سياه و سفيدهاي حوادثنگاري
دكتر مجيد صفارينيا، روانشناس اجتماعي: افراد هيجانطلب به دنبال شنيدن اخبار غيرعادي هستند و ترغيب ميشوند قبل از اخبار ديگر نگاهي به صفحه حوادث بيندازند.
دكتر فاطمه بيانفر، روانشناس تربيتي: برخي از افراد دچار الگوي عدم اعتماد و سوءظن فراگير نسبت به ديگران هستند بهطوري كه انگيزههاي ديگران را به عنوان انگيزههاي بدخواهانه تفسير ميكنند .
بسياري از روشنفكران و انديشمندان اجتماعي، عصر حاضر را عصر ارتباطات و هدايت از راه دور ميدانند. هدايت و ارشاد انسانها در عصر حاضر از طريق ارتباطات يك طرفه به وسيله رسانههاي گروهي صورت ميگيرد. كارشناسان اجتماعي معتقدند كه رسانههاي جمعي داراي چنان قدرتي هستند كه به سادگي ميتوانند بر عقايد، فرهنگ و رفتار انسانها تأثير بگذارند و با فرهنگسازي و القاي عقايد مثبت، از انحراف اجتماعي و بزهكاري در جامعه بكاهند.
نتيجه بررسي علل بزهكاري و رفتارهاي مجرمانه گوياي اين نكته است كه عوامل اجتماعي و رواني منشأ بزهكاري در جامعه است. اين دو عامل كه هيچ گاه از يكديگر جدا نيستند و فرد را تحت تأثير ميگذارد، باعث پيدايش عمل مجرمانه ميشود. از اين رو اين سؤال مطرح ميشود كه آيا طرح حوادث و نتايج اعمال مجرمانه ميتواند تمايلات مجرمانه و رفتارهاي ضداجتماعي را تعديل كند و مقاومت فرد را در برابر وسوسههاي مجرمانه بالا ببرد يا خير؟
به عبارت ديگر حوادثنگاري ميتواند سدي در برابر عوامل اجتماعي و رواني بزهكاري باشد يا خير؟
دكتر مجيد صفارينيا، روانشناس اجتماعي در اين خصوص ميگويد: به طور كلي انسانها به دنبال موضوعات هيجانانگيز هستند و روزنامههايي كه به حوادث ميپردازند از استقبال بيشتري برخوردارند. معمولاً افراد هيجانطلب به دنبال شنيدن اخبار غيرعادي هستند و ترغيب ميشوند قبل از اخبار ديگر نگاهي به صفحه حوادث بيندازند.
اگر صفحه حوادث بار آگاهسازي داشته باشد، بويژه اگر درج حوادثي كه مرتبط با بيماران رواني و مبتلايان به مواد مخدر و افيوني جنبه هشداردهي و عبرتآموزي داشته باشند ميتواند تأثيرات مثبتي در جلوگيري از ارتكاب اعمال مجرمانه در جامعه داشته باشد. افراد با عبرتآموزي ميتوانند در نوع رفتارهايشان در خانواده تجديدنظر كنند.
در عين حال نگارش اين اخبار همراه تحليلهاي كارشناسي قوي و ريشهدار ميتواند نهادها و سازمانهاي برنامهريز، سياستگذار و قانونگذار را كمك كند تا با تدوين برنامههاي دقيقتر و عملي از بروز ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي بكاهد.
وي در ادامه ميگويد: از آنجايي كه منابع آماري دقيق و سهلالوصول كمتر در اختيار نهادهاي قضايي وجود دارد، طرح اين اخبار كمك بزرگي در مبحث ارائه آمار و اطلاعات است.
از ديگر فرصتهايي كه اخبار مربوط به حوادث در اختيار اقشار جامعه قرار ميدهد، تأمين نياز هيجانطلبي در برخي افراد جامعه است. درج اخبار حوادث به عنوان غذاي روح قشر هيجانطلب جامعه از ديگر جنبههاي مثبت حوادثنگاري است.
دكتر صفارينيا با اين ديدگاه ميگويد: هر پديدهاي در جامعه علاوه بر فرصتها، تهديدهايي را نيز به دنبال دارد. اگر پرداختن به حوادث با مهارت و در مسير درست صورت نگيرد به سادگي ميتواند در افراد جامعه احساس ناامني ايجاد كند. جامعه كنوني ما جامعه ناامني نيست اما احساس امنيت كامل نيز برقرار نشده، زيرا استانداردهاي سلامت اجتماعي در جامعه كم است و از آنجايي كه ممكن است ميزان ادراك امنيت در جامعه كم باشد، بزرگنمايي حوادث افراد را از نظر رواني دچار ناامني ميكند، اين موضوع به عنوان عامل منفي به سادگي ميزان ناامني را افزايش ميدهد و هنگامي كه فرد دچار احساس ناامني است، اتفاقات را ناامنتر ميداند و رفتارهاي جامعهپذير كمتر خواهد شد.»
اما دكتر فاطمه بيانفر، روانشناس تربيتي با ديدگاهي ديگر چنين ميگويد: برخي افراد جامعه ما دچار الگوي عدم اعتماد و سوءظن فراگير نسبت به ديگران هستند بهطوري كه انگيزههاي ديگران را به عنوان انگيزههاي بدخواهانه تفسير ميكنند. اين دسته از انسانها تصور ميكنند سايرين ميخواهند آنها را فريب داده و يا به آنها آسيب بزنند و به دنبال شواهد و دلايلي براي بدگمانيهاي خود ميگردند. پخش اخبار مربوط به حوادث موجب ميشود اين افراد تصور كنند مفروضات ذهني آنها صحيح است.
