ه گزارش صراط به نقل از فارس، طرح یک فوریتی "انتزاع وظایف کشاورزی از
وزارت صنعت، معدن و تجارت" در اواخر مجلس هشتم در دستور کار قرار گرفت اما
عمر این مجلس برای بررسی کفاف نداد،با شروع به کار مجلس نهم دوباره این طرح
مطرح شد و طرح دو فوریت آن نیز به تصویب رسید و قرار شد اوایل مرداد به
صحن مجلس برود.
با تصویب نهایی این طرح انتقال وظیفه سیاستگذاری تجاری و تنظیم بازار محصولات، تعرفههای گمرکی کالاهای کشاورزی تهیه، تنظیم و کنترل تراز تجاری کشور در حوزه تولیدات کشاورزی و ورود و خروج محصولات کشاورزی همه جزو وظایف وزارت کشاورزی میشوند.
درباره مشکلات کنونی و آثار طرح انتزاع گفتوگویی با محمدرضا شافعی نیا مدیرعامل شرکت جهاد استقلال وابسته به جهاد کشاورزی داشتیم. شافعینیا دارای 33سال سابقه مدیریتی در بخش کشاورزی است . مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانید:
نظر کارشناسی شما درباره طرح انتزاع وظایف بخش کشاورزی از وزارت صنعت، معدن و تجارت چیست؟
طرح انتزاع پشتوانههای قوی و چندین ساله کارشناسی دارد، هر برنامه اجرایی که مد نظر بگیرید یک سری عوامل در آن اثر گذار است که مهمترین آنها سه موضوع است: یکی نیروی انسانی که شامل دو بخش ساختار انسانی و رفتار انسانی است که کشور در این زمینه مشکلی ندارد، دومی برنامه ریزی است که باید عوامل دیگری کنار این باشد تا برنامه ریزی کامل شود و ما در این زمینه نقص داریم،سوم منابع است که به چند دسته مانند منابع انسانی، طبیعی، مالی و بعضی هستند که به عنوان ابزاری برای برنامهریزی به کار می رود.
زمانی در تولید کشاورزی موفقید که با یک برنامهریزی جامع کل زنجیره تولید را ببینید. وقتی فقط تولید را مدیریت کنید و اختیاری در بخش تأمین نهادهها و همچنین صنایع تبدیلی و تکمیلی نداشته باشید، ضایعات در تولید، افزایش قیمت تمام شده، کاهش بهرهوری، نابسامانی قیمتها و تنش در صادرات غیر نفتی، طبیعی خواهد بود.
چرا باید مدیریت تجارت و صنایع تبدیلی محصولات کشاورزی در کنار تولید باشند؟
وقتی تولید کننده بی خبر از وضع بازار تولید میکند، هیچ بازاری در اختیار آن نیست و یک محصول کشاورزی هفت بار می چرخد تا به دست مصرف کننده نهایی برسد، نباید انتظار رشد و پیشرفت را در بخش تولید کشاورزی داشت. در حال حاضر کشاورز ما نمی داند که چه چیز تولید کند؟ چه موقع و چه مقدار تولید کند؟ حالا که تولید می کند چون صنعت آن تولید دستش نیست تا توان نگهداری محصول و عرضه یکنواخت در طول سال را داشته باشد پس نگرانی ضایع شدن محصول را دارد و بدون توجه به فضای بازار محصول را عرضه میکند؛ مطمئناً اینگونه هم کشاورز ضرر میکند و هم مصرف کننده.
در حالیکه اگر بتوانیم صنایع غذایی را در کنار تجارت و تولید داشته باشیم، صنایع غذایی ما با توجه به نیاز بازارهای داخلی و خارجی سفارش تولید بگیرد و از کانال تشکلهای تجاری بتوانند مواد اولیه خود را از کشاورز خریداری کنند، همه اجزای زنجیره از ارزش تولید محصولات غذایی منتفع خواهند شد. متأسفانه با فقدان شفافیتی که در معاملات داریم این زنجیره خوب عمل نمیکند. البته مسائل تأمین مالی هم که جای خود دارد که وقتی اینها کنار هم باشند تولید کننده ما با خیال راحت می داند چه زمانی باید تولید کند، چه میزان باید تولید کند، باچه قیمتی تولید کند و کجا بفرستد و چگونه تولید خود را مدیریت کند.
