"صراط" - روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می
افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه
وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث
جراید را از نظرتان می گذرانیم.
نوجوان گمشده را شناسايي كنيد
به گزارش پليس آگاهي تهران بزرگ، 23 مرداد سال گذشته پدر و مادر نوجوان 13 ساله ای با مراجعه به کلانتری 157 هاشم آباد به مأموران اعلام کردند که پسر 13 ساله آنها به هویت «اسد.س» ساعت 9 بامداد 20 مرداد ماه 90 از منزلشان واقع در مسعودیه ـ خیابان ابومسلم خراسانی خارج شده و دیگر به خانه باز نگشته است.
با تشکیل پرونده مقدماتی و به دستور آقای رضوانفر، دادیار شعبه دوم دادسرای جنایی، پرونده جهت رسیدگی تخصصی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
تحقیقات جهت مشخص شدن سرنوشت فقدانی در شرایطی در دستور کار کارآگاهان اداره یازدهم قرار گرفت که کارآگاهان اطمینان پیدا کردند که احتمال آدم ربایی جهت تهدید و یا اخاذی از خانواده فقدانی وجود نداشته و اعضای خانواده سلطان نیز با هیچ فرد یا شخصی دارای مشکلات شخصی و یا خانوادگی نیستند.
همزمان با بررسی هرگونه احتمال در خصوص آدم ربایی و اطمینان کارآگاهان از عدم وقوع آن ، کارآگاهان با مراجعه به پزشکی قانونی و مراکز بهزیستی و همچنین بررسی سوابق بیمارستان های مختلف سطح شهر به تحقیق از این مراکز پرداخته اما در هیچکدام، هیچگونه آثار و نشانه ای از سرنوشت فقدانی بدست نیامد.
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت: تحقیقات جهت بازگرداندن فقدانی به خانواده و یا مشخص شدن سرنوشت وی همچنان در دستور کار اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار داشته اما تا به این کمترین اطلاعاتی که قابل پیگیری در این پرونده باشد ، در اختیار کارآگاهان اداره یازدهم قرار نگفته است.
وي افزود: دستور انتشار تصویر فقدانی از سوی دادیار محترم پرونده صادر شده تا هرگونه اطلاعات جدیدی در خصوص فقدانی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گیرد.
سرهنگ آریا حاجی زاده اظهارداشت: از کلیه شهروندان محترم که موفق به شناسایی هویت فقدانی شده و اطلاعاتی از وی در اختیار دارند در خواسم می شود تا اطلاعات خود از طریق شماره های تماس 51055511 و 51055611 در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دهند.
دستگيري زوج سارق انباريهاي شمال تهران
به گزارش پايگاه اطلاعرساني پليس، سرهنگ مهدي رضاياني، سركلانتر يكم پليس پيشگيري پايتخت گفت: با شكايت تعدادي از شهروندان محدوده دربند در ارتباط با سرقت از انبارهاي اين محدوده ماموران تجسس كلانتري 122 دربند محلهاي جرم خيز را زير نظر گرفتند.
وي افزود: تحقيقات ادامه داشت تا اينكه شب گذشته يكي از شهروندان تهراني ساكن محدوده فوق با پليس 110 تماس گرفته و اعلام كرد دو سارق را در حال سرقت از انبار يكي از خانههاي يك مجتمع مشاهده كرده است.
وي اظهارداشت: بلافاصله ماموران براي دستگيري متهمان وارد عمل شدند و در عمليات ضربتي دو سارق را كه پس از به آتش كشيدن محل سرقت، در حال فرار بودند، بازداشت كردند.
سركلانتر يكم پليس پيشگيري پايتخت افزود: اين دو متهم كه پگاه و جواد نام داشتند، به همراه اموال مسروقه به كلانتري منتقل شدند. در بررسيها هر دو متهم به جرم خود اعتراف و اعلام كردند كه پس از سرقت براي اينكه ردي از خود به جاي نگذارند، محل سرقت را به آتش ميكشيدند.
در بازرسي از خودروي متهمان چهار تخته فرش، دو كيسه برنج و يك دستگاه راديو ضبط كشف شد. متهمان همراه اقلام كشف شده، براي ادامه تحقيقات به پايگاه يكم پليس آگاهي تهران بزرگ منتقل شدند.
ويزاي امريكاي يك زن با وردهاي جادويي رمال
رؤياي زندگي زن ايراني در امريكا با فريبكاريهاي مرد رمال رنگ باخت.اين مرد مو سفيد است كه با استخوان جمجمه خر و پوست بدن كفتار سعي داشته تا آرزوي زن خرافاتي را براي رسيدن به آن سوي آبها برآورده كند.
