به گزارش صراط به نقل از مهر، انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی فارغ از خوب یا بد بودنش برای اولین بارعرصه ای برای رقابت میان گروه های اصولگرا بود. طبق پیش بینی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی پیش از برگزاری انتخابات، در حدود دو سوم نمایندگان مجلس هشتم بعد از این انتخابات تغییر کردند. حسین صفار هرندی از آن دسته اخراجی های دولت احمدی نژاد است که به علت مخالفت با جریان انحرافی کنار گذاشته شد اما به جبهه پایداری که متشکل از برخی کنار گذاشته شدگان دولت بود نپیوست. وی اخیرا با حکم مقام معظم رهبری به مدت پنج سال به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده است. صفار هرندی از جمله افرادی است که در بین طرفداران هردو جبهه متحد و پایداری چهره ای موجه دارد. ظهر یکی از روز های گرم اردیبهشت ماه قراری را با وی در دفتر محل کارش گذاشتیم تا گفتگویی پیرامون انتخابات اخیر و مسائل جاری کشورداشته باشیم.
- به عنوان اولین سوال؛ در انتخابات اخیر ۲ نگاه بین اصولگرایان وجود داشت؛ یک نگاه رقابت درون اصولگرایان را تایید و آن را یک ویژگی مثبت پس از فتنه می دانست. این افراد معتقدند پس از افول اصلاح طلبان و طرفداران فتنه رقابت بعد از سالها به درون خانواده اصولگرایان برگشته و این اتفاق باعث می شود که انقلاب خالص سازی شود. اما نگاه دیگر این بود که رقابت درونی بین خانواده اصولگرایان به صلاح نیست. در واقع این انتخابات تقابل این ۲ نگاه بود. تحلیل شما از فضا و نتیجه انتخابات چیست و نظر شما به کدام نگاه نزدیک تر است؟
ابتدا موفقیت ملت را درانتخاب نمایندگان و شکل دهی به مجلسی که کم و بیش از سیمای عمومی اش پیداست مجلسی بهتر نسبت به مجلس هشتم خواهد بود را تبریک می گویم و آرزو دارم با توجه به امیدهایی که به این مجلس بسته شده و دغدغه های مردم، نمایندگان احساس مسئولیت متناسب با تقاضاهای مردم را داشته باشند.
شخصا معتقدم تنوع سلایق سیاسی حتی در درون یک فراکسیون یا جبهه سیاسی امری عادی است. اساسا وقتی ما از جبهه حرف می زنیم یعنی مجموعه احزاب و تشکل های گوناگون که به دلیل نقاط اشتراک می توانند با یکدیگر کار کنند، اما بدلیل نقاط افتراقی هم که دارند نمی توانند زیر چتر یک تشکل جمع شوند به همین خاطر تشکیل یک جبهه می دهند. به نظرم به همان اندازه که باید تعداد تشکل ها، گرایش ها و سلایق زیر چتر یک جبهه را تایید کنیم از تعدد خرده جبهه ها در درون یک جبهه نیز باید پرهیز کنیم. اصلا معنی ندارد ذیل یک جریانی که خودش عنوان جبهه دارد خورده جبهه درست شود من که معنی این کار را حقیقتا نمی فهمم!
انتقاد نسبت به تشکیل فراکسیون رهروان ولایت پیش از آغاز مجلس نهم
برای اینکه خیال بعضی از دوستان راحت شود باید بگویم مهمترین مایه شگفتی من از اتفاق چند روز گذشته در مجلس بود که گروهی تحت عنوان یک فراکسیون نو پدید هنوز مجلس نهم شکل نگرفته از برخی نمایندگان دعوت می کنند وحتی برای فراکسیون خود اسم می گذارند و برای آینده مجلس نیز تصمیم می گیرند. این تشکیل فراکسیون نسبتش با فراکسیون اصولگرایان چیست؟ اگر فراکسیون رهروان ولایت پاره ای از فراکسیون بزرگ اصولگرایان است که باید اول یک قراری با فراکسیون ما بگذارند و بعد تصمیم بگیرند که یک شاخه ای کوچک از این فراکسیون بزرگ را تشکیل دهند. اما اینکه عده ای بیایند خود سر بخواهند برای سرنوشت جبهه بزرگ اصولگرایان به تنهایی تعیین تکلیف کنند درست نیست. این رفتار شبیه همان رفتاری است که تا دیروز به دیگران خرده می گرفتند که شما چرا ذیل این جبهه متحد اصولگرایی جبهه سازی کردید این رفتاردقیقا عین همان رفتار است.
