مرگ 2 برادر در ميان پرههاي توربين كانال آب
دو برادر وقتي براي آبتني به كانال آب در قزوين پريدند ناخواسته به آغوش مرگ رفتند. اين دو برادر از كارگران مجتمعهاي مسكوني شترك قزوين بودند كه ميخواستند ساعتي خنك شوند.
ساعت يك بعد از ظهر سوم مردادماه سال جاري پسر جوان كه از گرماي تابستان به ستوه آمده بود براي آنكه تني به آب بزند داخل كانال آب رفت.
مهران وقتي ميرفت به برادرش تراب گفت كه براي آبتني به كانال ميرود و سعي خواهد كرد كه چون روزهدار است سرش زير آب نرود، وقتي غيبت مهران طولاني شد تراب با نگراني به سمت كانال آب رفت. لباسهاي كار مهران در حاشيه كانال ديده ميشد اما در آب از خودش اثري نبود.
تراب نگران شد، همه ديدند كه وي چندباري برادرش را صدا زد اما جوابي نشنيد. نگراني به جانش افتاد، تراب براي پيداكردن برادرش واردكانال شد اما وي نيز در سرنوشت مشابهي ناپديد شد و هر دو برادر براي هميشه خاموش شدند.
خليل محمدخاني پسرعموي پدر اين دو برادر گفت: مهران و تراب به همراه گروهي از بستگان خود در مجتمعهاي تازه احداثي در شترك قزوين در حال كار بودند.
ساعت يك بعد از ظهر وقتي گرما مهران برادر كوچكتر - كه تازه از سربازي برگشته بود - را خسته كرد وي تصميم گرفت براي آبتني وارد كانال آب بشود.
تراب 4 سال از مهران بزرگتر است و وقتي ديد از مهران خبري نيست براي پيدا كردنش وارد آب شد. اين در حالي بوده كه برادرزاده و دايياش نيز در كنار كانال بودند. تراب نيز گرفتار فشار توربين داخل كانال شد و در دم جان باخت.
اين مرد ادامه گفت: در داخل كانال توربيني براي افزايش فشار آب تعبيه شده است كه از بالا قابل ديدن نيست و اين دو برادر در ميان پرههاي توربين گرفتار شدهاند.
وي در ادامه گفت: شركت آب و فاضلاب براي بيرون كشيدن اين دو جسد سه ساعت آب فشار قوي را بست و پس از بيرون كشيدن اجساد حاضر نبود آنها را تحويل بدهد. مسئولان شركت ميگفتند بايد غرامت 5 ميليون توماني پرداخت كنيم در حالي كه اگر پرههاي توربين از بيرون كانال مشخص بود يا علائم هشداردهنده در حاشيه كانال آب ميگذاشتند ميتوانستند چنين ادعايي كنند در حالي كه آنان ميدانستند وجود توربين آن هم مخفي و زير آب خطرناك است اما اقدامي براي نصب علائم هشداردهنده نكرده بودند و به همين راحتي باعث مرگ دو برادر شدند.
وي گفت: وقتي مهران و تراب وارد كانال آب شدهاند گرفتار فشار آبي شدهاند كه آنها را به سمت توربين ميكشيد. وي در ادامه گفت مهران در خدمت بود كه پدرش را از دست داد و با پايان خدمت سركار آمده بود تا پولهايش را براي عروسي جمع كند و تراب نيز يك پسر دوساله به نام بنيامين داشت كه متأسفانه در اين حادثه جان خود را از دست داد.
...............................................................
معلم سالخورده به اتهام آزار و اذيت دو دختر دانشآموز بازداشت شد
معلم 67 ساله یک مدرسه در سنت لوئیس به اتهام آزار و اذیت دو دختر در حدود 20 سال پیش، دستگیر شده است.
دونالد اینگرسون که از سالها پیش به عنوان معلم مدرسه سنتلوئیس مشغول به کار است، به اتهام آزار و اذیت دستگیر و زندانی شد. او در دادگاه اعتراف کرده که در سال 1970 میلادی به یک دختر و در سال 1990 به دختر دیگر آزار و اذیت رسانده و این موضوع را طی سالها مخفی کرده است.
باب مککولوک، دادستان شهر سنتلوئیس در اینباره میگوید: دونالد بین سالهای 1960 تا 1990 در این مدرسه مشغول به کار بوده و به نظر میرسد که این مرد قربانیان دیگری نیز داشته که در مورد آنها هیچ صحبتی نکرده است، اگرچه ما تحقیقاتمان را آغاز کردهایم.
هویت قربانیان برای پلیس آشکار است اما آنها تمایل ندارند که این موضوع افشا شود و نامشان را در رسانهها مطرح کنند.
یکی از قربانیان در آن زمان 15 سال داشت و قربانی دیگر در آن زمان 16 ساله بوده. این معلم در دبیرستانهای «ريتهنور» و مدرسه عالی مک کلوئر درس میداد.