با ادعاهاي زني جوان در دادسراي شهرري، مردي شياد كه روزي در جريان پرونده رمالي و كلاهبرداري تبرئه شده بود بار ديگر تحت تعقيب قضايي قرار گرفت.
14 ارديبهشت ماه سالجاري زني به نام نسرين با مراجعه به دادسراي شهرري، پشت پرده رماليهاي مردي را رو كرد كه به بهانه به وجود آمدن شرايط صدور ويزاي امريكا به وردخوانيهاي عجيبي دست زده بود.
نسرين به بازپرس نوفرستي گفت: از سالها پيش در آرزوي زندگي در امريكا بودم و براي رسيدن به همين آرزو هم كلاه بزرگي به سرم رفته است.
من براي رسيدن به هدفم از طريق يكي از آشنايانم با مردي رمال آشنا شده و بعد از پرداخت 4 ميليون تومان بود كه متوجه دروغگوييهاي وي شدم.
اين زن افزود: خواهرم تنها كسي بود كه در همه قرارها با من همراه بود. بازپرس نوفرستي براي ادامه تحقيقات، خواهر اين زن را احضار كرد.
مهيندخت گفت: «از اوايل سال 89 بود كه به پيشنهاد يكي از دوستانمان براي حل مشكل نسرين به مردي به نام علي اصغر مراجعه كرديم و در همان مرحله نخست با پرداخت 750 هزار تومان پول و دريافت دو لوح عجيب و غريب به انتظار رؤيايي نشستيم كه به گفته علي اصغر قرار بود تا چند مدت ديگر زندگي خواهرم را از اين رو به آن رو كند.
مدتي از اين رفت و آمدها به خانه علي اصغر ميگذشت و نسرين هر بار به بهانهاي مجبور به پرداخت مقداري پول بود. علي اصغر هر بار كه با گلايه ما روبهرو ميشد، با اعتماد به نفس خاصي، خواهرم را به ياد روزهايي ميانداخت كه به خاطرش حاضر شده بود حتي از همه سرمايه زندگياش بگذرد.»
مهيندخت در ادامه حرف هايش به عجيبترين بخش رمالي مرد شياد اشاره كرد و گفت: «يك روز كه نسرين از هميشه نگرانتر بود بدون هماهنگي به خانه علي اصغر رفتيم و مرد رمال هم براي دادن اطمينان خاطر به خواهرم بعد از دريافت 350 هزار تومان مقداري از استخوان پيشاني خر به ما داد و ادعا كرد با خواندن وردي كه خودش داده بود، بعد از اين، همه تحتسلطه خواهرم قرار خواهند گرفت و هيچ مانعي براي خروج از كشور نخواهد داشت.
اما اين پايان ماجرا نبود و يك بار ديگر با گرفتن مقدار ديگري پول، تكه كوچكي از بدن كفتار به نسرين داد و بعد از پيچيدن در نايلون سياه كه دور تا دورش با نخ مخصوص بسته شده بود، توصيه كرد كه آن را هنگام خروج از كشور و ورود به سفارت حتماً به همراه داشته باشيم. »
مهيندخت در ادامه با اشاره به مشكلاتي كه با خروج از ايران براي خواهرش به وجود آمده بود، گفت: «گرفتاري خواهرم تازه بعد از ورود به سفارت امريكا آغاز شد. با ادعاهاي اين دو خواهر مشخص شد نسرين و خواهرش اسير يك مرد شياد شده بودند، در گام نخست با همراه داشتن طلسم و دعاي علي اصغر راهي دبي شده و از طريق سفارت امريكا در آن كشور پيگير خروج هميشگي شان بودند.
مهيندخت با اشاره به بهانه گرفتن مسئولان سفارت از عكس نسرين، به بازپرس نوفرستي گفت: «در سفارت براي گرفتن عكس جديد تنها نيم ساعت به ما وقت دادند و در طول اين مدت حتي 4 بار از ما انگشت نگاري كردند.
كار آنها به حدي زشت بود كه همه مردم حاضر در سفارت فكر ميكردند ما مشكل سياسي داريم و به طرز عجيبي به ما خيره شده بودند.
تعجب ما از اين بود كه نسرين پيش از اين موضوع با همين پاسپورت به كشور امارات و عربستان رفته بود و كوچكترين مشكلي سر راهش قرار نداشت و حالا بعد از پرداخت اين همه پول مشكل جديد برايش درست شده بود.