وي در ادامه ميگويد: بسياري از افرادي كه دچار اختلال شخصيت پارانويايي هستند، حوادث و اخبار جرايد از جمله روزنامهها و مجلات را به عنوان شواهدي براي صحت ذهنيات منفي خود ذكر ميكنند.
اين افراد براي اعتماد كردن و صميمي شدن با ديگران تمايلي نشان نميدهند و اشتباه غيرعمدي يك فرد را به عنوان پوشش عمدي براي كلاهبرداري تفسير ميكنند. دستهاي نيز هميشه منتظر وقوع حوادث يا رويدادهاي ناگوار در زندگي هستند و پخش اين اخبار به افكار بدبينانه آنها دامن زده و ميزان اضطراب و استرس آنها را بشدت افزايش ميدهد.
دكتر بيانفر در كنار اين صحبتها به نكته مثبت حوادثنگاري اشاره كرد و گفت: اين اخبار، براي افرادي كه خيلي خوشبين هستند و درجه گوش به زنگي در آنها پائين است به عنوان علائم هشداردهنده ميتواند مفيد واقع شود.»
در چنين شرايطي اين موضوع به ذهن ميرسد كه اگر مردم از حوادثي كه در سطح جامعه اتفاق ميافتد، مطلع نشوند، ميزان اعتماد آنها به يكديگر و در نتيجه شرايط خوشبيني در جامعه افزايش خواهد يافت. اما آيا اين خوشبيني براي آنها مفيد خواهد بود يا زمينهساز بروز حوادث تكراري در جامعه خواهد شد. هيچ پديدهاي خود به خود به وجود نخواهد آمد. رفتار انسانها زمينهساز بروز حوادث و رفتارهاي مجرمانه است. اعتماد بيش از حد يك كارخانهدار به راحتي زمينه يك آدمربايي را فراهم ميكند! يا دوستيهاي خياباني شايد زمينهساز اسيدپاشي يا سوءاستفادههاي غيراخلاقي شود!
يک حوادثنگار در اين زمينه ميگويد: متأسفانه حوادثنگاري در بين برخي از قشرهاي تحصيلكرده كه نام و نشانهاي زيادي نيز در رشته تخصصي خود دارند، به سياهنمايي تعبير ميشود، در حالي كه با گذري در بطن جامعه و دوري از فضاي مطالب صرفاً تئوري و پشت ميزي ميتوان وجود يك نياز براي انعكاس ناهنجاريهاي اجتماعي را حس كرد.
صفحه حوادث معجوني از ناهنجاريهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي و سياسي است كه باعث وقوع جرم در سطح جامعه ميشود و اگر از كنار آنها بيتفاوت گذر كنيم، ميتوان گفت به اقشار جامعه و خانوادهها ظلم كردهايم.
در صفحات حوادث برخلاف تصوراتي كه برخي به اصطلاح روشنفكران دارند نهتنها هيچ سياهنمايي به تصوير كشيده نميشود بلكه با پالايش اخبار حوادثي اين گزارشها انتشار مييابد.
وي افزود: اين كه در برابر حوادث يك جامعه سكوت را بپذيريم تأثيرات مخرب زيادي دارد چراكه اطلاعرساني در ايران و همهجاي جهان تنها در قالب روزنامهها و رسانهها نيست و مردم با اطلاعرساني دهان به دهاني به مثل معروف يك كلاغ، 40 كلاغ ميپردازند و شايعهپردازي در جامعه به اندازهاي زياد ميشود كه نهتنها امنيت اجتماعي را به خطر مياندازد بلكه به امنيت اعتقادي و مذهبي نيز لطمه ميزند.
اين حوادثنگار ميگويد: در حوادثنگاري هميشه سعي ميشود مسائلي كه خطرساز بوده و جامعه نياز به هشدار دارد، برجستهتر نمود پيدا كند، به طوري كه گاهي به پروندههايي بر ميخوريم كه بسيار تلخ هستند و ميدانيم دل هر خوانندهاي را جريحهدار ميكند اما نميتوانيم آن را نديده بگيريم، چرا كه بيشتر مواقع تأثير آن داخل خانوادهها مثبتتر از تأثير منفي آن در روحياتشان است به طور مثال قتل يك كودك به دست پدر شيشهاياش بسيار تلخ است و به قول بعضي از روانشناسان احساس امنيت حتي داخل چارديواري خانه را زير سؤال ميبرد. اما اين يك واقعيت است و اگر اطرافيان آن مرد شيشهاي هشيار بودند و ميدانستند شايد روزي دست به كار خطرناكي بزند در برخورد با وي طوري رفتار ميكردند كه مانع وقوع چنين حادثه تلخي شود و اين همان وظيفه برنامهريزي شده در حوادثنگاري است.
وي افزود: مخالفان حوادثنگاري هميشه نيمه خالي ليوان را ميبينند در حالي كه اگر با انتخاب جامعه آماري مناسب به تحقيقات علمي و نظرسنجيهاي منطقي دست بزنند خواهند ديد كه در دادسراها، دادگاههاي خانواده و مقرهاي پليس واقعيتهاي جامعه چگونه است و اگر در صفحات حوادث نيمنگاهي به اين ناهنجاريها نشود نهتنها جرايم كاهش نمييابد بلكه خانوادهها در برابر خطرات احتمالي واكسينه نميشوند. اين حوادثنگار گفت: در علم پزشكي حتي از زهرمار كه كشنده است براي توليد پادزهر استفاده ميشود يا واكسنها برگرفته از همان ويروسها و ميكروبها است كه با تزريق در بدن بيمار او را واكسينه ميكند.
