به گزارش صراط روزنامه رسالت، به بررسی احتمالات مختلف درباره آینده سیاسی احمدی نژاد بعد از دوران ریاست جمهوری پرداخته است. در این سرمقاله که با عنوان "سرنوشت احمدی نژاد پس از ریاست جمهوری چه خواهد شد؟" منتشر شده، می خوانیم:
سرنوشت رؤساي جمهور پس از پايان دوره هميشه براي احزاب رقيب، خودي و همچنين توده مردم جالب بوده است؛ عرف نظامهاي سياسي در جهان متفاوت است ولي در بعضي از کشورها، رئيس جمهور به نوشتن خاطرات و فروش امتياز آن ميپردازد، بعضيها به ابراز نظر در موضوعات مختلف به مصاحبه با رسانهها پرداخته و از اين بابت کسب درآمد کرده و ارتزاق ميکنند، بعضي به کارهاي عامالمنفعه پرداخته، ميکوشند نام نيک از خود بجاي گذارند، گروهي در کنار ديپلماسي رسمي کشور، راه ميانه ولي درنهايت به سود کشور خود ميگشايند، بعضي به احزابي که از آن برخاستهاند؛ برگشته، تعدادي هم در سايه نشسته ميکوشند، با کنترل از راه دور، عوامل و بازيگران سياسي را در مسير خواست خود اداره کنند، البته هستند کساني که در مشاغل ديگري مشغول بهکار ميشوند و به تعريف خاطره دوران رياست جمهوري به ديگران ميپردازند.
امّا در کشور ما سرنوشت رؤساي جمهور چه شد؟ رئيس جمهور نخستين، بنيصدر، در خارج از کشور در نقش اپوزيسيون، سايت و نشريه اداره ميکند و ميکوشد در تحليلها اثبات کند که هم در گذشته و هم در زمان حال بيش از ديگران ميفهميده است، رئيس جمهور دوم با شهادت خويش نام نيکي از دوران نخستوزيري و رياست جمهوري کوتاه خود در خاطرهها گذاشت.
رئيس جمهور سوم، در مقام رهبري از تجربيات اجرايي و سياسي ژرف خويش در سطحي عالي بهره ميگيرد، رئيس جمهور چهارم، هاشمي رفسنجاني، در مجمعتشخيص مصلحت رياست کرده و در خبرگان نيز چندي در جايگاه رياست عمل کرد، هرچند اکنون اساساً در مجمع تشخيص فعال است و هر از چندگاهي بخشي از خاطرات خود را منتشر ميکند، اما سعي دارد در سياست روز نيز فعال بوده و از حاشيه، متن را اداره کند.
رئيس جمهور پنجم، خاتمي، از سياست کناره نگرفته ولي ميکوشد جايگاه خويش را در بين هواداران اصلاحات ارتقاء بخشد هرچند رقباي نامجو و جسوري چون عبداله نوري، رهبري او بر اصلاحات را به چالش و گاه به سخره گرفتهاند.
امّا سرنوشت احمدينژاد پس از پايان دو دوره رياست وي چه خواهد بود؟ او اخيراً گفته است به دانشگاه برميگردد. البته اين سخن چندان جدي انگاشته نشد، امّا چه گزينههايي در برابر احمدينژاد قرار دارد؟
1. بازگشت به دانشگاه در مقام استادي:
احمدينژاد همواره از عنوان «استادي دانشگاه» به مثابه جايگاه خيزش خود بهسوي مقامات اجرايي نام برده و بدان افتخار کرده است، که البته جاي فخر هم دارد؛ امّا بازگشت احمدينژادي که «بيش فعالي» هيچگاه او را آرام نگذاشته، به دانشگاه آن هم براي تدريس يا راهنمايي رسالهها از نظر بسياري بعيد است.
البته ميتوان پذيرفت، دانشگاه آخرين سنگر احمدنژاد در عقبنشينيهاي محتمل خواهد بود ولي «گزينه اختياري» و اولويت برگزيده نخواهد بود. بهعبارتي اوعنوان معلمي دانشگاه را نيز حفظ خواهد نمود، امّا در حالت طبيعي محيط آرام دانشگاه براي احمدينژاد پر جنبش، محيطي طبيعي نبوده با خصائل او همخوان نيست.
2. حضور در مجمع تشخيص مصلحت:
عضويت ساده احمدي نژاد در مجمع تشخيص آنهم در محيطي که هاشمي رفسنجاني بر آن رياست کند، ديدني خواهد بود. پذيرش اينکه احمدينژاد بر حسب خصلتهاي خود و ديدگاهي که نسبت به رئيس فعلي مجمع دارد، بهعنوان عضو عادي در مجمع تشخيص زيردست هاشمي رفسنجاني آرام بنشيند، دشوار است.