پلیس میگوید این معلم متجاوز در این مدارس قربانیان دیگری نیز داشته است. قاضی پرونده دونالد اینگرسون در اینباره میگوید: دونالد به جرم آزار و اذیت و سوءاستفاده از موقعیت شغلی خود متهم شده که علاوه بر محکومیت زندان باید 300 هزار دلار به عنوان جزای نقدی بپردازد.
...............................................................
فـرار از تنهايـي
شهلا بعد از دوسال زندگی مشترک با امیر برخلاف ماههای اولیه ازدواجشان سردی شدیدی را در کانون خانوادگی دو نفرهشان حس میکرد و هر روز ساعتها مجبور بود تا داخل خانه با فکر و خیالهایش تنها بماند و محو تماشای تلویزیون شود یا به کارهای خانه و پخت و پز و بشور و بساب آن مشغول شود.
اما کار خانه آن هم دو نفره مگر چه قدر است، تازه امیر هیچ وقت برای ناهار به خانه نمیآمد و اکثر شبها نیز در خانه شام نمیخورد. درمورد بچهدار شدن هم امیر همیشه به شهلا میگفت تا 5سال اول بعد از ازدواج حتی فکر کردن در این مورد خیلی اشتباه و اقدامی عجولانه است، بر اساس نظر امیر که معمولاً وی افکار و ایدههایش را در زندگی با شهلا بر کرسی مینشاند تا زن و شوهر از نظر اقتصادی به اوضاع بسیار مناسبی نمیرسیدند، نباید این حق را به خود بدهند که بچه ای را وارد زندگیشان بکنند.
شهلا دیگر از این وضع خسته شده بود و بیتوجهیهای امیر نسبت به او و خواستههایش کلافهاش میکرد، همه زندگی همسرش پول بود. امیر با آنکه هنوز 30سالش نشده بود از طریق واردات کالاهای خارجی بویژه از کشور چین در یکی از بهترین نقاط تهران خانهای ویلایی خرید و بهترین خودرو هم زیر پایش بود اما با اين حال وی صبح روز جمعه هم بدون توجه به همسرش فکر مغازه و کار و چک و پول را در سرداشت.
در گذشته امیر همیشه روز جمعه را به شهلا و خانوادهاش اختصاص میداد اما این اواخر او دیگر روز تعطیل و غیر تعطیل نمیشناخت و بدون توجه به شهلا حتی روز جمعه مشغول تجارت میشد.
وی هر روز صبح زود از خانه بیرون میزد و شب هنگام هم دیروقت که به خانه میرسید شام خورده و نخورده بدون این که با همسرش کلمهای صحبت کند خیلی زود به رختخواب میرفت تا صبح زود به مغازه اش برود.
یک روز جمعه شهلا از قبل با سماجت و زرنگی از امیر قول گرفته بود که با هم به خانه پدرش بروند، به همین دلیل شهلا صبح زود از خواب بیدار شد و لباس زیبایی را که همسرش خیلی به آن علاقه داشت و همیشه هم به وی گوشزد میکرد تا هنگام مهمانیها از آن لباس و بویژه روسری خوش رنگی که با چهره اش بسیار همخوانی داشت، را پوشید و به همراه امیر آماده رفتن شد.
شهلا وقتی که حی و حاضر با تیپ و قیافه مورد علاقه همسرش به سمت وی رفت تا با هم به پارکینگ بروند فکر میکرد که مانند گذشته همسرش به تعریف و تمجید از وی میپردازد که به یکباره موبایل امیر به صدا درآمد و بعد از چند ثانیهای صحبت کردن دید که امیر بیخیال همه چیز و بدون توجه به وی میگوید که شهلا خانم تو با آژانس بروخانه پدرت من هم تا ظهر حتماً خودم را میرسانم.
شهلا اصلاً مجال حرف زدن پیدا نکرد درحالی که از پشت شیشه پنجره امیر را دید که با خودرویش خانه را ترک میکند شدیداً احساس تأسف کرد. آهی از ته دل کشید و ناراحت و غمگین از دست زمانه و روزگار روی مبل نشست.
ساعت 11 صبح بود، حوصلهاش سر رفته بود، دلش از همه جا گرفته و درحالی که میدانست خانوادهاش منتظر آنها هستند بعد از چند دقیقهای تصمیم گرفت که با آژانس به خانه مادرش برود.
حسی که درآن لحظه داشت حس غریبی بود، احساس دلتنگی و تنهایی عجیبی میکرد و دوست داشت که یکی باشد تا با او حرف بزند، اما از دست تنهایی راه گریزی نداشت، بعد از چند دقیقهای که با آژانس تماس گرفت با شنیدن صدای بوق خودرویی در جلوی در خانهشان، سریع خود را به دم در رساند و وارد خودرو شد و آدرس خانه مادرش را به راننده داد.
غمگین و ناراحت از پشت شیشه ماشین آژانس به بیرون خیره شده بود که ناخودآگاه اشک از چشمانش جاری شد. شهلا به حدی در خود فرورفته بود که خودش هم متوجه اشکهای چشمانش نشد که به یکباره راننده آژانس از داخل جعبه دستمال کاغذی، یک برگ دستمال به وی داد و گفت که خانم بفرمایید، اشکهایتان را پاک کنید.
