به گزارش سرویس وبلاگ صراط ،نویسنده وبلاگ مروارید عفاف نوشته است:
حجاب برای رشد و کرامت زن، "حق" اوست و برای حفظ و رشد دیگران "تکلیف" است
حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن، با هوش فطری و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده ی زور بازوی مرد برنمی آید، و از طرف دیگر نقطه ی ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است. در طبیعت، جنس نر گیرنده و دنبال کننده آفریده شده است.
وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت ونقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور که متوسل به زیور و خود آرایی و تجمل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز شد. دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد.
ویل دورانت میگوید: «حیا امرغریزی نیست بلکه اکتسابی است. زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه ی طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند. ... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بی آنکه بداند حس می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر می دهد.»
مولوی، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان، راجع به تأثیر حریم وحائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز، مثلی لطیف می آورد: آنها را به آب و آتش تشبیه می کند، می گوید مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش، اگر حائل ازمیان آب وآتش برداشته شود آب برآتش غلبه می کند وآن را خاموش می سازد، اما اگر حائل و حاجبی میان آندو برقرار گردد مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند، آن وقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار می دهد، اندک اندک او را گرم می کند و احیاناً جوشش و غلیان در او به وجود می آورد، تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار میسازد. می گوید:
آب غالب شد بر آتش از لهیب ز آتش او جوشد چو باشد در «حجیب»
چونکه دیگی حائل آمد آندو را نـــــیسـت کــرد آن آب را کــردش هوا
مرد بر خلاف آنچه ابتدا تصور می رود، در عمق روح خویش از ابتذال زن و از تسلیم و رایگانی او متنفر است. مرد همیشه عزت و استغناء و بی اعتنایی زن را نسبت به خود ستوده است.
نظامی می گوید:
چه خوش نازی است ناز خوبرویان ز دیده رانده را از دیده جویان
برتراند راسل میگوید:
«از لحاظ هنر مایه ی تأسف است که به آسانی بتوان به زنان دست یافت و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد بدون آنکه غیر ممکن گردد.»
از همه عجیب تر سخنی است که یکی از مجلات زنانه از آلفرد هیچکاک- که به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازی خود درباره ی زنان تجارب فراوان دارد- نقل می کند. او میگوید:
«زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندی که به کار می بردند خود به خود جذاب می نمودند و همین مسأله جاذبه ی نیرومندی به آنها می داد، اما به تدریج با تلاشی که زنان این کشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان می دهند حجاب و پوششی که دیروز بر زن شرقی کشیده شده بود از میان می رود و همراه آن از جاذبه ی او هم کاسته می شود.»
امروز یکی از خلأهایی که در دنیای اروپا و آمریکا وجود دارد خلأ عشق است. در کلمات دانشمندان اروپایی زیاد این نکته به چشم می خورد که اولین قربانی آزادی و بی بند و باری امروز زنان و مردان، عشق و شور احساسات بسیار شدید و عالی است.در جهان امروز هرگز عشق هایی از نوع عشق های شرقی از قبیل عشق های مجنون و لیلی، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمی کند.
این قصه ها بیان کننده ی واقعیاتی است که در اجتماعات شرقی وجود داشته است.
از این داستان ها می توان فهمید که زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسی مرد تا کجا پایه ی خود را بالا برده است و تا چه حد سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است! قطعاً درک زن این حقیقت را در تمایل او به پوشش بدن خود و مخفی کردن خود به صورت یک راز، تأثیر فراوان داشته است.
«مسئله ی حجاب استاد مرتضی مطهری»