به گزرش پایگاه خبری صراط به نقل از مهر، طی بیش از ۴ دهه در تئاتر ایران آثار درخور توجهی توسط هنرمندان مطرح تئاتر کشور تولید و اجرا شدهاند که با گذشت سالها از زمان اجرای این آثار، همچنان به یادماندنی هستند. تعداد کمی از این آثار توسط همان کارگردان و گروه نمایشی بازتولید و اجرا شدند، اما بسیاری از این آثار دیگر به صحنه بازنگشتند.
یکی از این آثار به یادماندنی نمایش «معرکه در معرکه» نوشته داود میرباقری است که با بازی و کارگردانی سیاوش طهمورث از چهرههای مطرح تئاتر ایران اولینبار در سال ۱۳۷۲ در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. طهمورث این اثر نمایشی را چندین سال بعد در رپرتوآر آثار میرباقری، در حوزه هنری نیز به صحنه برد.
نکته جالب توجه این است که «معرکه در معرکه» طی اجراهای خود با استقبال قابل توجه مخاطبان و منتقدان تئاتری همراه بود و همیشه از این نمایش بهعنوان یکی از آثار موفق تئاتر معاصر ایران نام برده میشود؛ نمایشی درباره تقابل نیروی خیر و شر و نمایش منش و مرام پهلوانی در دنیایی پر از ریا و نیرنگ.
طهمورث طی ۲ دهه اخیر بارها دغدغه به صحنه بردن مجدد «معرکه در معرکه» را داشت که این امر به دلایل مختلف میسر نشد تا سرانجام این اثر نمایشی با حضور بازیگرانی جدید بار دیگر راهی صحنه نمایش شد و این بار مخاطبان در بهار سال ۱۴۰۲ تماشاگر «معرکه در معرکه» در تماشاخانه ایرانشهر شدند.
بازتولید این اثر نمایشی، نگاه طهمورث و دغدغه او نسبت به نمایش ایرانی، دلایل اجرای چندین باره «معرکه در معرکه»، موضوعیت داشتن مفاهیم مدنظر این نمایش در زمان حال و دغدغه برقراری ارتباط نسل جوان با فرهنگ و نمایش ایرانی بهانهای شد تا با این چهره شناخته شده تئاتر ایران و بازیگران جدید این اثر نمایشی به گفتگو بپردازیم.
در این نشست علاوه بر سیاوش طهمورث میزبان سیروس سپهری، مجید رحمتی و دنیا فتحی بازیگران نمایش نیز بودیم که در مباحث مختلفی که مطرح شد با ما همراه بودند.
در بخش اول این نشست میخوانید:
* آقای طهمورث شما سال ۷۲ نمایش «معرکه در معرکه» را به صحنه بردید که اجرایی بسیار پرمخاطب و موفق بود و هنوز بعد از گذشت ۳۰ سال از یادها نرفته است، وقتی درباره تئاتر ایران در دهه ۷۰ صحبت میکنیم حتماً نمایش شما جزو آثار به یادماندنی آن دوره است. دلیل اینکه بعد از گذشت ۳۰ سال تصمیم به بازتولید این اثر نمایشی گرفتید چه بود؟ آیا در شرایط این روزهای جامعه که منش پهلوانی و جوانمردی کمرنگ شده علاقهمند بودید نسل جوان را هم با این ویژگیهای در حال فراموشی آشتی دهید؟ در اجرای جدید چقدر رویکردتان به متن تغییر کرده و فکر میکنید نسل جدید چقدر با پهلوان نمایش همذات پنداری میکند و اصلاً واکنشش را در مقابل ظلمی که به او میشود، میپذیرد؟
طهمورث: برخی ویژگیها و رفتارها در جامعه وجود دارد که هیچ گاه کهنه نمیشوند. بهعنوان نمونه ما ۲ نویسنده بزرگ در جهان داریم؛ شکسپیر و چخوف که از نظر من چخوف کهنه شده، اما شکسپیر همچنان بهروز است. خب دلیل این اتفاق چیست؟ چون چخوف صحبتهای سیاسی و اجتماعی میکند، اما شکسپیر مسائل انسانی را مطرح میکند.
