سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۳

هانیه توسلی، باران کوثری و فرشته حسینی در فیلم "چرا گریه نمی‌کنی؟ "

به بهانه استقبال از فیلم "چرا گریه نمی‌کنی؟ "، به سراغ استایل بازیگرانش رفته‌ایم.
کد خبر : ۶۶۸۴۲۰

به گزارش صراط به نقل از  آفتاب‌‌نیوز حالا دیگر، علی هیچ دستاویزی برای اتصال به این دنیا ندارد؛ حتی نمی‌تواند گریه کند و این موضوع بدل به دغدغه مهمی برای خود و اطرافیانش شده است. این فیلم ساده و عمیق پاسخی است به همه کسانی که لب گود نشسته‌اند و به علی شهناز، من، شما و آدم‌های دیگری در ورطه استیصال می‌گویند، لنگش کن. به بهانه استقبال از این فیلم، به سراغ استایل بازیگرانش رفته‌ایم. با ما همراه باشید.

علیرضا معتمدی

معتمدی در نقش علی شهناز حضور جذاب و گیرایی دارد. او که خود نویسنده و کارگردان اثر هم هست، شناخت خوبی از آنچه باید ببینیم، دارد و با طنازی و رخوتی نمکین، شخصیت اصلی را به ما معرفی می‌کند. با اینکه با شخصیتی به ته خط رسیده، روبه‌رو هستیم، اما احساس ناامیدی او ما را درگیر و خسته نمی‌کند. علی شهناز لباس‌های اسپرت می‌پوشد. او راحت است و این راحتی در کلام و پوشش او دیده می‌شود. سبک زندگی و شغل او در جایگاه یک نویسنده/ژورنالیست هم با پوشش اسپرت و راحت او متناسب است. افراد چنین قشری معمولاً فارغ از کلیشه‌هایی مانند سن و سال، لباس می‌پوشند و در انتخاب رنگ و طرح لباس‌های خود، سلیقه خوبی دارند. علی شهناز قصه چرا گریه نمی‌کنی هم چنین رویه‌ای در پوشش دارد. فیلم نگاهی اگزیستانسیالیستی به دنیا و پیرامون انسان‌ها دارد. علی شهناز در پی معنابخشیدن به زندگی است و در ابعاد شخصی و خرد، دنیا با نشان‌دادن زاویه‌ای خشک و خشن از خود، برایش غیرقابل تحمل شده است. این داستانِ فرار معنا از زندگی علی شهناز، ابعاد کلان‌تری هم دارد.

انگار او نماینده‌ای از یک جامعه بزرگ است که تلاش‌های ریز و درشتش در وقایعی از سال‌های اخیر با بن‌بستی بزرگ روبه‌رو شده است. حالا، در زندگی شخصی علی نماینده‌هایی از افرادی را می‌بینیم که مابه‌ازایشان در جریان این اتفاقات سیاسی/اجتماعی هم زیاد دیده شده است. افراد جامعه‌ای مستاصل، در این تلاش برای تغییر تنها مانده‌اند و ناامید. در این میان برخی از مهلکه گریخته‌اند؛ افرادی که اتفاقا یکی از آن‌ها همسر علی با بازی باران کوثری، نماینده‌ای از آن‌هاست. این گریختگان از طوفان، با ترک این مهلکه و از دور تجویزاتی برای دیگران دارند. باران کوثری در این فیلم یکی از همان کسانی است که با گریختن از این تهی‌شدگی از معنا یا ابعاد کلان‌تر، «موفق‌نشدن جامعه‌ای برای تغییر» از بیرون گود، دستور می‌دهد که لنگش کن. بدیهی است که چنین تلاش‌هایی برای نجات علی شهناز‌ها با جوابی درست مواجه نمی‌شود. همان‌طور که علی در آن سفر جاده‌ای با دشتی خالی از لاله‌های واژگون در میان کویر به نتیجه‌ای نمی‌رسد و حالش خوب نمی‌شود؛ حتی در مواجهه با همزاد ساربانش در جهانی پر از جزئیات و قابلیت کشف و لذت.

 فرشته حسینی

حسینی چند سالی است که حضور پررنگی در سینمای ایران پیدا کرده است. به نظر می‌رسد که سبک زندگی شخصی و ازدواج او با نوید محمدزاده در این شهرت فزاینده بی‌اثر نبوده است. البته نباید از حق بگذریم که او بازیگری است که در تلاش برای دورشدن از سطح در بازیگری و دنیای تصویر، تلاش‌های ارزشمندی ارائه می‌کند. مشاهده بازی‌اش در همین فیلم یا آثار دیگر، نشان‌گر بازیگری است که با جهانی کاملاً شخصی (چیزی شبیه بازیگری گلشیفته) و عناصر مخصوص به خود، کارش را پی می‌گیرد. در این فیلم هم نقش معشوقه علی شهنازِ به ته‌خط رسیده را بازی می‌کند. او جوان است، جذاب است و دنیا را امیدوارانه‌تر از علی می‌بیند. در ابعاد کلان‌تر هم نماینده نسل تازه‌تری است که در جنجال‌های سال‌های اخیر حضور مستقیمی نداشته و حالا با دیدی تازه و متفاوت به جهان، حضورش می‌تواند روزنه امیدی برای تغییراتی باشد که پیش‌تر، آدم‌هایی از نسل علی در پی رقم‌زدن آن بوده‌اند.

