عذاب وجدان كشنده بود
برخي مجرمان بعد از ارتكاب جرم بشدت تحت تاثير قرار ميگيرند و اين عذاب آنچنان آنها را تحت تاثير قرار ميدهد كه قبل از اجراي حكم دست به خودكشي ميزنند.
يكي از اين پروندهها مربوط به جواني بود كه دوستش را در بياباني به قتل رساندهبود و ادعا ميكرد براي جلوگيري از تعرض دوستش دست به اين كار زده است.
اين جوان كه 19 سال داشت هيچ مدركي كه ثابت كند دوستش قصد داشته اين كار را بكند نداشت. اما مدارك عليه خودش زياد بود و حتي به عنوان قاتل، به كلانتري رفته و خودش موضوع را تعريف كرده بود.
اين جوان در دادگاه خيلي گريه ميكرد و ناراحت بود. قبل از برگزاري دادگاه پدر و مادرش و متهم به دست و پاي اوليايدم افتادند و درخواست بخشش كردند اما آنها قبول نكردند. دادگاه تشكيل شد و بعد از اينكه كيفرخواست خوانده شد اوليايدم درخواست صدور حكم قصاص كردند.
متهم آمد تا در مورد آنچه اتفاق افتاده است، توضيح دهد. او گفت اتهام را قبول دارد اما قصد كشتن مقتول را نداشته و ميخواسته از خودش دفاع كند.
ميگفت دوستم مست بود و از من خواست براي قدم زدن بيرون برويم. هر دوي ما مشروب خورده بوديم. اما دوستم خيلي مست بود و نميتوانست خودش را كنترل كند. او به سمت من آمد و ميخواست من را مورد آزار قرار دهد. سعي كردم جلويش را بگيرم، اما نميتوانستم مانعش شوم به همين علت هم از جيبم چاقو بيرون آوردم و او را زدم. قصدم اين نبود كه بكشمش.
پسر جوان خيلي ناراحت بود و تمام مدت گريه ميكرد.ميگفت هر شب خواب ميبيند دوستش به سراغش آمده و او را در خواب ميكشد و اين موضوع خيلي عذابش ميدهد.
مدتي بعد از زندان خبر رسيد اين جوان خودش را كشته است. او در وقت حمام خودش را حلقآويز كرده بود و پس از مرگ متهم هم طبق قانون پرونده مختومه ميشود.
وقتي به اوليايدم اعلام شد پرونده به دليل خودكشي متهم مختومه شده است آنها خيلي ناراحت شدند و گفتند متهم مثل فرزند آنها بود و واقعا قصد قصاص نداشتند و فقط ميخواستند او را تنبيه كنند.
البته فكر نميكنم متهم حتي اگر رضايت ميگرفت هم ميتوانست به زندگي ادامه دهد چون عذاب وجدان رهايش نميكرد.
پشت پرده مرگ كودك كار
او كه خود مواد فروش و داراي سوابق متعدد آزار كودكان است و اين سوابق در پروندهاش منعكس شده است، در دادگاه هم اصرار ميكند كه قتل كار او نيست؛ اما نماينده دادستان تهران كه كيفرخواست را خوانده، مدارك و شواهد را در پرونده كافي ميداند و اعلام ميكند كه براساس مدارك ارائه شده متهم مستحق مجازات است.
او درباره كيفرخواست چنين ميگويد: متهم - جوان 25 سالهاي كه «پوريا» نام دارد - متهم است دو سال قبل، كودكي 13 ساله بهنام فيروز را به قتل رسانده است.
مطابق گزارش پرونده اين كودك كه كودك كار بوده است، بعد از اينكه از سوي متهم به خانه برده ميشود، مورد تعرض قرار گرفته و بعد هم به قتل ميرسد.
پليس زماني در جريان اين قتل قرار ميگيرد كه متهم كودك را در آغوش گرفته و از خانه خارج ميكند. همسايهها متهم را ديده و موضوع را به پليس گزارش ميكنند. با توجه به اينكه ماموران در محل حاضر و با جسد كودك روبهرو شدند، جسد را به پزشكي قانوني منتقل كرده و تحقيقات خود را آغاز كردند.
با توجه به اعترافات متهم، او كودك را به خانهاش برده و بعد از اينكه مورد آزار قرار داده، او را خفه كرده و به قتل رسانده است.
متهم در بازجوييها انگيزههاي مختلفي مطرح كرده است. او ابتدا بيان كرده چون كودك خروپف ميكرد، او را به قتل رسانده اما بعد اعتراف ديگري كرده است.
نماينده دادستان ادامه ميدهد: از نظر دادسرا متهم در قتل كودك مقصر است ومدارك و شواهد موجود هم آن را تائيد ميكند. بنابراين بهعنوان نماينده دادستان درخواست صدور حكم قانوني كردهايم.
ما باهم مواد ميفروختيم
گفتههاي نماينده دادستان تهران از سوي متهم رد ميشود و او ميگويد در اين قتل نقشي نداشته و فيروز به دليل ديگري جان باخته است.
متهم به قتل نوجوان 13 سالهاي به نام فيروز هستي، قبول داري؟
نه، قبول ندارم. من اينكار را نكردم.
چه كسي فيروز را كشت؟
ما آن شب با هم مواد كشيديم و من فكر ميكنم او به خاطر مصرف مواد جان باخته است.
چرا او را وادار كردي مواد بكشد؛ او فقط 13 سال داشت؟
من وادارش نكردم. او خودش معتاد بود و خردهفروشي هم ميكرد، ما باهم همكار بوديم و از آن طريق با فيروز آشنا شده بودم؛ ما در يك محل با هم مواد ميفروختيم.
آن شب چه كشيديد؟
اول حشيش و بعد كراك كشيديم. هم من و هم فيروز وقتي ميخواستيم بخوابيم، كاملا نشئه بوديم، به همين خاطر هم خيلي دير خوابيديم.
تو و فيروز فاصله سني زيادي داشتيد، چرا با هم دوست بوديد؟
ما با هم دوست نبوديم، همكار بوديم. من و فيروز هر دو مواد فروشي ميكرديم و هواي همديگر را داشتيم. آن شب هم فيروز اصرار كرد كه به خانه ما بيايد.
