باشگاهي كه بعد از سالها حسرت به دل ماندن و در پس ماهها مذاكره و تحمل هزينه زماني و ريالي قابل توجه توانسته سرمربي مطلوب و محبوب خودش را دوباره از بازار رقابتي كشور همسايه صيد كند، چرا بايد با وجود باقي بودن قرارداد وي، او را به راحتي از دست بدهد؟ صرفا به اين دليل كه مرد امتحان پس داده و خوشكارنامه ترك، نتوانسته ميراث شوم اسلافش را چنان كه در روياهايمان متصور بوديم، رستگار كند؟ آيا اين منصفانه است؟ آيا سرنوشتمان اين است كه دنيزلي را دوباره به تركها بدهيم و باز با شنيدن خبر موفقيتهاي ريز و درشتش، افسوس بخوريم؟ آيا در اين صورت، «تاريخ» گريبان مسوولان فعلي باشگاه پرسپوليس را نخواهد گرفت كه چرا بعد از تحمل مرارتهاي مربوط به آداپته شدن دنيزلي با شرايط تيم و در آستانه ثمردهي، او را راندند تا سياحت تازهاي را در چرخه تكرار و بيهودگي تجربه كنند؟
2- ممكن است علي دايي انگيزههاي زيادي براي قبول پيشنهاد احتمالي هدايت پرسپوليس داشته باشد، اگرچه امروز تقريبا هيچ اثري از تفكر مردودي كه در ابتداي ليگ يازدهم علي دايي را از پرسپوليس جدا كرد وجود ندارد، اما آشنايي با تفكرات شهريار نشان ميدهد او حتي براي گرفتن انتقام از دشمن فرضي هم هميشه آماده است! دايي وقتي دستهايش را با آن شدت عجيب و غيرمتعارف پس از گلزني به پرسپوليس در آسمان ميچرخاند، بيش از هر چيز ديگري به همين خونخواهي اشتباهي ميانديشيد و حالا هم هيچ بعيد نيست كه براي خواباندن كامل مچ آقاي سرپرست موقت، به اين باشگاه برگردد تا به قول خودش نشان بدهد «دايي رفتني نيست». چنين محاسبه غيردقيقي اما، براي شهريار خطر مرگ خواهد داشت. او امروز دقيقا در همان موقعيتي قرار گرفته كه يك سال قبل، حميد استيلي در آن به سر ميبرد. بنابراين لازم است باهوشتر باشد و از گرفتار شدن در همان تله بپرهيزد.
3- حميد استيلي بيش از آنكه بهاي عملكرد خودش در پرسپوليس را بپردازد، تاوان جايگزيني با مردي را داد كه افكار عمومي جدايياش را سزاوارانه نميدانستند. او حتي فرصت نكرد روي اين نيمكت لعنتي، حداقل 45 دقيقه «خودش» باشد و روي پروژهاي كه در دست گرفته تمركز كند. مردم به جاي آنكه حميد استيلي را همانطور كه هست و با همان چيزهايي كه دارد قضاوت كنند، او را در قامت كسي كه نيمكت پرسپوليس را غصب كرده بود به داوري گذاشتند. اين پروسه ناگزير، آنقدر سريع اتفاق افتاد كه هواداران پرسپوليس حتي فرصت نكردند خدمات كاپيتان متعصبشان در دوران بازيگري را به ياد بياورند. حالا همين دام، پيش روي علي دايي پهن شده است. در موقعيتي مشابه، او نيز ممكن است دعوت به جايگزيني با مربي محبوبي شود كه قاطبه مخاطبان، منتقدان و كارشناسان «پاكدست» فوتبال ايران، جدايي زودهنگام را حقش نميدانند. طي اين مدت انواع و اقسام نظرسنجيها با درجات اعتبار و وثوق گوناگون، حكايت از ادامه اطمينان تمام عيار مردم به سرمربي كنوني سرخپوشان داشتهاند. آنها - اگرچه بعضا اشكالاتي را هم متوجه عملكرد افندي ميدانند – در بررسي چرايي مصايب پرسپوليس، اولويت را به مشكلات ديگري ميدهند كه ارتباط چنداني به پيرمرد تركتبار ندارد.
در باشگاهي كه مديرعاملش «رسما» شائبه كمكاري برخي بازيكنان را تاييد ميكند و با مدتها تاخير روي تخلف نابخشودني و كمرشكن آنها صحه ميگذارد، از سرمربي نگونبخت چه كاري ساخته است؟ تعويض امروز دنيزلي به ويژه با مردي مثل علي دايي، تلف كردن يك فصل فوتبالي ديگر در آتش مناقشاتي جديد و رو به تباهي بردن يك چهره معتبر ديگر از سرمايههاي فوتبال ايران است. اگر تا ديروز فرياد اعتراضي «علي دايي» بود كه بر سر پرسپوليس، مربيان و مديران بيتدبيرش آوار ميشد، فردا ميتواند اين غريو «مصطفاي دنيزلي» باشد كه روز روشن مسوولان باشگاه را به شام تار تبديل ميكند. آن روز آواي «علي دايي» هواداران پرسپوليس، بيش از آنكه اشاره به شخص اين مربي داشته باشد، دستاويزي براي ابراز ناخشنودي از بيتفاوتي مسوولان به نظرات و عقايد مردم بود. آنها اگر دوباره به اين باور برسند كه داخل آدم حساب نشدهاند، قطعا اعتراضاتي از همان دست را با فرمي تازه و شايد در قالب نامي جديد از سر خواهند گرفت.
4- مصطفي دنيزلي، امروز شيشه عمر فوتبالي محمد رويانيان به حساب ميآيد. حبيب كاشاني كه در اولين فصل حضورش در ورزش يك قهرماني حماسي براي پرسپوليس به دست آورد، به اتهام جفا در حق گزينه مورد اقبال افكارعمومي و كنار گذاشتن شتابزده و غيرمعقول او، با افت شديد پايگاه اجتماعياش مواجه شد. حالا تصور كنيد محمد رويانيان كه دستاوردش تنها يك عنوان دوازدهمي ليگ برتر است، در صورت تكرار چنين اشتباهي به چه سرنوشتي مبتلا خواهد شد. حالا و به ويژه بعد از اعتراف سردار به كم فروشي برخي از بازيكنان پرسپوليس، هرگونه عدم حمايت او از مصطفي دنيزلي جاي سوال دارد و به نوعي تن دادن به نيت ناپاك همان گروه از فوتباليستها محسوب خواهد شد؛ چه اينكه اين عده با انگيزه از سر راه برداشتن افندي همه چيزشان را فروختند و حالا رويانيان ناخواسته در مسير تحقق اهداف آنها گام بر ميدارد.