به گزارش صراط ، نگاهی به اسناد نشان میدهد سازمان اطلاعات آمریکا از روشهایی مانند
«بازجوهای دیو و فرشته» و استفاده از داروهای روانگردان برای شستشوی مغزی
زندانیان استفاده کرده است.
نگاهی به اقدامات صورت گرفته در زندانهایی از آمریکا که پس از 11 سپتامبر 2001 با توجیه مبارزه با تروریسم ایجاد شدند نشان میدهد این اقدامات ادامه برنامههای تحقیقاتی این کشور برای توسعه فنون شکنجه و اعترافگیری بودند که در خلال جنگ سرد پیگیری میشدند.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به خصوص در خلال جنگ سرد آزمایشهای روانشناختی متعددی برای طراحی فنون شکنجه و اعترافگیری راهاندازی کرده بود. این برنامهها از سال 1947 با پروژهای موسوم به «پروژه چَتِر» آغاز شد و سپس با پروژههای دیگری به نامهای «بلوبرد»، «آرتیشاک» و غیره پیگیری شدند.
در سال 1953، سازمان سیا برنامههای اعترافگیری و کنترل ذهن خود را در قالب برنامه واحدی با اسم رمز «پروژه ام. کا. مالترا» سازماندهی کرد؛ علت یکپارچه شدن تحقیقات کنترل ذهن در قالب این برنامه این بود که رئیس وقت سازمان سیا، «آلن دالس» شکایت کرده بود: «برای انجام این فنون غیرعادی، به تعداد کافی خوک در اختیار نداریم.» (آلفرد مککوی، 2006؛
نگاهی به اقدامات صورت گرفته در زندانهایی از آمریکا که پس از 11 سپتامبر 2001 با توجیه مبارزه با تروریسم ایجاد شدند نشان میدهد این اقدامات ادامه برنامههای تحقیقاتی این کشور برای توسعه فنون شکنجه و اعترافگیری بودند که در خلال جنگ سرد پیگیری میشدند.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به خصوص در خلال جنگ سرد آزمایشهای روانشناختی متعددی برای طراحی فنون شکنجه و اعترافگیری راهاندازی کرده بود. این برنامهها از سال 1947 با پروژهای موسوم به «پروژه چَتِر» آغاز شد و سپس با پروژههای دیگری به نامهای «بلوبرد»، «آرتیشاک» و غیره پیگیری شدند.
در سال 1953، سازمان سیا برنامههای اعترافگیری و کنترل ذهن خود را در قالب برنامه واحدی با اسم رمز «پروژه ام. کا. مالترا» سازماندهی کرد؛ علت یکپارچه شدن تحقیقات کنترل ذهن در قالب این برنامه این بود که رئیس وقت سازمان سیا، «آلن دالس» شکایت کرده بود: «برای انجام این فنون غیرعادی، به تعداد کافی خوک در اختیار نداریم.» (آلفرد مککوی، 2006؛
«نگاهی به شکنجه: برنامه اعترافگیری آمریکا از جنگ سرد تا مبارزه با تروریسم»)
آلن دالس
در این پروژه بحثانگیز که در آن زمان با بودجه 25میلیون دلاری آغاز به کار کرد، صدها آزمایش بر روی آزمودنیهای انسانی در بیش از هشتاد موسسه و زندان آمریکا انجام شد.
«ریچارد هلمز» که از سال 1966 تا 1973 مدیر سازمان سیا بود اهداف این برنامه را اینگونه معرفی میکند:
«ما قصد داریم ساخت مادهای شیمیایی را بررسی کنیم که میتواند حالت روانی قابل بازگشت، غیرسمی و دگرگونشدهای تولید کند که ماهیت آن برای هر فردی قابل پیشبینی است. این ماده باید بتواند برای اعتبارزدایی از افراد، القای اطلاعات، کاشتن تلقین و سایر انواع روشهای کنترل ذهن به ما کمک کند.» (نقل از گولیشزک، 2003 در کتاب «به نام علم: تاریخچه برنامههای سری، تحقیقات پزشکی و آزمایشهای انسانی»).
از سال 1954 بود که سازمان سیا پروژهای با اسم رمز QKHILLTOP آغاز کرد تا فنون شستشوی مغزی به کار گرفته شده در چین را بررسی و روشهایی پیشرفته و موثر برای بازجویی و اعترافگیری طراحی کند.