حوادثنگاري نيز چنين وجهي دارد. ما ناهنجاريها را به نمايش ميگذاريم تا اقشار مختلف جامعه بدانند كارهاي بسيار سادهاي كه آنها انجام ميدهند ميتواند فاجعهآميز باشد. به طور مثال خيلي از پدرها يا مادرها از روي عصبانيت شايد تنبيه نهچندان سختي براي بچههايشان در نظر بگيرند و ديده شده در يك هلدادن ساده بچهاي ميميرد. اگر خانوادهها با خواندن چنين مطالبي در صفحات حوادث آگاه شوند در اوج عصبانيت حتماً خودشان را مديريت خواهند كرد.
وي افزود: اين تنها بخشي از تأثيرات مثبت حوادثنگاري است وقتي به جرايمي مانند انواع مختلف سرقت پرداخته ميشود اقشار جامعه هشيار ميشوند و با رعايت اصول ايمني مناسب سعي خواهند كرد در دام دزدان نيفتند و جالب اينكه برخيها اعتقاد دارند مجرمان با مطالعه روزنامه شيوه و شگرد سرقتها و جرايم را ياد ميگيرند در حالي كه بررسيهاي كارشناسانه نشان ميدهد بيش از 95 درصد مجرمين خطرناك اهل مطالعه نيستند و شيوه و شگردها را از قديميترها ياد گرفتهاند.
با توجه به مطالب عنوان شده از طرف كارشناسان اين سؤال در ذهن خواننده نقش ميبندد كه پرداختن به اخبار حوادث خارجي مفيدتر است يا اخبار حوادث داخلي؟
دكتر صفارينيا در اين رابطه ميگويد: ممكن است پرداختن به اخبار خارجي براي مخاطبان جلب توجه نكند زيرا هنگامي كه ما حس هويت اجتماعي و ملي داريم اخبار كشورمان برايمان مهمتر است. نگرش ما نسبت به كشور خودمان و اخبار و اطلاعات داخلي است و كمتر به اتفاقات كشورهاي ديگر اهميت ميدهيم و نگرش خاصي درمورد آنها نداريم.
در بيشتر مواقع گوش به زنگي در مورد مردم كشور خودمان است و ممكن است انتظار ذهني ما اين باشد كه در آن كشورها ممكن است هر اتفاقي بيفتد ولي در كشور ما نبايد اتفاق بيفتد و به نظر ميرسد روزنامهاي كه به حوادث خارجي ميپردازد ممكن است كمتر فروش كرده و از آن استقبالي صورت گيرد.
خانم دكتر بيانفر در اين مورد اعتقاد دارد كه خبرهاي داخلي و خارجي به تنهايي ميتوانند جنبههاي مثبت و منفي داشته باشند و بهتر است مخلوطي از حوادث داخلي و خارجي منتشر شود. اگر صرفاً به حوادث داخلي پرداخته شود ممكن است برخي از افراد تصور كنند حوادث فقط در كشور ما رخ ميدهد و كشور ما ناامن است و مردم ساير كشورها كاملاً در امنيت هستند و هيچ مشكلي ندارند. صرف پرداختن به حوادث در ساير كشورها هم ممكن است ديد بدبينانه ايجاد كند مبني بر اينكه كشور خود ما هيچ مشكلي ندارد و يا اينكه جنبههاي مثبت ساير كشورها ناديده گرفته شده است. بنابراين بهتر است اخبار حوادث داخلي و خارجي توأماً منتشر شود.
حوادثنگار ديگري نيز ميگويد: «پرداختن به حوادث خارجي بسيار مهم است چرا كه مردم ايران ميبينند در كشورهاي به ظاهر متمدن و ثروتمند چه از هم گسيختگيهايي وجود دارد و تفاوت جرايم در ايران و كشورهاي ديگر چيست؟!»
وي افزود: «اگر آمار جرايم داخلي و خارجي با نمونههايي انتشار يابد مشخص ميشود كه ايران يكي از امنترين كشورهاي دنيا است و برعكس تصورات كشورهايي مانند امريكا پر از جرم و جنايتهاي فجيع است و همين مقايسه نزد خوانندگان باعث حس امنيت بيشتر ميشود.»
.......................................................................
قهرمان سابق كشتي خود را تسليم كرد
روز نهم تير ماه امسال مردي با مركز فوريتهاي پليسي 110 استان كرمانشاه تماس گرفت و از درگيري مسلحانه ميان دو جوان در ارتفاعات سراب نجوران بيستون و كشته شدن يكي از آنها خبرداد.
دقايقي بعد از وقوع اين حادثه، ماموران انتظامي با حضور در محل فوق متوجه شدند جواني به نام سجاد براثر اصابت گلوله سلاح شكاري فوت كرده و عامل جنايت نيز همراه برادرش متواري شده است.
به اين ترتيب، جسد مرد جوان به پزشكي قانوني منتقل شد و شاهدان حادثه براي تحقيقات به پليس آگاهي انتقال يافتند.
شاهدان از روز جنايت گفتند
شاهدان به پليس گفتند، همراه دوستشان سجاد براي تفريح به ارتفاعات آمده بودند، كه در اين محل كشتيگير سابق تيم ملي را همراه برادرش، در حال شنا در محلي كه چند خانواده در آنجا حضور داشتند، مشاهده كردند.
در ادامه معلوم شد، سجاد با ديدن اين صحنه به جوان كشتيگير و برادرش تذكر داده و از آنها ميخواهد از شنا در آن محل خودداري كنند تا باعث ايجاد مزاحمت براي خانوادهها نشوند.
