به گزارش سرویس وبلاگ صراط نویسنده وبلاگ آسمانی در آخرین مطلب وبلاگش نوشت:
سکولاریسم یکی از آشناترین واژه ها در فلسفه سیاسی غرب
است. برای این واژه انگلیسی اصطلاح مبین و کاملی در فارسی وجود ندارد اما در بین
متون فارسی از سکولاریسم به «جدایی دین و سیاست» تعبیر شده است هر چند این تعبیر
کاملا صحیح نمی باشد اما تا حد زیادی مفهوم سکولاریسم را می رساند.
منشا اصلی
سکولاریسم امروزی به دوران رنسانس بر می گردد البته مبانی فکری آن را می توان در
یونان باستان نیز یافت. در قرون وسطی عملکرد کلیسا و نارسایی تعالیم انجیل و مسیحیت
باعث بالا گرفتن نهضت های اصلاح دینی در قرن 15 میلادی شد. مسيحيت تحريف شده، همه
ذریه آدم را در گناه فطرى، شریک و متحد مىدانست و از يك سو بينشى متشتت داشته و
دين و دنيا و آخرت و دولت را به عنوان دو قطب متضاد و مخالف معرفى كرده است، چنان
كه هر كس آخرت را بخواهد، بايد از دنيا، كنار بكشد، و هر كس، به امور دنيوى
بپردازد، بايد از جهان آخرت، دست شويد. از سوى ديگر، كليسا استبداد شديد مذهبى را
برقرار ساخته و اداره امور سياسى را قبضه كرده بود. كليسا و تعاليمش، بزرگترين
پشتوانه نظام فئودالى قرون وسطايى بوده است و وقتى طبقه سوداگر نوپا، مى خواست
فئوداليسم را كنار بزند و قدرت را به دست گيرد، كليساى كاتوليك را بزرگترين مانع بر
سر راه خود مى ديد. اين طبقه، براى خنثى كردن نفوذ كشيش ها و عبور از اين مانع
بزرگ، اصل تفكيك دين و سياست را كه با بينش مسيحيت تحريف شده نيز سازگار بود، مطرح
كرد.
به تدریج و با غلبه پروتستانیزم در اروپا، کلیسا که صدها سال با تعالیم و
دستورات خلاف فطرت خود، مردم اروپا را به ستوه آورده بود طرد گردید. از طرفی علاوه
بر جدا کردن دین از سیاست، رفته رفته با شیوع هر چه بیشتر تفکرات اومانیستی (انسان
خدایانه)، دین حق دخالت خود را از دیگر شئون زندگی بشر نیز از دست داد. با تعميق و
توسعه اين روند، سكولاريسم مساوى شد با جدایی دين از شئون دنيوى انسان. طبق نظر
سکولاریسم اداره اين شئون، اعم از سياسى و اقتصادى به انسان تعلق دارد؛ انسان بايد
در سايه عقل و علم خودش، مناسبات جامعه را سامان دهد. از سوى ديگر، سكولاريسم،
آرمانها و ارزشهاى بشر را كاملاً دنيوى مىبيند .
سکولاریسم رابطه بسیار
تنگاتنگی با اومانیسم (انسان محوری یا انسان خدایی)، راسیونالیسم (عقل مداری) و
ساینتیسم (علم گرایی) دارد.
اومانیسم: اومانیسم هویت فرهنگی عصر جدید غرب است.
براساس این اعتقاد انسان محور و مدار همه اشیاء و خالق ارزشها و ملاک تشخیص خیر و
شر و حق و باطل است. در واقع در اومانیسم انسان جای خدا نشسته و با دو اهرم عقل و
علم خود را از دین بی نیاز می بیند. اومانیسم منشاء تمام مکاتب بشری در دنیای معاصر
از جمله لیبرالیسم و کمونیسم می باشد.
عقل مداری: عقل گرایی یا راسیونالیسم به
این معناست که انسان با تکیه بر عقل خود قادر است همه مسائل را درک کند و به حل
آنها بپردازد. دکارت را می توان پرچمدار عقل گرایی در اندیشه سیاسی غرب دانست.
البته باید به این نکته توجه کنیم که عقل مورد نظر در این تفکر عقل بریده از وحی
است که مرکبی برای نفس و توهم بشر غربی بشمار می رود.
علم محوری : بر این اساس
تمام رویدادهای عالم یک مبنا یا دلیل علمی قابل آزمایش و تجربه دارد. در این رویکرد
واژه هایی مانند روح، غیب، آخرت و خدا غیرعلمی و در نتیجه ماحصل توهم انسان تعبیر
می شود. در علم محوری امروزی غرب در تعارض بین علم و وحی، علم دارای ارجحیت
است.
از آنچه در بالا گفته شد مشخص است که دلیل پیدایش سکولاریسم ناکارآمدی
مسیحیت در قرون وسطی بوده است. علاوه بر آن با گذشت بیش از چهارصد سال از مطرح شدن
این عقیده و بعد از آزمون و خطای بسیار در بین مکاتب بریده از وحی مانند فاشیسم،
کمونیسم و لیبرالیسم چیزی جز چند جنگ خونین جهانی و سالها استعمار و غارت و ظلم و
گناه نتیجه ای برای بشریت نداشته است.
منابع :
فلسفه سیاست، محمدجواد نوروزی ، انتشارات
موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
فرهنگ واژهها، عبدالرسول بيات و جمعى
از نويسندگان، مؤسسه فرهنگ و انديشه دينى، 1381(واژه سکولار).
كتاب نقد، شماره
(1) زمستان سال 75 13 (بحث سکولار).