شستشوی مغزی که با اسامی دیگری مثل کنترل ذهن، متقاعدسازی اجباری، بهرهکشی از ذهن، ذهنکشی، کنترل فکر و اصلاح فکر شناخته شده است به فرایند تغییر غیرارادی و ناآگاهانه نظام ارزشها، باورها و حتّی احساسات و هیجانات فرد گفته میشود؛ یافتههای روانشناسی عصبشناختی نشان میدهند شستشوی مغزی از طریق ایجاد تغییراتی در ساختار بیوشیمیایی قشر پیشانی مغز، بر رفتار، نگرش و هیجانات انسانها اثر میگذارد.
یافتههای علم روانشناسی نشان میدهند ارائه مکرر اطلاعاتی متناقض با باورهای پیشین فرد «تحت شرایطی کنترل شده و معین»، یکپارچگی شخصیت فرد را به هم ریخته و پس از مدتی تمام الگوهای عادات فرد را چنان دگرگون میکند که نظام جدیدی از باورها و هیجانات در وی جایگزین میکند؛ به گونهای که فرد ممکن است پس از قرار گرفتن در معرض تجربههای شستشوی مغزی عاشق کسی یا چیزی شود که پیشتر از آن متنفر یا گریزان بوده است.
تمام آنچه در برنامههای شستشوی مغزی بحثانگیز و غیراخلاقی است به عبارت «تحت شرایط کنترلشده» در تعریف بالا مربوط میشود زیرا ماهیت ارائه اطلاعات، حتی اگر به قصد تأثیرگذاشتن بر نظام ارزشی و باوری فرد باشد، چیزی نیست که ناپسند و غیراخلاقی باشد؛ بنابراین مورد بحثانگیز در برنامههای شستشوی مغزی همان «شرایط کنترلشده» است که باعث میشود فرد در بافتی نامعمول و در زمانی سریع دست از عادتها و اعتقادات پیشین خود بردارد و به ایده یا عقیدهای گرایش پیدا کند که تنها اندکی پیش مخالف سرسخت آن بوده است.
آلن دالس
در این پروژه بحثانگیز که در آن زمان با بودجه 25میلیون دلاری آغاز به کار کرد، صدها آزمایش بر روی آزمودنیهای انسانی در بیش از هشتاد موسسه و زندان آمریکا انجام شد.
«ریچارد هلمز» که از سال 1966 تا 1973 مدیر سازمان سیا بود اهداف این برنامه را اینگونه معرفی میکند:
«ما قصد داریم ساخت مادهای شیمیایی را بررسی کنیم که میتواند حالت روانی قابل بازگشت، غیرسمی و دگرگونشدهای تولید کند که ماهیت آن برای هر فردی قابل پیشبینی است. این ماده باید بتواند برای اعتبارزدایی از افراد، القای اطلاعات، کاشتن تلقین و سایر انواع روشهای کنترل ذهن به ما کمک کند.» (نقل از گولیشزک، 2003 در کتاب «به نام علم: تاریخچه برنامههای سری، تحقیقات پزشکی و آزمایشهای انسانی»).
از سال 1954 بود که سازمان سیا پروژهای با اسم رمز QKHILLTOP آغاز کرد تا فنون شستشوی مغزی به کار گرفته شده در چین را بررسی و روشهایی پیشرفته و موثر برای بازجویی و اعترافگیری طراحی کند.
شستشوی مغزی که با اسامی دیگری مثل کنترل ذهن، متقاعدسازی اجباری، بهرهکشی از ذهن، ذهنکشی، کنترل فکر و اصلاح فکر شناخته شده است به فرایند تغییر غیرارادی و ناآگاهانه نظام ارزشها، باورها و حتّی احساسات و هیجانات فرد گفته میشود؛ یافتههای روانشناسی عصبشناختی نشان میدهند شستشوی مغزی از طریق ایجاد تغییراتی در ساختار بیوشیمیایی قشر پیشانی مغز، بر رفتار، نگرش و هیجانات انسانها اثر میگذارد.
یافتههای علم روانشناسی نشان میدهند ارائه مکرر اطلاعاتی متناقض با باورهای پیشین فرد «تحت شرایطی کنترل شده و معین»، یکپارچگی شخصیت فرد را به هم ریخته و پس از مدتی تمام الگوهای عادات فرد را چنان دگرگون میکند که نظام جدیدی از باورها و هیجانات در وی جایگزین میکند؛ به گونهای که فرد ممکن است پس از قرار گرفتن در معرض تجربههای شستشوی مغزی عاشق کسی یا چیزی شود که پیشتر از آن متنفر یا گریزان بوده است.
