به گزارش صراط به نقل از بصیرت ، پخش مستند «تقابل» به کارگردانی داوود مرادیان و محصول گروه
تلویزیونی سپاه برای نخستین بار پرده از رویارویی های نظامی ایران با
آمریکا در عرصه دریایی برداشت. به بهانه پخش این مستند از تلویزیون با
کارگردان این اثر به گفت وگو پرداختیم.
چه ضرورتی منجر به ساخت مستند «تقابل» شد؟
مدت ها است که مردم کشورمان در معرض تهدیدهای آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارند و رسانه های غربی روزی نیست که از گزینه روی میز آمریکا برای حمله نظامی به ایران حرف نزنند، اما این تهدیدها بیش از آنکه واقعی باشند، نوعی عملیات روانی محسوب می شوند. می خواهند از درون، مردم را بشکنند و اگر کسی اهل مطالعه تکنیک های عملیات روانی باشد از خنثی بودن برنامه های تولیدی سال های اخیر در صداوسیما زجر می کشد. ما بدجوری در حوزه مدیریت و فیلمسازی، آدم آشنا به تکنیک های عملیات روانی کم داریم.
اتفاقاً در اوج این جریانات من روی مسائل نیروی دریایی سپاه کار می کردم و کار پژوهشی داشتم. فیلم مستند رزمایش پیامبر اعظم 5 را هم تازه کارگردانی کرده بودم و یک اشراف قابل توجهی نسبت به توان نظامی سپاه در این زمینه کسب کرده بودم. خصوصاً اینکه توان نظامی سپاه، قائم به تجهیزات نیست، بلکه قائم به فرد است. فرد پاسدار است که وقتی با ایمان پشت سکان می ایستد، در دشمن هراس ایجاد می کند. این تصویر است که هراس می آفریند. عملیات روانی یعنی این!
مهم ترین موضوعایی که در این مستند فاش می شود کدام است؟
در خلال این بررسی ها بود که فهمیدیم وزیر دفاع آمریکا[در دوران جنگ تحمیلی]، این غول بزرگ تسلیحاتی و ارباب آسمان و دریا و زمین، جرئت نکرده بگوید چند تا قایق ساده که هیچ مکانیزم راداری درستی نداشتند در عین غافلگیری، هلی کوپتر آمریکایی را زدند و این اتفاق دو بار دیگر هم تکرار شده و حتی جرئت نکرده بگوید 29 فروردین که ناوهای ارتش را زده است ناوهای خودش هم آسیب دیده اند، هلی کوپترش سقوط کرده، سکوی نفتی اش با 14 کشته آتش گرفته و ... اما لحظه ای شگفت زده شدیم که شنیدیم برای دستگیری مجروحان درگیری به این طریق عمل کرده اند که هر یک نفر را به رغم سوختگی شدید با یک ناو و ناوچه بردند!
چرا آن قدر از یک پاسدار مجروح هم می ترسیدند؟ چه چیزی در نیروهای ایرانی هست که این رعب را ایجاد کرده؟ موقع آنالیز اطلاعات، شگفتی دیگری حادث شد. علت اصلی ترس واینبرگر این بود؛ ایران چه در ارتش و چه در سپاه از گرایش به ناوها و ناوچه های بزرگ دست ساخت غرب به سوی قدرت خرد متکثر با تخریب بالا رفته بود. مثلاً هزینه 300 قایق تندرو چقدر می شود؟ یک ناو هواپیمابر چه؟ چند قایق تندرو اگر مورد اصابت قرار بگیرد حیثیت ملی ایران می رود؟ رسماً هیچ! چون قدرت خرد است، اما یک ناو هواپیمابر چه؟
با توجه به گستره موضوع و پراکندگی اطلاعات چگونه تحقیق کردید و به اسناد و اطلاعات موجود رسیدید؟
مسیر دشواری را پشت سر گذاشتیم. هم من و هم تهیه کننده چندین بار انواع و اقسام اطلاعات را زیر و رو کردیم، اما تفصیلش این است که با یک ملغمه عجیبی از اطلاعات طرف بودیم. یک واقعه ای اتفاق افتاده بود که طرف ایرانی به آن اهمیت خاصی نمی داد، چون در آن حادثه شهید داده بود و روزنامه نگاران هم چون فقط اتفاقات درشت را می بینند صرفاً غرق شدن ناوچه های سهند و سبلان و جوشن را دیده بودند و فکر می کردند روز 29 فروردین 67 شکست خوردیم و غربی ها هم به طرز عجیبی روی این روز مانور کردند، اما زنگ اصلی تحقیقات وقتی خورد که خاطرات «کاسپر واینبرگر» را می خواندم.
