به گزارش صراط نیوز، بعد از پایان پخش مجموعه محبوب «پایتخت۷» و ثبت رکوردهای ویژه این سریال در جذب مخاطب، سیروس مقدم در نخستین اظهارنظر رسمی درباره این مجموعه در گفتوگویی مشروح با عطیه موذن در خبرگزاری مهر، ضمن بیان برخی ناگفتهها درباره این سریال، به برخی حواشی واکنش نشان داد.
بخشهایی از اظهارنظرهای مهم این کارگردان را در ادامه میخوانید:
– به نظرم اصلاً وارد این فضای زرد و سطحی (درباره دستمزد عوامل) نشویم. به نظرم مجسمه این بچهها را باید طلا بگیرند و در تئاتر شهر و دانشکدههای هنری بگذارند. کسانی که این حرفها را میزنند به کشورهای دیگر بروند تا ببینند به هنرمندانشان چطور احترام میگذارند.ما به تاجیکستان رفتیم و مقبرهای که برای هنرمندانشان ساخته بودند به گونهای بود که گویی در بهشت قدم میگذارید؛ اینقدر ارج و قرب قائل میشوند. محسن ۲ سال است که درگیر این پروژه است و هرچه گرفته باشد، کم گرفته است. باید ما هم قدر بهترینها را بدانیم و ارج بگذاریم.
– در طول این چهار سال شاید ارتباط ما با مدیران فرهنگی قطع شده بود ولی هرگز ارتباط با مردم قطع نشده بود. اگر مسافرت میرفتیم در ایران و خارج از ایران، یا در تاکسی و … همواره سوال مردم این بود که چرا «پایتخت» پخش نمیشود؟ نمیدانستند مشکلات چیست. آنها دلتنگی هایشان را میگفتند.
اینکه عادت داشتهاند با «پایتخت» سال خود را تحویل کنند. ما هم در جمع خود و تیم تولید که با هم در ارتباط بودیم این موضوع را مطرح کردیم که مردم این سریال را از ما طلب دارند و مطالبه میکنند. این احساس را درک میکردم که مخاطبان همچنان منتظر هستند اما باید اعتراف کنم که حتی خودم هم تصور نمیکردم این انتظار تا این حد شدید باشد.
– یک باره «پایتخت» شد «اسمشو نبر» و فصل ۶ را پخش نمیکردند، تا فصل ۵ روی آنتن میرفت و بعد به گونهای برخورد میشد که انگار یک تیمی فصل ۶ را یواشکی روی آنتن برده است. ضوابط تلویزیون را میدانید که تا فریم آخر باید هماهنگ جلو ببرید. در آن شرایط، بسیاری از ما ترجیح دادیم به فعالیتهای شخصیمان بازگردیم.
آقای تنابنده و دیگر همکاران به پروژههای دیگری مشغول شدند و اتفاقاً پروژههای خوب کار کردند، نقشهای خوب و جایزههای خوب گرفتند. اینگونه نبود که آدمهای بیکاری باشند و فقط بخواهند با این سریال آنتن را پر کنند نه. ارزشهایی برایشان مهم بود! طبیعی است که بعد از این دلسردی طولانی تا اتصال دوباره برقرار شود و مدیرانی بر سر کار بیایند که به درک و شناختی برسند که به اصطلاح «در یک مسجد را برای یک بدنماز نمی بندند» کمی طول کشید.
– من چند جای دیگر هم گفتهام و الان هم میگویم که «پایتخت» متکی به ذهن و شعور محسن تنابنده است. یعنی ابتدا جرقه زده میشود، ذهن او به یک ایده میرسد و این ذهن پرورانده میشود.
سپس او ابزاری نیاز دارد برای اینکه اینها به مرحله اجرا برسد و کار من از جایی شروع میشود که ذهن محسن را تبدیل کنم به تکنیکی که قرار است در صحنه اجرا شود. ایده اش به بهترین شکل پیاده شود و در بهترین زوایا بتوانیم برداشت کنیم، بهترین لنز و بهترین زاویه انتخاب شود.
به همین دلیل، یک کار با تعامل اما کاملاً متکی بر احترام و اعتماد متقابل به همدیگر بود. به جرات میتوانم، بگویم که بین ذهنیت تنابنده به عنوان خالق و من به عنوان کسی که این مخلوق را شکل میدهم، تعارض یا ناهمخوانی وجود ندارد. در مورد همه اینها تفاهم کامل وجود دارد.
– سکانس خرس در «پایتخت» به گونهای گرفته شد که همه سکانسهای حیوانات در تمام دنیا گرفته میشوند. فیلم «از گوربرگشته» را نگاه کنید، یا دیگر فیلمهای این چنینی مدل و فرمول مشخصی دارند و ما هم از تجاربی استفاده کردیم که در تمام دنیا استفاده شده است. چیزی مندرآوردی وجود نداشت. طبیعی است که یک حیوان رفتار خودش را دارد، عادات و آداب خودش را دارد.