با توجه به تجارب مدیریتی که دارید مصادیقی از چالش مدیریت ناکارآمد زنجیره تولید محصولات غذایی را میتوانید ذکر کنید؟
سه سال پیش هزار تن چای را به صورت سنواتی می خواستند به هلند بفرستند. بعد از مدتی طرف هلندی گفت که ما نمی خریم و ما وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفتند که با شرایطی که شما در توزیع و انبارداری محصولات دارید، نه تنها هزینههای گزافی را به تولید تحمیل میکنید، بلکه کیفیت محصولات را به شدت پائین میآورید. مثلاً در جایی مثل جیرفت کار به جایی میرسد که پیاز به کیلویی 50 تومان میرسد و کسی نمیخرد، ولی ما در تهران پیاز با کیفیت پایین را کیلویی 600 تومان باید بخریم! ولی اگر صنایع تبدیلی در کنار تولید پیاز باشد نیاز نیست پودر پیاز را که ماندگاری بالایی دارد کیلویی 15 دلار را از ایتالیا وارد کنیم.
به نظر جنابعالی عوامل گرانی های نامتعارف فرآوردههای دامی و طیور چیست؟
منشأ اصلی گرانیهای نامتعارف را در یک کلام میتوان در ناهماهنگی بین حلقههای اصلی زنجیره تولید جستجو کرد که این تعریف جامع مصادیق مختلفی دارد. اولی نوسانات قیمتی محصولات کشاورزی است که در میزان تولید دوره بعد تأثیرگذار است. وقتی محصول دام و یا طیور در یک دوره تولید با قیمتی ثابت و مناسب خریداری نشود مطمئناً در دوره بعدی تولید با کاهش عرضه مواجه میشود و افزایش قیمتها را خواهیم داشت.
دوم زمانی است که محصول وارداتی با قیمتی بالاتر از قیمت کالای مشابه تولید داخل توسط مباشران وارداتی خریداری میشود. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت تولید کننده داخلی محصول نهایی را با قیمت متناسب با هزینه تولید عرضه کند، پس قیمت را تا نزدیکی قیمت کالای وارداتی بالا میبرد. برای مثال در سال 86 قیمت سیب زمینی خیلی بالا رفته بود و در همان زمان یکی از بزرگترین عرضه کنندگان این محصول 400 هزار تن سیب زمینی را که کیلویی 130 تومان هم خریده بود در انبار نگه داشته بود. وقتی سوال شد که چرا این حجم تولید داخلی را وارد بازار نمی کنید؟ در جواب گفت که چرا دولت قرار داد بسته و سیب زمینی را کیلویی 460 تومان وارد کرده و عرضه می کند، ولی من کیلویی 250 تومان به بازار عرضه کنم؟! اگر 50 درصد آن هم خراب شود کیلویی کمتر از 500 تومان به بازار نمی دهم و این می شود کاهش عرضه که با کاهش تولید فرق دارد.
سومین عامل افزایش قیمت، افزایش هزینه های تولید است. مثل الان که در بحث مرغ پیش آمده وه افزایش هزینه تولید در اثرکاهش عرضه نهادههای تولیدی، قیمت نهایی زنجیره تولید را غیر قابل کنترل ساخته است.
بحث دیگری که خواه ناخواه در افزایش ناگهانی قیمت عرضه محصولات کشاورزی مؤثر است، افزایش قیمت جهانی محصولات است. اثر واقعی این عامل کم است، ولی اثرات کاذب فراوانی میگذارد که با مدیریت یکپارچه زنجیره تولید قابل کنترل است. به عنوان مثال کنجاله در قیمت های جهانی از 460 دلار به 600 دلار رسیده ، که در حدود 30 درصد افزایش داشته است ولی در کشور ما از از 550 تومان به 2200 تومان رسیده که در حدود 400 درصد رشد داشته! بنابراین قیمتهای جهانی هم بهانهای میشود برای افزایش افسار گسیخته قیمت بازار داخلی!
