هوس بازی مردان متأهل، نزول خواری زنان چادری، عشقهای پنهان پدر و مادر و این روزها هم خواستگاری دختر جوان شهرستانی از یک پیرمرد، این است وصف سوژههای ناب سریالهای تلویزیونی برای کورس با برنامههای فارسی زبان ماهواره.
به گزارش صراط، روزهایی که در سیمای جمهوری اسلامی ایران، زنان چادری در نقش های کلفت و نوکر به تصویر کشیده میشدند اگر همتی بر شکستن سکوت مسئولان درباره این حرمتشکنی وجود داشت امروز شاهد رسوخ سوژه های بیمار سریالهای شبکههای ماهوارهای فارسی زبان به عنوان سوژه ناب شبکههای داخلی در کشورمان نبودیم.
خانواده اسلامی و ایرانی همان چیزی است که سالها به داشتن آن در دنیا فخر فروختیم و حرمتش را والا نگاه داشتیم. اسنادی از آن در تمدنمان گرد آوردیم و اسلام را الگو برای حفظ حریم آن قرار دادیم. هر کسی از آن سوی مرزها برایمان گفت از آنچه آنها ندارند پاسخ گفتیم و «خانواده» را در عمق جان و شریعتمان، مقدس خواندیم.
اما این روزها به بدترین شکل در زمین آنهایی که به همین داشته ها غبطه می خوردند بازیگردان شده ایم. آنها شبکه های فارسی زبان به راه می اندازند و سریال هایی می سازند تا «حریم خانواده» را در اذهان ما خوار و سبک جلوه دهند و مروج بی حیایی و پرده دری شوند که البته حرجی بر آنها نیست اما چه کسانی و با چه اهدافی پای تکرار این سوژه ها را به سیمای جمهوری اسلامی ایران باز می کنند؟
آیا منافذ غربیل تلویزیون بیش از حد باز شده است که هر نویسنده و تهیه کننده ای با هر تفکری از آن می گذرد یا توان رقابت با شبکه های ماهواره ای وجود ندارد که برای جذب مخاطب به هر سوژه بیماری رو می آورند؟ یک روز چادر به سر «ثریا» می کنند و ارتباط پنهانی و صیغه ای او با یک پیرمرد را دور از چشم فرزندان نشان می دهند و دست آخر، عامل مرگ پیرمرد را گیر کردن «چادر» به پای زن می خوانند، روز دیگر «مرتضی و لیلا» را برای یک سریال خلق می کنند تا برای عمل به یک خرافه، از دیوار مردم بالا بروند، جعل سند کنند، به بچه دزدی، دروغ و دور زدن خانواده متوسل شوند تا در ماه رمضان هر گناهی را با نفی حق الله و حق الناس، با زدن یک ضربدر، سبک بشمارند. یا شخصیت «خسروخان» را به تصویر می کشند تا آموزشی باشد برای هماهنگی های آقایان چند همسره و این روزها هم «عاطفه» را میهمان خانه های ایرانی کرده اند تا دختر چادری شهرستانی را نشان دهند که به زور خانواده، چادر به سر کرده و دور از چشم آنها خانه مجردی گرفته و به پیرمرد مدیرعامل شرکتی که در آن کار می کند پیشنهاد همسری دهد.
وقیحانه ترین سوژه ها در همین شبکه های داخلی قابل دیدن است و دفاع سازندگان آنها هم شنیدنی.
آنها قضاوت درباره سریال هایشان را به بعد از پایان سریال موکول می کنند، در حالی که در بیش از 30 قسمت هر آنچه می خواهند را به خورد مردم می دهند و دست آخر در قسمت پایانی سریال، آن هم پس از فشار منتقدان، سعی می کنند پایان عبرت آموز را برای قصه، رقم بزنند.اگر روزگاری فیلم «دختری با کفش های کتانی» در سینمای ایران فیلمی بود که هر خانواده متدینی حاضر به دیدن آن به همراه جوان و نوجوانش نمی شد این روزها در تمام خانه ها در شبکه های داخلی تلویزیون که در هر دورافتاده ترین روستایی قابل دسترس است به موضوعاتی می پردازند که اعضای خانواده در کنار هم از دیدن آنها لب می گزند و در کلنجار با هضم فرهنگ تزریقی به ظاهر امروزی، تخم شک نسبت به پدر، مادر، همسر و فرزند را در دلشان می کارند.
