در تمام دنیا هر کسی در هر فن و رشته ای به جایی رسیده بدون شک از پشتکار و همت والایی استفاده کرده و در راه با مشکلات زیادی مواجه شده و مقابله کرده تا در فن خود متبحر شده است.
شناخت خدای متعال و سیر و سلوک هم از این قاعده قرآنی مستثنا نیست. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (1) : برای انسان چیزی نیست مگر آنچه سعی کرده است.
این یک قاعده و قانون و سنت الهی است. قانون دیگری هم وجود دارد که : وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا (2) : و در سنت الهى هرگز تغییرى نخواهى یافت .
وقتی این دو قاعده را کنار هم بگذارید معنایش می شود که : قاعده و قانون الهی که قابل تغییر نیست این است که باید سعی و تلاش کنی تا به آنچه می خواهی برسی. در غیر اینصورت ممکن نخواهد بود.
البته شکی نیست که استثنا همیشه و در همه مسائل وجود دارد و خدای متعال طبق حکمتی که دارد برخی مواقع استثنائاتی قرار می دهد که آن از بحث ما خارج است.
به این داستان که درباره آیه الله کشمیری است توجه کنید.
حجت الاسلام سید شجاع الدین اولیایی از روحانیون با اخلاصی است که مجالست با آیت الله کشمیری -ره- را مغتنم میشمرد و مورد عنایت آن بزرگوار قرار داشت.
روزی به سراغ من آمدند و گفتند:
مدتی است که آقای کشمیری سکوت اختیار کرده و با کسی سخن نمیگویند و به جواب سلام و پرس و جوی کوتاه از اشخاص بسنده می کنند و ارادتمندان ایشان نگران حال این بزرگوار هستند.
پرسیدم:
مگر اتفاق تازهای افتاده؟!
گفتند:
چندی پیش که آقا در تهران بودند، خانه ایشان مورد سرقت قرار میگیرد و برخی از چیزهایی که مورد علاقه ایشان بودند بودند، از جمله انگشتری مخصوص آقا را با خود میبرند!
پرسیدم:
دوستان در این مدت برای رفع نگرانی ایشان چه کردهاند؟
گفتند:
تلاشهای زیادی برای پیدا کردن سارق صورت گرفته ولی هنوز به نتیجه نرسیده است. حتی برخی از دوستان ار طریق اداره « آگاهی» اقدام کردهاند و مأموران با حضور در خانه ایشان از نزدیک صحنه سرقت را بررسی کرده و رفتهاند!
پرسیدم:
از دست من چه کاری ساخته است؟
گفتند:
حضور شما در جمع دوستان بیفایده نیست. اگر مایل باشید به اتفاق به منزل آقا میرویم، شاید خدا فرجی کند!
با هم به ملاقات آیت الله کشمیری رفتیم. در اتاق دوستان جمع بودند و آقا سر به زیر انداخته و صحبت نمیکردند.
سلام کردم و پس از مصافحه با آن مرد خدا، در کنار در ورودی نشستم، و ایشان با گفتن «اهلاً و سهلاً» به عرض ارادت من پاسخ گفتند.
فضای سنگینی بر اتاق حاکم بود، و دوستان برای رعایت حال آن ولی خدا از صحبت کردن پرهیز داشتند، ولی با نگاههای خود به من میگفتند که باید سکوت را شکست و باب سخن را آغاز کرد!
با مروری بر غزلیاتی که از لسان الغیب حافظ به خاطر داشتم، دو بیت از آنها را برای عنوان کردن در آن محضر بسیار مناسب دیدم، و هنگامی که برای چند لحظه نگاه نافذ ایشان به جانب من معطوف شد، گفتم:
حافظ یک بیتی دارد که بسیار پرمعناست و استغنای مردان خدا را در نهایت زیبایی به تصویر میکشد.
پرسیدند:
کدام بیت؟
عرض کردم:
ولی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که ازو گم شود، چه غم دارد؟!
با شنیدن این بیت، تغییر محسوسی در چهره ایشان آشکار شد، و لبخند متینی که بر لب ایشان نشست حاکی از انبساط خاطری بود که رضایت آن مرد خدا را به همراه داشت.
از فرصتی که به دست آمده بود، استفاده کردم و گفتم:
کسانی که فکر میکنند اگر انگشتری شما را به دست کنند، درهای آسمانی بر روی آنان گشوده خواهدشد! و بدون زحمت و مرارت نادیدنیها را به تماشا خواهند نشست! سخت در اشتباهاند. تا اهلیت نباشد خواص اسماء الهی برای کسی آشکار نخوادشد.
حافظ میگوید:
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟!
این بیت، اثر شگرف خود را در وجود آن ولی خدا نشان داد، و بهجتی که در رخساره ایشان از شنیدن این بیت پیدا شده بود، پایان قبض روحی و آغاز بسط باطنی آن عالم وارسته را بشارت میداد.
دوستان حاضر در محضر از تغییر حال ناگهانی ایشان به حدی خشنود شده بودند که در وصف نمیگنجید. به خود جرأت داده و گفتم:
بیت دیگری از حافظ به یادم آمده که پرده از روی کار برمیدارد و سارق را رسوا میکند!
خواستم بیت مورد نظر را به خوانم و بگویم که: سارق از آشنایان است و بیگانه نیست! ولی آن مرد خدا با گزیدن لب به من فهماند که: سارق را میشناسد و در میان دوستان حاضر در جمع حضور دارد! ولی باید کتوم بود و این راز سر به مهر را مکتوم نگاه داشت.
و من از نگاه بعضی از دوستان فهمیدم که شخص مورد نظر را شناسایی کردهاند! و از اینکه برخی ناخواسته حریم آن بزرگوار را رعایت نکرده و کار را به «آگاهی» کشاندهاند، ناراحتاند و شرمسار!
شنیده شد که انگشتری مفقود شده، پس از چند روز به جای خود برگشت و سارق به اشتباهی که کرده بود، پیبرد، و با بازگردانیدن آن، اشتباه خود را جبران کرد و به کنه این مطلب رسید که : به دست آوردن« گنج» بدون تحمل « رنج» امکانپذیر نیست.
منابع:
(1) .نجم / 32
(2) فتح / 32