مسائل انسانی هیچوقت در جامعه بشری کهنه نمیشود در نتیجه اگر نسبت به ۳۰ سال قبل نسل عوض شده و ما داریم صحبتهای ۳۰ سال قبل را باز هم تکرار میکنیم، دلیلش این است که از چیزی صحبت میکنیم که کهنه نمیشود و حتی ممکن است ۳۰ سال بعد هم اگر زنده باشم و قدرتش را داشته باشم باز این نمایش را اجرا کنم. دلیل دومش هم این است که وقتی جامعه به رکود و تکرار خودش میرسد و وقتی که پیشرفت آنچنانی در روحیه انسانی ندارد، مجبور هستید دوباره حرفی را تکرار کنید تا بتوانید آن مفاهیم را دوباره به مخاطبتان القا کنید.
* «معرکه در معرکه» برای من بهعنوان یک خبرنگار اجرایی فوقالعاده نوستالژیک است به شکلی که هم اجرای ۳۰ سال قبل را دیدهام و هم اجرایی که چند سال قبل در رپرتوار نمایشهای داوود میرباقری در حوزه هنری داشتید. از این رو در طول این سالها من بهعنوان یک مخاطب، علاقهمند به دیدن این اثر نمایشی بودم اتفاقی که شاید برای خیلی از مخاطبان قدیمی نمایش نیز رخ داده باشد و مشتاق تماشای دوباره این اثر باشند. دوست داریم بازیگرها هم وارد بحث شوند و از تجربهشان در مواجهه مجدد با این نمایش و ایفای نقش در این اثر بگویند.
مجید رحمتی: زمانی که «معرکه در معرکه» سال ۷۲ به صحنه رفت من هنوز دانشجو نشده بودم و بعدها در دوران دانشجویی نمایشنامه آقای میرباقری را خواندم که البته نمایشنامه چاپ شده نسبت به اجرای آقای طهمورث حدود یک سوم افزوده دارد. از همان دوران دانشجویی ما برای کلاسهای فن بیان، یا دورخوانی و کارهای کلاسی از این نمایشنامه استفاده میکردیم و همیشه این متن برایم اثری نوستالژیک بوده است و در دوران دانشجویی هم اتودهای از نمایشنامه میزدیم. اما همانطور که آقای طهمورث هم گفتند مفاهیم مستتر در نمایشنامه از مفاهیم ازلی و ابدی است که در هیچ دورهای کهنه نمیشود و جای این نوع نمایشنامهها در این زمانه خیلی خالی است. چون علاوه بر اینکه از مفاهیم ازلی ابدی حرف میزند ما را با ریشههای خودمان و البته آداب و رسوم و آئینهای جوانمردی آشنا میکند که به نظر من خیلی سال است در این کشور، آئینهای جوانمردی در حال رنگ باختن و از بین رفتن هستند.
رویکرد آقای طهمورث در اجرای مجدد چنین نمایشی قابل ستایش است و واقعاً مانند فرماندهی عمل میکند که همه چیز را تحت کنترل دارد و خود من شخصاً سربازش هستم و دوست دارم در این راه سنگر را حفظ کنم و این مفاهیم را به نسل جدیدی که با آنها غریبه هستند، انتقال دهم.
سیروس سپهری: پیرو صحبتهای آقای طهمورث باید بگویم در سالیانی که گذشت فرهنگ تبدیل به ضدفرهنگ شده است و رفتارها، اخلاقیات و خلق و خوی آدمها روز به روز تغییر میکند. شاید در گذشته اگر کسی نیمه شب در خانه من را میزد و مشکلی داشت من حتی اگر خودم هم توانایی برطرف کردن مشکلش را نداشتم از آشنایان دیگرم کمک میگرفتم. حتی زمان جنگ هم این همدلی و همراهی نسبت به خانواده و همسایه و دوستان در میان مردم وجود داشت، اما الان شرایط به شکلی شده که هیچکس به هیچکس نیست و حتی خواهر و برادر سر هم کلاه میگذارند و صفات نیک مردم روز به روز بیشتر از گذشته رنگ میبازد.
طهمورث: اینکه شایع شده هنرمند باید یک قدم از جامعه جلوتر باشد به این معنی نیست که باسوادتر و باشعورتر است و آگاهی بیشتری دارد بلکه به این معنی است که یک قدم جلوتر را میبیند، فقط همین
به خاطر دارم سال ۷۲ که نمایش «معرکه در معرکه» اجرا شد ما با همراهی دوستان تئاتریمان از کرمانشاه یک مینیبوس کرایه کردیم و به تهران آمدیم تا نمایش را ببینیم از این رو زمانی که به من پیشنهاد بازی در این نمایش را دادند یکی از اتفاقات خوب زندگیام رقم خورد. یکی از دلایل خوشحالی از بازی در این نمایش پرداخت به موضوعات انسانی است که هیچ گاه کهنه نمیشوند.