آیا سریال های خانوادگی حدود یک دهه پیش همچون «پدر سالار» یا «خانه سبز» که هر قسمت آن درسی از زندگی و یادآوری کانون گرم و سالم خانواده با روابطی برگرفته از فرهنگ اسلامی و بومی کشورمان بود، از اقبال بیننده برخوردار نبود که نویسندگان و تهیه کنندگان سیما دست به دامان سوژه هایی شده اند که هر عمل پسندیده ای را به سخره بگیرند و قبح هر زشتی را بریزند؟
ای کاش مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ارزیابی انجام دهند که چند درصد از خانواده های متدین ایرانی، نه تنها ماهواره نمی بینند بلکه به دلیل وضعیت رنگ و لعاب بازیگران و مجریان تلویزیون، پخش آهنگ های فراتر از زیرزمینی و نمایش فیلم ها و سریال های با موضوعات خیانت، چندهمسری، روابط آزاد دختر و پسر و... قید دیدن تلویزیون را هم زده اند.
آیا مسئولان صدا و سیما بر این باورند که به هر قیمتی و با ارائه هر سوژه ای باید مخاطب را پای تلویزیون کشاند، آن هم با موضوعاتی که حتی فراتر از فیلم فارسی ها و شبکه های خارجی است؟ حداقل در شبکه های خارجی، بیننده به دلیل تفاوت فرهنگی که از نظر ظاهر و حجاب می بیند احساس همزادپنداری نمی کند اما در شبکه های داخلی با پرداختن به موضوعات نابهنجاری که شاید در جامعه، یک درصد از مردم را هم دربرنگیرد نسبت به ترویج آن گام برداشته می شود.
خانواده اسلامی و ایرانی همان چیزی است که سالها به داشتن آن در دنیا فخر فروختیم و حرمتش را والا نگاه داشتیم. اسنادی از آن در تمدنمان گرد آوردیم و اسلام را الگو برای حفظ حریم آن قرار دادیم. هر کسی از آن سوی مرزها برایمان گفت از آنچه آنها ندارند پاسخ گفتیم و «خانواده» را در عمق جان و شریعتمان، مقدس خواندیم.
اما این روزها به بدترین شکل در زمین آنهایی که به همین داشته ها غبطه می خوردند بازیگردان شده ایم. آنها شبکه های فارسی زبان به راه می اندازند و سریال هایی می سازند تا «حریم خانواده» را در اذهان ما خوار و سبک جلوه دهند و مروج بی حیایی و پرده دری شوند که البته حرجی بر آنها نیست اما چه کسانی و با چه اهدافی پای تکرار این سوژه ها را به سیمای جمهوری اسلامی ایران باز می کنند؟
آیا منافذ غربیل تلویزیون بیش از حد باز شده است که هر نویسنده و تهیه کننده ای با هر تفکری از آن می گذرد یا توان رقابت با شبکه های ماهواره ای وجود ندارد که برای جذب مخاطب به هر سوژه بیماری رو می آورند؟ یک روز چادر به سر «ثریا» می کنند و ارتباط پنهانی و صیغه ای او با یک پیرمرد را دور از چشم فرزندان نشان می دهند و دست آخر، عامل مرگ پیرمرد را گیر کردن «چادر» به پای زن می خوانند، روز دیگر «مرتضی و لیلا» را برای یک سریال خلق می کنند تا برای عمل به یک خرافه، از دیوار مردم بالا بروند، جعل سند کنند، به بچه دزدی، دروغ و دور زدن خانواده متوسل شوند تا در ماه رمضان هر گناهی را با نفی حق الله و حق الناس، با زدن یک ضربدر، سبک بشمارند. یا شخصیت «خسروخان» را به تصویر می کشند تا آموزشی باشد برای هماهنگی های آقایان چند همسره و این روزها هم «عاطفه» را میهمان خانه های ایرانی کرده اند تا دختر چادری شهرستانی را نشان دهند که به زور خانواده، چادر به سر کرده و دور از چشم آنها خانه مجردی گرفته و به پیرمرد مدیرعامل شرکتی که در آن کار می کند پیشنهاد همسری دهد.
