شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۳:۵۴

خداحافظي بازیگر معروف با بازيگري

روز گذشته مطلبي با عنوان «آشپزي، بهانه‌اي براي نمايش ثروت و تجمل» در نقد سري جديد «شام ايراني» به نقل از سايت شبكه ايران در صفحه 10 «باني‌فيلم» به چاپ رسيد كه متأسفانه موجبات آزردگي خاطر لادن طباطبايي از بازيگران هنرمند سينما و تلويزيون كشورمان را فراهم كرد.
کد خبر : ۷۶۹۵۵
به گزارشی صراط ، روز گذشته مطلبي با عنوان «آشپزي، بهانه‌اي براي نمايش ثروت و تجمل» در نقد سري جديد «شام ايراني» به نقل از سايت شبكه ايران در صفحه 10 «باني‌فيلم» به چاپ رسيد كه متأسفانه موجبات آزردگي خاطر لادن طباطبايي از بازيگران هنرمند سينما و تلويزيون كشورمان را فراهم كرد. حال آنكه بخش‌هاي زيادي از نوشته مذكور به جهت رويكرد غيرمحترمانه و بعضاً توهين‌آميز آن در چاپ حذف شد و حتي تيتر آن را نيز تغيير داديم. علت اصلي درج مطالب يادشده، صرفاً عنايت به بحث تكثر آرا بود و نه تأييد كامل آن. با اين وصف، همين نسخه چاپ‌شده نيز موجب دلخوري شديد لادن طباطبايي، به عنوان يكي از چهره‌هاي اصلي حاضر در برنامه شام ايراني شد و او طي يادداشتي كه ديروز براي «باني‌فيلم» فرستاد، اعلام كرد از بازيگري خداحافظي خواهد كرد. با ابراز اميدواري نسبت به اينكه تصميم مزبور تنها واكنشي مقطعي و برآمده از عواطف حساس يك هنرمند به مطلب چاپ‌شده باشد و دلگيري اين بازيگر از روزنامه به درازا نكشد، نوشته او در ادامه از نظرتان مي‌گذرد.

 
مي‌خواستم مثل خانم جميله شيخي باشم

 
با سلام خدمت سردبير محترم تنها روزنامه تخصصی سينمای ايران، «بانی‌فيلم»

 
سردبير محترم بخش تلويزيون و خوانندگان عزيزی که توقع خواندن مسائل تخصصی را دارند، عادت کرده‌ايم که به مطالبی که در اين روزنامه چاپ می‌شود اطمينان کنيم. اينجانب به‌شخصه، هميشه با فراغ‌بال و اعتماد به کادر تخصصی اين روزنامه، در هر بخشی که درخواست شد، همکاری کرده‌ام. برای من بسيار عجيب و شوکه‌کننده بود که در بخش نگاه ديگران با نقدی در مورد (بفرمایید شام ایرانی) مواجه شدم که جمله به جمله از روی يک سايت خبری برداشته شده بود، اين نقد توسط شخصی که مطلقاً بی‌اطلاع از کوچک‌ترين و بديهی‌ترين مسائل جاری در تلويزيون و سينماست، نوشته شده است. البته دوستان گرامی در «بانی‌فيلم» لطف کرده‌اند و فحاشی‌ها و توهين‌های اين شخص نسبت به من را حذف کرده‌اند.

اجازه می‌خواهم که برای اولين و آخرين بار در طی دوران حرفه‌اي‌ام به مطلبی که بخشی از آن در مورد شخص من نوشته و چاپ شده است اعتراض کنم و در مورد اين قضاوت نادرست و مغرضانه درددل کنم.

