را راضی کن من که نمی‌توانم همه مردم را قضاوت کنم. یا اینکه بگویم علیه من صحبت نکنید اما خوشحالم که بعد از 10-11 سال من و مردم به این نتیجه رسیدیم که فضای‌مجازی، مجازی است؛ حقیقت را باید جای دیگری دنبالش بود.

* در مورد فضاسازی‌ها نسبت به دستمزد هم نظرتان همین است؟

در این زمینه شما را ارجاع می‌دهم به مصاحبه آقای فرجی مدیر وقتِ شبکه یک که مصاحبه‌ای کردند. در آن زمان برخی رسانه‌ها گفته بودند که فرزاد جمشیدی گران‌ترین مجری تلویزیون است.  آقای فرجی هم پاسخ داده بود که نمی‌دانم شما از کجا می‌گویید اما فرزاد جمشیدی گران‌ترین مجری تلویزیون نیست. در واقع نسبت به کسانی که در این تلویزیون حقوق‌های آنچنانی گرفتند دستمزد من، فکر می‌کنم که خیلی ناچیز باشد. واقعاً نمی‌دانم این اعداد و ارقام از کجا می‌آید؟ به خودم گفتند که آقای جمشیدی شما برای هر قسمت از برنامه 200 میلیون تومان می‌گیری؟

واقعاً می‌خواهم بدانم کدام برنامه تلویزیونی از این پول‌ها به مجری داده و بعد هم اینکه من باید طوری اجرا کنم که هرکسی دیگر نتواند این کار را انجام دهد. از شما مخاطبان می‌پرسم اجرای فرزاد جمشیدی چقدر ارزش دارد؟ همان‌قدر که می‌ارزد به من بدهند و حق خودم را بدهند. بیشتر نمی‌خواهم! من 27 یا 28 سال در این رسانه کار کردم اگر نظامی بودم درجه‌ام چه می‌شد؟! سرتیپ بودم؛ سرلشکر بودم یا سرگرد بودم. اما کسی که به درجه‌ای می‌رسد حق دارد که بیشتر بگیرد؛ البته این نکته در تلویزیون اتفاق نمی‌افتد. یعنی کسی که قدیمی هست برخی مواقع حقوقش کمتر می‌شود.

* فرزاد جمشیدی که در سال 1384 برنامه سحرگاهی اجرا می‌کرد با فرزاد جمشیدی «صبح روز بعد» که سال 1402 اجرا می‌کند تغییری کرده است؟

خیلی زیاد. یعنی اصلاً با آن آدم قابل مقایسه نیستم. حتی موقعی که من به همه بچه‌های تلویزیون می‌گویم اگر شما اجرای سال گذشته را می‌بینید خوش‌تان می‌آید یعنی اینکه به بلوغ نرسیده‌اید. یعنی همان آدم سال قبل هستید. اجراهای آن زمان از اکت و زبانِ بدن خالی بود. من الان حقیقتاً این دوربین را یک موجود زنده می‌بینم، مردم خیلی فرق کردند و رسانه‌های اجتماعی خیلی سطح آگاهی مردم را بالا بردند. واقعاً در این زمانه سخت می‌توان قصه پیدا کرد که مردم نشنیده باشند. سخت می‌شود باور مردم را به قابِ تلویزیون گره بزند. بنابراین کارمان واقعاً سخت شده است.

* «صبح روز بعد» آن چیزی بود که فرزاد جمشیدی دوست داشته باشد؛ از دکور و تنوع بصری گرفته تا روایت‌هایی که کار خود فرزاد جمشیدی است؟

«صبح روز بعد» واقعاً فرای تصور کار من بود. ما در اینجا کار گروهی می‌کنیم. در این کار همه نقش دارند و پاس گل می‌دهند. ما یک آدم خلاقی داریم به نام هادی نعمت‌اللهی که همه در برنامه «اقیانوس آرام» دیدید. تهیه‌کننده خیلی خوش‌سلیقه‌ای به نام سیداحمد موسویان داریم. سردبیر برنامه آقای حامد ندیری نگاه خوش‌ذوقی دارد. همه این‌ها دست به دست هم دادند اما انصافاً «صبح روز بعد» خیلی بیشتر از حد تصور من بود. دکورش را نگاه کنید؛ سابق بر این یک پوستر می‌زدند که داخلش کتاب بود اما اینجا کتاب‌ها مرتبط هست.

عکس افراد را قرار دادیم مثلاً شهید شهریاری، میرزا جهانگیرخان قشقایی، علی‌اکبر ناظم، آقای لرزاده... یک شب درباره فرنگیس حیدرپور صحبت می‌کنم؛ همان خانمی که در کرمانشاه یک عراقی را کشته و اسیر کرده بی‌نهایت پیامک داشتم که چرا عکسِ ایشان نیست. چرا جای تصاویر عوض نمی‌شود؟ این نشان می‌دهد بیننده از ما جلوتر است. 