در اين موقع آنها با يكديگر مشاجره كرده و با شدتگرفتن درگيري، ابتدا سجاد براي ترساندن مرد كشتيگير و برادرش تيراندازي ميكند تا آنها را از محل دور كند اما قهرمان سابق كشتي كه بشدت عصباني بوده با برداشتن سلاح شكاري از خودروي ال 90 خود به سمت سجاد شليك كرده و باعث مرگ او ميشود.
اين در حالي بود كه تحقيقات نشان ميداد، جوان كشتيگير پيش از اين با مقتول اختلاف و درگيري داشته است.
با دستور قضايي شيرزادي، بازپرس شعبه دوم دادسراي عمومي و انقلاب كرمانشاه، كارآگاهان جنايي تحقيقات ويژهاي را براي دستگيري عامل جنايت و برادرش كه از محل حادثه فرار كرده بودند، آغاز كردند.
تسليم شدن دو برادر
در حالي كه جستجوي ويژه پليس براي دستگيري كشتيگير سابق تيم ملي و برادرش ادامه داشت، دو متهم فراري كه همه راههاي فرار را بسته ميديدند، روز 31 تيرماه امسال با حضور در اداره پليس آگاهي شهرستان هرسين خود را تسليم پليس كردند.
جوان كشتيگير در بازجويي مقدماتي ادعا كرد در جريان درگيري با سجاد ـ مقتول ـ فرد ديگري به او شليك كرده و وي را كشته است.
بنا بر اين گزارش، متهم به قتل و برادرش با قرار قانوني در بازداشت به سر ميبرند. تحقيقات تكميلي براي رازگشايي از اين جنايت ادامه دارد.
.......................................................................
سرقت ميلياردي از صندوق امانات بانك
رسيدگي به اين پرونده شهريور 88 در پي شكايت يك زن تهراني مبني بر سرقت طلا و جواهراتش از صندوق امانات يكي از بانكها در شمال تهران در دستور كار پليس آگاهي تهران قرار گرفت.
شاكي گفت: مدتي پيش براي اطمينان خاطر و جلوگيري از سرقت اموالم، تصميم گرفتم با اجاره صندوق امانات يكي از بانكها در شمال تهران، اسناد ملكي، سكه و طلا و جواهرات خانوادگيام را آنجا نگهداري كنم.
شاكي با اشاره به نحوه سرقت اموالش گفت: چند روز پيش از دزديده شدن اموالم، تعدادي از طلاهايم را از صندوقم برداشتم و دو روز بعد از آن، هنگام گذاشتن بخشي از طلاهايم در صندوق امانت پس از باز كردن در صندوق متوجه سرقت 60 عدد سكه طلا و صندوقچه طلا و جواهراتم به ارزش 800 ميليون تومان شدم.
وي اضافه كرد: بشدت شوكه شده بودم و باور نميكردم اموالم به سرقت رفته است.
با صداي فريادهاي من، يكي از كارمنداني كه مسوول واحد صندوق امانات بانك بود، سراسيمه به من نزديك شد و وقتي ماجرا را براي او بازگو كردم، ادعا كرد حتما اموال را به مكان ديگري انتقال داده و فراموش كردهايد.
در پي اين شكايت، پروندهاي تشكيل و تحقيق در اين باره آغاز شد. در مرحله بعدي، با توجه به اين كه شاكي از كارمند صندوق امانات شكايت كرده بود، زن كارمند بازداشت شد.اين زن در بازجويي پليسي ادعا كرد از سرقت اموال شاكي خبر ندارد.
در حالي كه تحقيق از اين زن ادامه داشت، دو مرد ديگر نيز كه داراي صندوق امانات در همان بانك بودند، با حضور در مركز پليس، شكايتهاي مشابهي را ارائه كردند.
دو سرقت مشابه ديگر از صندوق امانات بانك
يكي از شاكيان كه پزشك بود، درباره نحوه سرقت اموالش گفت: وقتي براي بررسي اموالم به واحد صندوق امانات بانك رفته بودم، متوجه شدم 200 عدد سكه و مقاديري يورو و دلارهايم دزديده شده است.
اين در حالي بود كه كليد را فقط من داشتم و يدك آن در اختيار بانك بود.در ادامه تحقيق معلوم شد، پول و طلاي ميليوني شاكي ديگر نيز از صندوق امانات به طرز مرموزي سرقت شده است.
ماموران با اطلاعات بهدست آمده از شاكيان متوجه شدند، هر سه شاكي در صندوق امانات يك بانك، اموال خود را نگهداري ميكردند و سرقتها در روزهاي متفاوت اتفاق افتاده است.زني كه كارمند بانك بود در بازجويي مجدد ادعا كرد از سرقت اموال دو شاكي ديگر نيز بيخبر است.
دستگيري يک مظنون
به اين ترتيب براي اين زن به اتهام خيانت در امانت قرار قانوني صادر شد، اما تحقيقات پليس براي دستگيري سارق صندوقهاي امانات بانك ادامه داشت تا اين كه تابستان سال گذشته ماموران اطلاع يافتند يك مرد بخشي از اموال دزديده شده را در بازار فروخته است.
به اين ترتيب با مشخص شدن هويت اين مرد، او تحت تعقيب پليس قرار گرفت و در يكي از محلههاي مركزي شهر شناسايي و دستگير شد.
متهم اضافه کرد: به دليل آن که مرتب در محل نگهداري صندوق امانات رفت و آمد ميکردم در فرصتي که بهدست آوردم اموال مالباختگان را سرقت و اقدام به فروش طلاهاي امانتي کردم.