دفاع و يا توضيح در باب ساختار برنامه، وظيفه من نيست. کارگردان و تهيه‌کننده بايد پاسخگو باشند. ولی چيزی که می‌دانم اين است که اگر اين شخص منتقد فقط کمی تحقيق می‌کرد، متوجه می‌شد که اين برنامه در انحصار هيچ شخص و شبکه و گروهی نيست و اولين بار در دهه 1970 در اروپا تولید و پخش آن شروع شد و پس از آن تا به امروز اکثر کشورها به سبک و سياق خود آن را ساخته‌اند و در اغلب آنها هم يک نفر روی تصوير حرف می‌زند. اسم اين برنامه هم معمولاً ترجمه همين جمله استCome and dine with me و در آخر اين جمله اسم کشور می‌آيد. اين است که حرص و جوش و جوسازی در مورد تقليد از چه و چه، به نظر بی‌مورد می‌رسد.

در عين حال عاملی که باعث شد من در منزلم را برای اولين بار روی ديگران باز کنم، همين بود. اين فکر را که ما هم «بفرماييد شام» خودمان را داشته باشيم پسنديدم. سال‌های دراز فکر جدا کردن زندگی خصوصی‌ام از حرفه را کنار گذاشتم و دل به دريا زدم. فکر کردم چه اشکالی دارد؟ بهتر است که بينندگان ببينند که ما هم زندگی عادی خودمان را داريم. خانواده، بچه، دغدغه والدين و.... ببينند که ما هم با هم شوخی می‌کنيم و برخلاف توقع منتقد سختگير کذايی (که انتظار بحث‌های وزين و سنگين را داشت) نه فيلسوف هستيم و نه اديب و نه سخنران.... می‌خواستم جوابی باشد برای خيلی از عزيزان که در صف نانوايی می‌پرسند: ا، شما هم تو صف نونوايی وامیستین؟

و با لبخند جواب می‌‌دهی: بله، آخه بچه‌ها سنگک دوست دارن!!

بله، ما هم گاهی خاله‌زنک می‌شويم... بله، غمگين می‌شويم، شاد می‌شويم، گريه مي‌کنيم، زار می‌زنيم، قهقهه می‌زنيم. بله ما هم برای همسران و فرزندانمان آشپزی می‌کنيم، لباس می‌شوريم، مريض می‌شويم، بيمارستان می‌رويم و... يادم هست يکبار زمانی که دخترم را باردار بودم، خانمی باتعجب از من پرسيد: ا... شما بارداريد؟ حميد فرخ‌نژاد وقتی شنيد با طنز خاص خودش گفت: آخه بعضی‌ها فکر می‌کنن بازيگرها مثل آميب از وسط نصف می‌شن!!!!

يک چيز ديگر که همه اين سال‌ها برای من آزاردهنده بود، اين است که: حتی اطرافيان ما اغلب بروز احساساتمان را نوعی نقش بازی کردن می‌دانند!! با ديالوگ: بازيگره ديگه، داره بازی می‌کنه... و اين جمله بشدت گروتسک است، متناقض است، ايهام دارد، طنزيست تلخ، من را ياد کافکا می‌اندازد. هيچوقت نفهميدم تعريف است يا توهين (البته فقط همين يک مورد را. درمورد حرف‌های منتقد کذايی مطمئنم توهين است!)... بله، خلاصه، ما 4 زن بازيگر، با جسارت تمام پيشقدم شديم. هر چهار نفر فکر کرديم که چيزی برای پنهان کردن نداريم... صاف و صادق و شاد جلوی دوربين رفتيم. چه می‌دانستيم صداقتمان دروغ، صافی‌مان، ادا و شاديمان، کودکانه تعبير می‌شود!!


بسيار جالب بود که اين شخص، منزل مرا مجلل و مرا ثروتمند معرفی کرده است. دوستانی که مرا می‌شناسند، می‌دانند که من بعد از سال‌ها دوندگی آپارتمانی 80 متری را با مصالح پيش ساخته، بر بام منزل پدري‌ام ساخته‌ام و تراسی که آنقدر چشم ايشان را گرفته است، در واقع پشت بام منزل پدرم است!!