* اگر بخواهید برای مدیران تلویزیون که در عرصه ساخت برنامه سیاستگذاری می‌کنند یا برنامه‌سازان، نسخه‌ای ارائه بدهید که برنامه‌های مذهبی باید این‌گونه ساخته شوند؛ آن نسخه چیست؟ 

 ما به شدت مجری معارفی کم داریم؛ نسبت مجری معارفی به مجری ورزشی، فکر کنم که یک به هزار است. بعضی‌ها فکر می‌کنند که جلوی دوربین بگویند السلام علیک یا اباعبدالله‌الحسین(ع)، گزارشگر معارفی می‌شوند. چندی پیش به رئیس سازمان حج و زیارت گفتم که ما درباره گزارشگر فوتبال از 6 ماه قبل می‌دانیم نام مجری چیست اما مجری برنامه حجِ شما معلوم نیست؟! ما مجری معارفی نداریم و کسانی که به عنوان مأخذ هم افراد را هم آموزش بدهند را نداریم این گروه بسیار کم هستند و دوم اینکه خود مسئولین باید نگاهشان را به برنامه‌های معارفی تغییر بدهند.

من اینجا می‌گویم قبلاً هم گفتم اصلاً لازم نیست تلویزیون همه شبکه‌هایش و همین‌طور شبکه‌های استانی برنامه سحر تهیه کنند. حجم زیادی از هزینه‌های سازمان صداوسیما به این واسطه هدر می‌رود. اسمِ این کار، رقابت نیست. شما نگاه کنید همه شبکه‌ها برنامه سحر تهیه‌ می‌کنند اگر رقابت هم باشد منطقی نیست. واقعاً برخی از برنامه‌ها ساخته می‌شوند برای دیده نشدن و این خوب نیست. همه همکاران زحمت می‌کشند اما اگر توان‌مان را بگذاریم، دو یا سه شبکه برنامه خوب بروند اتفاق بهتری می‌افتد. واقعاً لازم نیست همه تلویزیون، برنامه سحر داشته باشد.

* اجرای فرزاد جمشیدی در طول این سال‌ها برای برنامه سحر، چه تحولی در درون خودش شکل داده و چقدر توانسته بینندگان را به خدا و حوزه معارف دینی نزدیک کند؟

در برنامه معارفی باید مردم را به خدا دعوت کنیم نه خودمان را. این نکته مهم است. نکته بعدی اینکه از مردم می‌شنوم که می‌گویند فردای آن روز که برنامه سحر را نگاه کردیم حالمان خوب است. من در برنامه‌ها انگشتِ ملامت ندارم؛ همیشه پلاتوهای اولِ من، گفت‌وگو با رمضان است. پلاتوی سحر من یک آدم سرگشته هستم که در دل سحر به دنبال حرف حسابم. همیشه می‌گویم من گناهکارم؛ خدایا من هیچ‌وقت نمی‌گویم. بنابراین وقتی مخاطب می‌گوید حالمان خوب است در واقع حال خودم هم خوب است. 

این نکته را از رهبر معظم انقلاب سال 1385 شنیدم که محضر ایشان مشرف شدم. آن زمان آقای میرباقری معاون سیما گفت من شهادت می‌دهم که آقای جمشیدی هیچ سحری، سحری نخورده است. حضرت آقا هم بلافاصله به من حرفی زدند که آن موقع مرحومِ پدرم سال‌ها می‌گفتند تو متوجه نشدی «آقا» درباره تو چه گفتند. یعنی در واقع وزنِ این فرمایش را هنوز درک نکرده‌اید.

یعنی هیچ‌کس این حرف را جز رهبری به من نگفته بود؛ ایشان به آقای میرباقری گفتند که "بنده می‌دانستم که ایشان سحری نمی‌خورند" سؤال کردند که چطور؟ حضرت آقا فرمودند که با شکم سیر نمی‌‌توان فهمید در فضیلت گرسنگی حرف زد؟ دلیل اینکه سحری نمی‌خورم، برای این است که وقتی زمانِ اذان می‌شود و قرار باشد که من بروم سحری بخورم دیگر فرصتی نمی‌شود پلاتو بگویم.

* اگر نکته‌ای با مخاطبینی که در این چند روز شما را دنبال کردند واکنش‌ها و پیام‌های متعددی داشتید بفرمایید.

مردم من سال‌ها برای شما برنامه سحر اجرا کردم. در آخرین برنامه‌ی خودم سال گذشته در حرم امام رضا(ع) عرض کردم آیا به عنوان خادمی که یک سال در محضر بارانی امام رضا(ع) نوکر واژه‌ها بودم حق دارم یک وصیت کنم. وصیتم این است کاش من در حرم امام رضا(ع) دفن شوم. الان وصیت می‌کنم کاش خدا مرگ مرا در برنامه سحر قرار دهد. نمی‌خواهم خودم را لوس کنم اما واقعاً دوست دارم آخرین نفس‌هایم را در سحر بکشم و در این سحر نفس‌های پاک و نفس‌های قدسی است و در حین خدمت به مردم با دنیا خداحافظی کنم.