معتقدم، رسالت و تمام توان یک هنرمند باید این باشد که بتواند در جامعه خودش تأثیرگذار باشد و در راستای ارتقای فرهنگ جامعه بکوشد. بزرگی میگفت تئاتر فرهنگ ساز است، ملتی که تئاتر ندارد ادب ندارد و ملتی که ادب ندارد بیفرهنگ است. اما متأسفانه این روزها شرایط جامعه به سویی میرود که اهمیتی برای تئاتر قائل نیستند و میگویند اگر تئاتر نداشته باشیم مگر چه اتفاقی میافتد، اما علی رغم اینها ما تمام تلاشمان را میکنیم تا مفاهیم انسانی مستتر در این نمایش را به منصه ظهور برسانیم.
* خانم فتحی شما بهعنوان نسل جوان ممکن است دیدگاه متفاوتی نسبت به حرف زدن از منش پهلوانی در این زمانه داشته باشید. از نظر نسل شما تا این اندازه گذشت و فداکاری در جامعه امروز به کار میآید یا خیر؟
دنیا فتحی: معتقدم مساله رادمردی و جوانمردی و مفاهیمی که نمایش «معرکه در معرکه» ارائه میکند در هر زمانی مورد توجه هستند و فرقی ندارد که در چه دورهای مطرح میشوند، اما معتقدم بچههایی که هم نسل من هستند و تئاتر کار میکنند باید نمایش ایرانی را بشناسند و نمایش «معرکه در معرکه» یک اثر کاملاً ایرانی است از این رو باید به دیدن این نمایش بنشینند و یاد بگیرند.
* آقای طهمورث پیشینه شما در تئاتر و حضورتان در کارگاه نمایش از شما چهرهای ممتاز در عرصه تئاتر ساخته است و همیشه یکی از دغدغههای اصلیتان نمایش ایرانی بوده است و خود من اکثر کارهایی که از شما دیدهام نمایشهای ایرانی بوده و نقطه عطفش را هم میتوان همین نمایش «معرکه در معرکه» دانست که در دورههای مختلف با گروه بازیگران متفاوتی به صحنه رفته است. این روزها زیاد نسبت به نمایشهای ایرانی اقبالی وجود ندارد و اکثر هنرمندان به سمت نمایشهای اکسپریمنتال گرایش پیدا کردهاند در حالی که سیر فرهنگی رفتن به سمت چنین تجربه گراییهایی هم در تئاتر ایران طی نشده است. درباره دغدغهتان در پرداختن به نمایشهای ایرانی که چند دهه با شماست صحبت میکنید؟
طهمورث: اینکه شایع شده هنرمند باید یک قدم از جامعه جلوتر باشد به این معنی نیست که باسوادتر و باشعورتر است و آگاهی بیشتری دارد بلکه به این معنی است که یک قدم جلوتر را میبیند فقط همین. من قبل از انقلاب شکسپیر هم کار کردم و چخوف و برشت هم کار کردم، اما واقعیتش این است که همان اوایل انقلاب و با حرکتی که در جامعه رخ داد متوجه شدم که این فرهنگ دارد مورد تهاجم قرار میگیرد و مجبور بودم نگهش دارم. به همین دلیل تصمیم گرفتم از سنتهای خودمان در آثارم استفاده کنم و، چون منابع زیادی در دسترس نبود جاهایی جسارت کردم و خودم نوشتم. مانند نمایش «حلاج» و «بچهها و خمره سخنگو» که برای بچهها کار کردم؛ با وجودی که خودم را نویسنده نمیدانم و در بقیه موارد هم طرحهایم را به نویسندههای خوبی که فعالیت میکردند، دادم و آنها هم مفاهیم مد نظر من را به خوبی به نگارش درآوردند.
* داوود میرباقری هم نمایشنامه «معرکه در معرکه» را برای شما نوشته بود.
