به گزارش سرویس وبلاگ صراط ، نویسنده وبلاگ دانشجوی بیدار دهه80 در آخرین به روز رسانی وبلاگش نوشته است:
تشکلهای دانشجویی به اشکال مختلفی با احزاب سیاسی و سایر نهادهای اجتماعی بیرون از دانشگاه ارتباط دارند. این ارتباط در برخی از آنها بسیار ضعیف (در حد صفر) و در برخی دیگر بسیار مستحکم می باشد.
آنچه در این نوشتار می آید، نگاهی مختصر است به پدیده وابستگی تشکلهای دانشجویی که معمولا به شکل منفی به آن نگریسته می شود.
در ابتدا باید وابستگی را تعریف نمود. وابستگی (به همان معنای واقعی کلمه که دارای بار منفی می باشد) عبارت است از وجود یک قدرت تصمیم گیر و یا دست بالاتر در خارج از فضای یک تشکل دانشجویی که توانایی تحمیل اراده خود را به آن تشکل دانشجویی دارا می باشد. پس اقداماتی نظیر شرکت اعضای یک تشکل در جلسات فلان حزب یا حمایت یک تشکل از نامزدهای انتخاباتی نمی تواند مصداق وابستگی باشد.
در مورد بسیج دانشجویی قبلا مطالبی گفته شده است و دیگر نیازی به تکرار مکررات نیست. نیز در مورد سایر تشکلهای اسلامی که به بیرون از تشکل وابسته نیستند، بحثی نمی کنم. اما در مورد تشکلهای وابسته به نظر می رسد نمی توان یک نسخه کلی برای همه زمانها و مکانها پیچید و باید متناسب با شرایط هر تشکل وابسته برای قطع وابستگی آن برنامه ریزی کرد.
نسخه زیر در مورد آن تشکل خاصی است که من به پیشنهاد دوستان درباره اش این مطلب را می نویسم. ولی خواندنش به درد سایر فعالین دانشجویی هم می خورد.
شکی وجود ندارد که اعضای رده پایین این تشکل افرادی صاف و صادق هستند که با انگیزه های خالصانه ای پا به عرصه فعالیتهای تشکیلاتی گذاشته اند. مشکلات همیشه از آنجا بروز می یابد که عده ای از بزرگان تشکیلات، به دلیل ضعف بینش سیاسی، کمبود تقوا یا هر دلیل دیگری، افسار تشکل را به دست غیر می سپارند و با توجه به تاثیری که این افراد روی اعضای فرعی و جدیدالورود تشکل دارند، آنها نیز تابع خواهند شد و به همان سمت و سو میل می کنند. حتی اگر مشکل را از اساسنامه بدانیم، باید گفت که اساسنامه زبان ندارد و این مفسر اساسنامه است که برداشت شخصی خود را از اساسنامه اعمال می کند. (این پاراگراف را متناسب با اعتقاد منتقدین تشکل نوشته ام وگرنه خودم به این صورت به آن معتقد نیستم.)
به نظر می رسد بهترین راه برای اصلاح یک تشکل و قطع وابستگی آن، افزایش سطح آگاهی اعضای آن تشکل می باشد. کافیست دور چند عضو وابسته تشکل را خط کشیده و با سایر اعضای تشکل به گفتگو نشسته و درباره تشکل روشنگری کرد. این بحثها یا به نتیجه مطلوب می رسد و یا نمیرسد. اگر رسید که فبها، اگر به ثمر نرسید، باز چیزی از دست نرفته است. چرا که بیش از 90% برنامه هایی که همین تشکل به اصطلاح وابسته برگزار می کند همان چیزیست که ما قرار است انجام دهیم. از اینگونه برنامه ها می توان به سخنرانی ها و نمایشگاههای مرتبط با بیداری اسلامی، مناظره ها و گفتگوهایی برای دمیدن در تنور انتخابات و... اشاره کرد. از سوی دیگر، به دلیل عدم وجود نیروهای زبده و فعال به تعداد کافی، به راحتی می توان درون تشکل و دفاتر دانشکده ای آن بسیاری از اندیشه ها و برنامه های خود را پیاده کرد. لذا به نظر میرسد مشکلاتی که در ازای عدم انشعاب از تشکل حاصل می شود، بسیار کمتر از آثار سوئی است که در اثر انشعاب ایجاد می شود. این امر به ویژه با گذشت دو سه سال از آغاز فعالیت تشکل و فارغ التحصیلی هیئت موسس، نمود بیشتری می یابد.