وزیر دفاع آمریکا[در دوران جنگ تحمیلی]، این غول بزرگ تسلیحاتی و ارباب آسمان و دریا و زمین، جرئت نکرده بگوید چند تا قایق ساده که هیچ مکانیزم راداری درستی نداشتند در عین غافلگیری، هلی کوپتر آمریکایی را زدند و این اتفاق دو بار دیگر هم تکرار شده و حتی جرئت نکرده بگوید 29 فروردین که ناوهای ارتش را زده است ناوهای خودش هم آسیب دیده اند، هلی کوپترش سقوط کرده، سکوی نفتی اش با 14 کشته آتش گرفته و ... اما لحظه ای شگفت زده شدیم که شنیدیم برای دستگیری مجروحان درگیری به این طریق عمل کرده اند که هر یک نفر را به رغم سوختگی شدید با یک ناو و ناوچه بردند!
وزیر دفاع وقت آمریکا به طرز عجیبی واقعه 17 مهر را سانسور کرده بود و از واقعه 29 فروردین هم به غرق سه ناوچه ارتش اشاره می کرد. ما چندبار خواستیم این مستند را بسازیم، ولی جور کردن بودجه کار ساده ای نیست. خب ما به آقای «ساختمانیان» که تهیه کننده انصافاً باهوشی است رو زدیم و ایشان با سردار شریف که در حوزه عملیات روانی، دارای دانش بسیاری است، موضوع را مطرح کردند.
ترکیب این دو مدیر پیش از این هم موجب پرورش فیلمسازهایی شد که بلند پروازی های شان در چارچوب کاغذبازی های مرسوم موسسات و سازمان های دولتی نمی گنجد و به واسطه همین دو بزرگوار بود که توانستیم به منابع گسترده اطلاعاتی مان از روزنامه تا کتب منتشر شده دهه 60 دست یابیم و هم بودجه کارمان مهیا شد.
خصوصاً که طبق معمول صدا و سیمای ما از بی استعدادترین ها در عرصه عملیات روانی بهره می برد. یعنی وقتی که خود ماهواره چی ها صراحتاً از ریزش می گویند و تنها قوت شان پرداختن به بعضی مسائل روز مردم است، صدا و سیما با پرداختن به مسائل روز و عادی مردم، بدون ترس از سیاه نمایی، دشمن را خلع سلاح کند.
یکی از خطرات فیلم های مستند، به خصوص مستندهای سیاسی، شعارزدگی و طرح ادعا به جای سند است، چه کردید تا فیلم شما واقعاً مستند باشد؟
ببینید، یا انقلاب اسلامی حق است یا نیست. اگر هست من مستندساز باید تکلیفم را باخودم معلوم کنم. الحمدلله گروه سپاه هم باورش بر این است، یعنی با کسی کار نمی کند که پروژه پنج میلیونی را 25 میلیون برآورد بدهد و بی اعتقاد، یک چیزی بسازد و برود. سپاه جای کار بدون اعتقاد نیست. کسی کار شعاری می سازد که می خواهد پولش را بگیرد و برود و این گونه افراد غالباً پول های خوبی هم می گیرند، اما ما واقعاً با هزینه پایین و اعتقاد بالا به اینکه مردم با شعور و درکند و اگر به ایشان راست بگوییم، باور می کنند، پای در این عرصه گذاشتیم.
