شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۷
چرا حاضر نیستم به جنگ بی‌رحمانه در افغانستان باز گردم؟

در جنگ برای هیچی میمیریم

آنانی که مردان و زنان ما را می‌فرستند تا برای هیچی بمیرند یا بجنگند، هیچ جایگاهی ندارند تا از وقار، شجاعت، قهرمانی یا بی‌جربزگی حرف بزنند. شما می‌توانید داوطلب بشوید یا از داوطلبی خود دست بکشید. این یعنی قرارداد.
کد خبر : ۶۳۶۱۱
به گزارش صراط به نقل از فردا، روایت های خواندنی سرباز آمریکایی که از افغانستان گریخت.
 
برای من اعتراض برپایه‌ِی وجدان اخلاقی خودم، مسیری سخت بود که طی شد، ولی درحالی‌که من در زندان نظامی بودم هر روز میانگین 200 نامه دریافت می‌کردم که به من کمک می‌کرد به راهم ادامه دهم. همین‌طور این نامه‌ها به سربازان همگام با من کمک بسیاری کرد.
 
آنانی که مردان و زنان ما را می‌فرستند تا برای هیچی بمیرند یا بجنگند، هیچ جایگاهی ندارند تا از وقار، شجاعت، قهرمانی یا بی‌جربزگی حرف بزنند. شما می‌توانید داوطلب بشوید یا از داوطلبی خود دست بکشید. این یعنی قرارداد.

آنچه می خوانید روایت کسی است که در متن غرب و در دل نیروی محرکه آن یعنی «ارتش» به نقدر غرب دست زده است.سرباز سابق ارتش آمریکا جوئی گلِنتون فکر می‌کند  به دلایل وجدانی و اخلاقی  که دارد حاضر نشدن در جنگ افغانستان نه تنها حق یک سرباز است بلکه وظیفه‌ی او نیز هست. او بارها در تجمعات صلح صحبت کرده است، حتی در زمانی‌که هنوز سرباز بود نیز در این جمع‌ها سخنرانی کرده بود و از دلایل خود برای خودداری از حضور در خاک افغانستان سخن گفته بود.

 
حمله‌های اخیر در کابل تایید می‌کند که اشغال افغانستان در حال فروپاشی است. ادعا در مورد «سال‌های قطعیت یافتن حضور» و «تغییر نظر جبهه‌ها» دیگر اهمیتی ندارند. در عوض همه‌جا نبود قدرت، هیاهوی ماشین‌های نظامی و حضور تجهیزات پیشرفته احساس می‌شود، درهمین‌حال طالبان دوباره قدرت را بتدریج از آن خود می‌سازد.

این قدرت که بتوانی در هفت نقطه‌ی مختلف کابل حمله کرده و برای 20 ساعت مواضع خود را حفظ کنی، هم‌زمان بتوانی به قلعه‌های نظامی اشغال‌گران و حامیان محلی آن‌ها نفوذ بکنی نمی‌تواند به سادگی تنها نشانه‌ای برای از دست دادن موقت یک منطقه باشد. نبردها در افغانستان فصلی است و کابل دوباره فصل جدیدی از حمله‌ها را تجربه می‌کند.

هیچ‌گونه شورش در افغانستان نمی‌تواند بدون حمایت جمعیت محلی و بومی منطقه صورت بگیرد. شورش‌ها نیازمند اطلاعات، حمایت، امنیت و بسیاری موارد دیگر هستند که توسط مردم بومی مهیا می‌شوند. این واقعیت که امروز شورشی‌ها مناطق بسیاری از کشور را تحت کنترل خود دارند و مقاومت خاصی علیه آن‌ها صورت نمی‌گیرد نشان می‌دهد که مردم امیدواری خود را از دست داده‌اند، بیشتر هم به‌خاطر فعالیت‌های بی‌هدف اشغال‌گران بوده است. این بحث که افغان‌ها طالبان را پس می‌زنند، دارد چهره‌ای دیگر از خود را عیان می‌سازد.

بگذارید فراموش نکنیم که در قوانین جهانی، هیچ حقی برای اشغال خاک افغانستان توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته نشده است. برای همین در دومین مرحله‌ی حضورم به‌عنوان سرباز در خاک افغانستان حاضر نشدم. مرا و دیگر سربازانی که حاضر به جنگ نشده بودند را به پنج ماه زندان نظامی محکوم کردند ولی همچنان سربازهایی از حضور در خاک افغانستان خودداری می‌کنند و این حق آنان است.
روزنامه‌ی دیلی میل مقاله‌ای خارق‌العاده و بدون نام از یک مقام نظامی منتشر کرده‌ بود و درباره‌ی دیدگاه او در آن چیزی صحبت کرده بود که بسیاری از سربازان «هدف گم‌شده» می‌خوانند. این مقام نظامی می‌نویسد که میل بسیار کمی وجود دارد تا به‌خاطر «جنگی بمیری که هدف‌اش در آن سوی کره‌ی زمین از دست رفته است.» مقاله با تمام وضوح و شفافیت خود در شعار تمام می‌شود: این مقام می‌نویسد که همچنان به حضور در صحنه‌ی نبرد ادامه می‌دهد.