چرا او را به خانهات بردي؟
گفت كه مادرش ديگر او را به خانه راه نميدهد. ميگفت هربار كه دير به خانه ميرود، مادرش او را راه نميدهد و مجبور ميشود در خيابان بماند. من هم دلم برايش سوخت و قبول كردم كه به خانه ما بيايد.
كسي در خانه به تو نگفت اين فرد كيست؟
همه خواب بودند، ما وارد خانه شديم و من براي فيروز شام آوردم. شامش را كه خورد، بعد با هم مواد كشيديم. البته كمي حالش خوب نبود و استفراغ ميكرد. به همين خاطر هم كمي دير خوابيديم. صبح كه بيدار شدم، او ديگر نفس نميكشيد.
چرا او را به دكتر نبردي؟
بلافاصله بغلش كردم که پيش دكتر بروم، اما نتوانستند كاري برايش بكنند. او را به خانه آوردم تا كمك بگيرم و بتوانم كاري بكنم. يكي از همسايهها مرا ديد و به پليس خبر داد و فكر كرد كه من كودك را كشتهام؛ در حالي كه قتل كار من نبود.
پزشكي قانوني گزارش كرده مرگ بهخاطر خفگي بوده و اعلام كرده اين كودك بهخاطر انسداد مجاري تنفسي به قتل رسيده يعني شخصي چيزي را جلوي بيني و دهان او گذاشته تا خفه شود. آن شب فقط تو در اتاق بودي؛ بنابراين تو او را به قتل رساندي.
من او را نكشتم و نميدانم چرا اين نظر را دادهاند. چون من فكر ميكنم او به خاطر مصرف مواد جانش را از دست داد. او شب قبل از مرگش هم بد حال بود.
پس چرا اعتراف كردي كه او را كشتي؟
در اداره آگاهي تحت فشار بودم و چارهاي نبود براي اينكه از آن فشار خارج بشوم، مجبور شدم اعتراف كنم.
10 فقره سابقه كودكآزاري داري. فكر نميكني اتهام تو درست باشد؟
من هربار متهم شدم اما در نهايت آزاد شدم. شلاق و زندان بود اما آزاد شدم.
پزشكي قانوني ميگويد اين كودك مورد آزار هم قرار گرفته است. در اينباره چه ميگويي؟
آزار او كار من نبوده، شايد قبل از من كس ديگري به او آسيب رسانده است.
يعني هيچكدام از اين اتهامات را قبول نداري؟
نه. هيچكدام كار من نبوده است. تنها اشتباه من اين بود كه آن كودك را به خانهام راه دادم. قصدم كمك بود اما اينطور گرفتار شدم.
پسرم اهل خلاف نبود
مادر فيروز ميگويد پسرش نه مواد فروش بود و نه معتاد و نه اهل كارهاي خلاف. او ميگويد: پسرم فيروز بچه مظلومي بود. او سختي زيادي كشيده بود و براي اينكه بتواند هزينه زندگي مرا تامين كند، كار ميكرد. او فال ميفروخت و آدامس و اينجور چيزها، بچه من اصلا نميدانست مواد چيست.
اين زن كه بشدت در غم از دست دادن فرزندش ناراحت است، ادامه ميدهد: در اين سالها كه زنده بود نتوانستم كاري برايش بكنم. نتوانستم خواستههايش را برآورده كنم. حتي نميتوانستم برايش غذاي درستي تهيه كنم. هميشه شرمنده فرزندم بودم.
او در مورد شب حادثه ميگويد: آن شب خيلي برايم سخت گذشت. خيلي ناراحت بودم. نگران پسرم بودم و نميدانستم بايد كجا او را پيدا كنم. سعي كردم دنبالش بگردم. اما نميدانستم كجا ميرود. چندجايي كه فكر ميكردم رفته باشد سرزدم اما نتوانستم پيدايش كنم. صبح كه شد، پيش پليس رفتم كه آنها گفتند پسرت مرده است. او تنها كسي بود كه من در زندگي داشتم.
او در مورد ادعاي متهم ميگويد: پسرم هيچوقت شب بيرون نميماند. هرجاي تهران كه بود، به خانه برميگشت. به همين خاطر هم آنقدر نگرانش شده بودم. او دنبال رزق حلال بود. سالها پيش كه شوهرم فوت كرد، فيروز شد نانآور خانواده. هيچوقت بچگي نكرد و من به خاطر اينكه برايش مادر خوبي نبودم، متاسفم.
اين زن ميگويد از قصاص قاتل فرزندش نميگذرد: پسرم خوب بود و كار بدي نكرده بود. او آرزوهاي زيادي داشت. اما مرد جوان، او را كشت. حالا هم بايد تاوان كارش را پس دهد. پسرم لياقت يك زندگي خوب را داشت و تازه ميخواست از زندگي لذت ببرد. كسي كه بيگناه او را كشت و اينطور آزارش داد، بايد تاوان كارش را بپردازد.
......................................................................
پايان سناريوي زوج سارق
به گزارش پايگاه پليس، روز گذشته در پي تماس يكي از شهروندان با مرکز فوريت هاي پليسي 110 مبني بر سرقت طلاجات دختربچه آنها، رسيدگي به اين موضوع در دستور کار کارآگاهان اداره مبارزه با سرقت هاي به عنف پليس آگاهي استان اصفهان قرار گرفت.
پس از تشكيل پرونده تيمي از كارآگاهان زبده سريعاً جهت انجام اقدامات فني و پليسي و جمع آوري آثار ،مدارک و دلايل جرم به محل حادثه اعزام شدند.
کارآگاهان هنگامي که به صحنه سرقت مي رسند با چشمان گريان دختري خردسال مواجه مي شوند که در دنياي کوچک خود هيچ دليلي براي به سرقت رفتن طلاجاتي که مادرش روز تولد وي به او هديه داده بود نمي بيند و در عين بهت و شوکه از حادثه پيش آمده گردن و گوش خود را که حالا ديگر طلايي به آن آويزان نبود به ماموران نشان مي دهد.
فاطمه تنها چيزي که يادش مي آمد اين بود که هنگامي كه در كوچه به تنهايي مشغول بازي بوده خانمي رهگذر کمي با او صحبت كرده و بعد با هدايت او به مکاني خلوت اقدام به باز کردن گردن بند و گوشواره هاي او مي کند و سريعاً با سوار شدن بر يك موتورسيکلت به همراه مردي از صحنه متواري مي شود.