چگونه میتوان اثرات کاذب افزایش قیمت جهانی نهادههای تولیدی را بر قیمت نهایی محصولات کشاورزی کاهش داد؟
ما میتوانیم این عامل را کنترل کنیم. راه حل کنترل این افزایش قیمت کاذب در فقدان تشکلهای فرابخشی غیر دولتی است که طرف حساب دولتند و از جمع اتحادیههای تجار و بازرگانان و همچنین اتحادیههای تولیدی محصولات کشاورزی تشکیل شدهاند. نحوه کار آن ها این است که مثلا دولت می گوید که نیاز کشور به فلان محصول 12 میلیون تن است و این تشکل فرابخشی متعهد به تآمین بازار میشود با قیمت توافقی با دولت. بعد اتحادیه تولید می گوید که 9 میلیون تن را میتوانم تامین کنم و اتحادیه بازرگانان هم 3 میلیون مابقی را تأمین میکند. این ها در کنار هم با یکدیگر تعامل کرده و محصول را در طول سال به میزان نیاز در بازار عرضه میکنند. در این شرایط است که واردات می شود حامی تولید و هر دو می شوند حامی مصرف کننده؛ اما الان این گونه نیست و مصائب امروزه کشور در افزایش قیمتها و مظلوم واقع شدن کشاورزان از همین نبود مدیریت واحد و یکپارچه در طول زنجیره تولید ناشی میشود.
مزیت تشکلهای فرابخشی تولید - بازرگانی که شما کلید مشکلات میدانید به اتحادیههای تولید چیست؟
وقتی نمایندگان تولید و بازرگانی هر کدام تعداد رأی برابر در تشکل فرابخشی تأمین بازار داشته باشند و شرایط مساوی حاکم باشد و از طرفی باید پاسخگوی دولت در عمل به تعهداتشان باشند، دیگر درآن جا قدرت یکی بر دیگری نمیچربد. لابیگری و رانتخواری حذف میشود و درخت تولید پای سودجویی افرادی خاص و امتیازات خاص نمیسوزد. در کشور ما الان تلورانس مصرف محصولات غذایی کم تر از تولید است، و از طرفی میزان تولید هم قابل مدیریت است، پس نباید ظاهراً مدیریت پیچیدهای نیاز باشد. ولی اگر اجزای مختلف کنترل بازار منفک از هم باشند نتیجه به اغما رفتن بخش تولید و نهایتاً اقتصاد کشور است. وقتی طی 8 سال گذشته سه درصد تورم ارزی برای وارد کننده هایمان داشته ایم ولی تورم تولید کننده ما 18 درصد بوده است،بنابراین تولید کننده ما آسیب پذیرتر از وارد کننده است. حالا اگر نگاه متوازن مدیریتی لحاظ نشود، دیگر از تولید خبری نخواهد بود و بازار محصولات کشاورزی در انحصار محصولات خارجی در میآید.
پس دولت اجازه واردات به همان مقدار میدهد و همان مقدار دسترسیها را باز میکند که شورای تشکل فرابخشی تأمین بازار مصوب می کند،البته قیمت نهایی مشخص است و رقابتهای ناسالم فعلی در حوزه واردات محصولات خارجی که انحصار و افزایش کاذب قیمتها را به همراه خواهد داشت جای خود را به رقابتی سالم بین بازرگانان جهت تأمین نیاز داخلی با قیمت متناسب هزینه تولید داخل خواهد داد. پس مزیت این اتحادیه ها در این است که هماهنگی در تأمین نیاز کشور به وجود می آید و این اتحادیه ها ناظر بر این هستند که ظلم و اجحاف در حق تولید کننده ها صورت نگیرد مثلا زرد آلو کیلویی 500 تومان خریداری نشود و اینجا 5000 تومان به فروش برسد ! و پیاز کیلویی 90 تومان خریداری نشود و 600 تومان به فروش برسد!
با تشکیل این شورا مباشران حقیقی خاص که با روابط کل بازار را در قرق خود در آوردهاند جای خود را به تشکلهای حقوقی با کارکرد مشخص و ضابطه مند می دهند.