- چه دلیلی برای اینگونه اقدامات می توان متصور بود؟
همه اینها به این بر می گردد که ما آداب جبهه سازی را بلد نیستیم. همچنان که مفهوم جبهه را بعضی از ما نمی فهمیم. گمان می کنم اشکال کاری بعضی از ما این است که غوره نشده مویز می شویم. ما گاهی اوقات شیپور را از دهان گشادش می زنیم. تشکیل یک جبهه پس از آن اتفاق می افتد که یک سری گروه یا تشکل سیاسی و حزب که فعالانه در عرصه حاضرند کارهای خود را انجام دهند و بعد با یکدیگر قرار بگذارند، در حالی که ما اول جبهه را تشکیل می دهیم و بعد از داخل جبهه می خواهیم گروه سیاسی در بیاوریم. لذا این کار هیچ وقت دردی از ما دوا نخواهد کرد.
یکی از دغدغه های من که همیشه آن را بیان کرده ام این است که ما علاقه به کار سیاسی و تحزب را داریم و زیر بار آن کمرمان خم می شود اما از برکات و حسنات آن بی بهره ایم. کار حزبی مترادف است با شناسایی عناصر هم فکر به هم پیوستن آنها، انسجام میان آنها، آموزش، کادر سازی و بعد مهیا شدن برای تشکیل دولت و بعد تشکیل دولت سایه.
حال دولت سایه که تشکیل شد در صورت دستیابی به قدرت و سپرده شدن اداره امور کشور به آن با ارائه برنامه های مشخص برگ های خود را برای مدیریت جامعه رو می کند. با این اوصاف شما ببینید کدامیک از احزاب، گروه ها و جبهه های ما از این کارها کرده اند.
البته این حرف را جسارت به دوستان خودم نمی دانم زیرا این اوضاع در جبهه مقابل اصول گرایان یعنی اصلاح طلبان نیز وجود داشت. در دوره اصلاحات ۱۸ حزب و گروه به هم پیوسته هیچ برنامه مشخصی برای اداره امور کشور نداشتند. آنقدر بر سر اداره امور کشور با هم دعوا داشتند که هیچ گاه به توافقی در خصوص مسائل اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی نمی رسیدند و در آخر تصمیمات سپرده می شد به همان تصمیمات خلق الساعه در مجلس که یک موضوعی را یک نفر علم می کرد و دیگران با نظر موافق و مخالف خود، همان جا آن تصمیم را چکش کاری می کردند و به تصویب می رساندند.
گروه های جدایی طلب از انشعاب مجمع روحانیون مبارزدرس بگیرند
- فکر نمی کنید بخشی از این مشکل به این برمی گردد که در لایه های ارزشی جامعه موضوع تحزب و حزب گرایی نفی می شود؟
البته این موضوع بر می گردد به سابقه تاریخی آن؛ ما حزب را نفی کنیم. آیا تشکیلات را هم نفی می کنیم؟ تشکیلات را که باید داشته باشیم. بالاخره کسانی که با هم مملکت را اداره می کنند باید هماهنگی فکری داشته باشند. این کار درمجلس هم اتفاق نمی افتد چون آنجا محل به ثمر رساندن مطالعات جمعی است. مرکز پژوهش های مجلس هم در این ماجرا نمی تواند کاری کند. ما فاقد گروه و یا تشکل هم نظر و هم فکر هستیم که بر روی برنامه های خود کار کرده باشند.