طهمورث: بله و کلاً اگر به متنی که میرباقری چاپ کرده و خیلی هم فوقالعاده نوشته است، دقت کنید متوجه میشوید که ابتدا و انتهای نمایش اصلاً در نمایشنامه وجود ندارد و ایدههای کارگردانی من هستند. اما دیالوگها فوقالعاده هستند و فکر شده نوشته شدهاند و خود من هم در نگارش متن کنار میرباقری بودم و نظرهایی ارائه میدادم. حتی قبل از اینکه متن نوشته شود من تمرینهای نمایش را با همان گروه اولیه آغاز کرده بودم.
به هر حال تصور من این است که ما میتوانیم آداب و رسوم خودمان را بدون اینکه به آن غره شویم حفظ کنیم و آن را نگاه داریم چرا که معرفت و شعور عجیبی در این آداب و رسوم وجود دارد که نسل جدید آن را نمیشناسد.
چرا ژاپن و هند تمام آداب و رسوم کشورشان را حفظ میکند؟ چون قرنها تاریخ و مفاهیم پشتشان است. باید ببینیم چه چیزهایی پشت این آئینها و رسوم قرار دارد، مثلاً اینکه به عنوان یک سنت بیاییم و تعزیه کار کنیم کافی نیست بلکه باید ببینیم چه چیزهایی پشت این تعزیه وجود دارد، چون از نظر من اگر مسائل مذهبی را از تعزیه بگیریم پشتش را خالی کردهایم از این رو معتقدم ویژگیهایی که عقبه یک سنت و آئین وجود دارد آنها را ارزشمند میکند.
برای اینکه روشنتر صحبت کنم مثالی برایتان میزنم. من چند سال قبل نمایشی به نام «هیچ در هیچ» را اجرا کردم که واقعیتش هیچ بود برای اینکه حسی در من بود که مرا اذیت میکرد و نمیتوانستم نقطه عطفش را پیدا کنم و، چون اذیت میشدم با خودم گفتم باید حتماً آن را پیدا کنم. این وظیفه کسی است که در کار هنر است و باید مسائلی را که اذیتش میکند، پیدا کند؛ مسائلی که از دل جامعه گرفته میشوند. این نمایش واقعاً از دل هیچ شکل گرفت و من تنها یک واژه یا مفهوم را به بازیگرانم میگفتم و بعد میرفتیم روی صحنه و بر همان اساس کار را به شکل بداهه اجرا میکردیم.
طهمورث: من شدیداً تحت تأثیر جامعه خودم هستم و شدیداً ایران را دوست دارم، حتی جویهای لجنش را هم دوست دارم. نمیدانم چرا، ولی گرفتار این فرهنگ هستم. من تعزیهخوانی کردم، مداحی و شاهنامهخوانی و خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم، اما هنوز دلم میخواهد باز چیزهای جدید را در جامعه و فرهنگ خودم پیدا و تجربه کنم
به همین ترتیب ۷ نمایش در ۷ شب اجرا شد. در یکی از شبها که اصغر همت در نمایش بازی میکرد در پایان به من گفت ما ناخواسته نمایش «تله موش» را بازی کردیم و من گفتم که درست است، چون این اتفاق به دلیل تأثیر جامعهای است که در آن زندگی میکنیم و حتماً داستان «تله موش» جایی در زیست شما تأثیر داشته است، اما واقعیت این است آن چیزی که در نمایش ما ایجاد شد، ایرانی بود، چون بر پایه خلق و خو و خصلت ایرانی شکل گرفته بود.
البته مفاهیمی وجود دارند که جهان شمول هستند و نمیتوان گفت که ایرانی یا فرنگی هستند مانند کینه، حسادت، عشق، نفرت، دشمنی که مسائلی انسانی هستند و در همه جای دنیا وجود دارند، اما اگر این مفاهیم را ایدئولوژیک کنیم دیگر جهانی نیستند، چون این ایدئولوژی خاص یک فرهنگ به خصوص است از این رو بسیاری از مفاهیم متعلق به جامعه ما نیست. ما هنوز از فئودالیته به صورت کامل خارج نشدهایم برای همین نمیتوانیم مدرنیته را قبول کنیم چه برسد به پست مدرن. ما باید مراحلی را برای رسیدن به یک فرهنگ خاص طی کنیم تا بتوانیم آن را از آن خود کنیم، اما این روند در جامعه ما طی نمیشود.