رييس پليس آگاهي استان اصفهان گفت: با اقدامات فني و پليسي صورت گرفته از سوي كارآگاهان و با مصاحبه هاي فني و پليسي صورت گرفته با دختربچه قرباني حادثه سرانجام کارآگاهان موفق به شناسايي سارقان و محل اختقاي آنان شدند.
وي افزود: با شناسايي مخفيگاه سارقان ماموران با هماهنگي مقام قضايي طي يک عمليات غافلگيرانه هر دوي آنها را دستگير كردند.
سرهنگ حسين حسين زاده با بيان اينكه در بازرسي مخفيگاه متهمان آثار و دلايل زيادي دال بر ارتکاب سرقت طلاجات اطفال توسط اين زوج به دست آمد، اظهارداشت: سارقان به نام هاي «سجاد -ج» و «کبري - ق» که از حضور کارآگاهان در مخفيگاه خود شوکه شده بودند ابتدا منکر هر گونه جرمي بودند اما وقتي با شواهد و مدارک علمي و پليسي کارآگاهان روبرو شدند لب به اعتراف گشوده و به چندين فقره سرقت طلاجات دختربچه ها در سطح شهر اصفهان اعتراف کردند.
وي خاطر نشان كرد: اين دو سارق که زن و شوهر هم بودند به اتفاق هم اقدام به سرقت طلاجات اطفال مي كردند که بنابر اطلاعات به دست آمده در چند فقره از سرقت هاي رخ داده سبب وارد آمدن صدماتي به گوش کودکان خردسال شده بودند.
سرهنگ حسين زاده اظهارداشت: با پايان پذيرفتن تحقيقات و اعترافات صريح سارقان به بزه انتسابي هر دو نفر به مراجع قضايي تحويل وبا صدور قرار قانوني روانه زندان شدند.
رييس پليس آگاهي استان اصفهان خانواده ها را از آويختن زيورآلات به گردن و گوش دختر بچه هاي خود برحذر داشته و با هشدار در مورد كمين كردن سارقان طلاجات اطفال به والدين توصيه كرد: فرزندان خود را هرگز در كوچه ها و پارك ها هنگام بازي تنها رها نكنند و مراقب آنها بوده و در صورت مشاهده هرگونه مورد مشكوكي موضوع را سريعاً از طريق شماره تلفن 110 به پليس اطلاع دهند.
......................................................................
دستگيري مردان عنكبوتي در خراسان شمالي
به گزارش پايگاه اطلاعرساني پليس، سرهنگ محمدي در اين باره افزود: در پي تشكيل پروندهاي در خصوص ورود شبانه افرادي به منازل روستاي ملكش شهرستان بجنورد به قصد سرقت، بلافاصله موضوع در دستوركار پليس آگاهي قرار گرفت.
وي بيان كرد: مشخصات اين افراد توسط يكي از شاكيان كه چهره آنها را ديده بود در اختيار ماموران قرار گرفت و آنها موفق شدند يكي از متهمان را دستگير كنند.
سرهنگ محمدي تصريح كرد: متهم با اعتراف به تشكيل باند مردان عنكبوتي به اتهام ورود به زور به خانه روستاييان روانه زندان شد.
وي با اشاره به اينكه احساس ميشد آسايش و آرامش به مردم اين روستا برگشته، افزود: پس از گذشت چند روز مطلع شديم افراد ديگري به قصد دزدي وارد منازل اهالي همان روستا شدهاند كه بلافاصله ماموران شهرستان بجنورد وارد عمل شدند و هنگام گشتزني در آن منطقه به دو جوان ظنين شدند كه بعد از دستگيري مشخص شد آنها از مجرمان تحت تعقيب هستند.
سرهنگ محمدي افزود: اين دو نفر نيز به جرم خود مبني بر ايجاد رعب و وحشت در نيمههاي شب براي روستاييان اعتراف كردند.
......................................................................
باند بزرگ جاعلان بينالمللي منهدم شد
به گزارش پايگاه خبري پليس، سرهنگ ميرحيدري در اين باره گفت: در پي خبري مبني بر استفاده تعدادي اتباع خارجي از گذرنامه و ويزاي جعلي، بلافاصله پليس اطلاعات و امنيت استان با تشكيل يك تيم ويژه، شناسايي و دستگيري متهمان را در دستور كار خود قرار داد.
جانشين فرماندهي انتظامي استان قم افزود: با تحقيقات انجام شده، يكي از متهمان داراي گذرنامه جعلي شناسايي و در بازجويي از وي، رابط فرد جاعل شناسايي و دستگير شد.
ميرحيدري تصريح كرد: با دستگيري متهم، فرد ديگري كه در زمينه جعل با متهم اصلي پرونده در رابطه بود، شناسايي شد و پس از دستگيري در بازرسي از محل سكونت وي، دو جلد گذرنامه جعلي خارجي و انواع مهر كشف و ضبط شد.
وي افزود: در بازجويي از متهم، وي به نقش خود در زدن مهر ورود و خروج جعلي اعتراف كرد كه آثار مهر ورود و خروج مرز زميني را قبل از دستگيري و حضور پليس از بين برده است.
جانشين فرماندهي انتظامي استان قم اضافه كرد: با راهنماييهاي متهم سرانجام سه نفر ديگر از اعضاي باند نيز دستگير و در بازرسي از آنها پنج جلد گذرنامه با مهر و رواديد جعلي كشف و ضبط شد.
سرهنگ ميرحيدري افزود: با تحقيقات پليس اطلاعات و امنيت استان و با راهنمايي متهمان، متهم اصلي پرونده شناسايي و پس از دستگيري در بازرسي از منزل وي، 12 جلد گذرنامه جعلي، 38 برچسب ويزاي جعلي، مهر سركنسولگري جمهوري اسلامي ايران در مزار شريف، مهر ورود هوايي مشهد، مهر ورود و خروج از مرز زميني ميلك، مهر رئيس اداره پاسپورت افغانستان، مهر خروج هوايي مزار شريف، مهر ورود و خروج مرز راه ابريشم و ساير آلات و ادوات جعل از جمله سيستم رايانه و نرمافزارهاي فتوشاپ مخصوص جعل رواديد كشف و ضبط شد.
