به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛نویسنده
وبلاگ شهیده خوی در آخرین به روزرسانی وبلاگ خود نوشته است:
رمضان كه از نيمه گذشت در كوچه هاي كوفه، از نزديكي ها دارالحكومه بوي خاصي ميپيچد، ميشنويد؟ چقدر اين بو شبيه سوختن يك درب است، بوي غربت مي آيد و شايد هم مظلوميت،مسجد كوفه سرخ شده است، گويي از خجالت است، ولي نه!، سرخي محراب كوفه، روايتي از يك مسمار دارد، مسماري در سينه ي يك عالم!، و يتيمهاي كوفه انگار قرار است دوباره يتيم تر شوند،
رمضان كه از نيمه گذشت، فرشتگان انگار ناي در بدن ندارند، نه اينكه خسته باشند، و نه اينكه نا اميد شوند، آنها فقط ميترسند، ميترسند كه بالهايشان تاب تحمل اين داغ را نداشته باشد، و با خداي خود ميگويند "اي كاش علي تا آخر رمضان اين ارض خاكي را نوراني ميكرد" ، "مردم كوفه قدر علي نميدانند، ولي چه روزهاي خوبي ميشود وقتي علي پيش ما باشد، دلمان براي زميني ها ميسوزد!"!
و چاه كوفه انگار مملو است، از دردها، گلايه ها و ناله ها، ديگر آنجا چاه نيست، حكم چشمه را دارد، وقتي علي نباشد!، نميدانم دردهاي علي سخت بود يا سنگهاي چاه بي تاب!، نميدانم حرفهاي علي سخت بود يا قلبهاي كوفيان، نميدانم شمشير ابن ملجم سخت بود! يا فرقِ علي نرم !،
ولي اين را بهتر ميدانم كه
علي درد عدالت داشت، و كشته ي راه همين عدالت اش شد!
پي نوشت:
1- حديثي از مولا: ارزش هر انسان به اندازه ي چيزي است كه دوست دارد
2- شبهاي قدرِ پارسال، چه قرارها كه با خدا گذاشته بودم!، امسال دعا كنيد روي حرفمان بمانيم!
3- اين حرف كوفيان خون به دل آدم ميكند: "مگر علي نماز هم ميخواند؟"
اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك