به گزارش صراط نیوز به نقل از تسنیم، مناقشه قرهباغ برای بیش از سه دهه، زخمی ناسور بر پیکر جغرافیای سیاسی قفقاز جنوبی بود که نهتنها سرنوشت دو ملت آذربایجان و ارمنستان، بلکه آینده کل منطقه را به گروگان گرفته بود. ریشههای آن به ناسیونالیسم قومی، شوونیسم و نژادپرستی در دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بازمیگردد؛ خلائی که در پی تضعیف مرکز امپراتوری ایجاد شد.
رویاروییهایی که از سال 1988 آغاز شد، در سال 1994 با یک آتشبس شکننده ظاهراً پایان یافت، اما نتیجه آن برای آذربایجان، از دست دادن نهتنها قرهباغ، بلکه هفت منطقه پیرامونی آن یعنی حدود 20 درصد از خاک به رسمیت شناختهشده بینالمللیاش بود.
طرف ارمنی با دستیابی به برتری نظامی، تلاش کرد وضعیت موجود غیرقانونی را حفظ کند. گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) در تمام این سالها نه به عنوان یک نهاد میانجی مؤثر، بلکه بیشتر به یک «تئاتر پروتکلی» تبدیل شد.
در طول این دوره، آذربایجان به بازسازی ارتش خود پرداخت، اقتصادش را تقویت کرد، نیروهای مسلح خود را مدرنیزه کرد و سرانجام در سال 2020، با جنگ 44 روزه، سرزمین به رسمیت شناختهشده بینالمللیاش را احیا کرد.
جمهوری آذربایجان امروز علاوه بر پیشبرد بازسازی در مناطق آزاد شده، با چالشی بزرگتر و عمیقتر روبروست: بستن دائمی این مناقشه از منظر حقوقی، دیپلماتیک و نهادی.
در حالی که تمامیت ارضی آذربایجان توسط جامعه بینالمللی شامل اتحادیه اروپا، آمریکا، چین و حتی روسیه به رسمیت شناخته شده، اما برای نهایی کردن آن در سطح حقوق بینالملل، یک سند حقوقی یعنی پیمان صلح وجود ندارد. در چنین حالتی، مناقشه به طور رسمی باز باقی میماند.
این وضعیت شبیه به حفظ برتری در بازی شطرنج بدون اعلام کیشومات نهایی است؛ به عنوان ابزار فشار باقی میماند، اما پایان حقوقی ندارد.
بدون پیمان صلح، آذربایجان و ارمنستان قادر به تحقق کامل بسیاری از پروژههای استراتژیک خود نیستند.
در چنین بستری، پیمان صلح نهتنها یک سند ایدئولوژیک یا دیپلماتیک، بلکه یک ضرورت حیاتی در چهار حوزه زیر است:
1. امنیت: پیمان صلح میتواند سپری در برابر لفاظیهای تجدیدنظرطلبانه باشد. این سند مبنای حقوقی برای تعیین و علامتگذاری مرزها ایجاد کرده و زمینه ثباتی را فراهم میکند که میتواند به تنشهای مشاهده شده در تاووش و لاچین پایان دهد. همزمان، این سند نقش نوعی بیمه را ایفا میکند که مانع از آن میشود که کشورهای ثالث مانند روسیه به حضور نظامی خود مشروعیت ببخشند.
2. اقتصاد: تنها در شرایط ثبات و صلح است که پروژههای زیربنایی واقعی میتوانند محقق شوند. ایجاد شبکه حملونقل، توسعه بخشهای کشاورزی، گردشگری و صنعتی، جذب سرمایهگذاریهای بینالمللی، همه اینها تنها در شرایط ثبات حقوقی و سیاسی ممکن است. هیچ سرمایهگذاری حاضر نیست در مناطقی که فردای آن نامشخص است، ثبات شکننده است و خطر نقض آتشبس بالاست، سرمایهگذاری کند.