بنابر این بنا گذاشتیم تا به دور از هرگونه شعارزدگی و به صورت صد در صد مستند این موضوع را بررسی کنیم و آنقدر در این بحث وسواس داشتیم که در مرحله نهایی ویرایش، کل مصاحبه دکتر کوشکی را حذف کردیم. در برنامه «هفت» دکتر آن زمان نماینده انصار حزب الله بود و ما نخواستیم به علت حضور ایشان بتوانند مارک خواصی به مستند بزنند. با همه علاقه ام به ایشان که شناخت نزدیکی هم از هم داریم، پا روی دلم گذاشتم و کل مصاحبه با ایشان و سپس بیش از سه چهارم مصاحبه با دکتر ایزدی را هم حذف کردیم.
ایشان هم پای ثابت مجلات حزب اللهی بودند و فقط ماند دکتر عیدی پور که چهره مستقلی است و نمی توانستند به ایشان انگی بچسبانند و اتفاقاً تحصیلاتش را در انگلستان گذرانده و فوق لیسانسش جنگ است! وسواس واقعاً در این حد بالا بود و ما حتی صدای آقای خانلو را به علت حماسی بودن به حداقل رساندیم و از صدای آقای ستاری استفاده کردیم که خالی از هرگونه احساسی است. به همین دلیل، فیلم جداً مستند روزشماری از درگیری های آمریکا با ماست. این وسواس به قدری بود که تدوین کار هم فارغ از گرافیک خاصی انجام شد. البته این عیب کار هم به حساب می آید.
پخش مستند «تقابل» چه واکنش هایی را در پی داشت؟
شنیده ام به ضد انقلاب فشار زیادی آورده است و در گعده های خصوصی ناسزا می گویند و در ملأ عام سکوت کرده اند و جوابی هم ندارند و همین، درد این مستندها را برای ضدانقلاب بیشتر کرده است. تأثیرش در داخل هم خیلی خوب بود، هرچند ساعت پخش کار خوب نبود و معتقدم حداقل یکی دوبار دیگر بازپخش می خواهد؛ حالا شما بگویید تأثیر این مستند بیشتر است یا هجویات «خنده بازار» علیه ماهواره؟ کدامیک پر هزینه تر است؟
چه ضرورتی منجر به ساخت مستند «تقابل» شد؟
مدت ها است که مردم کشورمان در معرض تهدیدهای آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارند و رسانه های غربی روزی نیست که از گزینه روی میز آمریکا برای حمله نظامی به ایران حرف نزنند، اما این تهدیدها بیش از آنکه واقعی باشند، نوعی عملیات روانی محسوب می شوند. می خواهند از درون، مردم را بشکنند و اگر کسی اهل مطالعه تکنیک های عملیات روانی باشد از خنثی بودن برنامه های تولیدی سال های اخیر در صداوسیما زجر می کشد. ما بدجوری در حوزه مدیریت و فیلمسازی، آدم آشنا به تکنیک های عملیات روانی کم داریم.
اتفاقاً در اوج این جریانات من روی مسائل نیروی دریایی سپاه کار می کردم و کار پژوهشی داشتم. فیلم مستند رزمایش پیامبر اعظم 5 را هم تازه کارگردانی کرده بودم و یک اشراف قابل توجهی نسبت به توان نظامی سپاه در این زمینه کسب کرده بودم. خصوصاً اینکه توان نظامی سپاه، قائم به تجهیزات نیست، بلکه قائم به فرد است. فرد پاسدار است که وقتی با ایمان پشت سکان می ایستد، در دشمن هراس ایجاد می کند. این تصویر است که هراس می آفریند. عملیات روانی یعنی این!
