كارآگاهان كه حرفهاي مينا را منطبق با واقعيت نميدانستند او را بازداشت كردند و به بازجوييهاي تخصصي پرداختند. اين دختر در نهايت اعتراف كرد جنايت توسط جواني 24ساله به نام فرزاد كه خواستگار او بود، انجام شده است. مينا توضيح داد: فرزاد چندماه پيش به من پيشنهاد ازدواج داد. اين در حالي بود كه پسر 33سالهاي به نام محسن نيز از من درخواست ازدواج كرده و همين موضوع باعث شده بود نتوانم به پيشنهاد فرزاد كه خيلي هم مصر بود، جواب مشخصي بدهم.
شب حادثه در حاليكه قصد داشتم شرايط خودم را براي ازدواج با محسن در ميان بگذارم و به او بگويم من بهفرد ديگري علاقه دارم، ناگهان فرزاد سوار ماشين شد و پس از قدري درگيري با محسن، با شليك گلوله وي را كشت. كارآگاهان وقتي عامل جنايت را شناسايي كردند در تلاش براي رديابي وي فهميدند اين جوان پس از ارتكاب قتل، تهران را به مقصد شمال كشور ترك كرده.
پس از افشاي اين موضوع با آموزشهاي ارايه شده به خانواده متهم، سرانجام فرزاد صبح ديروز با مراجعه به اداره دهم پليس آگاهي، خود را به كارآگاهان تسليم كرد. فرزاد در اعترافات خود ضمن اعتراف به ارتكاب جنايت به كارآگاهان گفت: «من به هيچ عنوان قصد كشتن مقتول را نداشتم و فقط ميخواستم با اسلحه او را بترسانم كه ناگهان گلوله شليك شد و به سر آن پسر خورد.»
متهم در ادامه گفت: «چند وقتي بود كه با وجود تماسهاي فراوان براي گرفتن پاسخ درخواست ازدواجم، مينا جوابم را نميداد و هربار كه موفق ميشدم با او صحبت كنم به بهانههاي مختلف از بحث درباره ازدواج طفره ميرفت. براي همين با تصور اينكه او قصد دارد با شخص ديگري ازدواج كند، تصميم گرفتم او را تحت نظر بگيرم تا اينكه شب حادثه، مينا را در ميدان پونك با جوان ديگري ديدم آن جوان سوار ماشين مينا شد و به سمت سردارجنگل حركت كردند؛ پس از آنكه جلو ماشين مينا را گرفتم، به صندلي عقب ماشين رفتم و از آن جوان پرسيدم در ماشين مينا چه كاري دارد كه او پاسخ داد به تو هيچ ارتباطي ندارد و پس از آن بود كه ميان ما دو نفر درگيري ايجاد شد. مقتول از لحاظ بدني از من بسيار قويتر بود و وقتي ديدم در حال كتكزدن من است، قصد داشتم با سلاحي كه از چند روز قبل تهيه كرده بودم او را بترسانم كه ناگهان گلولهاي شليك شد.»
آخه آدم اینهمه احمق میشه؟؟
چرا اینهمه آدم باید خودشو دست کم بگیره و پای این و اوون بندازه که ترا به خدا بیا با من عروسی کن!
از تو که دیگه گذشته آقا فرزاد ولی با بقیه هستم ... دختره به هر علتی نمی خواد جواب مثبت بده ... ولش کن ... یکی دیگه.
اصلا اینجوری آدم شریک زندگی انتخاب میکنه؟
کسی که حاضر میشه ساعت 11 شب با یک مرد غریبه تو خیابون قرار بذاره و بشینه حرف بزنه میتونه امانت دار خونه و زندگیت باشه؟
من که شک دارم پای ازدواج در میان بوده باشه؟