بيگمان اکنون که در مقام رياست جمهوري و با قيد و بندهاي طبيعي آن در مجمع گهگاهي حضور دارد، کشاکشها به سوژه مطبوعات تبديل ميشود، حال اگر احمدينژاد کنترل قوهمجريه را از دست دهد، نه رعايتهاي هاشمي باقي خواهد ماند و نه احمدينژاد حوصله زيردستنشيني دارد. لذا گمان ميرود تصور اينکه احمدينژاد آرام و سر بزير شاهد رياست رقيب خود بر مجمع تشخيص و کنايههاي او باشد، يا وهم است يا نشانه ابطال قاعده جمع نقيضين و يا علامت استحاله هويتي و تغيير روحيه احمدينژاد!
3. خاطرهنگاري:
گوشهنشيني احمدينژاد و نگارش خاطره تصوري بعيد است، زيرا احمدينژاد بخش اعظمخاطرههاي خود را بجاي نگاشتن، فرياد زده است؛ آنچه که مانده احتمالاً همان پروندههايي از بازيگران سياسي است که گشايش آنها را در مناظرهها همواره وعده داده است، اين پروندهگشايي هم اگر صحت داشته باشد، سريعاً او را مجدداً از گوشه عزلت به ميانه ميدان سياست پرتاب خواهد کرد.
4. همراهي ديپلماتيک دولت آينده بهعنوان مسير دوم:
واقعيت آن است که احمدينژاد خصلت ايفاي نقش حاشيهاي را ندارد، بهويژه آنکه نگاه ديپلماتيک احمدينژاد درحالحاضر هم تفاوتهايي معنادار با سياستهاي رسمي دارد. به مصاديق آن اشاره نميکنم که سخت واضح است. ايفاي اين نقش هرچند بسيار از لحاظ عقلاني براي کشور مفيد خواهد بود ولي دشوار بتوان رداي آن را بر تن احمدينژاد پوشاند.
5. ايفاي نقش اپوزيسيون:
هرچند احمدينژاد از لحاظ روانشناختي روحيهاي مهاجم دارد ولي ريشههاي عقيدتي او و نيز خاستگاه احمدينژاد، سخت اجازه مي دهد که او در مقام اپوزيسيون قرار گيرد. البته احمدينژاد بهعنوان کسيکه داراي ديدگاههاي خاص خود است، با هر دولت آينده اختلاف نگرش خواهد داشت. امّا تبديل به اپوزيسيونشدن، هرچند تاريخ انقلاب اسلامي نشان داده براي هيچکسي منتفي نيست ولي با توجه به نوع نگاه احمدينژاد براي او فرصتي پديد نياورده و از لحاظ اعتقادات او ونيز شرايط فضاي سياسي احتمال آن زياد نيست.
6. رهبري يک حزب اصولگراي منتقد:
احمدينژاد ظرف دو دوره رياست جمهوري جدا از يک سابقه اجرايي، براي خود مجموعهاي از خطوط و مرزبنديهاي سياسي و نيز با کمک آقاي مشايي، چارچوبهايي از يک گفتمان خاص پديد آورده است، احمدينژاد با اصلاحطلبان، خط هاشمي، و نيز طيف گستردهاي از اصولگرايان مرزبندي کرده و در موضوعات داخلي و خارجي و حتي عقيدتي براي خود و هوادارانش نوعي از شبه گفتمان پديد آورده است.
شايد طبيعيترين کار برحسب خصلتهاي روحي احمدينژاد، راهاندازي يک حزب سياسي با عضويت هواداران و همکارانش بهمنظور پيشبرد ديدگاههاي سياسي- اعتقادي است.
عليرغم مخالفتهاي اوليه احمدينژاد با احزاب، نگارنده شاهد توان و تجربه حزبي احمدينژاد بوده است و عضويت در شوراي مرکزي دو حزب، جمعيت ايثارگران و جامعه اسلامي مهندسين، نشانه اين تجربه و توان است. فارغ از موفقيت يا عدم موفقيت حزب احمدينژاد در آينده سياسي ايران، بيگمان اين حزب تأثيرات خود را خواهد داشت.
در پايان ذکر اين نکته ضروري است که رويکرد سياسي هيچکس در عرصه سياست به تنهايي توسط خود او تعريف نميگردد؛ بلکه مجموعه تعاملات و نيز نيروهاي وارد در پايان نوعي «خروجي» خواهد داشت که رفتار افراد را رقم خواهد زد، رفتاري که گاه با خواسته و تمايل قلبي او در تعارض محض ميباشد.