مهم ترین موضوعایی که در این مستند فاش می شود کدام است؟
در خلال این بررسی ها بود که فهمیدیم وزیر دفاع آمریکا[در دوران جنگ تحمیلی]، این غول بزرگ تسلیحاتی و ارباب آسمان و دریا و زمین، جرئت نکرده بگوید چند تا قایق ساده که هیچ مکانیزم راداری درستی نداشتند در عین غافلگیری، هلی کوپتر آمریکایی را زدند و این اتفاق دو بار دیگر هم تکرار شده و حتی جرئت نکرده بگوید 29 فروردین که ناوهای ارتش را زده است ناوهای خودش هم آسیب دیده اند، هلی کوپترش سقوط کرده، سکوی نفتی اش با 14 کشته آتش گرفته و ... اما لحظه ای شگفت زده شدیم که شنیدیم برای دستگیری مجروحان درگیری به این طریق عمل کرده اند که هر یک نفر را به رغم سوختگی شدید با یک ناو و ناوچه بردند!
چرا آن قدر از یک پاسدار مجروح هم می ترسیدند؟ چه چیزی در نیروهای ایرانی هست که این رعب را ایجاد کرده؟ موقع آنالیز اطلاعات، شگفتی دیگری حادث شد. علت اصلی ترس واینبرگر این بود؛ ایران چه در ارتش و چه در سپاه از گرایش به ناوها و ناوچه های بزرگ دست ساخت غرب به سوی قدرت خرد متکثر با تخریب بالا رفته بود. مثلاً هزینه 300 قایق تندرو چقدر می شود؟ یک ناو هواپیمابر چه؟ چند قایق تندرو اگر مورد اصابت قرار بگیرد حیثیت ملی ایران می رود؟ رسماً هیچ! چون قدرت خرد است، اما یک ناو هواپیمابر چه؟
با توجه به گستره موضوع و پراکندگی اطلاعات چگونه تحقیق کردید و به اسناد و اطلاعات موجود رسیدید؟
مسیر دشواری را پشت سر گذاشتیم. هم من و هم تهیه کننده چندین بار انواع و اقسام اطلاعات را زیر و رو کردیم، اما تفصیلش این است که با یک ملغمه عجیبی از اطلاعات طرف بودیم. یک واقعه ای اتفاق افتاده بود که طرف ایرانی به آن اهمیت خاصی نمی داد، چون در آن حادثه شهید داده بود و روزنامه نگاران هم چون فقط اتفاقات درشت را می بینند صرفاً غرق شدن ناوچه های سهند و سبلان و جوشن را دیده بودند و فکر می کردند روز 29 فروردین 67 شکست خوردیم و غربی ها هم به طرز عجیبی روی این روز مانور کردند، اما زنگ اصلی تحقیقات وقتی خورد که خاطرات «کاسپر واینبرگر» را می خواندم.
وزیر دفاع آمریکا[در دوران جنگ تحمیلی]، این غول بزرگ تسلیحاتی و ارباب آسمان و دریا و زمین، جرئت نکرده بگوید چند تا قایق ساده که هیچ مکانیزم راداری درستی نداشتند در عین غافلگیری، هلی کوپتر آمریکایی را زدند و این اتفاق دو بار دیگر هم تکرار شده و حتی جرئت نکرده بگوید 29 فروردین که ناوهای ارتش را زده است ناوهای خودش هم آسیب دیده اند، هلی کوپترش سقوط کرده، سکوی نفتی اش با 14 کشته آتش گرفته و ... اما لحظه ای شگفت زده شدیم که شنیدیم برای دستگیری مجروحان درگیری به این طریق عمل کرده اند که هر یک نفر را به رغم سوختگی شدید با یک ناو و ناوچه بردند!
وزیر دفاع وقت آمریکا به طرز عجیبی واقعه 17 مهر را سانسور کرده بود و از واقعه 29 فروردین هم به غرق سه ناوچه ارتش اشاره می کرد. ما چندبار خواستیم این مستند را بسازیم، ولی جور کردن بودجه کار ساده ای نیست. خب ما به آقای «ساختمانیان» که تهیه کننده انصافاً باهوشی است رو زدیم و ایشان با سردار شریف که در حوزه عملیات روانی، دارای دانش بسیاری است، موضوع را مطرح کردند.