بله شهلا غافل از این بود که راننده آژانس که مردی تقریباً جوان هم بود، متوجه ناراحتیها و اشک ریختنهایش است. اما دادن دستمال تنها دلیل خوب و دلسوزانه برای باز کردن سر صحبت مرد جوان با شهلای دلشکسته و ناراحت بود.
شهلا هر چند در ابتدا سعی میکرد تا ساکت باشد و از درد دلهایش چیزی نگوید، اما لحن بسیار مهربانانه و دلسوزانه راننده باعث شد تا او برخلاف میلش کمی از نامهربانیهای زمانه و بیتوجهیهای همسرش نسبت به خود برای وی بگوید.
راننده آژانس هم که فرصت را غنیمت دیده بود، خیلی حرفهای و خیلی با احتیاط تا میتوانست سعی کرد تا سر صحبت را به سمتی ببرد که مورد علاقه مسافرش باشد. به همین دلیل او علاوه بر این که سخنان شهلا را تأیید و همسرش را سرزنش میکرد کمی هم در صحبتهایش از وی تعریف و تمجید کرد و از روسری زیبا و لباس قشنگش نیز گفت. سخنانی که ماهها شهلا آرزو داشت تا همسرش بر زبان خود جاری کند، اما افسوس که...
آنها آنچنان گرم صحبت شده بودند که درآن 20دقیقهای که شهلا داخل خودروی آژانس بود اصلاً نفهمید که کی به دم در خانه پدریاش رسید. مرد جوان بعد از این که کرایهاش را گرفت نام شهلا را از او پرسید و در پایان هم گفت که من سعید هستم، هر زمان خودرو خواستید میتوانید از طریق آژانس مرا صدا بزنید.
شهلا با تکان دادن سر و تأیید سعید از وی خدا حافظی کرد و به سمت در خانه پدر رفت. وی در آن لحظه از این که بعد از مدتها گوش شنوایی پیدا کرده بود تا حرفها و درد دلهایش را بشنود، از ته دل خوشحال بود.
از نظر او سعید هم پسر چشم پاک و مؤدبی بود و با توجه به حرفهایی که میزد میشد روی وی حساب باز کرد. غافل از این که سعید کسی بود که تنها روانشناسی زنان را خوب میدانست.
آنروز وی در کنار خانوادهاش هرچه منتظر شد، امیر نه تنها برای ناهار خودش را نرساند، حتی هنگام شب نیز به دلیل مشغله کاری و گرفتاری ناشی از مغازه به منزل پدر زنش نرفت تا وی مجبور باشد برای بازگشت نیز از خودروی آژانس استفاده کند.
هنگام شب شهلا راننده مؤدب آژانس محلهشان را فراموش نکرد بلکه دوباره از مسئول آژانس خواست تا سعید را برای رساندنش به دم در خانه پدرش بفرستد.
آن شب هم سعید با خودرویش شهلا را رساند و دوباره آنها در میان راه سر صحبت را باز کردند و سعید اینبار به جای شماره آژانس از شهلا خواست تا در صورت نیاز با موبایل خودش تماس بگیرد، چرا که در غیر این صورت شاید باعث اعتراض مسئولان آژانسی شود که وی در آن کار میکند.
بعد از آن شب و بعدها نیز شهلا هرگاه که به خودرو نیاز داشت با موبایل سعید تماس میگرفت و سعید هم همیشه در اسرع وقت دم در خانه آنها حاضر میشد، داخل خودروی سعید هم محلی برای صحبت کردن و درد دل کردنهای آنها شده بود، سعید همیشه مانند گذشته یا سعی میکرد شهلا را تأیید یا مانند روباه قصهها از او تعریف و تمجید کند و بویژه وقتی فهمید که شهلا از همسرش امیر و رفتارها و بیتوجهی کردنهایش شدیداً دلخور است به وی گفت که همسرش قدرش را نمیداند و باید بیشتر از این به او توجه کند و شأن و منزلت وی به عنوان یک زن بسیار بالاتر از چیزی است که امیر فکر میکند.
یکی دو ماهی که گذشته بود، روابط شهلا و سعيد از صحبت کردن داخل خودرو گذشت و شهلا هر زمان که داخل خانه احساس تنهایی و دلتنگی میکرد با موبایل سعید تماس میگرفت و سعی میکرد تا با او درد دل کند تا از این طریق اوقات فراغت خود را پر و از نظر هیجانی خود را تخلیه کند.
شهلا با سادگی و صداقتی که داشت هیچگاه فکر نمیکرد که این مرد جوان با لحن بسیار مهربانانه و دلسوزانهاش قصد فریب وی را دارد.