3. ثبات منطقهای: پتانسیل قفقاز جنوبی برای تبدیل شدن به پلی میان اروپا و آسیای مرکزی واقعی است. اما این پتانسیل تنها در صورتی محقق میشود که صلح و همگرایی پایدار در منطقه حاکم باشد.
4. وجهه بینالمللی: امضای پیمان صلح میتواند به نقطه عطفی در روایت موفقیت دیپلماتیک آذربایجان و ارمنستان تبدیل شود. این امر به معرفی این کشورها به عنوان بازیگران سازنده، بالغ و مسئولیتپذیر کمک میکند. در دورانی که جهان شاهد افزایش درگیریها، جنگها و بحرانهاست، آذربایجان و ارمنستان میتواند الگویی موفق از صلح ارائه دهد، تجربهای که نادر و ارزشمند است.
در نتیجه، پیمان صلح یک ضرورت تاریخی، یک واقعیت ژئوپلیتیکی و یک انتخاب استراتژیک برای آذربایجان و ارمنستان است. این سند نهتنها به معنای پایان دادن به روابط گذشته دو کشور، بلکه به معنای شکلدهی به نظم آینده منطقه است. آذربایجان و ارمنستان گامهای خود را برداشتهاند. اکنون زمان، اراده و شجاعت لازم است تا این فرآیند با نهایی شدن در چارچوب حقوقی، به سرانجام برسد.
بازیگران منطقهای و بینالمللی؛ چه کسی به نفع صلح بازی میکند؟
ایران: از ابتدا درک میکند که پیمان صلح، به خصوص اگر مرزها در چارچوب حاکمیت رسمی ارمنستان و آذربایجان باقی بمانند، نهتنها با منافعش در تضاد نیست بلکه به نفع توسعه سیاسی و اقتصادی ایران با کشورهای قفقاز جنوبی است.
ترکیه: متحد اصلی استراتژیک آذربایجان است، اما برای آنکارا پیش از آزادسازی کامل قرهباغ، کریدور زنگهزور به عنوان حلقهای اتصالدهنده میان ترکیه و جهان تُرک اولویت اصلی بود. اما با آزادسازی کامل قرهباغ، موضوع کریدور بدون نظارت زنگهزور از دستور کار ارمنستان خارج شده است. چون ارمنستان در مقابل دریافت کریدور بدون نظارت لاچین حاضر بود که کریدور زنگهزور را به آذربایجان بدهد. در واقع آزادسازی کامل قرهباغ به ضرر ترکیه تمام شد.
روسیه: بازی دوگانهای را دنبال میکند. از یک سو، از عادیسازی روابط بر اساس بیانیههای سهجانبه حمایت میکند، از سوی دیگر، علاقهمند به حفظ وضعیت «ضامن» و «صلحبان» است تا اهرم فشار خود بر ایروان و باکو را حفظ کند. امضای پیمان صلح بدون میانجیگری روسیه به نفع کرملین نیست، زیرا به معنای از دست دادن ابزارهای نفوذش است.
اتحادیه اروپا و آمریکا: در بیانیهها طرفدار صلح هستند، اما در عمل برای نفوذ رقابت میکنند. بروکسل فعالانه در روند صلح درگیر بوده، اما نقش آن اغلب با جانبداری از یک طرف همراه بوده است. با این حال، غرب میداند که بدون صلح در قفقاز جنوبی، کریدور انرژی پایدار از خزر به اروپا ممکن نیست.
چین: ناظری خاموش اما دقیق است. از تمامیت ارضی دولتها حمایت میکند، از طریق فرمت C+C5 فعالیت میکند و علاقهمند است که قفقاز جنوبی به منبع جدیدی از درگیری در مسیر جاده ابریشم تبدیل نشود. پکن از هر فرمتی که ثبات و پیشبینیپذیری را تضمین کند، حمایت خواهد کرد.