تمام زیرساخت های این کار موجود است و با تمرکز وظایف کشاورزی در وزارت جهاد کشاورزی این کار تحقق یافتنی است. اگر این اتفاق بیفتد مصرف کننده ما می داند همیشه کالای مد نظرش موجود است و کیفیت و قیمت آن مشخص است و تولید کننده ما می داند که با چه قیمت و کیفیتی و چه زمانی باید محصولش را به بازار عرضه کند و صنایع ما می دانند که دیگر کالایشان با مشکل مواجه نمی شود.
اختلاف نظرها پیرامون طرح انتزاع بیشتر بر سر صنایعی مثل ریسندگی، فرش و چوب است و اغلب کارشناسان در موارد دیگر هم نظرند. به نظر شما این صنایع هم باید از وزارت صنعت جدا شوند؟
خیر، دقت کنید که صنعت سه سطح دارد و در صنایع تبدیلی و تکمیلی، نساجی جزو این نمی آید. چون نساجی مستقیماً از پنبه استفاده نمیکند و اول باید این پنبه فراوری شود و به نخ تبدیل شود و بعد نخ را نساجی استفاده میکند. پس منظور از صنایع تبدیلی همان حلقه اولی است که مواد اولیهاش از محصولات کشاورزی است.
اما صنعت فرش که تا چند سال پیش زیر نظر وزارت جهاد سازندگی بوده باید از وزارت صنعت منتزع شود. به دلیل این که فرش یک اقتصاد مستقل نیست و یک اقتصاد مکمل برای اغلب روستائیان است. نمی توان به کشاورزی که در خانهاش دار قالی دارد بگوئیم طرف حساب شما برای وام گرفتن، برای مجوز گرفتن و غیره در کشاورزی یک وزارتخانه است و در قالی بافی وزارتخانهای دیگر!
روی صنعت چوب هم زیاد اصراری نداریم، چون حجم آنچنانی ندارد. ولی اگر بخواهیم به تولید چوب یک نگاه اقتصادی و درآمد زا بکنیم، نمی توان آن را جدایی از کشاورزی متصور بود، چون مواد اولیهاش یا از جنگل است و یا باغداری.
عدهای معتقدند که وزارت جهاد کشاورزی در انجام وظایف خود ناتوان است و نمی تواند وظایف جدیدی به دوش بکشد. این توجیحی شده برای رد طرح انتزاع! نظر شما چیست؟
ادعای بخش کشاورزی این است که تولید کشور ما پس از انقلاب بیش از 4.5 برابر شده است، اما بازرگانی ما چقدر رشد کرده است؟ این افزایشی که اتفاق افتاده نشان از مدیریت کارآمد و ارتقای تکنولوژی تولید میدهد. حالا آقایانی که این ادعا را دارند بیایند و در بخش بازرگانی این را کمّی کنند و بگویند که ما چه مقدار پیشرفت در این بخش داشته ایم؟ به عنوان مثال در این 30 سال در همین مغازه های محل چه تغییری اتفاق افتاده یا در میادین میوه و تره بار چه تغییری رخ داده؟
البته ما می توانستیم در بخش تولید پیشرفت بیشتری داشته باشیم چون علم آن را داریم و اساتید ما در این بخش جزو بالاترین ها در سطح جهانی هستند. اگر به کشاورزی توجه بیشتر و در خوری میشد، مطمئناً دستاوردها چندین برابر بود. اما بیاییم ببینیم در بخش بازرگانی چقدر علم بازرگانی داریم؟ این ادعا را داریم که بخش تولید کشاورزی می تواند اگر ابزار در خدمتش باشد نبوغ بیش تری داشته باشد، حالا ما سوالی از اهالی صنعت می پرسیم و آن اینکه کارخانههای تراکتور سازی ما در این سی سال چقدر پیشرفت داشته؟ آیا بخش تولید حق ندارد بگوید من چه چیزی می خواهم استفاده کنم ؟
به نظر بنده صنعت به اندازه کافی وظایف روی زمین مانده و اولویت دارتر دارد که باید تمرکزش را روی آن ببرد. صنایع مادر ما همچون فولاد و قطعات و خودرو و آلومینیوم و غیره به شدت تشنه مدیریت یکپارچه و کارا است.