ميرحيدري تصريح كرد: در بررسيهاي بعدي و تحقيق از متهمان معلوم شد، متهم اصلي پرونده از نقاط مختلف كشور بويژه استان فارس، گذرنامه فاقد اعتبار رواديد به نشاني متقاضيان خود ارسال و پس از صدور رواديد جعلي نود روزه و مهر ورود، چند روز بعد آن را به نشاني متقاضيان ارسال ميكرد.
با دستگيري تمامي اعضاي باند توسط پليس اطلاعات و امنيت استان، متهمان به مراجع قضايي استان معرفي و با قرار قانوني روانه زندان شدند.
دستگيري قاتل برادر در كوهستان
به گزارش پايگاه اطلاعرساني پليس، سرهنگ عباس ابراهيمي با اعلام اين خبر گفت: در پي تماس يكي از شهروندان با مركز فوريتهاي پليسي 110 مبني بر كشف جسدي در حاشيه شهر جيرفت ماموران كلانتري به محل اعزام شدند و موضوع را بررسي كردند.
اين مقام مسئول گفت: در بررسي اوليه معلوم شد جواني سي ساله به طرز مشكوكي به قتل رسيده و جسد وي در بيابانهاي حاشيه شهر رها شده كه با دستور قضايي مبني بر انتقال جسد، دستگيري قاتل در دستور كار ماموران پليس آگاهي شهرستان قرار گرفت.
سرهنگ ابراهيمي خاطرنشان كرد: در تحقيقات تكميلي معلوم شد مقتول چند بار با برادر خود مشاجره و درگيري داشته است و ساعاتي قبل از قتل نيز برادر وي در محل وقوع جرم ديده شده است كه تلاش براي دستگيري برادر مقتول آغاز شد.
فرمانده انتظامي جيرفت تصريح كرد: با تحقيقات گسترده پليس مشخص شد متهم تحت تعقيب در كوههاي اطراف روستايي در حاشيه شهر مخفي شده است كه ماموران در يك عمليات غافلگيرانه وي را دستگير كردند و به پليس آگاهي انتقال دادند.
ابراهيمي يادآور شد: قاتل پس از روبهرو شدن با مدارك جمعآوري شده توسط پليس جيرفت به جرم خود اعتراف و انگيزه قتل را اختلافات خانوادگي بيان كرد. با دستور قضايي تحقيق در اين زمينه ادامه دارد.
قتل همسر به خاطر سوء ظن
بيستوهشتم ارديبهشت 87 مردي با مراجعه به ماموران شهرستان رباط كريم از قتل همسرش خبر داد.
او به ماموران گفت ساعت 3 بامداد همسر سي ساله خود به نام مريم را با ضربههاي گوشت كوب به قتل رسانده است.
در ادامه ماموران راهي خانه متهم در شهر جديد پرند شده و با جسد مريم در يكي از اتاقها روبهرو شدند.
با گزارش ماجرا به بازپرس ويژه قتل، متهم در اختيار كارآگاهان پليس آگاهي قرار گرفت كه در جريان بازجوييها وي مدعي شد به دليل سوء ظن، همسرش را به قتل رسانده است.
با تكميل تحقيقات و بازسازي صحنه قتل، پرونده براي محاكمه به شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد و قضات دادگاه پس از آخرين دفاعيات مرد متهم، او را به قصاص محكوم كردند.
در حالي كه حكم قصاص متهم از سوي قضات شعبه 27 ديوان عالي كشور تائيد شده بود، با كمك ستاد صلح و سازش دادسراي جنايي تهران اولياي دم از خون دخترشان گذشتند.
صبح ديروز جلسه دادگاه از جنبه عمومي جرم در شعبه 74 دادگاه كيفري و به رياست اصغر عبداللهي برگزار شد.
در ابتداي جلسه، صالحي نماينده دادستان با تشريح كيفرخواست، براي متهم از جنبه عمومي جرم تقاضاي مجازات قانوني كرد.
سپس متهم در دفاع از خود گفت: 14 سال پيش با همسرم در همدان آشنا شدم و با هم ازدواج كرديم. او چند بار از خانه بستگان سرقت كرد و با اين كارش آبروي مرا پيش فاميل برد. يك روز كه به رفتار همسرم مشكوك شده بودم، وانمود كردم از خانه بيرون رفتهام ولي پشت در منتظر ايستادم و متوجه شدم او با مرد غريبهاي ارتباط دارد.
شب حادثه از مريم خواستم به صورت توافقي جدا شويم، اما او قبول نكرد. ميخواستم خودم را بكشم اما سرنوشت تنها پسرمان باعث شد تصميم به قتل همسرم بگيرم. وقتي وارد اتاق خواب شدم مريم پي به نقشهام برد و با يك گوشت كوب به طرفم حمله كرد من هم گوشت كوب را از دستش گرفتم و چند ضربه به سرش زدم. بعد هم تا صبح كنار جنازهاش نشستم و گريه كردم.
قاضي: چرا سعي نكردي در مورد ارتباط همسرت با مرد غريبه از او توضيح بخواهي؟
متهم: مريم مشكل روحي و رواني داشت و هر وقت از او در مورد موضوعي سوال ميكردم شروع به شكستن شيشههاي خانه و خودزني ميكرد.
در يک جشن مختلط با او آشنا شدم و گفت وگويمان گل انداخت. من به دعوت يکي از دوستانم و البته بدون اطلاع همسرم در آن ميهماني شيطاني شرکت کرده بودم و از همان شب ارتباط تلفني ام با دختر جواني که الميرا نام داشت شروع شد.
اوايل براي سرگرمي به او پيامک مي زدم. اما کم کم احساس کردم به اين دختر خانم علاقه مند شده ام. چند ماه گذشت و متاسفانه متن پيامک هايي که بين ما رد و بدل مي شد از حالت شعرگونه و عاطفي به مطالب مستهجن و شرم آور تغيير کرد.
مرد جوان آهي کشيد و افزود: همسرم که زني باايمان و واقعا مظلوم است هيچ وقت گوشي تلفنم را کنترل نمي کرد و متاسفانه من از حسن اعتمادش سوءاستفاده مي کردم. ولي حالا تاوان اين کارم را به بدترين شکل ممکن بايد بپردازم.