او قدرت تغییر دارد و همین ویژگی‌اش است که در بازشدن دریچه‌های امید به سوی علی و آدم‌های نسل قبل تاثیر دارد. مثلاً فرشته در جایی از فیلم درباره این می‌گوید که در کودکی زشت بوده، اما خواسته و توانسته این موضوع را تغییر بدهد. در پایان هم علی به پشتوانه حضور این زن جوان، کم‌کم تغییر را می‌پذیرد. فرشته در این فیلم، استایل جالب و درستی دارد. او لباس‌هایی با طرح‌ها و رنگ‌های خاص و متنوع دیده می‌شود. دنیای او با محدودیت‌ها فاصله دارد؛ نه اینکه در جهان و جامعه‌ای متفاوت از علی زندگی می‌کند، اما دنیای خودساخته‌ای دارد که از نظر ذهنی به محدودیت‌ها نه می‌گوید. استفاده از طرح‌های عجیب، مدل‌های متنوع و نوعی راحتی در کلام و پوشش، نشان می‌دهد که حتی اگر این دنیا نخواهد هم با قصد تغییری که در فرشته‌ها و نسل جدید وجود دارد، آینده متفاوت رقم خواهد خورد. البته او هم در جایی از این استیصال علی شهناز، به خواسته علی، او را ترک می‌کند و از او فاصله می‌گیرد. با این حال، در سفر علی از ترک ناامیدی، دو نسل دوباره دست هم را خواهند گرفت.

 باران کوثری

کوثری در این فیلم نقش همسر علی شهناز را ایفا می‌کند؛ پیش‌تر هم از او گفتیم. باران علی را بعد از جریاناتی سیاسی ترک و مهاجرت کرده است. او بعد از چندین سال بازگشته و می‌خواهد به سهم خود به پایان معناباختگی زندگی علی کمک کند. تلاش او از همه مذبوحانه‌تر است؛ چون نقش مستقیمی در تنهایی علی و رسیدن او به این وضعیت داشته است. علی در جایی از فیلم یادآور می‌شود که باران کوثری او را ترک کرده و تنها گذاشته است.

باران در این فیلم عناصر پوششی شاخصی برای معرفی خود دارد. او سعی دارد که استایلی شخصی داشته باشد و از کلیشه‌های دیکته‌شده عرفی دور باشد؛ اما مانند فرشته حسینی یا همان معشوق علی در فیلم، اصلا موفق نیست. حتی درباره پیرسینگ بینی‌اش هم ترس و تردید دارد و نمی‌داند که آن را دقیقا کجا بگذارد. انگار نشان می‌دهد که نسل قبل‌تر به بی‌پروایی نسل جدید نیست و شاید همین محدودیت باعث شده که نتواند یا حتی نخواهد برای رسیدن به خواسته‌اش بجنگند و بماند. استایل او به اندازه فرشته چشم‌گیر نیست و در آن، خودسانسوری دیده می‌شود؛ خودسانسوری بدترین نوع سانسور و نشانه‌ای از سرکوبی دائمی است که دیگر نه جسارت و نه سلیقه‌ای برای بدل‌شدن به خود باقی می‌گذارد. همه این‌ها را می‌توانیم در سکانسی ببینیم که تاتوی روی صورت خود را به خاطر دریافت مجوز کتابش با یک برچسب پوشانده است.

هانیه توسلی

توسلی در نقش عمه علی شهناز در فیلم دیده می‌شود. او عقاید مذهبی دارد؛ اما شبیه به آدم‌های مذهبی کلیشه‌ای نیست. حتی برای کمک به گریه‌کردن علی، او را به هیأتی مذهبی می‌برد. هانیه چادری است، اما در کلیشه‌های تصویری فردی مذهبی نمی‌گنجد. او هم یکی از افراد معمولی این جامعه است؛ جامعه‌ای که در تلاش برای معنایافتن، همه‌چیز را حتی مذهب را در دوره‌ای جدی و طولانی از زندگی خود امتحان کرده است.