با تصویب نهایی این طرح انتقال وظیفه سیاستگذاری تجاری و تنظیم بازار محصولات، تعرفههای گمرکی کالاهای کشاورزی تهیه، تنظیم و کنترل تراز تجاری کشور در حوزه تولیدات کشاورزی و ورود و خروج محصولات کشاورزی همه جزو وظایف وزارت کشاورزی میشوند.
درباره مشکلات کنونی و آثار طرح انتزاع گفتوگویی با محمدرضا شافعی نیا مدیرعامل شرکت جهاد استقلال وابسته به جهاد کشاورزی داشتیم. شافعینیا دارای 33سال سابقه مدیریتی در بخش کشاورزی است . مشروح این گفتوگو را در زیر میخوانید:
نظر کارشناسی شما درباره طرح انتزاع وظایف بخش کشاورزی از وزارت صنعت، معدن و تجارت چیست؟
طرح انتزاع پشتوانههای قوی و چندین ساله کارشناسی دارد، هر برنامه اجرایی که مد نظر بگیرید یک سری عوامل در آن اثر گذار است که مهمترین آنها سه موضوع است: یکی نیروی انسانی که شامل دو بخش ساختار انسانی و رفتار انسانی است که کشور در این زمینه مشکلی ندارد، دومی برنامه ریزی است که باید عوامل دیگری کنار این باشد تا برنامه ریزی کامل شود و ما در این زمینه نقص داریم،سوم منابع است که به چند دسته مانند منابع انسانی، طبیعی، مالی و بعضی هستند که به عنوان ابزاری برای برنامهریزی به کار می رود.
زمانی در تولید کشاورزی موفقید که با یک برنامهریزی جامع کل زنجیره تولید را ببینید. وقتی فقط تولید را مدیریت کنید و اختیاری در بخش تأمین نهادهها و همچنین صنایع تبدیلی و تکمیلی نداشته باشید، ضایعات در تولید، افزایش قیمت تمام شده، کاهش بهرهوری، نابسامانی قیمتها و تنش در صادرات غیر نفتی، طبیعی خواهد بود.
چرا باید مدیریت تجارت و صنایع تبدیلی محصولات کشاورزی در کنار تولید باشند؟
وقتی تولید کننده بی خبر از وضع بازار تولید میکند، هیچ بازاری در اختیار آن نیست و یک محصول کشاورزی هفت بار می چرخد تا به دست مصرف کننده نهایی برسد، نباید انتظار رشد و پیشرفت را در بخش تولید کشاورزی داشت. در حال حاضر کشاورز ما نمی داند که چه چیز تولید کند؟ چه موقع و چه مقدار تولید کند؟ حالا که تولید می کند چون صنعت آن تولید دستش نیست تا توان نگهداری محصول و عرضه یکنواخت در طول سال را داشته باشد پس نگرانی ضایع شدن محصول را دارد و بدون توجه به فضای بازار محصول را عرضه میکند؛ مطمئناً اینگونه هم کشاورز ضرر میکند و هم مصرف کننده.
در حالیکه اگر بتوانیم صنایع غذایی را در کنار تجارت و تولید داشته باشیم، صنایع غذایی ما با توجه به نیاز بازارهای داخلی و خارجی سفارش تولید بگیرد و از کانال تشکلهای تجاری بتوانند مواد اولیه خود را از کشاورز خریداری کنند، همه اجزای زنجیره از ارزش تولید محصولات غذایی منتفع خواهند شد. متأسفانه با فقدان شفافیتی که در معاملات داریم این زنجیره خوب عمل نمیکند. البته مسائل تأمین مالی هم که جای خود دارد که وقتی اینها کنار هم باشند تولید کننده ما با خیال راحت می داند چه زمانی باید تولید کند، چه میزان باید تولید کند، باچه قیمتی تولید کند و کجا بفرستد و چگونه تولید خود را مدیریت کند.