مجتبي در مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي افزود: همان دوستي که زمينه آشنايي من و الميرا را در ميهماني شبانه فراهم کرده بود چند حلقه سي دي مستهجن برايم آورد و سي دي ها را داخل کمد وسايلم گذاشته بودم.
حدود ۷ ماه از رابطه من و الميرا گذشت و چند بار ديگر هم به دعوت اين دختر در ميهماني هاي مختلط شرکت کردم و حتي به اصرار او لب به دود شيشه زدم. اما در حالي که سرگرم عياشي هاي خودم بودم از چندي قبل متوجه تغيير حرکات و رفتار دختر ۱۲ ساله ام شدم و وقتي او را به طور غيرمستقيم زيرنظر گرفتم فهميدم دخترم با پسري جوان در همسايگي مان ارتباط برقرار کرده است.
با نگراني موضوع را به همسرم اطلاع دادم و فرزندمان را به نزد يک مشاور خانواده برديم.مي دانيد نتيجه برگزاري جلسه مشاوره چه بود؟ خوب گوش کنيد تا بدانيد وقتي آدم گناهي انجام مي دهد نبايد خودش را زرنگ فرض کند؛
چرا که فرزندم در گفت وگو با کارشناس مشاوره گفت تمام پيامک هاي مستهجني را که بين من و الميرا رد و بدل مي شد از مدتي قبل به طور مخفيانه مطالعه مي کرده است حتي سي دي هاي مستهجن را نيز به اتفاق يکي از همکلاسي هايش که براي درس خواندن به خانه ما رفت و آمد داشت تماشا کرده اند و... .
اين بچه از نظر روحي و رواني دچار مشکل جدي شده است و من اعتراف مي کنم از زندگي ام غافل ماندم و اين بلا به سر خودم و بچه ام آمد.
آدم رباهاي قاتل در يک قدمي چوبه دار
دو برادر که پس از قتل هولناک گروگان خود، جسد او را به آتش کشيده بودند با تاييد حکم اعدامشان در يک قدمي چوبه دار قرار گرفتند.
عصر روز 24 تير سال 87 مردي که سوار بر خودرواش در منطقه ريکي استان فارس در حرکت بود بعد از رد کردن چشمه دارنگون به پلي رسيد که زير آن شعلههاي آتش به چشم ميخورد.
مرد که به موضوع مشکوک شده بود توقف کرد تا ببيند علت اين آتشسوزي چيست. وقتي جلو رفت جسدي را ديد که شعله ور بود. او وحشت زده در تماس با مرکز فوريتهاي پليسي موضوع را به ماموران اطلاع داد.
دقايقي بعد گروهي از کارآگاهان جنايي همراه بازپرس ويژه قتل در صحنه جرم حاضر شدند و با ديدن جسد مردي که به طرز فجيعي به قتل رسيده بود تحقيقات براي کشف راز جنايت را آغاز کردند.
مقتول هيچ مدرک شناسايي نداشت و صورتش از بين رفته بود و قابل شناسايي نبود. پزشک جنايي بعد از معاينههاي اوليه اعلام کرد قاتل يا قاتلان گردن اين جوان را با شيء تيزي بريده اند و روي صورتش نيز اسيد پاشيدهاند. نحوه ارتکاب جنايت حکايت از قتل پسر جوان با انگيزه انتقام جويي داشت.
کارآگاهان براي شناسايي هويت مقتول به بررسي پرونده افراد مفقودي پرداختند. با بررسي پرونده ها مشخص شد ، دو روز قبل خانواده پسر جواني به نام ايمان با مراجعه به پليس آگاهي و طرح شکايتي ادعا کرده بودند پسرشان از سوي افراد ناشناس ربوده شده است و گروگانگيران قصد باج خواهي دارند.
با دعوت خانواده ايمان به پزشکي قانوني آن ها جسد پسرشان را شناسايي کردند. با شناسايي هويت مقتول روند رسيدگي به پرونده وارد مرحله تازه اي شد.
کارآگاهان براي اين که بتوانند ردي از گروگانگيران جنايتکار به دست بياورند آموزشهاي لازم را به خانواده ايمان دادند و از آن ها خواستند با متهمان براي پرداخت پول، قرار ملاقات بگذارند.
بعد از تعيين زمان و مکان قرار، اين محل به صورت نامحسوس تحت پوشش ماموران درآمد و زمانيکه يکي از متهمان براي تحويل گرفتن ساک پول به آن جا آمد در حلقه محاصره گرفتار و دستگير شد.
اين متهم وقتي به اداره آگاهي انتقال يافت در همان بازجوييهاي اوليه اعلام کرد آدمربايي را با کمک دو برادرش انجام داده و ايمان را به قتل رسانده است. پس از آن بود که دو برادر اين متهم نيز بازداشت شدند .
حسن- يکي از متهمان- در بازجويي ها گفت: ما به بهانهاي ايمان را سوار خودرويمان کرديم و ربوديم و او را به خانه يکي از برادرانم برديم. هدف ما از اين کار اين بود که از خانوادهاش باج بگيريم اما چون ايمان ما را شناسايي کرده بود اگر آزاد ميشد به سادگي ما را لو ميداد و به زندان ميافتاديم.
براي همين به اين نتيجه رسيديم که بايد او را به قتل برسانيم. براي اين کار ايمان را به منطقهاي خلوت برديم و با استفاده از يک اره چوببر گردن او را بريديم و براي اينکه از مرگش مطمئن شويم و کاري کنيم که جنازه شناسايي نشود روي صورت او اسيد پاشيديم و بعد جسد را به آتش کشيديم و فرار کرديم.
بعد از قتل بار ديگر با خانواده ايمان تماس گرفتيم و با تهديد وادارشان کرديم مبلغي را که خواستهايم هرچه زودتر بپردازند به اين ترتيب ميخواستيم به هدف اصليمان هم برسيم.
دو برادر ديگر نيز در بازجوييها گفتههاي حسن را تاييد کردند و به بازسازي صحنه قتل پرداختند. پس از آن قرار مجرميت و کيفرخواست عليه متهمان صادر شد و آن ها در شعبه پنجم دادگاه کيفري استان فارس به رياست قاضي رضادي پاي ميز محاکمه رفتند. در جلسه دادگاه اولياي دم براي 3برادر جنايتکار تقاضاي قصاص کردند. متهمان نيز با قبول اتهامات خود به تشريح آدم ربايي و قتل ايمان پرداختند.