استایل‌های متفاوت هانیه توسلی، باران کوثری و فرشته حسینی در این فیلم

اما ظاهراً سینه‌زدن‌های پرتب و تاب در مراسمی دینی هم نتوانسته آن را به هدف خود برساند؛ همان‌طور که علی شهناز نه تنها در هیات مذهبی گریه نمی‌کند، بلکه از حال هم می‌رود و سرم‌لازم می‌شود. توسلی در این فیلم خوش‌پوش است و نماینده‌ای از مذهب نیست؛ بلکه فردی برای تلاش جهت معناکردن این دنیا از راه دین است. برای همین هم لباس‌های زیبا و متناسب با اندامش می‌پوشد و عناصر مذهبی‌بودن در استایلش جاری نیست.

آدم‌های دیگر

در فیلم، کاراکتر‌های دیگری هم داریم؛ مانی حقیقی در نقش سردبیر همکار علی و دوستش. همسر مانی حقیقی با بازی لیندا کیانی و علی مصفا در نقش مرد معتادی که قرار است راهی پیش پای علی بگذارد. ساربانی که شباهتی بی‌بدیل به علی دارد هم از کاراکتر‌های مهم دیگر داستان است. مانی حقیقی و همسرش آدم‌هایی با زندگی طبیعی‌اند. ازدواج کرده‌اند، بچه دارند، کار می‌کنند و همه این‌ها یعنی در این دنیای پرپیچ‌وخم، راهی برای معناساختن پیدا کرده‌اند. استایلشان هم از همین رویه پیروی می‌کند. در موقعیت‌های مختلف، متناسب با آن لباس می‌پوشند. در روز‌های معمولی، تیپ‌های اسپرت ساده دارند و در روزی مانند جشن تولد، کت و شلوار می‌پوشند و تیپ‌های رسمی‌تر دارند.

تلاش‌های آن‌ها برای ایجاد معنا در زندگی علی دوستانه است و احساسی. حضور آن‌ها در کنار علی از جنس همراهی است؛ آنجا که مانی روش‌های مختلفی را برای تغییر وضع علی انجام می‌دهد، از ایده شکارکردن در طبیعت تا نشاندن دوستش پای منقل و ایجاد مَفری برای فراموشی. حتی سپردن دختر کوچکشان به علی برای نگهداری هم تلاشی در راستای تزریق قطره‌چکانی امید به او است. در نهایت هم ایده مانی حقیقی برای خواباندن علی در گور مفید واقع می‌شود. او در گور می‌خوابد تا به زعم دوستش، با خاک مانوس شود و ترسش از مردن بریزد. در آن تجربه عجیب، علی در گور می‌خوابد و رویش برگی در دل خاک سرد قبر، امیدی دوباره را در دلش جرقه می‌زند؛ از گور بلند می‌شود و در سحرگاه، در رستاخیزی دوباره، تلاش می‌کند که این جهان را بار دیگر بیازماید. لیستی از کار‌های تازه در زندگی تازه‌اش می‌نویسد، به دیدن معشوقش می‌رود و در زمین فوتبال، بالاخره… برای گلی که می‌زند و آفساید اعلام شده، گریه می‌کند.

در آخر

چرا گریه نمی‌کنی فیلم زیبایی است؛ داستانی ملموس که هم ابعاد اجتماعی دارد و هم فردی. این داستان ساده و عمیق از زندگی، آن هم در جامعه‌ای ایرانی را ببینید. پوشش و طراحی لباس و البته صحنه، به پیشرفت فیلم در جو و فضایی صحیح، کمک شایانی کرده است. در بیشتر صحنه‌ها رنگ‌های روشن را می‌بینیم. خانه علی، ماشین همسرش، لباس کاراکترها، همگی روشن و شادند، اما چالش‌هایی بی‌رحم از خارج نمی‌گذارد که این صلح با جهان، بی‌چالش پیش برود.

در این فیلم، ادای دینی به سینما هم می‌شود؛ فیلم گاو یا الهامی که از طعم گیلاس کیارستمی در سکانس در گور خوابیدن، گرفته شده، ارزشمندند. بد نیست که ما هم در پایان از شعری در فیلم «اشباح» مهرجویی برای پایان استفاده کنیم. علی شهناز‌های قصه چرا گریه نمی‌کنی، همان شعری را زمزمه می‌کنند که در فیلم اشباح شنیدیم؛ آن‌ها می‌گویند: اگر دست من بود، خواب تو را می‌کشیدم و از رنگ‌های شاد بالا می‌رفتم. آن‌وقت ترسم از بهار می‌ریخت و یاد نیلوفر می‌افتادم… آواز کوچکی می‌خواندم؛ اما تو میدانی …. دست من نیست. گریه تلخ و شیرین علی در سکانس پایانی، راهی برای گریز از این مرداب خواهد بود؟