با توجه به تجارب مدیریتی که دارید مصادیقی از چالش مدیریت ناکارآمد زنجیره تولید محصولات غذایی را میتوانید ذکر کنید؟
سه سال پیش هزار تن چای را به صورت سنواتی می خواستند به هلند بفرستند. بعد از مدتی طرف هلندی گفت که ما نمی خریم و ما وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفتند که با شرایطی که شما در توزیع و انبارداری محصولات دارید، نه تنها هزینههای گزافی را به تولید تحمیل میکنید، بلکه کیفیت محصولات را به شدت پائین میآورید. مثلاً در جایی مثل جیرفت کار به جایی میرسد که پیاز به کیلویی 50 تومان میرسد و کسی نمیخرد، ولی ما در تهران پیاز با کیفیت پایین را کیلویی 600 تومان باید بخریم! ولی اگر صنایع تبدیلی در کنار تولید پیاز باشد نیاز نیست پودر پیاز را که ماندگاری بالایی دارد کیلویی 15 دلار را از ایتالیا وارد کنیم.
به نظر جنابعالی عوامل گرانی های نامتعارف فرآوردههای دامی و طیور چیست؟
منشأ اصلی گرانیهای نامتعارف را در یک کلام میتوان در ناهماهنگی بین حلقههای اصلی زنجیره تولید جستجو کرد که این تعریف جامع مصادیق مختلفی دارد. اولی نوسانات قیمتی محصولات کشاورزی است که در میزان تولید دوره بعد تأثیرگذار است. وقتی محصول دام و یا طیور در یک دوره تولید با قیمتی ثابت و مناسب خریداری نشود مطمئناً در دوره بعدی تولید با کاهش عرضه مواجه میشود و افزایش قیمتها را خواهیم داشت.
دوم زمانی است که محصول وارداتی با قیمتی بالاتر از قیمت کالای مشابه تولید داخل توسط مباشران وارداتی خریداری میشود. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت تولید کننده داخلی محصول نهایی را با قیمت متناسب با هزینه تولید عرضه کند، پس قیمت را تا نزدیکی قیمت کالای وارداتی بالا میبرد. برای مثال در سال 86 قیمت سیب زمینی خیلی بالا رفته بود و در همان زمان یکی از بزرگترین عرضه کنندگان این محصول 400 هزار تن سیب زمینی را که کیلویی 130 تومان هم خریده بود در انبار نگه داشته بود. وقتی سوال شد که چرا این حجم تولید داخلی را وارد بازار نمی کنید؟ در جواب گفت که چرا دولت قرار داد بسته و سیب زمینی را کیلویی 460 تومان وارد کرده و عرضه می کند، ولی من کیلویی 250 تومان به بازار عرضه کنم؟! اگر 50 درصد آن هم خراب شود کیلویی کمتر از 500 تومان به بازار نمی دهم و این می شود کاهش عرضه که با کاهش تولید فرق دارد.
سومین عامل افزایش قیمت، افزایش هزینه های تولید است. مثل الان که در بحث مرغ پیش آمده وه افزایش هزینه تولید در اثرکاهش عرضه نهادههای تولیدی، قیمت نهایی زنجیره تولید را غیر قابل کنترل ساخته است.
بحث دیگری که خواه ناخواه در افزایش ناگهانی قیمت عرضه محصولات کشاورزی مؤثر است، افزایش قیمت جهانی محصولات است. اثر واقعی این عامل کم است، ولی اثرات کاذب فراوانی میگذارد که با مدیریت یکپارچه زنجیره تولید قابل کنترل است. به عنوان مثال کنجاله در قیمت های جهانی از 460 دلار به 600 دلار رسیده ، که در حدود 30 درصد افزایش داشته است ولی در کشور ما از از 550 تومان به 2200 تومان رسیده که در حدود 400 درصد رشد داشته! بنابراین قیمتهای جهانی هم بهانهای میشود برای افزایش افسار گسیخته قیمت بازار داخلی!