بنا بر اين گزارش، در پي اظهارات متهم براي او قرار قانوني صادر شد. با پايان يافتن تحقيقات پليسي، پرونده با صدور كيفرخواست براي مرد سارق و كارمند واحد صندوق امانات بانك دولتي به شعبه 1044 مجتمع قضايي قدوسي تهران ارسال شد. قرار است متهمان بزودي محاكمه شوند.
پايان مرگبار سوءظن به همسر
مرد جوان که به خاطر سوءظن همسر خود را به قتل رسانده بود، با تائيد حکم مجازاتش در يک قدمي چوبه دار قرار گرفت.
در اين پرونده عبدالخالق متهم است با ضربههاي کارد صادق را به قتل رسانده است.
رسيدگي به اين پرونده از 12 مرداد سال 85 در دستور کار تيم جنايي پاکدشت قرار گرفت.
ماموران پس از حضور در محل جنايت دريافتند، صادق در مسير خانه از سوي فردي ناشناس با ضربه کارد به قتل رسيده است.
دوستان مقتول در جريان تحقيقات گفتند، چندي قبل فردي به نام عبدالخالق مدعي شده بود که به خاطر اينکه صادق با همسرش ارتباط پنهاني دارد قصد کشتن او را دارد.
با کشف اين سرنخ دستگيري عبدالخالق در دستور کار پليس قرار گرفت و ماموران او را در ميدان نبوت دستگير کردند. عبدالخالق در ابتدا منکر قتل شد اما در ادامه لب به اعتراف گشود و به کشتن دوستش اقرار کرد.
متهم در ادامه در دادگاه کيفري استان تهران محاکمه شد و درباره انگيزه اش گفت: تصورمي کردم مقتول با همسرم ارتباط پنهاني دارد به همين خاطر نقشه قتل او را طراحي و اجرا کردم.قضات شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران پس از محاکمه عبدالخالق را به قصاص محکوم کردند که حکم مجازات در شعبه 15 ديوان عالي کشور تائيد شد.
.......................................................................
حکم اعدام متهم متجاوز به عنف معروف به عقرب سياه در شعبه 14 ديوان عالي کشور تأييد شد.
«عقرب سياه» نام رايج فردي است که سال 1387 و پس از تلاش براي ربودن يک زن، توسط پليس در جنوب تهران دستگير شد و اواخر سال 1389 به اتهام آزار و اذيت و سرقت اموال 30 زن و دختر جوان در دادگاههاي ايران محاکمه شد.
او در محاکمه اول به اعدام محکوم شد و در محاکمه دوم تبرئه گرديد. تبرئه او باعث ايجاد بحثهاي اعتراضآميز در ميان رسانههاي اجتماعي شد و قربانيان هم نسبت به نقض حکم اعدام توسط ديوانعالي کشور، اعتراض کردند.
اين مسئله حتي باعث اعتراض رئيس قوه قضائيه به حکم شد. وي در سومين محاکمه در بهمن 1390 به اعدام محکوم شد و سرانجام 19 ارديبهشت ماه امسال حکم اعدام به ديوان عالي کشور ارسال شد.
حدود سه سال پيش در اطراف رباط کريم شايعاتي مبتني بر بازگشت خفاش شب به گوش ميرسيد که ترس را در جان هر خانم رهگذري که قصد سوار شدن بر ماشين کرايهاي را داشت ميانداخت.
گزارشهاي متعدد به پليس بالغ بر 30 مورد در خصوص زورگيري و تجاوز به عنف وجود داشت و پليس آگاهي با حاد شدن موضوع با تمام امکانات به دنبال اين جنايتکار بود. در يکي از روزها، پليس گشت شاهد درگيري خانمي با راننده ماشين پرايد شده و وارد عمل ميشود و با دستگيري راننده، متوجه ميشوند که جنايتکاري که ماه هاست به دنبال او هستند، در چنگال قانون گرفتار گرديدهاست.
اين فرد که از آن پس، «عقرب سياه» نام گرفت، در مراحل اوليه بازجويي و بازپرسي به ربودن و آزار و اذيت بيش از سي زن و دختر اعتراف ميکند.
يکي از شاکيان ضمن توضيح ربايش به بهانه مسافرکشي ميگويد:«...نميدانم چقدر زمان گذشته بود زيرا ساعتم را از دستم باز کرده بود اما به محض آنکه به هوش آمدم ديدم روي تپهاي به صورت درازکش رها شدهام و عقرب سياه در حال زدن ضربه با سنگ به گيجگاهم است. بدنم هيچ گونه احساسي نداشت تنها گريه ميکردم از اينکه چرا لباسي بر تن ندارم حتي نميتوانستم خودم را تکان بدهم. نميتوانستم فرياد بزنم.
از او پرسيدم چرا اين کار را ميکند و مدعي شد من صورت وي را ديدهام و بايد بميرم تا او شناسايي نشود. نه فقط سنگ نبود بدنم بي حس بود اما متوجه شدم که با يک پيچگوشتي دارد بدنم را سوراخ ميکند. تمام بدنم غرق در خون شده بود. سرم داد و هوار کرد و از من خواست تا روش کشتنم را انتخاب کنم.
گفت يا بايد مرا زنده زنده دفن کند يا اينکه من را زير چرخهاي خودروي پرايدش له کند. به او گفتم من طاقت زجر کشيدن ندارم مرا خفه کن اما از تو يک درخواست دارم. به او گفتم داخل کيفم يک قرآن است و عکس پسرم. تورو خدا قرآن را به من بده و اجازه بده با عکس پسرم وداع کنم اما او قرآن را به صورت من کوباند و عکس پسرم را هم پاره کرد و در قبري که براي من کنده بود ريخت. عقرب سياه دستان مرا از پشت بسته بود مانند متهماني که از پشت سر به آنها دستبند زده ميشود. پاهايم را با شال و روسري سرم بسته بود و اجازه هيچ گونه تکان خوردني را به من نميداد.