من شدیداً تحت تأثیر جامعه خودم هستم و شدیداً ایران را دوست دارم، حتی جویهای لجنش را هم دوست دارم. نمیدانم چرا، ولی گرفتار این فرهنگ هستم. من تعزیه خوانی کردم، مداحی و شاهنامه خوانی و خیلی کارهای دیگر هم انجام دادم، اما هنوز دلم میخواهد باز چیزهای جدید را در جامعه و فرهنگ خودم پیدا و تجربه کنم. میدانم که به هر حال رفتنی هستم، اما شاید همین تجربیاتی که به دست میآورم دلیلی بشود که بتوانم کسی را با خودم همراه کنم که این فرهنگ را زنده نگه دارد.
من اکثراً با جوانها کار میکنم به این دلیل که آنقدر قداست و پاکی در آنها وجود دارد و هنوز آنقدر آلوده نشدهاند که میشود راحت تغییرشان داد و به راه درستی که تصور میکنید درست است، بکشانیدشان. ولی کسی را که همسن و سال من است، مشکل میتوانم تغییر دهم. شاید به من احترام بگذارد و آنچه را که میگویم انجام دهد، اما من آن را نمیخواهم بلکه میخواهم مفاهیم حرفهای من را بفهمد و بعد عملی شأن کند.
الان بازیگران نمایش شاهد هستند من به بازیگرانم میگویم اول مفهوم جملهای را که میخواهید، بگویید بفهمید بعد آن دیالوگ را به زبان بیاورید، چون حرفی که ما میزنیم باد هواست مگر اینکه مفهومی پشتش باشد. اگر معنایی پشت جملات ما نباشد تأثیرگذار نخواهند بود. در هر حال باید بگویم که من گرفتار فرهنگ این اجتماع هستم و میترسم که مضمحل شود و ما هویت اجتماعی و فرهنگی خودمان را از دست بدهیم و پشت آن، هویت انسانی نیز از تاریخ ما پاک میشود از این رو شروع کردم به اجرای نمایشهای ایرانی تا طرحهایی را که از جامعه خودم میگیرم به آن تحویل دهم و زنده نگهش دارم.
معتقدم الان جا پای نمایشهای فرنگی و نویسندگان خارجی در کشور ما سفت است، اما چیزی که جا پای سفتی ندارد نمایشهای ایرانی است البته میتوانیم اینجا پا را سفت کنیم و هنوز دیر نشده است.
* آقای سپهری شما بهعنوان یک هنرمند باسابقه تئاتر فکر میکنید چقدر جامعه ما نیازمند حفظ و بازیابی آئینها و سنن گذشته و انتقالش به نسل امروز است؟
سپهری: همانطور که استاد طهمورث گفتند هر کشور و ملتی فرهنگ و هویت خاص خودش را دارد و متأسفانه فرهنگ جامعه ما رو به رنگ باختن است و ما حتی این روند را در معماری هم میبینیم. به عنوان نمونه اگر چشمان ما را ببندند و در کشوری مانند سوریه و یا هند باز کنند از معماری و سبک بناهای آن کشور میفهمیم که در هند یا سوریه هستیم، اما ایران حتی در معماریاش هم دچار بی هویتی شده است چه برسد به تئاتر.
من نیز تا زمانی که فرهنگ خودم را نشناختم و به هویت خودم نرسیدهام به سراغ هویت بیگانه نخواهم رفت، چون در غیر این صورت ملغمهای از آن بیرون میآید که متعلق به هیچ فرهنگ و شیوهای نیست و مفهومی را منتقل نمیکند. زمانی هم که به کارگردان اثر اعتراض میکنید، میگوید من میخواهم تجربه کنم. خب تماشاگر چه گناهی کرده که مجبور است تجربه ناقص شما را ببیند از این رو ما باید فرهنگ خودمان را بعد از یادگیری توسط کار و هنر خود به منصه ظهور بگذاریم و به مخاطب منتقل کنیم.
* آقای طهمورث زمانی که تصمیم به بازتولید نمایش گرفتید چقدر به جذب مخاطب جدید و حتی کسب درآمد فکر کردید؟ دیده شدن و سر زبان افتادن مجدد نمایشی که آنقدر محبوب است مد نظرتان بود یا فقط قصد داشتید مفاهیم و پیام مد نظر را به تماشاگران تازه انتقال دهید، چون در شرایطی که این روزها تئاتر کشور دارد چه تضمیمنی وجود داشت که نمایش مانند گذشته پرمخاطب باشد آیا به اعتبار محبوبیت و موفقیت گذشته نمایش ریسک اجرای مجدد را پذیرفتید یا اینکه معتقد بودید چنین نمایشی بالاخره راه خودش را بین مخاطبان جدید پیدا میکند.