ما بعد از آمدن به ايران بود كه فهميديم چه كلاه بزرگي بر سرمان رفته است، چرا كه وقتي سراغ ارزها رفتيم متوجه شديم تمام آنها آلوده به آب زرد رنگي است كه حتي فروششان را هم غير ممكن كرده بود و اين بدشانسيها با ادعاهاي مرد رمال متفاوت بود.»
با توجه به اظهارات مهيندخت، علي اصغر جلوي بازپرس نوفرستي ايستاد و با نپذيرفتن همه اتهامهايش گفت كه نسرين يك بار ديگر هم از طريق شكايت خواهرش براي وي مشكل درست كرده و با وجود تبرئه شدن اتهامها اين بار خودش اقدام به شكايت كرده است.
رمال 55 ساله به بازپرس شعبه يازدهم گفت:
« من بازنشسته هستم و تا به حال احتياجي براي انجام اين كارها نداشتهام. پسر من رمال بود و بعد از مرگش وسايلش در خانه مانده بود اما تا به حال پيش نيامده كه با وسايل وي دست به رمالي بزنم.
اين دو خواهر همچون ميدانستند من ريشسفيد هستم، يك روز مشكلشان را بازگو كردند و با دادن 70 هزار تومان پول از من خواستند كه براي حل اين مسئله برايشان دعا كنم.»
ادعاي علي اصغر در حالي مطرح شد كه وي حتي يك نسخه از حكم برائتش را به بازپرس نوفرستي ارائه كرد و اين رأي حكايت از آن داشت كه سال گذشته مهيندخت با شكايت از مرد رمال پاي وي را به دادگاه باز كرده و بعد از تبرئه شدن وي، اين بار نسرين اقدام به شكايت از علي اصغر كرده بود.
با توجه به ارائه اين سند و اعتراض خواهران مالباخته به حكم دادگاه شعبه 108 جزايي شهرري، بازپرس نوفرستي رسيدگي به اين پرونده را تا صدور حكم دادگاه تجديد نظر نسبت به پرونده اول، به تعويق انداخت و تحقيقات بعد از صدور اين حكم به جريان خواهد افتاد.
.............................................................
موج گسترده مردمی در لندن برای یافتن یک دختر گمشده
پس از ناپدید شدن یک دختر 12 ساله انگلیسی موجی از دوستان و آشنایان همراه با هزاران تن از اعضای خانوادهها در لندن، جستوجوی گستردهای را در سراسر شهر لندن برای یافتن او به راه انداختهاند.
عموی این دختر گمشده دست به تشکیل یک کمپین در اینترنت زده و با ایجاد وب سایتی از مردم انگلیس در سراسر شهرها دعوت به همکاری برای یک جستوجوی بزرگ کرده و شبانهروز صدها تن با پوشیدن پیراهن یکشکل که تصویری از دختر گمشده بر آن نقش بسته در سراسر شهر لندن به دنبال او هستند.
به گفته پلیس، تیا شارپ 12 ساله آخرین بار هنگام بیرون آمدن از خانه مادربزرگش دیده شده و پس از آن بطور مرموزی ناپدید شده است.
یک زن 69 ساله که در این کمپین شرکت کرده میگوید: من فرد مذهبی نیستم اما تمام سعی خود را برای پیدا کردن تیا شارپ انجام خواهم داد و دعا خواهم کرد. خانواده تیا هنوز امید خود را از دست نداده و به جستوجوهای خود ادامه میدهند.
من میخواهم به تیا بگویم هر جا که هست به خانه بازگردد. ما منتظرش هستیم. تیا هنگامی که خانه مادربزرگش را ترک میکرد تلفن همراهش را با خود نبرده و تنها 11پوند پول با خود داشته است.
به گفته پلیس بسیاری از دوستان و آشنایان تیا با روشن کردن شمع و پوشیدن تیشرت با عکس او در شهر به انتظارش نشستهاند.
پریشب پلیس انگلیس 55 گزارش از مردم دریافت کرده که گفتهاند این دختر دانشآموز را در شهر دیدهاند ولی هنوز این گزارشها تأیید نشده است.
نیک اسکولا، افسر پلیس دراینباره میگوید: یکی از همسایگان تیا او را دیده که سوار اتوبوس شده است، اما دوربینهای مداربسته هیچ اثری از او در منطقه نشان ندادهاند.
