در این خصوص با ابوالحسن مختاباد، منتقد موسیقی و روزنامهنگار، گفتوگویی با محوریت آسیبشناسی ورود بازیگران سینما به بازار موسیقی انجام دادهایم که حاصلش را در زیر میخوانید.
آقای مختاباد، آلبوم بهرام رادان به تازگی منتشر شده است. شما به عنوان منتقد و روزنامهنگار حوزه موسیقی چه نگاهی به ورود بازیگران مطرح سینما به حیطه موسیقی دارید؟
البته من آلبوم اخیر آقای رادان را نشنیدم. پس در مورد کیفیت این اثر تا زمانی که آن را نشنوم هم نظری نمیدهم؛ ضمن آنکه حوزه کاری من هم موسیقی سنتی و شهری است و نه موسیقی پاپ؛ اگرچه به عنوان یک شنونده میتوانم احساسم را درباره یک اثر موسیقی پاپ بگویم، اما نیک است تا در مورد کلیت این ماجرا سخن بگویم.
تعداد افرادی که از شهرتشان در یک بخش دیگر، مثل سینما میخواهند در موسیقی خرج کنند، کم نیستند و ما از منظر حقوق طبیعی باید به آنها حق انتخاب بدهیم. درباره آقای رادن به یاد دارم که در فیلم سنتوری استاد مهرجویی آقای محسن چاووشی کار را خواندند و ایشان در واقع لب زدند و به همین دلیل اگر صدای ایشان به اندازهای مورد پسند بود که کارگردانی سختگیر چون آقای مهرجویی را قانع کند، به قطع و یقین در همان کار از ایشان استفاده میکردند.
ارزیابی شما چیست؟ فکر میکنید این یک جریان طبیعی است و باید هم وجود داشته باشد؟
در بدو امر طبیعی است؛ چون هر هنرمندی و هر فردی فطرتا به دنبال کسب شهرت و ثروت بیشتر است، اما اینکه این شهرت و اعتبار و ثروت را از چه مسیری و طریقی به دست بیاورید مهم است و قضاوت مخاطبان هم از همین زاویه شکل میگیرد که کسی را بر صدر و دیگری را بر قعر پسندشان مینشانند.
وقتی کسی یا کسانی میبینند مردم به او تمایل نشان میدهند امکان و بستری را برای کسب درآمد بیشتر مییابد و دنبال ورود به عرصههایی میرود که چندان هم به او مربوط نیست؛ فارغ از اینکه نظر جامعه نخبه در موسیقی چه هست؛ شهامت عرضه اثرشان را پیدا میکنند و وارد بازار موسیقی میشوند.
این جریان که تبدیل به یک مد پردرآمد هم شده چه آسیبهایی را به دنبال دارد؟ آیا موسیقی نخبه و اصیل ما را تحتتاثیر قرار نمیدهد؟
من خودم گمانم این است که این گونه کارها مانند باد موسمی هستند که به سرعت میآیند و میروند. موسیقی نخبه جایگاهش والاتر از این است که تحت تاثیر آن قرار بگیرد.
من فکر نمیکنم کسی بتواند با یک آلبوم ضعیف، سنتهای یک موسیقی را متزلزل بکند. به نظر من در کل انتشار این آلبومها مقطعی و اتفاقا تاییدی بر عمکرد کاملا مادی بازار است و راهش از آثار معنوی جداست. ذائقه عوام به آثار موسقیایی ستارگان سینمایی اقبال نشان میدهد و در پاسخ به این تقاضای وسوسهکننده، عرضه صورت میگیرد.