گاهی اوقات انسان می خواهد به این گروه های جدید و تازه شکل گرفته دل ببندد اما وقتی دقت بیشتری می کنیم می بینیم فرقی نکرده آنها نیز ازهمان جنس و دسته هستند و قطعا برای اینکه رقیب را از میدان بدر کند تشکیل شده اند و پشت آن یک نظریه فکری قوی وجود ندارد. لذا من با جبهه سازی ها به این معنا که فاقد نشانه های یک جبهه واقعی است مخالفم و معتقدم از درون یک جبهه نمی توان چند جبهه درست کرد.
مثل این است که ما برویم در جبهه نبرد خودمان در مقابل دشمن بیرونی چند جبهه باز کنیم. آن هم جبهه هایی که با هم هماهنگ نیستند، معلوم است که شکست می خوریم. جبهه ماموریت یافته ما که می خواهد به تیپ دشمن بزند جلو رفته و جبهه دیگر ما که با آن هماهنگ نیست می تواند عقبه جبهه را خالی کند و به خودمان ضربه بزند.
- یعنی در خوشبینانه ترین حالت موازی کاری می شود؟
موازی کاری که نیست هیچ؛ بلکه تقاطع است. آیا برخی دوستان ما وقتی جبهه سازی جدید را دردرون اصولگرایان آغاز کردند یکی از حرف های اصلیشان این نبود که به انتخابات کار نداریم بلکه می خواهیم یک گفتمان زمین نخورد.
این حرف عزیزان چقدر خوشحال کننده و قشنگ بود. همه گفتند خدا را شکر که می خواهند زیر بار یک گفتمان را بگیرند. نیت خیلی ها ازآنها راکه می شناسم واقعا همین بود. اما درادامه مسیر چه اتفاقی افتاد؟ آیا به رقابت و سر و دست شکستن کسانی که می خواستند در مجلس باشند و دیگری نباشد تبدیل نشد. آخرش هم رسید به تقاطع! این رقابت در روزهای آخر تبدیل شد به تخریب و سند رو کردن هردو گروه بر علیه یکدیگر، ما نمی توانیم در جبهه، جبهه راه بیندازیم. باید جبهه اصلی و مادر را حفظ کنیم اما درعین حال گرایش های مختلفی در آن وجود داشته باشد.
* برخی معتقدند که با این انتخابات و رقابت اصولگرایان عملا شکاف و اختلاف میان بدنه اجتماعی طرفدار دو جبهه مانند اتفاق سال ۶۵ و ۶۶ رخ داده است . یعنی در مرحله اول روز به روز این اختلاف بیشتر خواهد شد و در مرحله بعد این دو گروه سامانه فکری طراحی می کنند که ثابت کنند با گروه مقابل مخالف هستند. فکر می کنید این اتفاق در حال رخ دادن است یا می شود این شکاف را برطرف کرد؟
به نظرم اگر به خودمان زحمت بدهیم کمی تاریخ بخوانیم و بر احوالات گذشتگان مروری داشته باشیم، اتفاقات تلخ و ناگوار گذشته را دوباره تکرار نخواهیم کرد. مشکل بسیاری از ما این است که با تاریخ بیگانه هستیم و یا با مطالعه عمیق تاریخ یک مقدار فاصله داریم.
اگرکسی مسیر اتفاق های گذشته را مرورکند خواهد دید کسانی که به بهانه های خیلی زیبا و قشنگ وسیله جدایی خود را فراهم کردند سر از کجا در آوردند و درست به نقطه مقابل خودشان مبدل شدند.
مجمع روحانیون مبارزادعایش این بود که طرف مقابل به اندازه آنها استکبار ستیز، عدالت خواه و طرفدار ولایت فقیه نبوده و مرزبندیش با جریان های ضد انقلاب و لیبرال مشخص نیست. آنها بر ۴ اصل اساسی تکیه می کردند که همین ها وسیله ای شد برای جدایی آنها از جریان مادر یعنی مجمع روحانیت مبارز، ولی امروز وقتی کارنامه این افراد را بررسی می کنیم می بینیم که در هر ۴ مورد مقابل دیدگاه های سابق خودشان قرار گرفته اند.