یک روز وقتی که شهلا با خودروی سعید به خانه مادرش میرفت، متوجه ناراحتی شدید سعید و چهره گرفتهاش شد، وی وقتی که دلیل ناراحتیاش را پرسید، شنید که بنابه دلیلی به مشکل مالی برخورده و شدیداً به 5میلیون تومان پول نیاز دارد و اگر این پول را تهیه نکند در زندگی با شکست بزرگی مواجه میشود.
شهلا که در آن لحظه تحت تأثیر حرفهای سعید قرار گرفته بود، کمی مکث کرد و بعد به وی گفت اگر بتواند یک ماهه این پول را پس دهد، او حاضر است که این پول را به وی قرض بدهد که سعید با کمال خوشحالی شرط شهلا را پذیرفت.
شهلا یکی دو روز بعد این پول را به سعید داد و بعد از یک ماه نیز به وی گفت که باید پولش را به وی برگرداند.
شهلا وقتی این تقاضا را از سعید کرد، در کمال ناباوری با تهدید سعید مواجه شد که به وی گفت باید 5 میلیون دیگر هم به او بدهد تا در مورد رابطه پنهانیشان به امیر چیزی نگوید.
شهلا ابتدا باور نمیکرد که سعید چنین کسی باشد. به همین دلیل در ابتدا قضیه را جدی نگرفت که با تهدیدات بعدی سعید از روی ترس و ناچاری سه میلیون دیگر هم به او داد تا ساکت بماند که سعید دوباره با وی تماس گرفت و او را تهدید کرد که اگر دو میلیون دیگر هم به وی ندهد پرینت تماسهایش را به مغازه امیر میبرد.
سعید دو میلیون تومان را هم از شهلا گرفت و بعد از مدتی دوباره برای گرفتن پولهای بیشتر وی را تهدید کرد که با ندارم و نمیتوانم بیشتر از این به تو پول بدهم شهلا هم قانع نشد و به تهدیداتش ادامه داد.
شهلا که مقداری از پول پرداختی را از طریق فروش طلاجاتش تهیه کرده بود، وقتی متوجه شد که دارد شدیداً تحت استفاده سعید قرار میگیرد، نزد پلیس رفت و خیلی صادقانه همه چیز را به آنها گفت و در کمال تعجب از زبان افسر کلانتری شنید که این ماجرا را صادقانه با کمک یکدیگر به امیر یعنی همسر شهلا بگویند تا سه نفری با هم این مشکل را حل کنند.
شهلا با هزاران ترس و استرس و اضطراب قضیه را خیلی صادقانه به امیر گفت و امیر هم هرچند در ابتدا از او ناراحت و خشمگین شد و وی را به طلاق تهدید کرد، ولی وقتی در برابر دلایل منطقی افسر پرونده قرار گرفت که به وی گفت که برخی به این شیوه از زنان پولدار بعد از فریبشان زورگیری میکنند پی به بیتوجهیها و کمکاریهای خود در قبال همسرش برد و با این که سعید پس از دستگیری بهوسیله پلیس مجبور به رد پولهای کلاهبرداری شده به شهلا و مجازات به جرم اغفال و اخاذی شد امیر نیز تصمیم گرفت تا بعد از آن به همسرش و کانون خانوادگیشان توجه بیشتری بکند.
جنايت به خاطر پختن مرغ فاسد
درگيري لفظي بر سر پختن مرغ فاسد بين دو افغان جنايتي را رقم زد. سرهنگ فتوحي رئيس پليس صدوق اظهار داشت: در پي اعلام يک چاقوکشي به کلانتري مرکز صدوق و اعزام مجروح حادثه به درمانگاه شبانه روزي رضوانشهر مأموران براي بررسي موضوع به محل اعزام شدند.
وي افزود: در تحقيقات به عمل آمده مشخص شد نزاع در دامداري مردي به نام محمدحسين در مجتمع دامداريهاي رضوانشهر رخ داده است که در آن، مردي به نام ظفر 30 ساله از ناحيه سينه و شکم با چاقو مجروح و به درمانگاه رضوانشهر منتقل و سپس توسط اورژانس 115 به بيمارستان افشار يزد اعزام شده و در بيمارستان تسليم مرگ شده است. مأموران با مراجعه به محل درگيري مرد افغان را به همراه دو تن ايراني با نامهاي علي و اکبر که در زمان درگيري در دامداري حضور داشتهاند دستگير كردند.
سرهنگ فتوحي افزود: بازداشتيها در تحقيقات مقدماتي همگي منکر قتل شدند تا اينكه صياد قتل را به گردن گرفت. رئيس پليس صدوق گفت: قاتل درخصوص نحوه ارتکاب قتل گفت كه ساعت 11 شب پس از پايان کار براي استراحت و خوردن شام به همراه قرباني به اتاق داخل دامداري رفتيم و وي از «ظفر» خواسته تا مرغي را براي شام بپزد که وي بيان کرد چون مرغ فاسد شده من آن را نميپزم که اين موضوع باعث درگيري لفظي بين آنها شد و ظفر با برداشتن چاقو به طرف وي حملهور شده و با يکديگر گلاويز شدهاند و وي چاقو را از قرباني گرفته و ضربهاي به سينهاش زده و چون ديده قصد دارد چاقو را از وي بگيرد ضربهاي ديگر به پهلويش زده که منجر به قتل شده است.