قضات دادگاه پس از شور و بررسي پرونده دو متهم اصلي پرونده را به اتهام مشارکت در قتل به قصاص و به اتهام آدم ربايي به زندان محکوم کردند.متهم رديف سوم نيز به اتهام معاونت در قتل و مشارکت در آدم ربايي به زندان محکوم شد.
با اعتراض متهمان به حکم مجازات خود پرونده براي بررسي نهايي به شعبه 31 ديوان عالي کشور فرستاده شد که قضات ديوان حکم مجازات متهمان را تاييد کردند. با ارسال پرونده به شعبه اجراي احکام دادسراي شيراز نام دو برادر در فهرست اعدامي ها قرار گرفت و آن ها به زودي براي اجراي حکم پاي چوبه دار مي روند.
......................................................................ميله هاي زندان در انتظار شروري که از تبعيدگاه فرار کرد
جواني که به جرم شرارت به مجازات هاي مختلف و از جمله تبعيد در يکي از استان هاي جنوبي کشور محکوم شده بود، به دليل فرار از محل تبعيد به مدت ۳ سال روانه زندان شد.
اين فرد که «ح. م» نام دارد در دادگستري سبزوار به مجازات هاي مختلفي در ارتباط با شرارت، اخلال در نظم عمومي و ... محکوم شده بود که پس از تحمل بخشي از مجازات هاي خود و براي گذراندن دوران تبعيد به يکي از شهرهاي جنوبي کشور منتقل شد.
اين در حالي بود که مقامات قضايي متوجه شدند محکوم محل تبعيد را ترک کرده است بنابراين پرونده وي براي رسيدگي به شعبه ۶ دادگاه تجديدنظر خراسان رضوي ارسال و توسط قاضي محمد شمس گيلاني (رئيس) و مستشاران اين شعبه به دقت رسيدگي شد.
قضات باتجربه شعبه ۶ دادگاه تجديدنظر پس از بررسي دقيق محتويات پرونده، باقيمانده دوران تبعيد اين فرد را که حدود ۳ سال است به تحمل کيفر در زندان تبديل کردند و بدين ترتيب اين فرد شرور بايد قريب به ۳ سال ديگر را در زندان سپري کند.
خبرنگار ما در پي اطلاع از صدور اين راي در دادگستري خراسان رضوي، با رئيس شعبه ۶ دادگاه تجديدنظر تماس گرفت.
قاضي شمس گيلاني با تاييد اين راي قطعي و ابلاغ آن به محکوم مذکور به ديگر افراد و کساني که مدت محکوميت و دوران تبعيد خود را سپري مي کنند، هشدار داد: افرادي که بنا به دستورات و محکوميت هاي قضايي به تبعيد در شهري محکوم مي شوند، نبايد بدون مجوز قضايي محل تبعيد را ترک و مرتکب غيبت غيرموجه شوند؛ چرا که در صورت ارتکاب اين جرم برخورد شديدتري با آنان مي شود و سرنوشتي مشابه زنداني مذکور در انتظار آنان خواهد بود.
......................................................................
راز دزدی و کلاهبرداریهای مرد هزار چهره از زنان و دختران تنها، در جریان پیگیری پرونده سرقت در راه آهن فاش شد.
سرگرد ولی پور رئیس پلیس آگاهی راه آهن کشور در تشریح این خبر گفت: با اعلام وقوع سرقت کیف حاوی لپ تاپ و مدارک شناسایی مسافری در داخل ایستگاه راه آهن تهران،پروندهای تشکیل و جهت رسیدگی تخصصی به دایره پلیس آگاهی راه آهن تهران ارجاع داده شد.
ماموران آگاهی با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، رسیدگی تخصصی و تحقیقات پلیسی در جهت کشف،شناسایی و دستگیری سارق را در دستور کار خود قرار دادند.پس از چند روز مالباخته دوباره به دایره آگاهی مراجعه و اعلام کرد که فرد ناشناسی با وی تماس گرفته و به وی گفته که کیف مورد نظر را پیدا کرده و در صورت پرداخت 2 میلیون ریال آن را بازپس خواهد داد.
مالباخته در اظهارات ادامه داد با وجود پرداخت وجه مورد نظر کیف و مدارک را پس نداده است.
رئیس پلیس آگاهی راه آهن کشور با بیان اینکه با اطلاعات بدست آمده از شماره حساب و شماره تماس، تحقیقات فنی و پلیسی آغاز شد، گفت: ماموران در بررسی دریافتند که شماره حساب متعلق به دختری جوان به نام فریبا و شماره تماس نیز متعلق به دختری جوان دیگر به نام مریم است که باشناسایی هویت دقیق این افراد آنان دستگیر و در بازجوییهای جداگانه عنوان کردند چندی قبل با پسری جوان و شیک پوش که خود را «شکیب» یا «امیرعلی» معرفی کرده آشنا شده و پس از مدتی از سوی این پسر عاشق پیشه اغفال شده و او به بهانههای مختلف اموال این دختران از جمله کارت عابربانک، گوشی تلفن همراه، لپ تاپ، دوربین عکاسی و... را گرفته و متواری میشده است.
بررسیها نشان داد، متهم با انتخاب سوژه و طعمههای خود از بین دختران و خانمهای تنها و با معرفی خود با نامهای مستعار متعدد و دادن وعدههای واهی آنها را اغفال و نسبت به سرقت اموال آنان اقدام میکند و به این امید که مالباختگان بخاطر ترس از آبرو ریزی نزد خانوادههایشان اعلام شکایت علیه وی نمیکنند به اقدامات مجرمانه اش ادامه میداد.
در ادامه تحقیقات هویت مرد هزار چهره به نام خسرو شناسایی شد و ماموران دریافتند او 19 تیر ماه به اتهام سرقت در فردیس کرج دستگیر شده است.
ولی پور با بیان اینکه با هماهنگی قضایی متهم از زندان تحویل پلیس آگاهی داده شد، گفت: متهم در مواجهه حضوری با زنان و دختران به بزه ارتکابی اعتراف و مالخران این سرقتها را نیز به ماموران معرفی کرد.