ترکیب این دو مدیر پیش از این هم موجب پرورش فیلمسازهایی شد که بلند پروازی های شان در چارچوب کاغذبازی های مرسوم موسسات و سازمان های دولتی نمی گنجد و به واسطه همین دو بزرگوار بود که توانستیم به منابع گسترده اطلاعاتی مان از روزنامه تا کتب منتشر شده دهه 60 دست یابیم و هم بودجه کارمان مهیا شد.
خصوصاً که طبق معمول صدا و سیمای ما از بی استعدادترین ها در عرصه عملیات روانی بهره می برد. یعنی وقتی که خود ماهواره چی ها صراحتاً از ریزش می گویند و تنها قوت شان پرداختن به بعضی مسائل روز مردم است، صدا و سیما با پرداختن به مسائل روز و عادی مردم، بدون ترس از سیاه نمایی، دشمن را خلع سلاح کند.
یکی از خطرات فیلم های مستند، به خصوص مستندهای سیاسی، شعارزدگی و طرح ادعا به جای سند است، چه کردید تا فیلم شما واقعاً مستند باشد؟
ببینید، یا انقلاب اسلامی حق است یا نیست. اگر هست من مستندساز باید تکلیفم را باخودم معلوم کنم. الحمدلله گروه سپاه هم باورش بر این است، یعنی با کسی کار نمی کند که پروژه پنج میلیونی را 25 میلیون برآورد بدهد و بی اعتقاد، یک چیزی بسازد و برود. سپاه جای کار بدون اعتقاد نیست. کسی کار شعاری می سازد که می خواهد پولش را بگیرد و برود و این گونه افراد غالباً پول های خوبی هم می گیرند، اما ما واقعاً با هزینه پایین و اعتقاد بالا به اینکه مردم با شعور و درکند و اگر به ایشان راست بگوییم، باور می کنند، پای در این عرصه گذاشتیم.
بنابر این بنا گذاشتیم تا به دور از هرگونه شعارزدگی و به صورت صد در صد مستند این موضوع را بررسی کنیم و آنقدر در این بحث وسواس داشتیم که در مرحله نهایی ویرایش، کل مصاحبه دکتر کوشکی را حذف کردیم. در برنامه «هفت» دکتر آن زمان نماینده انصار حزب الله بود و ما نخواستیم به علت حضور ایشان بتوانند مارک خواصی به مستند بزنند. با همه علاقه ام به ایشان که شناخت نزدیکی هم از هم داریم، پا روی دلم گذاشتم و کل مصاحبه با ایشان و سپس بیش از سه چهارم مصاحبه با دکتر ایزدی را هم حذف کردیم.
ایشان هم پای ثابت مجلات حزب اللهی بودند و فقط ماند دکتر عیدی پور که چهره مستقلی است و نمی توانستند به ایشان انگی بچسبانند و اتفاقاً تحصیلاتش را در انگلستان گذرانده و فوق لیسانسش جنگ است! وسواس واقعاً در این حد بالا بود و ما حتی صدای آقای خانلو را به علت حماسی بودن به حداقل رساندیم و از صدای آقای ستاری استفاده کردیم که خالی از هرگونه احساسی است. به همین دلیل، فیلم جداً مستند روزشماری از درگیری های آمریکا با ماست. این وسواس به قدری بود که تدوین کار هم فارغ از گرافیک خاصی انجام شد. البته این عیب کار هم به حساب می آید.
پخش مستند «تقابل» چه واکنش هایی را در پی داشت؟
شنیده ام به ضد انقلاب فشار زیادی آورده است و در گعده های خصوصی ناسزا می گویند و در ملأ عام سکوت کرده اند و جوابی هم ندارند و همین، درد این مستندها را برای ضدانقلاب بیشتر کرده است. تأثیرش در داخل هم خیلی خوب بود، هرچند ساعت پخش کار خوب نبود و معتقدم حداقل یکی دوبار دیگر بازپخش می خواهد؛ حالا شما بگویید تأثیر این مستند بیشتر است یا هجویات «خنده بازار» علیه ماهواره؟ کدامیک پر هزینه تر است؟