طهمورث: نسل جدید و قدیم مخاطب نداریم، چون همان موقع هم که من کار را اجرا کردم هم تماشاگران مسن داشتم و هم جوان. هر دو نسل هم داشتند چیزی را تجربه میکردند که در خودشان هم بود، اما متوجهش نبودند و الان هم همین است. حتی ممکن است از مخاطبان گذشته نیز تماشاگر امروز نمایش باشند برای اینکه میخواهند ببینند تجربهای که به دست آوردهاند درست بوده و به عمل نشسته یا نه. شاید این کار ناخودآگاه باشد و اصلاً خودشان به این مساله فکر نکنند، اما وقتی این قضیه را از لحاظ روانشناختی و جامعه شناسی دنبال کنید به این حرفی که من زدم میرسید.
وقتی میخواهم نمایشی را شروع کنم اول از هر چیز درباره فلسفه و بعد درباره روانشناسی و جامعه شناسی با بچههای گروهم صحبت میکنم، چون معتقدم اگر ما نسبت به این مسائل آگاه نباشیم -البته نه اینکه اشراف کامل داشته باشیم- نمیتوانیم کاراکتر خودمان را در جامعه به درستی بشناسیم پس اگر کاراکتر درست خودمان را پیدا کنیم، میتوانیم به راحتی با آن زندگی کنیم. خب تماشاگر هم همین حالت را دارد و میتواند با دیدن یک نمایش هویت باطن خودش را پیدا کند. فقط آمدن و نگاه کردن کافی نیست بلکه دیدن مهم است، آمدن و شنیدن کافی نیست؛ گوش دادن مهم است. مثالی در این باره میزنم؛ شما تابلویی در منزل یا محل کارتان نصب میکنید، اما محال ممکن است که بیشتر از یک هفته آن را ببینید، چون دیگر برایتان عادت میشود و فقط از جلویش رد میشوید یعنی موقعیتی که برای لذت بردن ایجاد کردهاید برایتان عادی میشود. حالا فکر کنید تجربهای که در زندگی به دست آوردهاید اگر به مرور مانند نماز خواندمان به عادت تبدیل شود دیگر فایده و معنی ندارد.
این بار هم من اگر تصمیم به اجرای مجدد نمایش گرفتم به این دلیل بود که دنبال نسلی میگشتم که لااقل به این نوع مفاهیم علاقهمند باشد و بخواهد دربارهاش حرف بزند و بشنود. دیالوگهای این نمایش از معدود آثاری است که درباره خط به خط و کلمه به کلمهاش فکر شده و معنی خاص خودش را دارد. نمیتوانید جملهای را از نمایش حذف کنید بدون اینکه آسیبی به بخشهای دیگر وارد نشود در نتیجه وقتی به این شکل جلو میرویم میتوانید تجارب و هویت تاریخی و انسانیمان را بهتر پیدا و کاملتر کنیم.
متأسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که کلمه هویت در آن وجود ندارد و نمیتوانیم بگوییم که ما ایرانی هستیم. البته خیلی درباره فرهنگ و هویت گذشتهمان پز میدهیم و از فرهنگ و تمدن ۷ هزارساله مان صحبت میکنیم، اما هیچ وقت از این ۷ هزار سال که ۲۵۰۰ سالش مدون شده است، استفاده نکردهایم و نمیکنیم. تا ما تاریخ و پیشنه کشورمان را ندانیم نمیتوانیم بگوییم که ایرانی هستیم. مثلاً اگر بخواهید بهعنوان شهروند یکی از کشورهایی که نامش را نمیبرم پذیرفته بشوید، مجبور هستید به ۱۰۰ سوال مختلف مربوط به فرهنگ این کشور جواب دهید و آنها را بلد باشید. تمام فرهنگ و هویت این کشور در این ۱۰۰ سوال گنجانده شده، چون برای کشورشان ارزش قائل هستند در حالی که ما به ۲ سوال تاریخی کشورمان هم اشراف نداریم!
سیاوش طهمورث؛
معرکهای که ۳۰ سال پیش میرباقری برای من نوشت/ گرفتار فرهنگ ایرانم
سیاوش طهمورث کارگردان و بازیگر نمایش «معرکه در معرکه» معتقد است نسل امروز مانند ۳۰ سال قبل با مفاهیم مستتر در این اثر نمایشی ارتباط برقرار میکند.