روزنامه آفرینش در سرمقاله امروز خود با عنوان«لزوم بازنگری در نحوه اجرای احکام قضایی»به قلم حمیدرضا عسگری آورده است:
روند اعدام مجرمان درملاعام و گرداندن آنها در کوچه خیابان چند سالی است
که به رویه ای مرسوم از سوی نهادهای اجراکننده احکام تبدیل شده است. در
چندی پیش نیز شاهد اعدام چند مجرم در یکی از محله های جنوب شرق تهران بودیم
که شخصاً در این مراسم برای تهیه گزارشی حضور داشتم.
نکاتی درمورد نحوه
اجرای احکام صادره از سوی اجرا کنندگان مد نظرمان بود که ترجیح دادیم چند
روزی از این واقعه بگذرد تا عرایضمان دستخوش منفی نگری و سیاه نمایی، نسبت
به احکام و نحوه عملکرد خالصانه نهادهای مسئول تلقی نگردد. اصولا هرمجرمی
محکوم است نسبت به جرمی که مرتکب شده، جزای آن را بکشد.
قطعاً تخصیص مجازات
ها برای متهمان به نوعی هشدار و تذکری عبرت آمیز برای جامعه نیز تلقی می
گردد و به قولی آخر و عاقبت عبوراز خط قرمزهای قانون را برای عامه مردم
مجسم می کند تا بازدارندگی قانون در میان مردم نهادینه شود.
اما باید بررسی کرد، این اقدام که ما متهمین را برای اجرای حکم در میان مردم می آوریم و از چند روز قبل تبلیغات گسترده در مورد آن انجام 1می دهیم، تاچه حد برای جامعه بازدارندگی به همراه خواهد داشت؟ اصلاً این اقدام باعث عبرت گرفتن خود متهم و دست کشیدن وی از اعمال غیرقانونی می شود یا خیر؟ ویا این اقدام باعث سازندگی روانی جامعه می گردد یا تخریب آن را به همراه دارد؟
درمورد اعدام های اخیر باتوجه به مشاهدات شخصی، دیده می شد که تمامی
افراد و گروه هایی که اکثراً در قالب اکیپ های دوستانه و جوان حضورداشتند،
این مراسم را به چشم یک نمایش جذاب و هیجان انگیز تلقی و با پیامک و تلفن
دیگر دوستان را از این حادثه مطلع می کردند.
نکته بسیارمهم اینکه به هیچ
عنوان ترس یا دلهره ای از رفتار و گفتار این افراد برداشت نمی شد(تاکید می
کنیم که هدف از اجرای احکام در ملاعام صرفاً جهت عبرت عمومی می باشد!).
توقع می رفت صحنه اعدام، فضایی ملتهب و استرس زا را برای جمعیت حاضر به
وجود آورد، اما چنین چیزی در این مراسم دیده نشد و حتی درحین اجرای مراسم
برخی افراد تلاش فراوانی داشتند تا بتوانند از فاصله نزدیک تری با تلفن
همراه خود از این حادثه فیلم بگیرند!.
قضاوتی دراین مورد نمی کنیم، اما ازقرار معلوم دیدن چنین حوادثی با این سطح از خشونت امری عادی برای مردم تلقی می گردید و کسی به چشم عبرت به این اعدام ها نگاه نمی کرد.
یا درمورد گرداندن ارازل و اوباش در محله های سکونت آنها نیز به نظر نمی
رسد تاثیر متقابلی برای عبرت گیری متهم و دیگر نظاره کنندگان دراین مراسم
باشد.
باید خود را جای متهم جوانی گذاشت که "کلاه بوقی به سرش کرده و آفتابه ای به گردنش" در میان کسبه و همسایگان می چرخانند و اتهامات وی را در بلندگو اعلام می کنند، آیا این اقدام باعث نادم شدن ما از ارتکاب جرم می گردد و یا عقده های انتقام را در ما جری تر خواهد کرد!؟ (این سطور درحمایت از مجرمین و مخدوش کردن اتهامات آنها نیست، بلکه نفس کار را مورد کاوش قرار داده ایم.)
در مقابل این اقدام تا چه اندازه برای جامعه عبرت آموز خواهد بود؟ غیر از این است که تکرار این نحوه اجرای احکام، قبح بازدارندگی قانون را خواهد ریخت و امری عادی برای مردم تبدیل می شود. که شده!.
اما باید دید این نحوه اجرای احکام تا چه حد بر روحیات و روان جامعه
تاثیر خواهد گذاشت . گفته شد که درجریان اعدام های اخیربسیاری از جوانان
برای تفریح و گذران اوقات خوش با دوستان دراین مراسم حاضر شده بودند.
هیچ
انسان سالمی حتی با دیدن کشته شدن یک حیوان احساس شادی نمی کند، یا حداقل
برای مدتی درخود فرو می رود چه برسد به کشته شدن و دست و پازدن یک انسان!.
بدون تعارف باید اقرار کرد که جامعه ما به لحاظ روانی دچار بیماری های
فراوانی است و از این دست اقدامات نیز بر وخامت آن می افزاید.
متاسفانه خشونت به دلایل مختلف منجمله مشکلات خانوادگی و طلاق، فقر و بیکاری در جامعه ما گسترده شده و در کوچکترین برخورد های اجتماعی خود را بروز می دهد. قطعاً مردم جامعه پیش زمینه هایی از خشونت را در وجود خود دارند که از دیدن چنین صحنه های خشونت آلودی احساس هیجان و تفریح به آنها دست می دهد!
درآخر؛ اینکه گسترش خشونت معضلی اجتماعی در جامعه ما می باشد، باید از سوی جامعه شناسان و نهادهای اجتماعی پیگیری شود. اما لازم است از سوی نهادهای تصمیم گیرنده قضایی، نگرش و بررسی عمیق در این زمینه صورت گیرد و میزان تاثیر گذاری اجرای احکام در ملاعام، برای جامعه مشخص شود. نکند تمام زحماتی که در کشف جرائم و دستگیری مجرمین صورت می گیرد تا بازدارندگی قانون را به جامعه القا کند، با اقداماتی این چنینی بی فایده گردد.