من از بابت احتمال تاثیرگذاری نگرانی ندارم؛ چون جریان اصیل موسیقی ما راهش را گم نخواهد کرد و همچنان طرفداران خودش را دارد. شما نگاه کنید الان بیش از 50 سال از برنامه گلهای موسیقی گذشته است و این آثار همچنان خواستار دارد؛ حتی خوانندهای که در سطح عوام هم کار میکرد مثلا آقاسی و دیگر خوانندگانی که پاپخوان به معنای حرفهای کلمه بودند با اقبال عمومی مواجه و ماندگار شدند؛ چون که به کارشان به مثابه یک چیز باری به هر جهت و بزن در رو فکر نکردند. شاید بازیگری هم باشد که بخواهد روی این بخش هنرش سرمایهگذاری جدیتری بکند و وقت و انرژی بیشتری بنهد که قطعا او توفیق خواهد داشت و کارش هم ماندگار خواهد شد، اما سیر تاریخی زندگی بشری، و نه تنها تاریخ موسیقی، نشان داده است که آدمهای چندکاره نامی ماندگار نخواهند داشت.
چنانکه امثال این آلبومهای بازیگران که نشان از یک فعالیت هنری حرفهای ندارد مطمئنا ماندگار نخواهد بود و جریان هنری موسیقی را تحت الشعاع قرار نخواهد داد.
به نظر میرسد این آلبومها در بازار موسیقی جایگاه ویژهای هم به خود اختصاص میدهند و فروش عالی میکنند. در این خصوص چه ارزیابی دارید؟
از یک نظر میتوان گفت وجود چنین آلبومهایی که ارزششان متکی بر شخص هست و فروششان متاثر از معروفبودن خواننده در سینما، به بازار موسیقی و به خصوص به اقتصاد موسیقی تحرک و پویایی میبخشند. حداقل باعث میشود مردم به سمت خرید کالای هنری اقدام کنند و اقتصاد را از رخوت در آورند.
به نظر شما که در زمینه موسیقی پژوهشهای زیادی هم داشتهاید آیاذائقه مخاطب ایرانی به آن پختگی لازم برای تشخیص و تمیز آثار رسیده است؟
برای پاسخ به این سوال نیاز به یک پژوهش میدانی است، اما استمزاج من این است که در نهایت ذائقه عمومی و برآیند این ذائقه در طول تاریخ هیچگاه خطا نکرده است و این محدود به موسیقی و هنر نیست در سیاست و اجتماع هم در نهایت برآیند ذائقه مردم گرایش به سمت امر متعالی را سبب شده است.
مردم نشان دادند که تا حدودی به اینکه چه کالایی را مصرف کنند آگاهی دارند. من معتقدم باید برای فکر و انتخاب مخاطب احترام گذاشت؛ مردم آلبومها را تهیه میکنند، اگر به نظرشان ارزشمند آمد جایگاهی برای آن باز میکنند وگرنه به راحتی دورش میاندازند. باید به مخاطبان موسیقی احترام گذاشت، چراکه آنها همیشه با گوش موسیقیایی قوی، زشت را از زیبا، خوب را از بد تشخیص دادهاند و نگذاشتهاند جریانات غیراصیل، در جریان اصلی موسیقی تاثیر بگذارند.
به هر حال بازار موسیقی نشان داده است که موسیقی ضعیف را کنار میزند. برای مثال اگر کار آقای رادان و امثالهم به دل مردم بنشیند، طبیعی است که میماند و وگرنه سرند جامعه آن را حذف و از گردونه خارج می کند.
یعنی شما همهچیز را به مردم واگذار میکنید؟ نقش سیاستهای فرهنگی را کجا تعریف میکنید؟
سیاستهای فرهنگی ما هم نباید چیزی را تحمیل کند. باید بر اساس احترام به شعور مخاطبان عمل کند.
اگر بازار عرضه و تقاضای موسیقی آزاد باشد و همه آثار البته در راستای ارزشهای کلیای که یک جامعه دارد با هم رقابت کنند خروجیاش به نفع مردم خواهد بود. در این رقابت جریان درست موسیقی هم تکوین مییابد. تضاد سبکها و تنوع موسیقی در گونههای مختلف در مجموع باعث رشد کلی ذائقه مردم میشود.