دستگيري زورگيران شبروي تهران
در ساعت يك بامداد،شهروندان در تماس با مركز فوريتهاي پليسي 110 گزارشي درباره تردد تعدادي از سارقان و اراذل و اوباش در محدوده يك گاراژ متروكه در تقاطع خيابان اسكندري ـ تقاطع كلهر ارائه كردند كه موضوع براي بررسي به كلانتري 129 جامي اعلام شد.
با حضور گشت كلانتري 129در داخل پاساژ متروكه، مأموران سه نفر به اسامي ايمان»27 ساله، «مهدي»30 ساله و «علي»37 ساله را دستگير كردند كه در بازرسي بدني از آنها، مأموران موفق به كشف يك دستگاه شوكر، يك عدد باتوم، يك قبضه نيمچه و همچنين يك دسته سوئيچ متعلق به يك دستگاه خودرو سواري شدند كه با كشف سوئيچ خودرو و در تحقيقات مقدماتي اوليه مشخص شد كه اين دسته كليد متعلق به يك دستگاه خودرو پرايد سفيد رنگ پارك شده در بيرون از پاساژ است كه در بررسي اركان هويتي خودرو پرايد سفيد رنگ مشخص شد اين خودرو در منطقه تهرانسر به سرقت رفته است.
با كشف خودرو مسروقه و در بازرسي از داخل اين خودرو نيز مدارك شناسايي، كارت سوخت، عابر بانك و... متعلق به افراد غير كشف شد كه با تشكيل پرونده مقدماتي و به دستور بازپرس شعبه سوم دادسراي ناحيه 11 تهران، پرونده براي رسيدگي تخصصي در اختيار پايگاه هشتم پليس آگاهي تهران بزرگ قرار گرفت.
با ارجاع پرونده به پليس آگاهي و در شرايطي كه متهمان منكر هرگونه سرقت خودرو و يا ارتكاب ديگر جرايم ارتكابي شده بودند، كارآگاهان با شناسايي مالك خودرو كشف شده به تحقيق از وي پرداختند كه وي در اظهارات خود به كارآگاهان گفت: خودرو را بدون استفاده از قفل فرمان و...،در مقابل در منزل پارك كرده بودم كه پس از مراجعه به محل پارك خودرو متوجه شدم كه سارق يا سارقان اقدام به سرقت آن كردهاند.
در ادامه تحقيقات و با بررسي مدارك شناسايي و ديگر اموال بدست آمده از متهمان، كارآگاهان موفق به شناسايي و دعوت از صاحب اسناد و مدارك كشف شده متعلق به يك دستگاه خودرو داراي سابقه سرقت داخل خودرو در منطقه شهرك گلستان ـ بلوار گلها شدند كه طبق اظهارات صاحب اسناد مشخص شد كه اسناد و مدارك وي به همراه يك كيف دستي و به همراه مقاديري وجوه نقد داخل كيف به سرقت رفته است.
با توجه به كشف ديگر اسناد و مدارك شناسايي متعلق به افراد غير از داخل خودرو پرايد كشف شده، كارآگاهان ضمن شناسايي يكي ديگر از مالباختگان و در تحقيقات انجام شده اطلاع پيدا كردند كه وي به شيوه زورگيري و توسط سرنشينان يك دستگاه خودرو پرايد نقرهاي رنگ مورد سرقت وجوه نقد و ديگر اسناد و مدارك همراه خود قرار گرفته است.
با شناسايي اين مالباخته، وي به محض مواجهه حضوري با متهمان آنها را به عنوان سرنشينان خودرو پرايد نقرهاي مورد شناسايي قرار داد و در اظهارات خود به كارآگاهان گفت كه نرسيده به چهارراه يافت آباد سوار يك دستگاه خودرو پرايد نقرهاي رنگ به مقصد آذري، با سه سرنشين شدم كه بعد از طي مسيري كوتاه و در زمان پرداخت كرايه، ناگهان دو سرنشين صندلي جلو و عقب پرايد با تهديد چاقو و ضمن ضرب و جرح من اقدام به سرقت مبلغ 500 هزار تومان وجه نقد، گوشي تلفن همراه و دو عدد كارت عابر بانك از من كردند كه پس از سرقت عابر بانكها و اطمينان از رمز كارتها، مرا در منطقه 17 تهران و در جنب ريلهاي قطار از ماشين پياده و بلافاصله از محل متواري شدند و در فاصله زماني مراجعه به بانك براي ابطال حسابهاي عابر بانك متوجه شدم كه سارقان در چندين نوبت اقدام به برداشت پول از حسابهاي من كردهاند.
مالباخته ديگري نيز متهمان را به عنوان سارقان زورگير تحت پوشش مسافركشي و اين بار بوسيله يك دستگاه خودرو پرايد سفيد رنگ ـ مشابه خودرو كشف شده ـ مورد شناسايي قرار داد و در اظهارات مشابهي عنوان داشت كه در در منطقه دهكده المپيك و توسط متهمان مورد زورگيري، تهديد و ضرب و شتم قرار گرفته است.