وقیحانه ترین سوژه ها در همین شبکه های داخلی قابل دیدن است و دفاع سازندگان آنها هم شنیدنی.
آنها قضاوت درباره سریال هایشان را به بعد از پایان سریال موکول می کنند، در حالی که در بیش از 30 قسمت هر آنچه می خواهند را به خورد مردم می دهند و دست آخر در قسمت پایانی سریال، آن هم پس از فشار منتقدان، سعی می کنند پایان عبرت آموز را برای قصه، رقم بزنند.اگر روزگاری فیلم «دختری با کفش های کتانی» در سینمای ایران فیلمی بود که هر خانواده متدینی حاضر به دیدن آن به همراه جوان و نوجوانش نمی شد این روزها در تمام خانه ها در شبکه های داخلی تلویزیون که در هر دورافتاده ترین روستایی قابل دسترس است به موضوعاتی می پردازند که اعضای خانواده در کنار هم از دیدن آنها لب می گزند و در کلنجار با هضم فرهنگ تزریقی به ظاهر امروزی، تخم شک نسبت به پدر، مادر، همسر و فرزند را در دلشان می کارند.
آیا سریال های خانوادگی حدود یک دهه پیش همچون «پدر سالار» یا «خانه سبز» که هر قسمت آن درسی از زندگی و یادآوری کانون گرم و سالم خانواده با روابطی برگرفته از فرهنگ اسلامی و بومی کشورمان بود، از اقبال بیننده برخوردار نبود که نویسندگان و تهیه کنندگان سیما دست به دامان سوژه هایی شده اند که هر عمل پسندیده ای را به سخره بگیرند و قبح هر زشتی را بریزند؟
ای کاش مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ارزیابی انجام دهند که چند درصد از خانواده های متدین ایرانی، نه تنها ماهواره نمی بینند بلکه به دلیل وضعیت رنگ و لعاب بازیگران و مجریان تلویزیون، پخش آهنگ های فراتر از زیرزمینی و نمایش فیلم ها و سریال های با موضوعات خیانت، چندهمسری، روابط آزاد دختر و پسر و... قید دیدن تلویزیون را هم زده اند.
آیا مسئولان صدا و سیما بر این باورند که به هر قیمتی و با ارائه هر سوژه ای باید مخاطب را پای تلویزیون کشاند، آن هم با موضوعاتی که حتی فراتر از فیلم فارسی ها و شبکه های خارجی است؟ حداقل در شبکه های خارجی، بیننده به دلیل تفاوت فرهنگی که از نظر ظاهر و حجاب می بیند احساس همزادپنداری نمی کند اما در شبکه های داخلی با پرداختن به موضوعات نابهنجاری که شاید در جامعه، یک درصد از مردم را هم دربرنگیرد نسبت به ترویج آن گام برداشته می شود.
سیمای جمهوری اسلامی ایران رسالت بزرگی را در جهت دهی، آموزش و یادآوری تمدن و تدین مردم بر دوش دارد که در این راستا در شرایط کنونی، نکته بینی و ظرافت بیش از پیش مسئولان در سوژه یابی و به کارگیری برنامه سازان سالم و صالح را در این رسانه ملی می طلبد.
راستی چه بلایی داره سرمون مییاد. خیانت، دروغ، بیحیایی، و دست آخر هم تربیت دختر و پسر بچه هایی که پا به پای پدر و مادرشون میشینند و این سریالها رو میبینند. امیدوارم مسئولان صدا و سیما فکری به حال سریالهای تلویزیون بکنند. واقعا این وضعیت نگران کننده است.