چگونه میتوان اثرات کاذب افزایش قیمت جهانی نهادههای تولیدی را بر قیمت نهایی محصولات کشاورزی کاهش داد؟
ما میتوانیم این عامل را کنترل کنیم. راه حل کنترل این افزایش قیمت کاذب در فقدان تشکلهای فرابخشی غیر دولتی است که طرف حساب دولتند و از جمع اتحادیههای تجار و بازرگانان و همچنین اتحادیههای تولیدی محصولات کشاورزی تشکیل شدهاند. نحوه کار آن ها این است که مثلا دولت می گوید که نیاز کشور به فلان محصول 12 میلیون تن است و این تشکل فرابخشی متعهد به تآمین بازار میشود با قیمت توافقی با دولت. بعد اتحادیه تولید می گوید که 9 میلیون تن را میتوانم تامین کنم و اتحادیه بازرگانان هم 3 میلیون مابقی را تأمین میکند. این ها در کنار هم با یکدیگر تعامل کرده و محصول را در طول سال به میزان نیاز در بازار عرضه میکنند. در این شرایط است که واردات می شود حامی تولید و هر دو می شوند حامی مصرف کننده؛ اما الان این گونه نیست و مصائب امروزه کشور در افزایش قیمتها و مظلوم واقع شدن کشاورزان از همین نبود مدیریت واحد و یکپارچه در طول زنجیره تولید ناشی میشود.
مزیت تشکلهای فرابخشی تولید - بازرگانی که شما کلید مشکلات میدانید به اتحادیههای تولید چیست؟
وقتی نمایندگان تولید و بازرگانی هر کدام تعداد رأی برابر در تشکل فرابخشی تأمین بازار داشته باشند و شرایط مساوی حاکم باشد و از طرفی باید پاسخگوی دولت در عمل به تعهداتشان باشند، دیگر درآن جا قدرت یکی بر دیگری نمیچربد. لابیگری و رانتخواری حذف میشود و درخت تولید پای سودجویی افرادی خاص و امتیازات خاص نمیسوزد. در کشور ما الان تلورانس مصرف محصولات غذایی کم تر از تولید است، و از طرفی میزان تولید هم قابل مدیریت است، پس نباید ظاهراً مدیریت پیچیدهای نیاز باشد. ولی اگر اجزای مختلف کنترل بازار منفک از هم باشند نتیجه به اغما رفتن بخش تولید و نهایتاً اقتصاد کشور است. وقتی طی 8 سال گذشته سه درصد تورم ارزی برای وارد کننده هایمان داشته ایم ولی تورم تولید کننده ما 18 درصد بوده است،بنابراین تولید کننده ما آسیب پذیرتر از وارد کننده است. حالا اگر نگاه متوازن مدیریتی لحاظ نشود، دیگر از تولید خبری نخواهد بود و بازار محصولات کشاورزی در انحصار محصولات خارجی در میآید.
پس دولت اجازه واردات به همان مقدار میدهد و همان مقدار دسترسیها را باز میکند که شورای تشکل فرابخشی تأمین بازار مصوب می کند،البته قیمت نهایی مشخص است و رقابتهای ناسالم فعلی در حوزه واردات محصولات خارجی که انحصار و افزایش کاذب قیمتها را به همراه خواهد داشت جای خود را به رقابتی سالم بین بازرگانان جهت تأمین نیاز داخلی با قیمت متناسب هزینه تولید داخل خواهد داد. پس مزیت این اتحادیه ها در این است که هماهنگی در تأمین نیاز کشور به وجود می آید و این اتحادیه ها ناظر بر این هستند که ظلم و اجحاف در حق تولید کننده ها صورت نگیرد مثلا زرد آلو کیلویی 500 تومان خریداری نشود و اینجا 5000 تومان به فروش برسد ! و پیاز کیلویی 90 تومان خریداری نشود و 600 تومان به فروش برسد!
با تشکیل این شورا مباشران حقیقی خاص که با روابط کل بازار را در قرق خود در آوردهاند جای خود را به تشکلهای حقوقی با کارکرد مشخص و ضابطه مند می دهند.