متهمان كه تا قبل از انجام تحقيقات پليسي و شناسايي مالباختگان، منكر هرگونه سرقتي شده بودند پس از مواجهه حضوري با مالباختگان به ناچار لب به اعتراف گشوده و علاوه بر اعتراف صريح به زورگيري از اين افراد، به سرقت خودرو پرايد سفيد رنگ اعتراف كردند.
«علي» در اعترافات خود به كارآگاهان گفت كه سرقت پرايد كار «مهدي»بوده و او با ماشين مسروقه به دنبال من آمد و با هم به گاراژ رفتيم و قصد داشتم تا در آنجا و براي يكي از دوستانم يك دستگاه خودرو سرقتي خريداري كنم كه با حضور مأموران در محل دستگير شدم.
«مهدي»نيز پس از اطلاع از اعترافات ديگر اعضاي گروه به ناچار لب به اعتراف گشود اما در مورد سرقت خودرو پرايد سفيد رنگ عنوان داشت كه خودرو را با همدستي «علي» انجام داده و به همراه او و ايمان اقدام به ارتكاب ديگر جرايم كرده است.
سرهنگ ميرزكي، رئيس پايگاه هشتم پليس آگاهي تهران بزرگ در ادامه اعلام اين خبر با اشاره به دستور انتشار بدون پوشش تصوير متهمان پرونده گفت: با شناسايي متهمان از سوي تعدادي از مالباختگاني كه به شيوه زورگيري مورد سرقت اموال، تهديد و ضرب و جرح قرار گرفته و همچنين كشف سلاحهاي سرد از متهمان و اعتراف صريح آنها به ارتكاب جرايم مختلف بويژه زورگيري و احتمال افزايش تعداد مالباختگان و ديگر جرايم ارتكابي، دستور انتشار بدون پوشش تصوير متهمان از سوي بازپرس پرونده صادر شده است؛ لذا از كليه شكات و مالباختگاني كه موفق به شناسايي متهمان شدهاند دعوت ميشود تا براي طرح و پيگيري شكايات خود به پايگاه هشتم پليس آگاهي تهران بزرگ واقع در ميدان حر ـ خيابان 12 فروردين مراجعه كنند.
...............................................................سرقتهای عجیب تعمیرکار آنتن تلویزیون
تعمیرکار آنتن تلویزیونهای دیجیتالی وقتی طعمههایش به بالای پشتبام میرفتند به سرقتهای ماهرانه دست میزد.
صبح آخرین روز اردیبهشتماه سالجاری مرد جوانی که روی پشتبام ایستاده بود و به خیال خود در حال تنظیم آنتن پخش تلویزیونش بود خبر نداشت که دزد زیرک در حال دستبرد زدن به خانهاش است.
مرد سادهلوح هنگامی که متوجه شد خبری از سروصدای تعمیرکار آنتن نیست، پایین آمد و وارد خانهاش شد و با تعجب دید که خانهاش به هم ریخته و اثری از مرد تعمیرکار نیست. مرد صاحبخانه که فکر نمیکرد فریب تعمیرکار آنتن را خورده است چارهای ندید جز اینکه پلیس را در جریان دزدی قرار دهد.
دقایقی بعد، تیمی از ماموران تجسس کلانتری 116 مولوی برای رسیدگی به ماجرای دزدی وارد خانه مرد جوان شدند و وی در تحقیقات گفت: چند روز پیش برای تلویزیون جدیدی که خریده بودم آنتن دیجیتال خریدم و از آگهی روزنامه شماره تلفن یکی از تعمیرکاران و نصبکنندگان آنتنهای دیجیتال را پیدا کردم و زنگ زدم و آن مرد امروز به خانهمان آمد، از شانس بد من کسی خانه نبود، تعمیرکار پس از نصب ابتدایی دستگاه دیجیتال به من گفت به پشتبام بروم و با تلفن با وی ارتباط داشته باشم.
وی در ادامه افزود: مرد تعمیرکار به من گفت آنتن را به این سو و آنسو بچرخانم تا بتواند از پایین فرکانسهای موردنظر را تنظیم کند، 15 دقیقهای بالا بودم و چندبار به وی زنگ زدم ولی وی به بهانههای مختلف میگفت که در پشتبام بمانم، هنگامی که متوجه شدم تماسهای مرا جواب نمیدهد پایین آمدم و فهمیدم پول و طلاهایی که در خانه داشتیم به سرقت رفته است. با ادعاهای مرد صاحبخانه پرونده برای رسیدگی در اختیار تیمی از پایگاه هفتم تهران قرار گرفت. کارآگاهان برای شناسایی تعمیرکار شیاد دست به تجسسهای میدانی زدند و متوجه شدند این مرد با استفاده از همین شیوه و شگرد از خانه چندین طعمه دیگرش نیز سرقت کرده است.