هیچ وقت حیوان، به خصوص حیوانی مثل خرس، اینگونه نیست که آموزش پذیر باشد. کار خودش را میکند، گرسنه میشود غذا را با سبک خودش میخورد، نه با سبک دیگری. به همین دلیل، ما از تجربهای که در تمام دنیا شده بود، استفاده کردیم.
یعنی ماکتی ساختیم که ابعادش از این اتوبوسی که داریم اندکی بزرگتر بود تا جای دوربینهای متعدد داشته باشیم و بتوانیم در واقع خرسی را که میچرخد در این کمپ دنبال کنیم. یک بار ما این سازه را در شیرگاه ساختیم و قرار بود خرس را بیاوریم آنجا و فیلمبرداری کنیم اما به این نتیجه رسیدیم که این کار را نکنیم.
بهتر است به جای اینکه خرس بیاید پیش ما، ما برویم مهمان خرس شویم چون جانور ممکن است که تغییر دما اذیتش کند و آسیب ببیند. ۱۰ ساعت در ماشین برود و بیاید و این باعث شود آسیب روحی ببیند. نور زیاد ممکن است ناگهان عصبیاش کند و همه این موارد باعث شد ما به اصفهان و مکانی که خرس مورد نظر آنجا بود برویم.
عین این سازه در اصفهان دوباره توسط پیمان قانع ساخته شد و خرس با عزت و احترام از جایی که زندگی میکرد، توسط مسئولان شهرداری آن مکان و محیط زیست، وارد دکور ما شد و ما با ۱۲ تا دوربین هر کاری که خرس انجام داد ضبط کردیم. کاری کردیم که خودش برای خودش حرکت کند. مثلاً نقطهای را که میخواستیم سر کودک یعنی سالار را بود کند ظرف عسل گذاشتیم.
آنچه که در تصویر دیده میشود که نزدیک بچه شده است در واقع عسل را بو میکند. یا برایش ماهی قرار دادیم. فکر میکنم دو تا سه ساعت آنجا بود و بعد هم خوابید و کار تمام شد.
– یادم است که وقتی میخواستیم سکانس (بگومگوی نقی و بهتاش) را بگیریم، تنابنده بازیگران را جمع کرد و یک جمله را به آنها گفت که «بچهها، این سکانس سکانس بهرام افشاری است. همه باید در جهت بهتاش بازی کنید. هیچکس دیگری وجود ندارد. همه بگذاریم که بهتاش این سکانس را بترکاند چون او اولین بار است که میخواهد داد دل هم نسلانش را بگوید».
طبیعتاً این حرف هم حرف درستی بود و من هم در میزانسن و جایگاه دوربینها سعی کردم این جمله تنابنده را رعایت کنم. یعنی نشان دهیم جای دوربینها کجاست. بنابراین تنابنده روی این سکانس خیلی حساس بود و واقعاً بچهها همکاری کردند. در واقع همان چیزی که صحبت شده بود، اتفاق افتاد. به همین دلیل است که همه خوب هستند. حتی رحمتی که در ۲ پلان بیشتر نیست، اما حالی که به او دست میدهد، همه درست است.
ما به شوخی به محسن میگفتیم که خوب خودت را به مظلومیت زدی، ولی واقعاً مظلومیت نقی را شاید اولین بار در این سکانس دیدیم. ویدئوهایی بعد از این سکانس در فضای مجازی پخش شده بود که الهام غفوری به من نشان داد و برایم جالب بود. سکانسهایی را که نقی در فصلهای قبل در حال کار و … بوده است در فلاش بک های سریال پیدا کرده بودند و با این سکانس ترکیب کرده بودند.
در این سکانس وقتی نقی حرف میزند، به او حق میدهیم و به محض اینکه بهتاش دهانش را باز میکند، به او حق میدهیم. این یعنی اینکه سکانس درست است. به اعتقاد من این سکانس تله بازیگری همه است. مظلومیت نقی و حق گویی بهتاش و عصیان هما و اعتراض فهیمه … همه را میبینیم.
– حضور گراز موقعیت دراماتیک خاصی نداشت، فقط آن لحظهای که به نقی میزد و او هوا میرفت این موقعیت ایجاد شد اما خرس بار دراماتیکی زیادی داشت. بالای سر بازیگران رفت و این خیلی کار سختی بود. پیشبینی صاحبش خیلی درست بود که هر نقطهای که لازم است مکث کند، عسل بگذاریم. برای گراز بیشتر میخواستیم یک شروع داشته باشیم و تمام تجربه صحنه گراز را در صحنه خرس کامل کردیم.