تنها فایده رقابت اصولگرایان در این دوره عدم راهیابی برخی چهره های شایسته به مجلس بود!
* یعنی در هر ۴ مورد رفوزه شده اند؟
بله؛ بدون استثنا در هر ۴ دیدگاه رفوزه شدند. این حال گروه هایی است که از تجربیات گذشته استفاده نکرده و درس نمی گیرند. معتقدم هم جریان سنتی باید ازنتیجه این انتخابات درس گرفته باشند و ببینید چه تعداد از افرادی که به ضرب تبلیغات می خواستند وارد مجلس کنند موفق شدند به مجلس نهم راه یابند و هم درنقطه مقابل این گروه بعضی از دوستان ما که با نگرش تغییر و تحول به صحنه آمدند درس بگیرند. آیا این دوستان نیز جواب نگرفتند که بعضی از این برداشت های به شدت دور از واقعیتشان با رفتا مردم در عمل نمی خواند. مقدمه ابتدایی این دوستان برای نپیوستن به جریان مادر و شاکله اصلی اصولگرایان این بود که اگر ما در این جمع وارد شویم نتیجه ای بیرونی خواهد آمد که آقای فلانی در آن منتخب قطعی خواهد بود پس ما نمی آییم که جلوی این اتفاق را بگریم. اما در عمل دیدیم که این اتفاق افتاد و این آدم با رای بالاتری نسبت به آن چیزی که برآورد می شد به مجلس رفت. پس این جدایی چه فایده ای داشت؟
البته یک فایده داشت! اینکه در این شلوغی و گردوخاکی که بلند شد برخی اشخاص که به شدت صلاحیت نمایندگی مجلس را داشتند نتوانستند وارد مجلس شوند. آدم هایی که واقعا شایسته بودند و همه قبول داشتند آنها در مجلس موثر هستند. اما متاسفانه در این هیاهو و شلوغی ها قربانی شدند.
پس به نظر می رسد تئوری های ما خیلی درست نبوده است. در این انتخابات دو گروه چپ گرایانه و راست گرایانه (چپ و راست از این باب که دنبال حفظ وضع موجود و یا تغییر دادن وضع موجود هستند) در جبهه اصولگرایان هر دو اشتباه کردند و ثابت شد که آن نگاه اعتدالی درست است. نگاهی که می گوید سرمایه های ارزشمند خودی را باید در یک محیط آرام و معتدل نگاه داشت و برایشان تدارک دید. همان کاری که مردم کردند و به صورت تلفیقی رای دادند. چون فکر کردند این ترکیب به درد مجلس می خورد هر چند که شاید با نظر امثال بنده هم جور در نیاید.
به عنوان مثال انتخابی که رهبر معظم انقلاب برای دور جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام کردند بسیار هوشمندانه و دقیق بود. ای کاش در حال حاضر که با شما صحبت می کنم عضو مجمع نبودم و راحت تر می توانستم در این خصوص صحبت کنم. حقیقتا اگر قرار بود بعضی گروه های سیاسی محل انتخاب باشند آیا انتخاب انها تطبیقی با این انتخاب آقا داشت. به نظرم علت شگفت زده شدن برخی در مقابل انتخاب مقام معظم رهبری به این خاطر بود که اگر کار را به این افراد سپرده بودیم اتفاق دیگری می افتاد.
برخی معتقدند باید وحدت میان اصولگرایان برقرار باشد اما در عمل طور دیگری برخورد می کنند. مگرمی شود وحدت را بوجود آورد بی آنکه برآیندی از موجودی جامعه را وارد صحنه نکرد.