این که پشت بام تبديل به تراس شده است، فکر اينجانب بود، چرا که می‌خواستم دخترم به‌راحتی در آن بازی کند. گلدان‌های بزرگ پلاستيکی را لب ديوار چيدم که بچه از لبه آن پايين نيفتد. شمشادها را با عرض معذرت خريدم، باقی گل‌ها را يا از حياط دوستان قلمه زدم يا کادو گرفتم و بعد از يکسال حاصل آن شد چيزی که اين دوست محترم ما را عصبی کرده است!! تازه، يکی از گلدان‌ها را هم سبزی خوردن می‌کارم. نديدند که حرص بخورند!


کليه اثاثی که در منزل ديده می‌شود، همگی دست دوم هستند و تنها بازسازی و مرمت شده‌اند، باعث افتخار است که هنر و سليقه اينجانب و توانايی‌ام در استفاده مناسب از وسايلی که با صرف ساعت‌ها وقت از سمساري‌های مناطق جنوب تهران خريده‌ام و بازسازی کرده‌ام و کنار هم قرار داده‌ام به نظر ايشان نشانه ثروت و تجمل می‌آيد. يک باربيکيو ساده به چشمشان آمده و آنقدر بی‌ادب هستند که به خانم همراه من توهين مي‌کنند و او را کلفت خطاب می‌کنند. خانمی که زمان‌هايی که من سر کار هستم، برای خانواده‌ام غذا می‌پزند. منتقد کذايی نگران نباشند، چون بندرت سر کار می‌روم، شايد در سال جمعاً ايشان 60 روز برايمان غذا بپزند!! باقی وقت‌ها خودم غذا می‌پزم و آشپز خوبی هم هستم. ايشان تا اندازه‌ای مشکل دارند که تلفظ باربيکيوی مرا مسخره می‌کنند و لابد سکته می‌کنند اگر بفهمند من چهار زبان ديگر غير از فارسی بلدم!! خب چاره چيست؟ هميشه به ياد گرفتن زبان علاقه داشتم و وقتم را با غيبت کردن از ديگران و تهمت زدن تلف نمی‌کردم!!! بابت استعدادم در آموختن زبان و لهجه‌های مختلف، اين منتقد بسيار باسواد و مؤدب، بايد مرا ببخشند. اين شخص که اين مطالب را به‌عنوان نقد نوشته است چه چيزی از زندگی من می‌داند که با لحنی توهين‌آميز مرا متهم می‌کند؟ چطور می‌فرمايد که ما چهار نفر نه آشپزی بلديم نه خانه‌داری می‌دانيم؟ مگر خانه‌مان آمده؟ یا دستپخت ما را خورده؟ به نظر مي‌آيد که ايشان فقط فيلم‌های هيچکاک و برگمان و... می‌بينند که در يک برنامه مفرح مسابقه‌اي دنبال تعليق می‌گردند. البته که باز هم دست مسئول اين صفحه در بانی‌فيلم درد نکند که حداقل فحاشی‌های اين شخص را حذف کرده‌اند. درعين حال تعجب می‌کنم از مسئول اين صفحه... آيا اصولاً هر چيزي را چاپ می‌کند و با تيتر نگاه ديگران، مسئوليت را از سر خود باز می‌کند؟


ابراز ناراحتی من برای خودم نيست. دختر 18 ساله نيستم که منتظر تعريف و تمجيد ديگران باشم، همه می‌دانند که 20 سال است کار حرفه‌ای می‌کنم. هرگز نه شکايت کردم، نه وارد حاشيه‌ها شدم و نه رنجيدم. برای من در زندگی از هر چيزی مهم‌تر احترام و اعتماد است. دارم می‌بينم که لحن نقد سينمای ما روز به روز مبتذل‌تر می‌شود. هر مطلب خاله‌زنکی و توهين‌آميزی چاپ می‌شود چرا که به نظر جسورانه مي‌آيد. دوستان: بين جسارت و بی‌ادبی، تنها يک خط باريک است. و هر انسان بی‌ادبی، جسور محسوب نمی‌شود.