بعد روي سينهام نشست و شروع کرد به فشار دادن گلوي من و مرا خفه کرد. باورتان نميشود اما بالاي سر جنازه خودم ايستاده بودم و داشتم ميديدم که گلويم را دارد فشار ميدهد اما هيچ کاري از دستم بر نميآمد.»
حکم اعدام توسط ديوان عالي کشور تاييد شد
قضات شعبه 14 ديوان عالي کشور بعد از بررسي پرونده و مشورت، حکم صادره از شعبه 79 دادگاه کيفري استان تهران مبني بر اعدام عقرب سياه را تأييد کردند.
قاضي عمراني، رئيس اداره دفتر ديوان عالي کشور اطلاعيهاي را در اين زمينه به اين شرح منتشر کرد:
بسمه تعالي؛ دادنامه صادره از شعبه 79 دادگاه کيفري استان تهران عليه آقاي «ص.م» معروف به «عقرب سياه» که مرتکب چندين فقره عمل شنيع زناي به عنف و اکراه نسبت به شکات گرديده، در ديوان عالي کشور رسيدگي و با توجه به انطباق رأي صادره با موازين شرعي و قانوني، تأييد و ابرام گرديد. همچنين پرونده جهت اجراي تشريفات قانوني به مراجع ذيربط ارسال شد. اين پرونده به خاطر اهميت آن و همچنين نحوه رفت و برگشت آن بين دادگاه کيفري و ديوان عالي کشور اهميت زيادي پيدا کرد و به نوعي بسياري از مردم ضمن پيگيري اين پرونده، خواهان محاکمه «عقرب سياه» شدند.
.......................................................................
راز «افسانه» اي چمدان مرگ
راز افسانهاي چمدان مرگ كه در آن 3 خواهر به اجراي توطئه مرگ مرد مزاحمي دست زده بودند در منطقه صفر مرزي فاش شد. عامل اصلي اين قتل كه «افسانه» نام دارد در حال فرار از خاك ايران بود كه در دام پليس زاهدان افتاد.
ساعت 11 صبح 30 تيرماه سال جاري پيدا شدن جسد مردي جوان كه به طرز ماهرانهاي داخل چمداني جاسازي شده بود در يكي از خرابههاي شهر زاهدان به پليس گزارش شد.
دقايقي بعد تيمي از مأموران تجسس براي رازگشايي معماي چمدان خود را به خرابه رساندند.
بررسيهاي ميداني مأموران نشان داد مرد جوان در جنايتي خاموش خفه شده است و عاملان جنايت براي اجراي توطئه خود ابتدا دست، پاها و دهان مرد ناشناس را با چسب 5سانتي بستهاند. با توجه به آثار سوختگي روي جسد مشخص شد عاملان قتل قصد داشتند جسد را پس از اين كه داخل چمدان گذاشتهاند بسوزانند و سرنخي از خود برجاي نگذارند كه تنها قست رويي چمدان كه با نفت به آتش كشيده شده بود از بين رفته ولي به جسد هيچ آسيبي نرسيده بود.
ماجراي جنايت چمدان به بازپرس كشيك قتل دادسرا گزارش شد و تيمي از اداره قتل پليس آگاهي زاهدان براي رسيدگي به جنايت هولناك مرد جوان وارد عمل شدند. كارآگاهان جنايي در ابتدا براي رديابي قاتلان دست به تحقيقات محلي زدند و مردي كه شاهد انتقال چمدان بزرگ به داخل خرابه بود را تحت بازجويي قرار دادند، اين مرد به پليس گفت: ساعت4 صبح متوجه رفتارهاي عجيب 3 زن شدم، آنان يك چمدان بزرگ را به زور به داخل خرابه آوردند و پس از چند دقيقه از آنجا خارج شدند.
با توجه به اين كه اوراق شناسايي از جسد مرد جوان به دست نيامده بود، كارآگاهان براي شناسايي وي، پروندههاي افراد گمشده را تحت تجسس قرار دادند و موفق شدند در كمتر از چند ساعت مشخصات جسد دست و پا بسته به نام احمد 30 ساله را به دست آورند. تجسسها نشان داد «احمد» پيش از مرگ به خانه زني جوان به نام «افسانه» رفته بود و پس از آن هيچكس اطلاعي از سرنوشت وي نداشته است.
بدين ترتيب كارآگاهان خانه افسانه را تحت رديابي قرار دادند و متوجه شدند وي به طرز مرموزي خانهاش را ترك كرده و فراري است.
تجسسهاي ويژه پليس نشان داد كه «افسانه» 2 خواهر جوان دارد و آنان نيز به صورت مرموزي خانههايشان را ترك كردهاند و با توجه به ادعاهاي شاهد شب جنايت فرضيه سناريوي مرگ «احمد» از سوي اين 3 خواهر پيش روي تيم تحقيق قرار گرفت.
كارآگاهان در اين شاخه با تحقيقات ويژه موفق شدند خواهران افسانه را كه قصد فرار از ايران را داشتند، در خانه برادرشان دستگير كنند. «راحله» و «زهرا» كه فكر نميكردند پليس آنان را به اين زودي دستگير كند خيلي زود اعتراف كردند و پرده از راز معماي چمدان مرگ برداشتند. بدين ترتيب دستگيري قاتل اصلي در دستور ويژه پليس قرار گرفت و وي نيز كه قصد فرار از ايران را داشت در نزديكي مرز دستگير شد. افسانه خواست خود را بيگناه نشان بدهد اما شنيد خواهرش جزئيات قتل «احمد» را فاش كرده است.