تمام زیرساخت های این کار موجود است و با تمرکز وظایف کشاورزی در وزارت جهاد کشاورزی این کار تحقق یافتنی است. اگر این اتفاق بیفتد مصرف کننده ما می داند همیشه کالای مد نظرش موجود است و کیفیت و قیمت آن مشخص است و تولید کننده ما می داند که با چه قیمت و کیفیتی و چه زمانی باید محصولش را به بازار عرضه کند و صنایع ما می دانند که دیگر کالایشان با مشکل مواجه نمی شود.
اختلاف نظرها پیرامون طرح انتزاع بیشتر بر سر صنایعی مثل ریسندگی، فرش و چوب است و اغلب کارشناسان در موارد دیگر هم نظرند. به نظر شما این صنایع هم باید از وزارت صنعت جدا شوند؟
خیر، دقت کنید که صنعت سه سطح دارد و در صنایع تبدیلی و تکمیلی، نساجی جزو این نمی آید. چون نساجی مستقیماً از پنبه استفاده نمیکند و اول باید این پنبه فراوری شود و به نخ تبدیل شود و بعد نخ را نساجی استفاده میکند. پس منظور از صنایع تبدیلی همان حلقه اولی است که مواد اولیهاش از محصولات کشاورزی است.
اما صنعت فرش که تا چند سال پیش زیر نظر وزارت جهاد سازندگی بوده باید از وزارت صنعت منتزع شود. به دلیل این که فرش یک اقتصاد مستقل نیست و یک اقتصاد مکمل برای اغلب روستائیان است. نمی توان به کشاورزی که در خانهاش دار قالی دارد بگوئیم طرف حساب شما برای وام گرفتن، برای مجوز گرفتن و غیره در کشاورزی یک وزارتخانه است و در قالی بافی وزارتخانهای دیگر!
روی صنعت چوب هم زیاد اصراری نداریم، چون حجم آنچنانی ندارد. ولی اگر بخواهیم به تولید چوب یک نگاه اقتصادی و درآمد زا بکنیم، نمی توان آن را جدایی از کشاورزی متصور بود، چون مواد اولیهاش یا از جنگل است و یا باغداری.
عدهای معتقدند که وزارت جهاد کشاورزی در انجام وظایف خود ناتوان است و نمی تواند وظایف جدیدی به دوش بکشد. این توجیحی شده برای رد طرح انتزاع! نظر شما چیست؟
ادعای بخش کشاورزی این است که تولید کشور ما پس از انقلاب بیش از 4.5 برابر شده است، اما بازرگانی ما چقدر رشد کرده است؟ این افزایشی که اتفاق افتاده نشان از مدیریت کارآمد و ارتقای تکنولوژی تولید میدهد. حالا آقایانی که این ادعا را دارند بیایند و در بخش بازرگانی این را کمّی کنند و بگویند که ما چه مقدار پیشرفت در این بخش داشته ایم؟ به عنوان مثال در این 30 سال در همین مغازه های محل چه تغییری اتفاق افتاده یا در میادین میوه و تره بار چه تغییری رخ داده؟
البته ما می توانستیم در بخش تولید پیشرفت بیشتری داشته باشیم چون علم آن را داریم و اساتید ما در این بخش جزو بالاترین ها در سطح جهانی هستند. اگر به کشاورزی توجه بیشتر و در خوری میشد، مطمئناً دستاوردها چندین برابر بود. اما بیاییم ببینیم در بخش بازرگانی چقدر علم بازرگانی داریم؟ این ادعا را داریم که بخش تولید کشاورزی می تواند اگر ابزار در خدمتش باشد نبوغ بیش تری داشته باشد، حالا ما سوالی از اهالی صنعت می پرسیم و آن اینکه کارخانههای تراکتور سازی ما در این سی سال چقدر پیشرفت داشته؟ آیا بخش تولید حق ندارد بگوید من چه چیزی می خواهم استفاده کنم ؟
به نظر بنده صنعت به اندازه کافی وظایف روی زمین مانده و اولویت دارتر دارد که باید تمرکزش را روی آن ببرد. صنایع مادر ما همچون فولاد و قطعات و خودرو و آلومینیوم و غیره به شدت تشنه مدیریت یکپارچه و کارا است.