بررسیهای دیگر نشان داد مخفیگاه این دزد در منطقه شهرری است، بنابراین تعقیب و مراقبتهای پلیسی جواب داد و وی در یک عملیات ضربتی در خانهای قدیمی دستگیر شد و از خانهاش تعدادی از طلاهای دزدی مرد صاحبخانه به دست آمد. تعمیرکار شیاد که «رسول» و 35 ساله است در بازجوییها ادعای بیگناهی کرد و اظهار داشت تاکنون دست به هیچ دزدیای نزده است ولی هنگامی که چندین تن از طعمههایش را در آگاهی دید لب به اعتراف گشود و گفت: از چند ماه پیش که دچار مشکلات مالی شدید شدم از روی اتفاق برای نصب آنتن به خانهای در شمال تهران رفتم و از شانسم صاحبخانه تنها بود. از وی خواستم که روی پشتبام برود و آنتن را تکان دهد، وقتی وی بالا رفت با دیدن زنجیر طلایی که روی میز بود وسوسه شدم تا آن را بدزدم، پس از دزدی از خانه بیرون زدم. وی در ادامه افزود: وقتی برای نصب آنتن به خانه مشتریان میرفتم و موقعیت را مناسب میدیدم نقشه دزدی را عملی میکردم، البته یکبار نیز گرفتار شدم و با گریه و التماس توانستم رضایت صاحبخانه را بگیرم و به دام قانون نیفتم.
یکی از طعمههای تعمیرکار شیاد که در پلیس آگاهی بود به کارآگاهان گفت: ماه گذشته که این مرد برای نصب آنتن به خانهام آمده بود، من بالای پشتبام بودم و از بالا دیدم این مرد دواندوان از ساختمان خارج شد، پایین آمدم و به دنبالش دویدم ولی نتوانستم به وی برسم. بنا بر این گزارش این دزد تاکنون به 10 دزدی از خانههای سطح شهر تهران اعتراف کرده است و کارآگاهان در حال شناسایی دیگر طعمههای تعمیرکار شیاد هستند.
...............................................................
سناریوی
خواهران فریبکار برای پدر
2 دختر جوان با فرار از خانه با ارسال پیامک به
پدرشان ادعا کردند ربوده شدهاند و با این نقشه قصد اخاذی از وی را داشتند.
سرهنگ علی سلطانیوش فرمانده انتظامی بناب در اینباره افزود: براساس شکایت خانوادهای مبنی بر اینکه دخترانشان از خانه خارج و ناپدید شدهاند و پس از مدتی و از طریق ارسال پیامک به پدر خانواده مدعی شدهاند که توسط یک مرد ربوده شدهاند و برای آزادی آنها باید 40 میلیون تومان به شماره حساب آدمربايان واریز شود، موضوع در دستوركار پليس قرار گرفت و مشخص شد که 2 دختر ناپدید شده سابقه فرار از خانه را داشتهاند.
سلطانیوش اضافه کرد: پس از بررسیهای لازم مشخص شد آنان در شهرستان
مهاباد حضور دارند و با ارسال پیامک قصد اخاذی از پدر خودشان را داشتهاند که محل
موردنظر شناسایی و دختران فریبکار تحویل خانوادهشان شدند. این 2 دختر پس از
دستگیری اعلام کردند دزدیده شدنشان دروغ بوده و آنان فقط قصد اخاذی 40 میلیون
تومانی از پدر خود را داشتهاند.
...............................................................
مرگ خونین ابلیس در خانه اسرارآمیز
یک ابلیس در خانه اسرارآمیز و با ضربات چاقوی زن جوان کشته شد. هنوز مشخص نیست این
مرد چگونه پا در قتلگاه گذاشته و چه سرنوشتی داشته است. این زن ادعا میکند جسد
متعلق به مرد مهاجم است که قصد اذیت و آزار وی در برابر دیدگان کودکش را داشته است.
ساعت 13 ظهر 18 تیرماه سال جاری ماموران پلیس 110 ماجرای جنایتی را دریافت کردند که
عجیب به نظر میرسید و در آن گفته شده بود یک مرد در خانهای کشته شده و کسی وی را
نمیشناسد.
ماموران خود را به قتلگاه واقع در خیابان امام خمینی (ره) رساندند و جسد
مردی را با ظاهری نامناسب دیدند که با ضربات چاقو کشته شده بود. وقتی ماجرای این
جنایت تایید شد تیمی از پلیس آگاهی با ماموران تشخیص هویت و بازپرس جنایی هرسین پا
در محل جنایت گذاشتند و به تحقیقات میدانی دست زدند.
کارآگاهان هیچ مدرک شناساییای
از مرد ناشناس به دست نیاوردند و این در حالی بود که وی داخل خانهای بود که در
زمان جنایت تنها مادری با کودک خردسالش حضور داشتند و پدر خانواده سر کارش بود.