به گفته مادر «تیا» اخیراً او با پدرش چند بار درگیر شده بود. افسران پلیس در حال جستوجو در نقاط مختلف شهر لندن هستند و حتی سطلهای زباله باغ همسایگان خانواده تیا نیز مورد بازرسی قرار گرفته است.
.............................................................بغضهاي رماننويس سرشناس در دادگاه خانواده
رماننويس سرشناس بغض داشت و از عشق و محبت به همسر و خانوادهاش ميگفت و نميخواست حكم طلاق صادر شود.
اين در حالي بود كه همسر اين نويسنده ادعا ميكرد اين مرد خشن است و بارها وي را كتك ميزد. چندي پيش زن 55 سالهاي نزد قاضي فراهاني از شعبه 265 دادگاه خانواده تهران رفت و اصرار كرد تا از همسرش طلاق بگيرد.
اين زن به قاضي گفت: سال 61 از طريق دوستم، با همسرم بهداد كه رماننويس سرشناسي است، آشنا شدم. پس از مدت كوتاهي وي به من پيشنهاد ازدواج داد. به خاطر همين موضوع را با خانوادهام در ميان گذاشتم و پس از موافقت آنها وقتي ديدم كه بهداد مرد مهربان و خانوادهدوستي است، پس از پرسوجو به وي جواب مثبت دادم.
بدين ترتيب بهداد به همراه خانوادهاش به خواستگاريام آمد و با مهريه 60 سكه طلا با هم ازدواج كرديم.
شوهرم ابتدا همه تلاش خود را براي يك زندگي آرام و بدون دغدغه به كار گرفت. هميشه زندگي شيرين ما زبانزد خاص و عام بود و آشنايان و بستگان نسبت به زندگيمان حسادت ميكردند و حالا يك دختر و پسر دمبخت داريم.
اما با گذشت 29 سال زندگي، اخلاق و رفتار شوهرم تغيير كرد و ديگر خبري از مهرباني و مسئوليتپذيرياش نيست.
بهداد تبديل به يك مرد پرخاشگر شده بود. كار به جايي كشيد كه وي حتي يك روز آنقدر كتكم زد كه دست راستم شكست. اما به خاطر حفظ آبرو سكوت كردم و وقتي آشنايان از من ميپرسيدند كه چرا دستت شكسته، به دروغ ميگفتم هنگام پائين آمدن از پلهها به زمين افتادم و دستم شكست!
حالا از دست پرخاشگريهاي شوهرم به ستوه آمده و تصميم به جدايي گرفتهام، چرا كه ادامه زندگي برايم غيرممكن شده است.
با اين ادعاها، مرد رماننويس به دادگاه خانواده خوانده شد و وقتي پيشروي قاضي ايستاد، گفت: همسرم دروغ ميگويد و حرفهايش را نميپذيرم.
من در طول 29 سال زندگي كه با وي داشتم، نازكتر از گل به وي نگفتهام. چطور ممكن است من كه يك نويسنده هستم و بايد روح لطيفي داشته باشم با پرخاشگري به همسرم حملهور شده و وي را كتك بزنم.
شكسته شدن دست همسرم يك حادثه بود، آنقدر مهربان بودم كه خانهام را به نام وي زدهام و در مدت زندگي مشتركي كه با وي داشتهام، حتي همه حقوقم را نيز به حسابش واريز ميكردم و پول توجيبيام را از وي ميگرفتم، چرا كه بشدت عاشق همسرم بوده و خانوادهام را دوست دارم، اما از روزي كه مادرم بيمار شده و من ميخواستم براي عيادتش به شهرمان بروم، همسرم بناي ناسازگاري گذاشت و خانه را ترك كرد.
اكنون يك سال از مرگ مادرم ميگذرد و همسرم در خانه پدرياش است و در اين مدت چندين نفر واسطه سراغش فرستادم، اما حاضر نيست به خانهام برگردد. اين در حالي است كه من همه دار و ندارم را به نام وي زدهام، دوستش دارم و هرگز حاضر به طلاق نيستم. با ادعاهاي مرد رماننويس، قاضي پرونده از وي نيز خواست تا مشكلات و اختلافات را كنار گذاشته و با مهرباني در كنار هم باشند.
رماننويس سرشناس پذيرفت كه سراغ همسرش برود تا آشيانهاش را با وي و دختر و پسرش كه دندانپزشك و مهندس هستند، گرم نگهدارد.
.............................................................
فرار از صحنه قتل زن چهارم
مرد 50 سالهای که متهم است همسرش را پس از آزار و کتک به قتل رسانده، توسط دادستان ماهشهر تحت تعقیب قرار گرفت.
