به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛حمید سطوتی نویسنده وبلاگ پابرهنگان ایران در آخرین به روزرسانی وبلاگ خود نوشته است:
بیان این جمله سزاوار چه کسانی در زندگیتان است؟ فرزند، پدر، مادر، خواهر و برادر و یا همسرتان مرد را هنوز کامل از زیر آوار در نیاورده با شتاب و عجله به سمت مدرسه ویران و مدفون زیر تلمباری از خاک دوید. دو سه روزی از آن ساعت شوم وقوع زلزله گذشته بود و کم کم تیم تجسس کارشان را به اتمام رسانده بودند و امیدی برای زنده یافتن دیگر افراد زیر آوار باقی نبود. تمام تلاش بر این بود که بازماندگان زلزله را تیمار و تا حد ممکن تعداد تلفات مجروهان را کم کنند. اما مرد بی توجه به زخمهای روی تنش با حالتی خاص به سمت مدرسه دوید تا تنها پسرش را از زیر آوار و مرگ حتمی نجات دهد. اصرار و یقینش در خصوص زنده بودن پسرش تا حدی بود که تیم نجات و مردم محلی همه برای برداشتن آوار دست به کار شدند. یک روز، دو روز و سه روز بی وقفه گذشت. میزان خسارت و آوار بیشتر از حدی بود که بتوان راهی و یا روزنی به مدرسه مخروبه باز کرد.
تیم نجات کاملا نومید شد و دست از کار کشید. اما مرد مجروح همچنان با دست خالی برای نجات جانی تلاش میکرد که روزی به او قول داده بود در تمام طول زندگی و تا آخرین نفس زنده بودنش تنهایش نخواهد گذاشت
و حالا با حال بیمار و دست خالی و تنها هنوز بر سر پیمان خود خاکها را کنار میزد و تلاشی مافوق توانش به خرج میداد. حالا یک هفته از وقوع زلزله گذشته بود و همه مطمئن بودند مرد در غم مرگ پسرش دیوانه شده است. حساب روزها از دست رفته بود شاید روز هفتم و یا هشتم بود که ناگهان روزنی به مدرسه باز شد و آنها با تنهایی بیرمق اما زنده دهها بچهای مواجه شدند که در پناه میزها و نیمکتها هنوز زنده بودند. تلاش برای زنده یافتن دانشآموزان دیگر کلاسها شروع شد. اما انگار تنها همکلاسیهای پسری زنده مانده بودند که امید داشت و به دوستانش هم این امید را داده بود که پدرش هرگز تنهایشان نخواهد گذاشت!
امید به یاری، امید به دراز شدن و گرفتن دستی برای یاری، و امید به تپیدن قلبهایی برای بقای مردم شاید در این شرایط تنها چیزی باشد که عزیزان زلزله زده آذربایجان را سر پا نگه دارد.
اگر میخواهیم مادران و پدران و فرزندان هموطن را تا آخرین لحظه تنها نگذاریم باید دست یاریمان را به سمتشان دراز کنیم. ایمان داریم که هنوز قلبی آکنده از مهر می تپد