تمام آنچه در برنامههای شستشوی مغزی بحثانگیز و غیراخلاقی است به عبارت «تحت شرایط کنترلشده» در تعریف بالا مربوط میشود زیرا ماهیت ارائه اطلاعات، حتی اگر به قصد تأثیرگذاشتن بر نظام ارزشی و باوری فرد باشد، چیزی نیست که ناپسند و غیراخلاقی باشد؛ بنابراین مورد بحثانگیز در برنامههای شستشوی مغزی همان «شرایط کنترلشده» است که باعث میشود فرد در بافتی نامعمول و در زمانی سریع دست از عادتها و اعتقادات پیشین خود بردارد و به ایده یا عقیدهای گرایش پیدا کند که تنها اندکی پیش مخالف سرسخت آن بوده است.
این فنون از یکی از اسناد از طبقهبندی خارج شده سازمان سیا استخراج شدهاند که در آن «آلن دالس»، رئیس وقت سازمان سیا در یادداشتی به «ادگار هوور»، رئیس پلیس «اف.بی.آی» فنون مغزشویی مورد استفاده در کشورهای کمونیستی را تشریح میکند. دولت آمریکا در پروژهای که در بالا شرح داده شد بررسی و آزمایش بر روی این فنون را آغاز کرد و پس از حوادث 11 سپتامبر در قالب پروژهای دیگر آنها را توسعه داد. فنون مغزشویی که در این سند به آن اشاره شده عبارتند از:
1- بازجویی به قصد فراخوانی پاسخ دلخواه
در این فن، فرد بازجو به قصد شستشوی مغزی از سوال، استدلال، تلقین فکری، تهدید، استهزاء، تمجید، دشمنی و روشهای دیگری برای فشار آوردن به زندانی استفاده میکند.
هدف
از به کار گیری این فن، سرعت بخشیدن به فروپاشی نظام ارزشی فرد و ایجاد
نظام باور جدیدی در ذهن وی است. فرد بازجو کسی است که در اینجا مسیر این
جلسه بازجویی را هدایت و فشارهایی که بر زندانی وارد میشود را مدیریت
میکند.
بر اساس این سند، بازجو قهرمانی است که قربانی نظرات مخالفش را به وی ارائه میکند و کسی که کاری میکند تا قربانی را به خود بسته کند.
2- شکنجه بدنی و تهدید به شکنجه
نکتهای که در شکنجه بدنی وجود دارد این است که باید به گونهای باشد که در فرد نوعی حالت تعارض ایجاد کند، یعنی باید فرد را بین دو یا چند گزینه مردد کند.
بر اساس این سند، بازجو قهرمانی است که قربانی نظرات مخالفش را به وی ارائه میکند و کسی که کاری میکند تا قربانی را به خود بسته کند.
2- شکنجه بدنی و تهدید به شکنجه
نکتهای که در شکنجه بدنی وجود دارد این است که باید به گونهای باشد که در فرد نوعی حالت تعارض ایجاد کند، یعنی باید فرد را بین دو یا چند گزینه مردد کند.
روش غرق مصنوعی یکی از روشهای شکنجه بدنی است
دو نوع شکنجه بدنی وجود دارند که اثرات روانشناختی آنها برای ایجاد تعارض روانشناختی در فرد، از شدید بودن درد موثرتر است.
اولین نوع آن شکنجهای است که قربانی در دردی که به وی وارد میشود (مثلا کتککاری) نقشی منفعل داشته باشد. تعارضی که در اینجا فرد تحمل میکند این است که آیا باید به مطالبات تن در بدهد یا اینکه درد را تحمل کند. تهدید به شکنجه معمولاً بیشتر از خود شکنجه در فرد تعارض ایجاد میکند و بنابراین برای مغزشویی کارسازتر است.
دومین نوع شکنجه این است که فرد را در یک نقطه برای چندین ساعت نگاه میدارند و یا او را در وضعیت دیگری که دردناک است قرار میدهند. اولین احساساتی که در چنین فردی تولید میشود، احساس مقاومت است. این احساس مقاومت در ساعتهای اولیه موجب میشوذ به فرد احساس برتری اخلاقی دست دهد، اما با گذشت زمان که احساس درد افزایش مییابد این احساس در فرد قربانی شکل میگیرد که عامل تداوم درد، همان عزم و ارادهای است که ساعاتی پیش به آن میبالید. در اینجاست که اولین تعارضهای لازم برای شستشوی مغزی در فرد شکل میگیرد.