پس از ناپدید شدن یک روزه زینب 35 ساله در ماهشهر، پلیس با اطلاع خواهرانش روز 25 تیرماه، «دفترخانه» علیرضا - م شوهر این زن را مورد بررسی قرار داد و با جسد زینب روبهرو شد.
این زن جوان به صندلی بسته شده بود و آثار ضرب و جرح بر بدنش نشان میداد که پس از شکنجه بسیار به علت خفگی کشته شده است.
تحقیقات مقدماتی کارآگاهان اداره آگاهی ماهشهر آغاز شد و آنها دریافتند علیرضا و زینب از مدتها پیش با هم اختلاف داشتند و یک بار علیرضا به دلیل عدم توانایی در پرداخت مهریه زینب که 1158 سکه بود، راهی زندان شده است.
پدر زینب با بیان این مطالب، ماجرا را اینگونه شرح داد: دو سال پیش علیرضا و زینب با هم ازدواج کردند، علیرضا ابتدا مدعی شده بود یک زن دارد و در واقع زینب زن دوم اوست، دلیل این ازدواج هم تحصیلات دخترم بود که لیسانس حقوق داشت و علیرضا میخواست دفترخانهاش را گسترش بدهد اما بعداً دخترم متوجه شد شوهرش غیر از او، نه یک زن که سه زن دیگر هم دارد.
اختلافات از اینجا آغاز شد و زینب مهریهاش را به اجرا گذاشت. علیرضا چون توانایی پرداخت مهریه را نداشت راهی زندان شد ولی پس از مدت کوتاهی با رضایت زینب از زندان آزاد شد.
این پدر افزود: دخترم زینب قبلاً یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود به همین دلیل تجربه یک شکست تلخ را داشت.
زینب با مهریهای که از شوهر اولش دریافت کرده بود چند قطعه زمین و چند چیز دیگر خریده بود و در واقع علیرضا چشم به این مال و اموال داشت.
به همین دلیل هم روز شنبه 24 تیر ماه زینب را به بهانه پرداخت مهریه به دفترخانهاش برد تا به زور اموال او را به نام خود کند. علیرضا به دخترم گفته بود که به جای مهریهاش میخواهد خانهای را به نام او کند و زینب حتماً باید به دفترخانهاش برود.
دخترم این موضوع را به خواهرانش اطلاع میدهد و به دفتر علیرضا میرود ولی متأسفانه آنجا مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.
علیرضا با کمک پسرش که نقشهای برای دخترم کشیده بود زینب را به صندلی طنابپیچ میکند و با زور و کتک از او میخواهد برای واگذاری اموالش ورقهای را امضاء کند. پیرمرد با ناراحتی ادامه میدهد: ولی متأسفانه آنها به همین قدر هم راضی نمیشوند و دخترم را به قتل میرسانند. غافل از این که خواهران زینب از رفتن او به دفترخانه شوهرش خبر دارند.
دخترانم به اداره آگاهی مراجعه میکنند و ماجرای گم شدن زینب و قرار او با شوهرش را به پلیس اطلاع میدهند. پلیس در محل حاضر میشود و روز یکشنبه مأموران وارد دفترخانه میشوند و در مرحله اول جستوجو جسد زینب را میبینند که به یک صندلی بسته شده و پس از ضرب و شتم شدید و شکستگی دندانها و... خفه شده است.
کارآگاهان ماهشهر در آغاز تحقیقات ابتدا بهروز، پسر علیرضا را بازداشت میکنند. بهروز در تحقیقات مقدماتی اعتراف میکند با پدرش برنامه این قتل را ریختهاند و قرار بوده پس از کشتن زینب جسد او را به بیابانهای ماهشهر منتقل کنند اما خواهران همسر چهارم پدرش سرمیرسند و مانع از این کار میشوند.
.............................................................
دلم خيلي گرفته بود و براي اولين بار در اين شهر احساس غربت مي کردم.
تصميم گرفتم به زيارت حرم امام رضا(ع) بروم تا کمي آرام بشوم. شما قضاوت کنيد با هزار بدبختي از تمام حق و حقوق خودم گذشتم و بالاخره از شوهر کريستالي ام که زنان فاسد را همراه خود به خانه مي آورد و در حضور بچه هايم با آن ها رفتار بسيار بي شرمانه اي داشت طلاق گرفتم.