بدین ترتیب زن 27 ساله به نام «الهام» تحت بازجویی قرار گرفت و به کارآگاهان گفت:
با دختر 3 سالهام به نام «هستی» در خانه تنها بودیم که این مرد با ورود به خانهام
میخواست من را اذیت و آزار کند که من مقاومت کردم، هرچه فریاد میزدم فایدهای
نداشت.
با این مرد درگیر شدم تا اینکه چاقویی از آشپزخانه برداشته و به وی ضرباتی
زدم. تصور نمیکردم این مرد کشته شود، فقط میخواستم از خودم دفاع کنم. الهام
افزود: پس از مرگ این مرد با شوهرم به نام «علی» که سر کارش بود تماس گرفتم و موضوع
را به وی گفتم و سپس به پلیس زنگ زدم. کارآگاهان که با این ادعاها سردرگم شده بودند
به بازرسی از خانه پرداخته و با پیدا کردن سوییچ خودروی پرایدی، آن را در کوچههای
اطراف خانه ردیابی کرده و توانستند با دیدن مدارک صاحبش مشخصات مردناشناس را که مرد
40 سالهای به نام «قدرت» بود به دست آورند.
تجسسها نشان داد قدرت از لرستان به
هرسین مسافرت کرده است و سر از خانه این زن درآورده که مرموز به نظر میرسد.
بنابراین گزارش، الهام تحت بازجویی است تا جزئیات این جنایت و چگونگی ورود قربانی
به خانهاش را فاش کند.
...............................................................
دستگیری کلاهبردار حرفهای
فرمانده انتظامی شهرستان لارستان استان فارس از دستگیری کلاهبرداری که با تاسیس یک شرکت خدمات خودرویی اقدام به کلاهبرداری میكرد خبر داد.
سرهنگ بهادر اسماعیلی گفت: تعدادی از شهروندان به پلیس آگاهی شهرستان لارستان مراجعه و ضمن ارائه مرجوعه قضایی علیه شخصی به نام غ – ز اظهار کردند این فرد در پوشش یک شرکت خودرویی از آنها کلاهبرداری کرده است.
وی افزود: در ادامه ماموران با انجام بررسیهای لازم و اطمینان از صحت موضوع پیگیری این پرونده کلاهبرداری را در دستور کار خود قرار دادند.
فرمانده انتظامی شهرستان لارستان بیان کرد: در تحقیقات انجام شده مشخص شد متهم با دایر کردن دفتری تحت عنوان یک شرکت خدمات خودرویی اقدام به خرید و فروش خودرو بهصورت نقد و اقساط کرده و پس از اخذ حدود 30 میلیارد ریال متواری شده است.
سرهنگ اسماعیلی گفت: با توجه به حساسیت موضوع، کارآگاهان پلیس آگاهی با بهرهگیری از شیوههای پلیسی و تلاش همه جانبه و شبانه روزی مامورین پلیس آگاهی متوجه شدند متهم در شهرستان آبادان حضور دارد به همین منظور با اخذ نیابت قضایی به آن شهرستان اعزام و متهم را دستگیر کردند.
وی افزود: پس از انتقال وی به پلیس آگاهی در تحقیقات 39 فقره کلاهبرداری و جعل، از متهم دستگیر شده کشف که در این خصوص پروندهای تشکیل و موضوع تحت پیگیری قانونی قرار دارد. فرمانده انتظامی شهرستان لارستان در راستای پیشگیری از وقوع این گونه جرائم به شهروندان توصیه کرد: به افراد ناشناس و شرکتهای نامعتبر اعتماد نکنید و در خرید و فروش خودرو تا حصول اطمینان کامل از اعتبارشرکتها از تنظیم هرگونه قرار داد و پرداخت وجه خود داری کنید.
...............................................................كشف 1800 قطعه سكه تقلبی
فرمانده انتظامی شهرستان ازنا 12 مرداد از دستگیری یك نفر كلاهبردار سكه تقلبی و كشف 1800 قطعه سكه در این شهرستان خبر داد.
سرهنگ جودكی در این باره گفت: شخصی به هویت «ع» ساکن تهران با در دست داشتن مرجوعهای از دادسرای ازنا به ماموران آگاهی ازنا مراجعه و اظهار داشت، روز چهارشنبه در نزدیکی شهرک المهدی، مبلغ 15 میلیون تومان از طریق فروش سکههای تقلبی، از بنده کلاهبرداری شده كه بلافاصله با هماهنگی مقام قضایی ماموران به محل اعزام شدند.
وی در ادامه اظهار کرد: ماموران با انجام تحقیقات و كارهای اطلاعاتی، متهم را شناسایی و دستگیر كرده و تعداد 1800 عدد سکه تقلبی از وی کشف و ضبط شد. سرهنگ جودكی افزود: متهم به پلیس آگاهی انتقال و با شاکی مواجهه حضوری داشت و به این وسیله شناسایی شد. فرمانده انتظامی ازنا در پایان گفت: در این رابطه مبلغ کلاهبرداری شده به مالباخته مسترد و متهم به همراه پرونده متشكله، تحویل دادسرای ازنا شد.
...............................................................