3- کنترل ارتباطات
یکی از موثرترین ابزارهای شستشوی مغزی افراد، کنترل کردن ارتباطات آنها است. در این روش تمامی نامهها، مطالب خواندنی و تماسهای اجتماعی فرد (رو در رو یا با تلفن) کنترل میشود. نیاز به برقراری ارتباط در افراد آنقدر بالاست که هنگامی که کانلهای معمول بسته میشوند فرد به هر کانال دیگری روی میآورد، صرفنظر از آنکه آن کانال چه تبعات و پیامدهایی داشته باشد.
بسیاری از اسیران جنگی که در محیطهای جنگی به کردهها و ناکردههایشان اعتراف کردهاند در توجیه این کارشان میگویند احساس کردهاند این تنها راهی است که میتوانند به جهان بیرون بفهمانند آنها هنوز زندهاند.
وقتی فرد احساس میکند بازجو تنها راه تماسش با جهان خارج است، به بازجو وابسته میشود و به مرور تمایل بیشتری برای نگاه کردن به رویدادهای جهان مانند او پیدا میکند.
4- القای خستگی
این فن یکی از فنون موثر برای شکستن قدرت اراده فرد و تحلیل بردن تواناییهای اندیشه انتقادی وی است. محرومیت از خواب و استفاده از داروهای محرک و داروهای ضد افسردگی فرایند خستگی فرد را تسریع میکنند و باعث میشوند فرد زودتر انسجام شخصیتتش در برابر بازجو را از دست بدهد.
5- کنترل آب، غذا و دخانیات
در این روش مایحتاج زندگی فرد ابتدا به مدت چند روز دریغ میشود و سپس در ازاء هر همکاری، به وی غذا و آب زیادتری داده میشود.
6- تلقین انتقاد و خودانتقادی
در این فن تلاش میشود به فرد طوری القا شود که یکدنده و لجباز است و حاضر نیست نکات تازه یاد بگیرد. بسیاری از افراد قربانی به مرور تحت این القائات ذهنی شروع به انتقاد از خود میکنند. این خودانتقادیها به منزله بازکردن روزنههایی برای وارد شدن اطلاعات و ارزشهایی است که بازجو وظیفه دارد آنها را در ذهن قربانی بکارد.
7- بازجوهای «دیو و فرشته»
از جمله فنون دیگر برای شستشوی مغزی، وجود دو بازجوست که یکی نقش فردی خشن، تندخو و عصبانی را بازی میکند که به هیچ عنوان راضی نیست با قربانی کنار بیاید و دیگری بازجویی مهربان متین و رفتاری دوستانه است.
پس از آنکه قربانی ابتدا با عصبانیتها و لجاجتهای بازجوی «دیو» روبرو میشود، در مرحله بعد «فرشته» وارد کار میشود تا قربانی را از بلایایی که ممکن است در انتظارش باشند مصون نگاه دارد.
از آنجا که قربانی در آن شرایط طاقتفرسا چارهای جز اعتماد به این فرد مهربان ندارد، معمولا به خواستههای او که در واقع تفاوتی با خواستههای بازجوی «دیو» ندارد تسلیم میشود.
8- استفاده از داروهای روانگردان
داروهایی مانند ال.اس.دی، باربیتورات و آمفتامین میتوانستند در فرد حالتهای دگرگون هشیاری تولید کنند و فرد را به تابعیت از بازجو و دادن پاسخهایی مطابق میل وی ترغیب کنند.
این سند سازمان سیا انجام بررسیهای علمی بر روی دادههای روانگردان مانند ال.اس.دی را برای برنامه شستشوی مغزی این سازمان مجاز میکند.
با آنکه دولت آمریکا در سال 1973 پروژه کار بر روی «پروژه ام. کا. مالترا» که بررسی و توسعه این فنون را در دستور کار داشت متوقف کرد، پس از حادثه 11 سپتامبر این کشور مجدداً با راهاندازی «تیم مشاوره علوم رفتاری» توسعه این روشها و روشهای شکنجه را در زندان های آمریکا و از جمله زندان گوانتانامو پی گرفت.
روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز در گزارشی مورخ 2 جولای 2008 فاش کرد سازمان سیا از همین فنون شستشوی مغزی برای اعترافگیری یا شستشوی مغزی زندانیان استفاده کرده است. به عنوان مثال، روی «محمد القحطانی» که از مظنونان هواپیماربایی در 11 سپتامبر است اکثر این فنون به کار رفته بود.