من با عهده دار شدن سرپرستي دو دختر معصوم خودم به سرکار رفتم و خرج و مخارج کمرشکن زندگي را تامين کردم و تنها مسئله اي که بعد از طلاق مرا رنج مي داد بيماري دختر کوچولويم بود.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري نواب مشهد افزود: دو سال گذشت و توانستم دو ميليون تومان پس انداز کنم. من با پول پس انداز و مبلغي که برادرم کمک کرد تصميم گرفتم براي درمان مينا و عمل جراحي او اقدام کنم.
به همين منظور ديروز به بانک رفتم و ۳ميليون و ۴۰۰هزار تومان از حساب بانکي ام برداشت کردم. زن جوان گفت: پول ها را داخل کيفم گذاشتم و بيرون بانک از طريق دستگاه خودپرداز مشغول برداشت مبلغ ۵۰هزار تومان براي خرجي خانه بودم که ناگهان جواني لاغراندام کيف دستي ام را قاپيد و پول هايم را با خودش برد.
من که هاج و واج مانده بودم و باورم نمي شد چه اتفاقي افتاده است بلافاصله به کلانتري رفتم و موضوع را به پليس اعلام کردم. اما راستش را بخواهيد اصلا اميدي به پيداشدن پول هايم نداشتم.
امروز غروب درحالي که دخترم سرگرم بازي با عروسک هايش بود چند دقيقه اي به اين طفل معصوم نگاه کردم و گريه ام گرفت.
با دلي شکسته از خانه بيرون آمدم و تصميم گرفتم به حرم امام رضا(ع) بروم که در خياباني شلوغ ناگهان جواني موتوسوار با يک خودرو سواري تصادف کرد و به داخل جوي آب افتاد. من از سر دلسوزي به آن جوان موتورسوار نگاه کردم و درحالي که شوکه شده بودم فهميدم اين جوان لاغراندام همان سارق پول هايم است.
با عجله جلو رفتم و بااين سارق کيف قاپ درگير شدم. او که خيلي ترسيده بود به شاهدان عيني ماجرا گفت: اين يک اختلاف زن وشوهري است و خواهش مي کنم در زندگي خصوصي ما دخالت نکنيد. در آن لحظه هيچ کس براي کمک جلو نيامد و سرباز فداکاري که همراه پدر پيرش در حال عبور از خيابان بود با احساس مسئوليت اقدام کرد واين سارق خياباني دستگير شد. زن جوان آهي کشيد و گفت: خوشبختانه من به پول هايم رسيدم و فوري براي درمان دختر کوچولويم اقدام کردم. اما واقعيت اين است که در شهر مقدس مشهد هيچ کسي نبايد احساس غربت و بي پناهي کند.
ماجراي مرگ مشکوک يک جوان در منزل مجردي
جواني در منزل مجردي خود درحالي به طرز مشکوک جان سپرد که دختر ۲۰ساله اي نيز در کنار او بوده است.
شب جمعه گذشته، ماموران کلانتري ۲۱مشهد از طريق کارکنان بيمارستان فارابي در جريان مرگ مشکوک جواني قرار گرفتند و پس از تاييد درستي خبر، مراتب را به قاضي اسماعيل شاکر (قاضي ويژه قتل عمد) اطلاع دادند.
با حضور مقام قضايي در محل وقوع حادثه واقع در بولوار معلم و بيمارستان فارابي، بررسي هاي قضايي در اين باره آغاز شد.
در معاينات ظاهري از جسد، هيچ گونه آثار ناشي از جنايت مشخص نشد. اما تحقيقات ماموران که با دستورات ويژه قضايي درباره چگونگي مرگ اين جوان آغاز شده بود نشان داد که شب حادثه دختر ۲۰ساله اي نيز در کنار متوفي بوده است اين دختر وقتي مورد بازجويي قرار گرفت گفت: او دل درد داشت و براي همين منظور از دوستانش که در منزل روبه رويي بودند شربت گرفت اما صبح حالش وخيم شد که توسط همان دوستانش به بيمارستان انتقال يافت.
اين درحالي بود که در بازرسي از منزل مجردي اين جوان، تعدادي قرص هاي ديگر نيز کشف شد.
گزارش ها حاکي است: دختر مذکور هم به اتهام ايجاد رابطه نامشروع بازداشت شد و جسد متوفي براي انجام آزمايش هاي پزشکي و تعيين علت دقيق مرگ به پزشکي قانوني انتقال يافت.
.............................................................رئیس پلیس آگاهی خراسانرضوی از دستگیری مردی خبر داد كه به بهانه ازدواج، حدود 30 زن را اغفال كرده بود.