مردم در این انتخابات ضمن حفظ موضع اصولیشان به اصولگرایان اطمینان کردند و قبول کردند که برای دور آینده هم باید به اصولگرایان اعتماد کرد، به پرچمی که به اسم اصولگرایی بلند شده است وافرادیکه خود را منتسب به این چارچوب ها کرده بودند رای دادند. نکته مهم دیگر در این دوره از انتخابات این بود که مردم در انتخابشان یک وزن دهی به این دوجبهه اصولگرا کردند و سهمی را به هر دو گروه دادند. آنچه که از نتیجه انتخابات بر می آید آن است که سیمای کلی در ذهن مردم سیمای اصولگرایی است بر خلاف چیزی که برخی می گفتند دوره این مسائل گذشته است. مردم معتقدند گرایش های مختلف باید درصحنه حضورداشته باشند. مردم در انتخابات جبهه ای نگاه کردند جبهه ای به معنای واقعی کلمه چون در جبهه همه نوع سلیقه وجود دارد.
* در انتخاب هوشمندانه ملت شکی نیست اما فکر نمی کنید همین جبهه بندی ها باعث شد یک مقدار تصمیمات متزلزل شود و عملا برخی افراد که همه قبول داشتند به لحاظ اصولگرایی شاخص های بالایی دارند حذف شوند؟
توسعه این تفکر که اگر نتوانستیم با دیگران بسازیم تشکیلات جدید راه بیندازیم خطرناک است
بله این موضوع این جزو خسارت های این رقابت اخیر میان اصولگرایان بود. اگر همه این دوستان در کنار هم می نشستند ولو اینکه تمام گروه ها رضایت کامل نداشته باشند می توانستند حداقل با حفظ وحدت عمومی، وحدت ۷۰ درصدی را حاصل کنند. اما انچه در انتخابات اتفاق افتاد چه بود؟ درانتخابات به تیپ هم زدیم. جبهه بندی کردیم دست به تخریب و پنجه بر چهره هم زدیم ، به بزرگان و استوانه های بزرگ علمی و معتبر دینی و اخلاقی جسارت شد در آخر باز هم همان ۷۰ درصد را به دست آوردیم. پس می توانستیم جلوی برخی اتفاقات را بگیریم.
اینکه هر گروهی وقتی دید حرفش توسط دیگران مسموع واقع نمی شود و به نفع او رای نمی دهند بگوید بیرون می روم و یک حزب و گروه دیگر تشکیل می دهم اشتباه است. این یک فکر غلط و ناسالم است و باید با آن مبارزه کرد.
اگر این روش را در پیش بگیریم با مشکلات زیادی مواجه می شویم. بله یک وقت می گوییم ما وارد مسجد ضرار نمی شویم، پیغمبر هم چنین مسجدی را خراب می کند؛ اما وقتی قبول می کنیم این مسجد ضرار نیست و دو نفر هستند که نمی خواهیم تنمان به تنشان بخورد اشکالی ندارد، در صف های عقب تر می ایستیم.
توسعه این تفکر که اگر با دو نفر نتوانستیم بسازیم باید انشعاب کنیم و تشکیلات جدید راه بیندازیم خطرناک است. خطرش هم تنها در سطوح بالا نیست بلکه وقتی سرایت کند در سطوح اجتماعی خطرش بیشتر خواهد شد.
* پس شما معتقدید که معایب و ضررهای رقابت میان اصولگرایان بیشتر از محاسن آن است؟
من اصرار دارم بگویم این رقابت مادامی که درونی باشد همه اش حسن است اما وقتی به بیرون می آید و به سر و دست شکستن ها منجر می شود به برملا کردن اسرار می انجامد راست و دروغ با هم مخلوط می شود این بد است و الا رقابت سالم همیشه خوب بوده است.
* منظور شما رقابت درون تشکیلات است؟
بله رقابت درون تشکیلات را می گویم چون وقتی این رقابت به بیرون برسد ضرر دارد همین رقابت می توانست درون جبهه باشد و چه بسا استواری منطق حاضران در آن جلسه می توانست همه اعضا را همراه کند.
