هر کس مدتي در پرسپوليس هست و پولي ميگيرد معروف ميشود و ميرود. بعد هم که ميرود آرزو ميکند تيم سابقش با سر به زمين بخورد. چرا؟ چون خودش نيست و منافعي ندارد. نشانههايي در تمام تيمهاي سالهاي اخير پرسپوليس ديده ميشود که صحت اين ادعا را ثابت ميکند.
همين حالا مانوئل ژوزه ميگويد شما نميتوانيد به من مشورت بدهيد. شما فقط ميتوانيد به من بگوييد برو! اين که مانوئل ميگويد به من ميتوانيد بگوييد برو، کاملا نشان ميدهد که او با توجه به قرارداد دو ساله و 2/3 ميلياردياش بيميل نيست همين حالا برود و تمام پولش را بگيرد. مسئله فقط اين نيست که بعضي از بازيکنان پرسپوليس ژوزه را قبول ندارند بلکه ژوزه هم خيلي از بازيکنان فعلي پرسپوليس را قبول ندارد و حتي در يکي از بازيها با اشاره به سرش ميگفت اينها مغز ندارند!
***
ژوزه حرف زور نميزند. او اگر برود پولش را ميخواهد. ژوزه يک کاسب است که فقط در اين دو سالي که با پرسپوليس قرارداد دارد تيمش را دوست دارد. اما او قطعا عاشق پرسپوليس نيست. اشتباه نشود. يکسري از اين پيشکسوتهايي که امروز ژوزه را ميکوبند هم عاشق نيستند اتفاقا آنها هم کاسبند.
آنها هم پرسپوليس را فقط با خودشان و براي خودشان ميخواهند. عاشق پرسپوليس کسي است که به دل هواداران نگاه کند. وقتي شما به دل هوادار نگاه کني فرقي نميکند ژوزه مربي باشد. استيلي باشد، دنيزلي باشد، مايليکهن باشد يا هر کس ديگري. براي هوادار بيش از هر چيز سرنوشت پرسپوليس مهم است نه سرنوشت آدمها. خيليها آمدند و حتي 10، 15 سال در پرسپوليس ماندند اما مردم آنها را در کوچه و خيابان نميشناسند يا اگر بشناسند به قول معروف تحويل نميگيرند. خيليها آمدند کيسهاي دوختند و رفتند اما اين وسط کمتر کسي عاشق خود پرسپوليس بود و کمتر کسي غصه هوادار را ميخورد و با او اشک ميريخت.
***
پرسپوليس را يک عده به خاطر پولش دوست دارند، يک عده به خاطر شهرتش و يک
عده به خاطر مسائل سياسي و بده بستانهاي آنچناني. متاسفانه اکثر مسئولان
ورزشي و حتي قديميهاي خود پرسپوليس اينگونهاند آن وقت از يک فوتباليست
بيست و چند ساله که طبيعتا پول و شهرت را دوست دارد چه انتظاري ميرود؟
اينکه فوتبال عوض شده و علمي شده و خيلي چيزهايش نسبت به 20، 30 سال قبل
عوض شده همه درست اما پرسپوليس همين امروز و در شهريور 91 همچنان عاشق
ميخواهد و کمبود آدمهاي عاشق را احساس ميکند. اين کمبود حتي از کمبود
هافبک دفاعي به مراتب بدتر است. کمبود هافبک دفاعي را شايد بتوان با چند
جابهجايي جبران کرد اما کمبود عاشق را نميشود. آدمهايي که امروز با هر
پست و عنواني در پرسپوليس هستند اول بايد از خود بپرسند چقدر اين تيم را
دوست دارند و چقدر عاشقش هستند؟
آيا به فرض يک بازيکن نيمکتنشين حاضر است با نظر مربياش کنار بيايد و بعد از هر پيروزي در حالي که خودش بازي نکرده به خاطر مردم خوشحال باشد؟ عاشق بودن فقط با حرف و مصاحبه و ژست عاشقي گرفتن ممکن نميشود. عشق يک مسئله کاملا دلي است و پرسپوليس امروز علاوه بر تمام مشکلات فني و غيرفنياش کمبود آدمهاي عاشق را که واقعا تيم را به خاطر مردم دوست داشته باشند، احساس ميکند.