سرهنگ حسین بیدمشكی با بیان اینكه در هفدهم خردادماه سالجاری زنی با هویتی معلوم با ارائه مرجوعه قضایی به این پلیس مدعی شد كه از سوی فردی اغفال شده است، گفت: این فرد در اظهارات خود عنوان كرد كه فردی به نام «محمدرضا» به بهانه ازدواج با وی او را اغفال كرده و پس از برقراری رابطه با تهدید و سوءاستفاده از این موضوع كه از رابطهشان فیلمبرداری كرده است، مبلغ 55 میلیون ریال وجه نقد و یك دستگاه گوشی تلفن همراه از او اخاذی كرده است.
رئیس پلیس آگاهی خراسانرضوی با بیان اینكه شاكیه در ادامه اظهارات خود عنوان كرد كه چندی پیش «محمدرضا» او را به عنوان خواهرش به خواستگاری فرد دیگری در مشهد برده است گفت: تحقیقات نشان داد كه این فرد با استفاده از این شگرد دختران زیادی را اغفال كرده است.
وی با بیان اینكه پس از هماهنگیهای قضایی، شناسایی و دستگیری این فرد در دستور كار كارآگاهان پلیس آگاهی طرقبه شاندیز قرار گرفت، گفت: سرانجام با انجام كاراگاهان «محمدرضا» را در منزل شخصیاش دستگیر كردند.
بیدمشكی با بیان اینكه كارآگاهان در بازرسی از منزل وی گوشی تلفن همراه شاكیه و یك عدد كیس كامپیوتر كشف كردند گفت: محمدرضا در بازجوییها در مواجهه با شواهد و مدارك موجود لب به اعتراف گشود اما ادعاهای شاكیه را قبول نكرد.
وی با بیان اینكه متهم علت و انگیزه اصلی خود را از اغفال دختران، خیانت همسر سابقش عنوان كرد، گفت: كارآگاهان در بررسی گوشی تلفن همراه متهم، حدود 30 شماره تلفن متعلق به زنان را كشف كردند كه احتمالا با آنان در ارتباط بوده است.
عامل اصلی حمله به خودروی حامل زندانیان و شهادت یکی از ماموران محافظ با تائید حکم اعدامش از سوی دیوان عالی کشور بهزودی به دار مجازات آویخته میشود.
ساعت 9 صبح سه شنبه 22 آذر 90خودروی حامل زندانیان از ندامتگاه مرکزی کرج راهی دادگاه انقلاب بود که در پل محمدشهر، مهاجمان یک تصادف صوری با خودروی زندان ایجاد کردند.
سپس راننده نقابدار خودروی پیکان با اسلحه کلاشینکف وارد خودروی زندان شد و شروع به تیراندازی کرد.
مرد مسلح که با مقاومت علیرضا مرادخانی مأمور بدرقه زندان روبهرو شده بود، ناگهان به سوی او تیراندازی کرد، اما پس از ناکامی در اجرای نقشه با رها کردن خودروی پیکان با کمک همدستانش گریخت.
در ادامه با توجه به حساسیت ماجرا، چهار گروه از مأموران مبارزه با جرائم جنایی و اطلاعات پلیس آگاهی، تجسس در اینباره را آغاز کردند. آنها پس از یک هفته موفق به شناسایی هویت متهمان شدند.
سه مرد مهاجم اهل یکی از استانهای غربی کشور و ساکن سرآسیاب ملارد بودند، اما همزمان با جنایت به محل نامشخصی گریخته بودند.
سرانجام مخفیگاه تبهکاران در شهرستان جاجرود شناسایی شد و شامگاه سهشنبه - 29 آذر- آنها به محاصره پلیس درآمدند. با توجه به اینکه متهمان مسلح بودند، امکان درگیری و تیراندازی وجود داشت، به همین خاطر نیمههای شب و در عملیاتی غافلگیرانه مأموران وارد مخفیگاه تبهکاران شدند و 3متهم اصلی پرونده را دستگیر کردند.
در جریان تحقیقات، متهم اصلی پرونده به تیراندازی و بهشهادترساندن مامور زندان اعتراف کرد. متهم اصلی در حضور کارآگاهان جنایی و بازپرس ویژه قتل کرج به بازسازی صحنه درگیری و قتل پرداخت و گفت: پدرزنم به اتهام حمل دو کیلوگرم هروئین دستگیر شده بود.