این تفکرکه رقیبی وجود ندارد ودرآینده رقابت تنها میان اصولگرایان می باشد فکرساده لوحانه ای است
* برخی ها بعد از این انتخابات که در آن برای اولین بار رقابت درونی میان خانواده اصولگرایان شکل گرفت، معتقدند دیگر جریان اصلاحات و جریان انحرافی یا هر رقیب دیگری مقابل جریان اصولگرا وجود ندارد و در آینده نیز رقابت ها تنها میان اصولگرایان شکل خواهد گرفت آیا شما با این نظر موافق هستید؟
این فکر، فکرساده لوحانه ای است. اصل انقلاب هم در معرض مخاطره است. اگر ما نتوانیم انقلاب را درست حفظ کنیم ضد انقلاب می آید و حاکم می شود. یعنی چه که دیگر رقیب وجود ندارد این حرف ها خیلی ساده و سطح پایین است. من نمی دانم منشاء این حرف ها کجاست این صحنه صحنه ای است که در مخاطره است و احتمال به کار آمدن رقیب وجود داررد.بله اصلاح طلبان در افکار عمومی فعلا افول کرده اند اما آیا به کلی از بین رفته اند؟ آیا می شود گفت این جریانی که بر بستر چند درصد از تمایلات مردم نشسته همیشه اینقدرسهم خواهد داشت. مگر همین اصولگرایان یک روز اقلیت نبودند که الان اکثریت شدند اگر ما این صحنه را درست پاسداری نکنیم احتمال وقوع چنین اتفاقی است؛ مخصوصا اینکه یکی از راه های افتادن از چشم مردم همین تنازع میان اصولگرایان است. دلزدگی مردم از اصلاح طلبان به این خاطر بود که دیدند به جان هم افتادند اگراصولگرایان هم چنین کاری کنند متصور است که مردم از آنها دلزده شوند.
* در خصوص ترکیب مجلس نهم پیش بینی شما درست بود. در مصاحبه قبلی خود با مهر گفته بودید که دو سوم مجلس هشتم تغییر می کند همین طور هم شد و ۱۰۶ نماینده جدید آمدند. این پیش بینی بر چه اساسی بود؟
من غیب گویی نکردم بلکه صرفا یک مطالعه تاریخی کردم و دیدم از ابتدای انقلاب تا به حال روال انتخاب مردم اینطور بوده و بیش از ۵۰ تا ۷۰ درصد مجلس موجود می افتند. البته قرائن و شواهدی را هم در صحنه دیدم که گواهی می داد حتی برخی از چهره های شاخص مجلس هشتم نمی توانند به مجلس نهم راه یابند.
* کمی از فضای انتخابات فاصله بگیریم. اخیراعملکرد رئیس جمهور در مورد تذکرات قانون اساسی و همچنین اعتراض ها و نقدهایی اقای احمدی نژاد به مجلس بیشتر شده است. با یک نگاه عادی نمی توان اینها را تصادفی خواند بلکه به نظر می رسد احتمال تکرار آن وجود داشته باشد. آیا می شود اینطور تحلیل کرد که این اقدامات با هدفی خاص انجام می شود؟
مدت ها بود بعد از رفتن اصلاح طلبان دیگر کسی انتظار شنیدن اینگونه مباحث را نداشت. حرف هایی از قبیل اینکه فرد خودش را در جایگاه قانون می نشاند و اظهار نظر می کند. چارچوب های قانون را به سخره گرفتن امر ناگواری است که در سالهای وروزهای اخیر شاهد آن بودیم. امیدواریم یک مجلسی سامان داده شود با همین نمایندگان منتخب مردم که رفتار آنها مجوزی برای تاخت و تازهای این گونه بر علیه قانون نباشد. فضای تنش آلودی که بین دولت و مجلس ایجاد شده است در مجلس هشتم به اوج خود رسید و امیدواریم در مجلس نهم آن بخشی که مربوط به مجلس می شود مهار شود. حالا اگر طرف مقابل نیز تمکین نکرد یک رسوایی را برای خودش می خرد ولی ازسوی مجلس رفتار بگونه ای باشد که مردم احساس امنیت و آرامش بیشتری کنند. باید به خاطر مصالح نظام یکی از طرف ها کوتاه بیاید. سفارش رهبر معظم انقلاب به روسای قوای سه گانه و دستگاه های کشورهم این است که فکر نکنید این گذاره ای که در گذشته ها بیان می شد که جواب کلوخ انداز سنگ است لزوما باید انجام شود و اگر طرف مقابل حرکت غیر شایسته ای انجام داد باید پاسخ آن را در همان چارچوب بدهیم.