ذهنیت ما معطوف به موارد حقوقی و همچنین منطق قراردادی است. در واقعیت، ماجرا فراتر از این مسائل است و شامل بر وجدان اخلاقی و قانون‌گرای ما نیز می‌شود. برای همین نباید قبول کنیم بحث بر سر حضور سربازان در افغانستان به موضوع قهرمان‌گرایی و وطن‌پرستی سربازان در مقایسه با بی‌دل و جربزه بودن آن‌ها محدود شود. در حقیقت، من سربازان را تهییج می‌کنم تا در حق خود برای خودداری از حضور در صحنه‌ی نبرد بیشتر به کنکاش مشغول شوند، همچنین آگاه باشند که باید برابر وجدان خود عمل کنند. شما درخواهید یافت که منطقی برای رفتن به این جنگ را ندارید، به یاد داشته باشید قرارداد جنبه‌های گوناگونی دارد و محدود به یک بند خود نمی‌شود.

طبیعتا ارتش و رسانه‌ها انجام چنین کاری را سخت ساخته‌اند. آن‌ها از این مساله وحشت‌زده هستند که اگر اجازه دهند سربازان در صحنه‌ی نبرد حاضر نشوند «دروازه‌های گریز» باز بشوند. آن‌ها درست فکر می‌کنند و مساله فقط این است که سربازان زن و مرد متوجه حق خود برای حاضر نشدن در این جنگ بشوند.

همزمان با حمله‌های طالبان، خشونت سربازان بیگانه نیز افزایش یافته است. ما اخیراً خبر بازداشت سربازان بریتانیایی به اتهام سو‌ءاستفاده از کودکان را خواندیم، همین‌طور چاقو خوردن یک پسربچه‌ی 10 ساله افغان را شنیدیم. جنگ همه‌جانبه بوده است و امریکا سهم خود را ادا کرده است: تیم‌های آدم‌کشی، تکان دادن پرچم اس‌اس توسط امریکایی‌ها، عکس‌برداری از بدن مردم عادی، ادرار به جنازه‌ی کشته‌ها و قتل‌عام اخیر در پنجاو که به گفته‌ی شاهدان بین 15 تا 20 سرباز امریکایی در آن حاضر بودند.

وقتی جوان‌ها را برای جنگیدن پرورش می‌کنید و آن‌ها را به صحنه‌ی جنگ می‌فرستید، حتی در جنگ‌هایی که «حق» آن را دارید، عواقبی وجود دارد و باید این عواقب را پذیرفت. آموزش‌های نظامی جنبه‌های غیرانسانی دارند، هم برای سربازان و هم برای دشمنان ما، همین‌طور که گیلز فریزر اخیراً مساله را عنوان کرده بود. در انتهای جنگی طولانی، بی‌هدف و غیرانسانی، این رفتارها عواقب سنگین و سریع همین مساله هستند. برای من اعتراض برپایه‌ِی وجدان اخلاقی خودم، مسیری سخت بود که طی شد، ولی درحالی‌که من در زندان نظامی بودم هر روز میانگین 200 نامه دریافت می‌کردم که به من کمک می‌کرد به راهم ادامه دهم. همین‌طور این نامه‌ها به سربازان همگام با من کمک بسیاری کرد.
آنانی که مردان و زنان ما را می‌فرستند تا برای هیچی بمیرند یا بجنگند، هیچ جایگاهی ندارند تا از وقار، شجاعت، قهرمانی یا بی‌جربزگی حرف بزنند. شما می‌توانید داوطلب بشوید یا از داوطلبی خود دست بکشید. این یعنی قرارداد.

شاید به این شکل سیاستمداران مسخره دیگر از وجود یک بچه‌ی مرده استفاده نکنند تا کودکی دیگر به قتل برسد، بگویند ما باید بجنگیم و بگویند ما بیهوده نمی‌میریم. از حضور در جنگ خودداری کنید، من شخصاً افتخار را از هر جنگ بی‌افتخاری پس می‌گیرم.

برچسب ها: جنگ شجاعت صراط