میدانستیم مجازاتش اعدام است به همین خاطر تصمیم به فراریدادن او گرفتیم. براساس نقشهای که طراحی کرده بودیم، قرار شد در مسیر خودروی حمل زندانیان تصادف صوری درست کنیم و بعد با تهدید مامور محافظ زندان، پدرزنم را فراری دهیم، اما زمان اجرای نقشه با مقاومت مامور زندان روبهرو شدم.
خیلی ترسیده بودم. ابتدا چند تیر هوایی و سپس گلولهای به سوی او شلیک کردم. وقتی مامور زندان را غرق در خون دیدم از ترس فرار کردم.2
متهم دیگر پرونده نیز ادعا کردند در این درگیری نقشی نداشتهاند و فقط متهم اصلی را از محل قتل فراری دادهاند.
پس از تحقیقات مقدماتی بازپرس شعبه 21 دادسرای جنایی کرج برای متهم ردیف اول به اتهام قتل عمد و برای متهم ردیف دوم به اتهام مساعدت در فراری دادن متهم قرار مجرمیت صادر کرد. متهم ردیف سوم نیز با صدور قرار منع تعقیب آزاد شد.
در ادامه پرونده با تائید قرار مجرمیت از سوی دادستان و صدور کیفرخواست، به شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز فرستاده شد. با بررسی پرونده در دادگاه نخستین جلسه محاکمه متهمان به ریاست قاضی رنجبر و با حضور چهار قاضی مستشار برگزار شد.
در ابتدای این جلسه نماینده دادستان با تشریح کیفرخواست برای متهمان تقاضای مجازات قانونی کرد. در ادامه نیز اولیای دم خواستار قصاص عامل شهادت فرزندشان شدند. متهم اصلی پرونده با تفهیم اتهام به دفاع از خود پرداخت و اتهاماتش را قبول کرد و گفت برای نجات پدرزنش از اعدام دست به این جنایت زده بود.
قضات دادگاه پس از آخرین دفاعیات متهم وارد شور شده و متهم اصلی پرونده را به قصاص نفس- اعدام - محکوم کردند.با اعتراض متهم به حکم مجازاتش پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات دیوان عالی کشور نیز حکم مجازات مرد تیرانداز را تائید کردند.با تائید حکم اعدام مرد جنایتکار به زودی پای چوبه دار میرود.
جوکر مسلح دوم در سینمای اوهایو دستگیر شد
چند هفته پس از حادثه خونین سینمای کلرادو، مسئولان سينمايي در اوهایو در اکران صبحگاهی فیلم بتمن، مردی را با یک کیف پر از اسلحه دستگیر کردند.
اسکات اسمیت 37 ساله که برای بردن کیف دستیاش به داخل سالن اصلی سینما رفتارهای مشکوک و عجیبی انجام میداد مسئولان سینما را به خود ظنین کرد و در نهایت با بررسی کیف دستی او مقادیر زیادی اسلحه، مهمات و چاقو کشف کردند.
به گفته پلیس گرچه تا به این لحظه این متهم لب به سخن باز نکرده اما احتمالاً قصد او تقلید از جنایت خونین «جوکر» معروف سینمایی در کلرادو بوده است که باعث کشتار عدهای از تماشاگران سینما شد.
در ادامه تحقیقات پلیس 8 قبضه تیربار و اسلحه کمری و چندین ماسک گاز و جلیقه نجات نیز در خانه این متهم کشف شده است.
سخنگوی پلیس اوهایو پس از این دستگیری گفت: بعد از حادثه کشتار سینمای کلرادو هیچ اتفاقی غیرممکن نیست. «اسکات اسمیت» با اصرار و پافشاری خود برای وارد کردن کیف دستی به سالن همه را به خود ظنین کرده بود و وقتی در کیف دستیاش اسلحه و چاقو کشف شد با این که او قصد بازگرداندن آنها به خودرویش را داشت اما دیگر برای هر کاری دیر شده بود و مسئولان سینما پلیس را خبر کردند.
در حادثه چند هفته پیش کلرادو، جیمز هولمز قاتل موقرمز سینما 12 تن را کشت و 58 تن را زخمی کرد.
اسکات اسمیت، جوکر جدید در اوهایو که مدتی در ارتش فعالیت کرده و یک دختر کوچک دارد، در طول سالهای عمرش حتی یک سوء پیشینه کوچک نیز ندارد اما با توجه به اهمیت موضوع در حال حاضر با تکمیل شدن پروندهاش بدون قرار وثیقه در بازداشت به سر خواهد برد.