افسانه كه گريه ميكرد به كارآگاهان گفت: شوهرم به خاطر شغلي كه دارد مدام در شهرهاي مختلف كار ميكند و من بيشتر مواقع تنها هستم، 2 سال پيش به صورت اتفاقي با «احمد» آشنا شدم و رابطهمان بسيار نزديك شد و وي در غياب شوهرم به خانهام ميآمد، مدتي كه گذشت عذاب وجدان گرفتم و مرتب خودم را سرزنش ميكردم.
هر بار كه ميخواستم به شيوهاي از دستش خلاص شوم، «احمد» تهديد ميكرد كه اگر تن به خواستههايش ندهم آبرويم را خواهد برد، نميدانستم چطور از شر وي راحت شوم، بنابراين ماجرا را با خواهرانم در ميان گذاشتم و نقشه قتل احمد را طراحي كرديم.
وي در ادامه افزود: شب جنايت احمد را به خانهام دعوت كردم. در حالي كه خواهرانم در اتاق ديگري پنهان شده بودند، داخل شربت پرتقال وي چند قرص خوابآور ريختم ولي بيهوش نشد و سردرد گرفته بود.
براي اينكه بتوانم نقشهام را اجرا كنم يك قرص ترامادول به وي دادم و «احمد» خوابش برد، سپس با همدستي خواهرانم دست و پا و دهان وي را با چسب 5سانتي بستيم. فكر ميكرديم وي كشته شده ولي اين مرد شيطانصفت زنده بود، بنابراين به آشپزخانه رفتم و كيسه نايلون آوردم و روي سر احمد كشيدم و خفهاش كردم، ساعت 3 صبح شده بود و ميخواستيم جسد را از خانه بيرون ببريم، ابتدا جسد «احمد» را داخل يك چمدان بزرگ جاسازي كرديم و آن را به يكي از خرابههاي شهر برديم، براي اينكه كسي نتواند وي را شناسايي كند روي چمدان نفت ريختيم و آن را به آتش كشيديم، سپس به خانه برگشتيم و وسايلمان را جمع كرديم تا چند ماهي از ايران خارج شويم تا آبها از آسياب بيفتد.
سرهنگ كارآگاه محسن عطار رئيس پليس آگاهي زاهدان در اين خصوص گفت: پس از كشف جسد اين مرد رسيدگي ويژه به اين پرونده در دستور تيم جنايي قرار گرفت و كارآگاهان با استفاده از تجربيات خود و به دست آوردن سرنخهاي كوچك موفق شدند در كمترين زمان اين 3 خواهر را دستگير كنند. وي در ادامه افزود: اين 3 خواهر تبهكار در بازجوييها انگيزه خود را مسائل ناموسي و تهديدهاي احمد عنوان كردند و اظهار داشتند نقشه قتل را چند روز پيش از دعوت مرد جوان به خانه طراحي كرده بودند.
.......................................................................
جوانی 22 ساله كه تیرماه سال قبل دختری همسن و سال خود را قربانی اسیدپاشی كرده بود، از سوی بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران مجرم شناخته شد.
ساعت 20 شامگاه چهارشنبه اول تیرماه سال 90، دختری 21 ساله به نام «المیرا» وقتی در خانهشان حوالی جمالزاده ایستاده بود از سوی موتورسواری آشنا مورد اسیدپاشی قرار گرفت و به شدت از ناحیه سر، صورت، دست چپ و كمر دچار سوختگی شد.
با اعلام این حادثه به قاضی شاهنگیان بازپرس وقت شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت و صدور دستورات ابتدایی، ماموران کلانتری 129 جامی به محل حادثه اعزام شدند تا تحقیقات میدانی خود را پیرامون این جنایت آغاز كنند.
تجسسهای اولیه نشان داد كه عامل اسیدپاشی، جوانی به نام بشیر بوده كه پس از ارتكاب جنایت، متواری شده است. ادامه تحقیقات پلیسی در این زمینه در دستور كار اكیپی از ماموران اداره 16 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت كه بررسی كارآگاهان نشان داد جوان اسیدپاش خواستگار المیرا بوده و دست به انتقامجویی زده است.
پس از بهبود نسبی المیرا تحقیق از وی آغاز شد كه این دختر نگونبخت درباره سرگذشت خود گفت: پس از اینکه دیپلم گرفتم با وجود علاقه به ادامه تحصیل تصمیم گرفتم کار سادهای برای خود دست و پا کنم.
به همین خاطر در یک فروشگاه پوشاک مشغول به كار شدم. در آنجا پسری کار میکرد که دایی صاحب فروشگاه بود. او بشیر نام داشت و به مرور متوجه رفتارهای مهربانانه او شدم. میدانستم تحصیلاتش زیر دیپلم است اما شخصیت فریبندهای داشت و بعد از اینكه چندین بار به من ابراز علاقه كرد، قبول كردم كه با او رابطه دوستی برقرار کنم.
وی ادامه داد: مدتی که گذشت شنیدم بشیر شرطبندی کرده بوده كه ظرف مدت کمتر از یک هفته با من دوست شود. از فهمیدن این موضوع خیلی ناراحت شدم. خیلی زود چهره واقعی این پسر را شناختم. خیلی دروغ میگفت. میدانستم پدر و مادرش زنده نیستند و او با هفت خواهر و برادر زندگی میکند اما هیچ کدام دلیلی نمیشد به وی علاقهای نداشته باشم جز دروغگویی و بدبینیاش.