وی با بیان اینکه درادامه تحقیقات دو نفر از دوستان خسرو که از سارقان موتور سیکلت بودند شناسایی و دستگیر شدند، اظهار داشت: تحقیقات برای شناسایی سایر مالبختگان و کشف سایر سرقتهای ارتکابی کماکان ادامه دارد.
رئیس پلیس آگاهی استان البرز از انهدام باند جاعلان حرفهای در این استان خبر داد.
سرهنگ حمیدرضا گلصباحی در این باره گفت: در پی دریافت خبری مبنی بر این كه دو تن در مردادماه اقدام به جعل و كلاهبرداری كردهاند، بررسی موضوع توسط كارآگاهان اداره مبارزه با جرائم جعل و كلاهبرداری آغاز شد.
رئیس پلیس آگاهی استان البرز ادامه داد: سرانجام پس از بررسی و تایید صحت خبر توسط كارآگاهان آنان با انجام هماهنگیهای قضایی اقدام به شناسایی محل دقیق فعالیت جاعلان در شاهین ویلا كرده و در یك عملیات هر دو متهم به هویت «آرش – ر» و «مهدی – و» را دستگیر كردند.
گلصباحی با بیان اینكه در بازرسی بدنی از متهمان یك جلد شناسنامه سفید ممهور به مهر اداره ثبت احوال، گواهینامه جعلی، كارت معاینهفنی، بیمهنامه و. .. كشف و ضبط شد گفت: متهمان پس از انتقال به پلیس آگاهی با انجام تحقیقات جامع پس از انكارهای مكرر ناچارا به بزه ارتكابی و تهیه شناسنامه جعلی برای چهار تن معترف شدند.
به گفته رئیس پلیس آگاهی استان البرز متهمان در اظهارات خود معترف شدند كه برای تهیه هر جلد شناسنامه 50 هزار تومان دریافت میكردند. وی با بیان اینكه در این راستا یكی از استفادهكنندگان از شناسنامه جعلی به هویت «مهدی – ع» با راهنمایی متهم شناسایی و دستگیر شد، اظهار كرد: پس از دستگیری متهم دیگر وی نیز در تحقیقات به بزه ارتكابی اعتراف كرد.
گلصباحی افزود: در بازرسی از منزل مهدی نیز اوراق هویتی نظیر شناسنامه، كارت ملی و. .. كه مجعول بودند نیز كشف و ضبط شد. رئیس پلیس آگاهی استان البرز با بیان اینكه پس از تكمیل پرونده متهمان به دادسرا معرفی و پس از آن با صدور قرار وثیقه روانه زندان شدند از شهروندان خواست در صورت اطلاع از وقوع چنین جرائمی مراتب را سریعا از طریق تماس با مركز فوریتهای پلیسی 110 اطلاعرسانی كنند.
مردی در دادگاه گفت: كار همسرم بیشتر از هر چیز در دنیا برایش اهمیت دارد و بر این اساس زندگیمان را به دلیل علاقهاش به كار، به كاممان تلخ كرده است.
زوج جوانی در دادگاه خانواده حضور یافتند و درخواست طلاق توافقیشان را به قاضی دادگاه ارائه كردند.
زن جوان كه 25 سال داشت با بیان اینكه جداییمان از یكدیگر به نفع آیندهمان است، گفت: متاسفانه انتخاب من برای شریك زندگیام كاملا اشتباه بود، زیرا تحت هیچ شرایطی نمیتوانیم یكدیگر را درك كنیم.
وی ادامه داد: شوهرم، من را مانعی برای پیشرفتش میداند و تصور میكند از زمانی كه با یكدیگر ازدواج كردهایم او دیگر نتوانسته بیدغدغه به زندگیاش ادامه دهد.
زن جوان افزود: به واسطه شغلم باید به سفرهای مختلفی بروم و شوهرم این موضوع را از ابتدا میدانست اما به محض شروع شدن زندگیمان بهانهگیریهایش زیاد شد به طوری كه سفرهای كاری من، زندگیمان را خراب كرده است.
وی خاطرنشان كرد: زمانی كه از سفرهای كاری به منزل برمیگردم شوهرم به دلیل لجبازیهای كودكانه به سفر میرود و تا زمانی كه من در تهران هستم به منزل نمیآید و اگر اعتراضی كنم به راحتی میگوید زمانی كه من میخواهم تو در كنارم باشی، نیستی به همین دلیل زمانی كه تو به منزل میآیی، من به سفر یا به منزل دوستانم میروم.
در ادامه جلسه دادگاه، شوهر این زن كه 28 سال داشت، گفت: دیگر به همسرم علاقه ندارم زیرا او تمام وقتش را برای كارش میگذارد و به من اهمیتی نمیدهد.
وی افزود: حدود 2 سال از شروع زندگیمان میگذرد اما همانند كسانی كه سالها از ازدواجشان گذشته با یكدیگر رفتار میكنیم و هیچ حسی نسبت به هم نداریم در حالی كه قبل از ازدواج علاقهمان به یكدیگر زبانزد خاص و عام بود.
مرد جوان گفت: میخواهیم از یكدیگر جدا شویم تا مانع پیشرفت هم نشویم زیرا كار همسرم از همه چیز برایش مهمتر است.
در ادامه جلسه دادگاه زن جوان گفت: من برای تامین هزینههای زندگی مجبورم كار كنم در غیر این صورت نمیتوانیم از عهده هزینهها برآییم اما شوهرم این موضوع را درك نمیكند، من نیز طلاق میخواهم و خواهان ادامه زندگی با او نیستم با اینكه روزی تنها هدفم زندگی كردن با او بوده است.
قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات زوج جوان آنها را به مصالحه دعوت كرد و حكمی مبنی بر طلاق صادر نكرد تا در جلسه آینده باردیگر موضوع مورد بررسی قرار گیرد.
......................................................................
سرنوشت سيــــاه
از بس که سرد و بیروح بود و مدام به افيونش چسبید، دنیا را برای من و بچههايم تیره و تار کرده بود.
هر زمان به وافور و منقل لعنتی نگاه میکردم حس زنی را داشتم که هوويي دارد و از این که همسرش تنها به رقیبش دل بسته و به وی توجهي نميكند حسرت به دل میشدم و آرزو داشتم تا گلوی رقیب زندگیاش را بگیرم و وی را از صحنه روزگار محو کنم، اما چیزی که مهم بود این بود که با این که رقیبم هر چند موجودات بیجانی بود اما از ترس همسرم حتی جرأت نمیکردم با چشم بد به آنها نگاه کنم چه رسد به این که بخواهم آنها را نابود کنم.