تا آنجايی که شنيده‌ايم و ديده‌ايم و خوانده‌ايم، خبرنگار، يعنی کسی که خبرها را گردآوری می‌کند و به همراه ملزومات آن (عکس، فيلم و...) تحويل می‌دهد تا چاپ شود. روزنامه‌نگار: عقايد شخصی و تحليل خود را برپايه دانشی که بايد بسيار عميق‌تر از موضوع مورد بحث باشد، می‌نگارد. آن هم چاپ می‌شود. و اما منتقد، آن هم از نوع سينمايی‌اش.... چه عرض کنم؟... مختصر اينکه شلوغ کردن و توهين کردن را به عنوان نقد به رسانه‌ها خوراندن هم، خودش هنر می‌خواهد!

قبل از بازی در سريال «راز پنهان» تصميم خودم را جهت خداحافظی با دنيای بازيگری گرفته بودم و راز پنهان آخرين بازيگری من در مقابل دوربين بود. بازيگری هميشه عشق من بوده و هست... کنکاشی بود برای به تعالی رسيدن...

سعی بر انسان بهتري بودن. از اساتيدم، از کارگردان‌ها و بازيگران همکارم و از تک به تک عوامل هر صحنه‌ای، بسيار آموختم. اميدوارم که بتوانم آموخته‌هايم را در جهتی ديگر، به سود ديگران به‌کار ببندم.


در اين مدت طولانی، دلخوشی من، توجه و حمايت هموطنانم بود و تمام سعی‌ام را کردم که در لحظات حضور بر پرده سينما يا صفحه تلويزيون، وقت گرانقدرشان را ارج بنهم.


زمانی که بازيگری را شروع کردم، تصميم داشتم مثل نازنينم، خانم جميله شيخی باشم. زمانی که ايشان فوت کردند، روحشان شاد، گفتم من هم مثل او تا آخرين روزهای زندگی بر صحنه می‌مانم. اما، زمان انسانی دايره‌وار نمی‌گذرد. وقتی حرفی برای گفتن نداری، بايد بروی ... شاد و پيروز باشيد.
نظرات بینندگان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۵۶ - ۰۷ شهريور ۱۳۹۱
۲
۱
این همه بد و بیراه به رییس جمهورمون میدن صداش در نمیاد ، حالا این خانم چرا اینقدر شلوغش کرده؟

مادر ایشون دبیر فیزیک دوم دبیرستان ما بودند و برخلاف ایشون خیلی متواضع، صبور و دوست داشتنی
ا
پسرك
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۲۹ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۱
۰
۱
سن خانمها كه بالا ميره زود رنج ميشن واي به روزيكه بازيگر هم باشن صد بار هم گفتم مواظب اين قبيله بازيگران زن باشين كه خداي نكرده بهشون برنخوره .خانم من از شما معذرت ميخوام شما خوبين خدا حافظي كه كردي اجرت با خدا هميشه به يادت هستيم حالا به زندگيت برس .حضور پر رنگي هم كه نداشتي ترو تميز خداحافظ
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۰ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۱
۱
۰
بسه دیگه خجالت بکشین با این نظراتتون...خانم طباطبایی خیلی هم حق داره!خودتون رو بذارید جای کسی که20سال کار حرفه ای کرده و یکهو توی یه روزنامه مزخرفات ازش چاپ میکنند!معلومه که آدم ناراحت میشه!به نظر من لادن طباطبایی اصلا شلوغش نکرده،حرف حق هم میزنه...من اکثر سریال ها و فیلم های ایشون از جمله راز پنهان رو دیدم،بازیگر عالی هستند و واقعا حیفه که با دنیای بازیگری خداحافظی کنند،من که متاثر شدم...
امیر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۷ - ۱۱ شهريور ۱۳۹۱
۸
۰
اتفاقا خانم طباطبایی بازیگر درجه ۳ ایران نیست
منتقد -نازنین شادپی- (که احتمالا تنها و تنها نگاه طبقاتی داشته و با این نگاه طبقاتی با اعصاب خراب و با کینه توزی! این مطلب رو نوشته) یادش نبوده که فقط یکی از کارهایی خانم طباطبایی کار کرده «ولایت عشق» بوده
با تمام سختی هایی که یه کار تاریخی می تونه داشته باشه، با اسب سواری ها و افتادن ها و ...