المیرا افزود: بشیر هر روز سختگیرتر و خشنتر میشد. شکاک بودنش به اندازهای زیاد بود که کار و زندگی برایم سخت شده بود تا اینکه خواستم مرا رها كند. او شخصیت خوبی نداشت. حتی با صاحبکارم دعوا کرد و از فروشگاه اخراج شد و از آن به بعد با موتور کار میکرد.
وی گفت: مزاحمتهای بشیر وقتی شروع شد كه فهمید دیگر نمیخواهم با او رفتاری عاطفی داشته باشم. حتی با پدر و مادرم برای خواستگاری حرف زد که آنها هم به خاطر مخالفت من، نپذیرفتند.
این قربانی اسیدپاشی با بیان اینكه کاش تهدیدهای بشیر را جدی میگرفتم، اظهار كرد: مدتی بود که پیامک میداد و تهدید میکرد كه تو را خواهم کشت. آخرین بار در یك SMS نوشت که جلوی آینه بروم و برای آخرین بار صورت سالم خودم را ببینم.
اصلا تصور نمیکردم میخواهد اسیدپاشی کند. المیرا با تشریح روز حادثه گفت: ساعت شش و نیم عصر از کلاس زبان بیرون آمدم. متوجه شدم كه بشیر تعقیبم میكند. سرعتم را بیشتر كردم. مرتب میگفت نترس با تو کاری ندارم. تا اینکه جلوی خانهمان ایستادم و زنگ زدم. همان لحظه مایعی قرمز رنگ روی من پاشید و احساس سوزش کردم.
صورت و بدنم میسوخت و تا به خودم بیایم دیدم بشیر نیست. تحقیقات برای شناسایی مخفیگاه خواستگار انتقامجو ادامه داشت تا اینكه كارآگاهان با توجه به اظهارات ضد و نقیض اعضای خانواده بشیر، مطمئن شدند كه آنها میدانند فرزندشان كجا مخفی شده است.
سرانجام یكی از اعضای این خانواده اعتراف كرد كه بشیر توسط برادر و خواهرزادهاش در منزل خواهرش در هشتگرد مخفی شده است. پس از افشای این موضوع، ماموران سراغ جوان فراری رفتند و او را بازداشت كردند. بشیر در بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت چون قصد داشته با المیرا ازدواج كند و در این امر خود را ناكام دیده، دست به این جنایت زده است.
اما المیرا كه نیمی از صورت، دست چپ و قسمتهایی از بدنش بر اثر اسیدپاشی سوخته است، از قصاص منصرف شد و تنها برای درمان خود دیه جراحات وارده به بدنش را مطالبه كرد. او معتقد است كه بشیر باید به زندان برود و تبعید شود تا دیگران عبرت بگیرند. بر اساس این گزارش، با صدور قرار مجرمیت برای این متهم، پرونده وی جهت صدور كیفرخواست در اختیار قاضی آرش سیفی دادیار اظهار نظر دادسرای ناحیه 27 تهران قرار گرفت.
مرد جوان گفت: من و همسرم مدتها بود كه تصمیم داشتیم از یكدیگر جدا شویم اما بعد از اینكه متوجه شدیم بچهدار نمیشویم جدیتر به این موضوع فكر كردیم و اكنون میخواهیم از هم جدا شویم.
زوج جوانی در دادگاه حاضر شدند و درخواست طلاق توافقیشان را به قاضی دادگاه ارائه كردند. زن خطاب به قاضی گفت: سه سال از شروع زندگیمان میگذرد و در این مدت هیچگاه زندگی آرام و بیدردسری را تجربه نكردیم و اكنون تصمیم گرفتهایم از یكدیگر جدا شویم تا به این زندگی پایان دهیم.
وی ادامه داد: سه سال قبل با همسرم در یك میهمانی آشنا شدم و متاسفانه به دلیل علاقهای كه به یكدیگر داشتیم بدون گذراندن دوران نامزدی به سرعت زندگی مشتركمان را شروع كردیم و از همان ابتدا زندگیمان با مشكل مواجه شد، اما اطمینان داشتیم كه در آینده مشكلات برطرف میشود. این زن جوان كه 29 سن داشت با بیان اینكه «شوهرم دوستانش را به من ترجیح میدهد»، گفت: تمام تفریحات اصلی شوهرم با دوستانش است.
مثلا مسافرتیهای خارج از كشورش را همیشه با دوستانش میرود و زمانی كه به او اعتراض میكنم، میگوید با آنها بیشتر میتواند خوش بگذراند و نیازی ندارد كه با من به سفر برود.
وی مدعی شد: به شوهرم شك دارم و دلیل اصلی شكهای من، رفتارهای اوست و جالب این است كه هیچ تلاشی برای رفع این احساس من نمیكند. در ادامه جلسه دادگاه، شوهر این زن كه 33 ساله بود خطاب به قاضی گفت: همسرم بسیار بداخلاق و عصبی است، هرگاه به او میگویم كه به مسافرت برویم، میگوید، حوصله ندارم و من هم مجبور میشوم با دوستانم به سفر بروم.
وی ادامه داد: هنوز هم به همسرم علاقه دارم، اما دیگر نمیتوانم در كنارش به زندگی ادامه دهم، زیرا آنقدر با یكدیگر تفاوت داریم كه نمیتوانم آرامش را احساس كنم و همیشه حسرت یك زندگی آرام را دارم. مرد جوان افزود: متاسفانه به تازگی متوجه شدیم كه نمیتوانیم بچهدار شویم و این موضوع بهترین بهانه برای جداییمان شده است، در حالی كه قبل از اینكه موضوع بچهدار نشدنمان را متوجه شویم، تصمیم به جدایی داشتیم.