احمدی نژاد در ابلاغ مصوبه مجلس خردمندی به خرج داد
من نمی خواهم الزاما در مورد سئوال شما مستقیما پاسخ دهم. اما این موضوع هم مانند کسی می ماند که تمام سرمایه اش در حال نابودی است و به هر اقدامی دست می زند. شاید اقداماتی مغایر قانون انجام دهد و حرفهایی بزند که همه بگویند معلوم است که این حرف مغایر قانون و غلط باشد.
نقل می کنند یخ فروشی بود که در خیابانهای داغ شهر فریاد می زد رحم کنید به کسی که همه سرمایه اش زیر تابش آفتاب در حال از بین رفتن است. بعضی اوقات ما نگاه می کنیم می بینیم تمام سرمایه مان در حال ذوب شدن است و تنها کاری که به ذهنمان می رسد این است که به هر طرفی پنجه بکشیم و به همه التماس کنیم که یکی این یخ را از ما بخرد.
دولت ها و همه کسانی که در مصدر قدرتی هستند وقتی به سالها و ماه های پایانی خود می رسند فکر می کنند باید کاری کنند تا بیشتر جلوه کنند؛ اگر این قصد الهی باشد خدا هم کمک می کند تا گشایشی ایجاد شود تا به واسطه آن مردم با خاطره خوب آنها را بدرقه کنند اما اگر خدایی ناکرده تابع و پیرو نفس باشند آنها را به سرکشی دعوت می کند و ممکن است طور دیگری عمل کند که به درد مردم و مملکت نخورد.
چرا رئیس جمهوردرباره مصوبه مجلس در خصوص نظارت بر نمایندگان که به تصویب شورای نگهبان هم رسیده بود به هیئت عالی حل اختلاف نامه نوشت؟
در خصوص شورای حل اختلاف باید گفت این گروه اصالت ذاتی از خودش ندارد. آنها به عنوان گروه کارشناسی هستند که باید نظری را خدمت رهبری بدهند. قبلا تنازع و دعوایی که میان دو قوه پیش می آمد به رهبری ارجاع می شد.
هماهنگی قوا در قانون اساسی بر عهده رهبری است اما یک کار مقدماتی برای این موضوع پیش بینی شده که آن هم هیات حل اختلاف است. یعنی اگر در این سطح اختلاف قوا حل شد که هیچ اما اگر نشد این موضوع را به رهبری ارجاع می دهند. این موارد زمانی اتفاق می افتد که بین دو دستگاه شبهه ای به لحاظ قانونی رخ داده و ابهامی وجود داشته باشد اما جایی که اصلا ابهامی ندارد یعنی قانون تصویب شده و شورای نگهبان نیز به تصویب رسانده مگر کسی می تواند بگوید که من این را قبول ندارم اگر این حرف را بزند اینجاست که می گویند "قانون تو را قبول ندارد." وبه نظرم احمدی نژاد در این موردخردمندی به خرج داد که این قانون را ابلاغ کرد. از سویی دیگر توصیه ام به دولت این است که یک سال باقی مانده را با آرامش البته تکاپوی بیشتر در خط تلاش و خدمت کار کند تاخاطره بهتری در ذهن مردم ایجاد می کند.