به گزارش سرویس وبلاگ صراط روح الله رشیدی در وبلاگ ابتدا نوشته است:
میگویند «آزادیهای فردی» برجستهترین موهبتی است که مدرنیته برای بشر جدید ارزانی داشته؛ اینگونه جا انداختهاند که از رهگذر مدرنیته، آزادیهای فردی گسترش یافته و بشر از حصار قدرتهای مطلق رها گردیده است. حق انتخاب و اختیارِ رد یا قبول دارد. میتواند به «دلخواه» زیست کند. مطلوبهای خود را برگزیند و...
میگویند «آزادیهای فردی» برجستهترین موهبتی است که مدرنیته برای بشر جدید ارزانی داشته؛ اینگونه جا انداختهاند که از رهگذر مدرنیته، آزادیهای فردی گسترش یافته و بشر از حصار قدرتهای مطلق رها گردیده است. حق انتخاب و اختیارِ رد یا قبول دارد. میتواند به «دلخواه» زیست کند. مطلوبهای خود را برگزیند و...
اما با گذشت
چند قرن از تولد این اندیشهها، شرایط به گونهی دیگری رقم خورده است. هر چه از
مبداء مدرنیته فاصله گرفتهایم، «آزادیهای فردی» بیش از پیش تحدید شده و قالبهای
پیدا و پنهان متعددی در جوامع شکل گرفتهاند که «فرد» و «آزادی»هایش را جهت داده و
حق انتخابش را سلب میکنند؛ اختیارش را نیز همچنین.
این
محدودیتها و سلب آزادیها، غالباً نه با قوهی قهریه که در قالبهایی مردمپسند و
جذاب، اعمال میشوند. یعنی «مردم بیآنکه بدانند، حبس میشوند».
ابزار ایجاد این محدودیت «همسانسازی» است. تعبیر خیلی سادهتر برای
«همسانسازی»، همان «یکجور شدن» است. یعنی همه باید یک جور غذا بخورند؛ یک جور
بپوشند؛ یک جور بخوابند؛ یک جور زندگی کنند؛ یک جور هم بیندیشند... و بدین ترتیب
آزادی فردی و حق انتخاب یعنی کشک! در جریان همسانسازی، کسی متوجه نمیشود که دارد
به زندان میرود؛ چون با فرآیندی شیک و تر و تمیز مواجهاند! «حبس همگانی» شاید
تعبیر مناسبی برای «همسانسازی» باشد. و اگر همه با هم به زندان بروند، آزادی که
معنایی نخواهد داشت!
در جریان همسانسازی، انسانها به موجوداتی «یک شکل» و فاقد «خصائص متمایز
فردی» تبدیل میشوند. آزادی فردی و به عبارتی فردگرایی، به «دنبالهرویهای
گلهوار» تبدیل میشود. مجموعهی رفتارها و کنش و واکنشهای عناصر جامعه، به یک
«نظام کارخانهای» شبیه میشود که همه از یک «فیلتر» عبور کردهاند. همه آنکارد شده
و در یک قالببندی متعین دیده میشوند...
بدین ترتیب،
انسان به هیچ وجه از ضرورتهای جمعی یا ساختاری جامعه رها نشده و هر چه بیشتر در
تنگناهای اجباری فرو رفته است.
*
جامعهی
ایرانی نیز که بواسطهی جریان روشنفکریِ غربباورِ تجددمآب، همواره نسخهی ناقصی از
مدرنیته را کپی کرده و در پیچیدگیهای آن گرفتار آمده است، «همسانسازی» را در
ساحتهای مختلف تجربه کرده است. جدیترین تلاش برای همسانسازی را در دورهی رضاخان
شاهدیم که با زور چماق و چکمه، کوشید تا زنان و مردان این سرزمین را به سبک
اروپاییها جامه بپوشاند. او نتوانست حجاب از سر بانوان ایرانی بردارد، اما تلاشش
برای جا انداختن لباس متحدالشکل در مدارس، دانشگاهها و مراکز رسمی، بینتیجه هم
نبود.
سالها بعد از
آن تلاشهای تحکمآمیز، موج جدید همسانسازی در نظام آموزشی ما به راه افتاد که این
بار فقط لباس دانشآموزان را شامل نمیشد و حتی خوراک آنها را نیز وارد برنامه کرد.
همهی دانش
آموزان باید لباسی را که اولیای مدرسه تصویب میکنند [دوست دارند] بپوشند! و
تغذیهای که آنها تشخیص میدهند را بخورند و... منطق هم دارند البته برای این
همسانسازی؛ معتقدند که در اثر یکسانسازی، فقیر و غنی از هم شناخته نمیشوند و این
از شکلگیری عقدههای فردی در دانشرآموزان جلوگیری میکند! به واقع، همسانسازی،
پوششی میشود برای پنهانسازی فقر یک عده. بگذریم از اینکه، سیاست همسانسازی،
غالباً در مدارس غیردولتی دنبال میشود که هزینهی تحصیل دانشآموزانش، حالا دیگر
بیش از یک و نیم میلیون تومان در سال است حداقل!
از چند سال
پیش به این سو، سندرومِ همسانسازی، به مزار شهدا هم سرایت کرد و در سراسر کشور،
نهضتی به راه افتاد که در پوشش «ساماندهی»، اقدام به «یکسانسازی» قبور شهدا کرد.
در بسیاری از شهرها، از جمله تبریز، شهرداری به همراه بنیاد شهید، تخریب
سنگمزارهای قدیمی و حذف ویترینهای خانوادگی مزار شهدا را در دستور کار قرار داد و
علیرغم هشدارها و توصیههای خیرخواهانه، بر این روند اصرار ورزید.
در نتیجهی این اقدام، تمام قبور، به یک شکل و به یک اندازه درآمده و
اصطلاحاً «منظم» شدند. سردار از سرباز بازشناخته نمیشود حالا. خبری از اشعار و دل
نوشتههای مادرانه و خواهرانه در مزار شهدا نیست. وصیتی از شهید را بالای سرش
نمیبینیم که رهگذری بخواند تا شاید به کارش بیاید. اثری از آیه یا حدیثی که
پشتوانهی فکری شهید بوده برای انتخاب مسیر جهاد، وجود ندارد؛ فقط سنگ است و بس.
مزار شهدا، حتی با مزار امواتِ دیگری که در همسایگی شهدا خفتهاند نیز تفاوتی
ندارد. به قول یکی از طرفداران همسانسازی مزار شهدا، حالا مزار شهدای ما هم مانند
قبور کشتههای جنگ در غرب شده که نظم و باز هم نظم، در آنها حرف اول را
میزند!
معلوم نیست چه
اصراری به این همسانسازی وجود دارد؛ شاید بدنبال اجرای «عدالت»اند در این وادی
رحمت! اگر چه این هم با معرفت دینی ما سازگار نیست. عدالت که به معنای «برابری» نیست در اسلام. آن عدالت
که نتیجهاش یکسانسازی است، عدالت مارکسیستی است و نه عدالت
اسلامی!
کاش، مدیران
ما، کمی هم به پشتوانههای نظری اقدامات خود فکر میکردند. اگر اندکی تامل کنند،
میبینند که مقهور تجدد غربی شدهاند و خبر ندارند. بیصدا، مدرنیته را درونی
کردهاند.