محسن به خاطر رفتارهای خشن و پرخاشگریهای پدرش از سن 12سالگی تا هماکنون که 16 ساله است به منزل پدر بزرگش پناه برده و هر هفته سری به ما میزند و رحیم نیز که تازه 3 سالگیاش را تمام کرده مجبور است تا در کنار من نامهربانیهای پدر بیقید و بندش را تحمل کند.
از بس كتكهاي شوهرم را به جان خريده و در خانه مردم کلفتی کردم تا هزینههای افيونش را در کنار مخارج زندگی بپردازم، خسته و کلافه شده بودم و در حالیکه جانم به لبم رسیده و به هیچ چیز این مرد لاقید دل خوشی نداشتم تصمیم گرفتم تا از وی جدا شوم.
راضی کردن همسرم برای جدایی حتی به صورت توافقی خیلی سخت بود، اما با کلی زحمت و دوندگی با ثابت كردن به دادگاه توانستم به دلیل اعتیاد همسرم، هزینه رهن خانه را به عنوان مهریه در کنار حضانت پسر کوچکم از وی گرفته و جدا شوم.
بعد از طلاق بود که فهمیدم زندگی با مردی خشن و معتاد با ادامه زندگی به عنوان زنی تنها تفاوت چندانی با هم ندارند. چرا که در هر خانهاي که کار میکردم، هر مردی که میفهمید من زنی تنها هستم مزاحمم ميشد و چنین وضعیتي عملاً آزارم میداد و در آن زمان تنها موردی که مرا به زندگی امیدوار میکرد عشق به بچههايم بود.
بالاخره بعد از گذشت 6 ماه برای این که خودم را از تیر نگاههای آلوده دیگران رها کنم به صورت موقت با پژمان که مانند من از همسرش جدا شده بود، با قرار دادن این شرط که هیچ کس از اقوام من نباید از این قضیه بویی ببرد، ازدواج کردم.
از سویی به خانوادهام که در شهرستان زندگی میکردند و بر این باور بودند که دختر با لباس سفید به خانه بخت میرود و با کفن از خانه شوهر خارج می شود، از جداییام چیزی نگفته بودم و از سوی دیگر شرمم میآمد تا به پسر بزرگم محسن بگویم که دوباره ازدواج کردهام. محسن در سنی بود که باور این موضوع برایش سخت بود و شاید به رگ غیرتش بر میخورد، شاید کسی باورش نشود که از ترس به همسر اولم نیز چیزی نگفتم.
در چنین اوضاعی درحالیکه همسر جدیدم هزینههای زندگیمان را میپرداخت و بعد از مدتی تازه یک ماهی طعم راحتی را چشیده بودیم همسر سابقم دم در خانهمان آمد و از من خواست به وی اجازه بدهم تا وارد منزل شود، هر چند برگرداندن وی سخت بود، اما تا پيش از آمدن همسرم با فحش و بد و بیراه گفتن و تهدید به تماس گرفتن با پلیس وی را رد کردم و بعد از یک ساعت در حالی که شوهرم وارد خانه شد چیزی نگذشت که دیدم دوباره آیفون خانه به صدا در آمد.
پژمان میخواست به سمت در برود که مانع وی شدم و درحالیکه فکر میکردم دوباره همسر سابقم است که مزاحم میشود از روزنهای که روی در وجود داشت بیرون را نگاه کردم و دیدم که پسرم محسن منتظر است که در را به رويش باز کنم، بنده خدا بعد از یک ماه به دیدنم آمد و اگر در را باز میکردم و شوهرم را در خانه میدید شاید فاجعهای به بار میآورد.
درحالی که جگرم برایش کباب شده بود و از پژمان میخواستم در کارم دخالت نکند، می دیدم که جگر گوشهام برای دیدن من و برادرش بیتابی میکند و مدام بر در میزند و مادر مادر میکند، پسر کوچکم با شنیدن صدای برادرش میخواست وی را صدا بزند و به سمت در برود که به کمک پژمان دهانش را گرفتیم و مانع باز کردن در بهوسیله وی شدیم، لحظه، لحظه بسیار تکان دهنده و عذابآوری بود، پسر بزرگم از آن سوی در بیتابی میکرد و دیگری در دستان من و ناپدریاش خودش را اسیر میدید، بعد از چند دقیقه از زیر در یک پاکت به داخل خانه افتاد و کمی بعد دیگر هیچ صدایی نيامد.
به سمت پاکت رفتم و آن را گرفتم و بازش کردم، داخل آن یک برگ یادداشت و دو قطعه تراول 50 هزارتومانی بود، محسن داخل آن با معصومیت تمام نوشته بود که مادر دلم برای تو و رحیم حسابی تنگ شده و به عشق شما هر شب با گریه میخوابم، چند وقتی است که سرکار میروم و ماهی 400 هزارتومان حقوق میگیرم، حالا که پدر نیست تا ما را عذاب دهد، آمده بودم تا با شما زندگی کنم، نمیدانم کجایی اما وقتی برگشتی با من تماس بگیر.
بعد از خواندن نامه با گریه و شکوه از بخت بد خودم و زندگی سیاه بچههايم وارد اتاقم شدم و دیدم گوشیام در حال زنگ خوردن است.
دوباره محسن بود، می خواست با من صحبت کند، جوابش را ندادم، اما متوجه شدم وی با نگرانی بیش از 50 بار با موبایلم تماس گرفت.
نمیدانم که چه کنم، شاید این باشد سرنوشت سیاه من!!
چارهاي نداشتم از پژمان خواستم تا رهايم كند تا با دو پسرم زندگي كنم يا ديگر به خانهام نيايد و در شرايط ديگري همديگر را ببينيم.
پژمان در كمال ناباوري پذيرفت و در حاليكه گريه ميكرد در خانه را پشت سرش بست و رفت.
حالا 3 سال از آن دوران ميگذرد، محسن مرد خانه شده و فهميده كه من شوهري دارم كه نگذاشتهام آنها با هم روبهرو شوند، به روي خودش نميآورد اما رفتارهايش نشان ميدهد كه من را درك ميكند و ...
......................................................................