سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۱

پسری که جای سارق کشته شد/ گفتگو با پسری که دوستش را گشت/ گرفتاری رئیس دزدان با کفش‌های نوک ‌تیز/ نیت سیاه یک جن‌گیر برای2 خواهر ساده ‌لوح

روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث جراید را از نظرتان می گذرانیم.
کد خبر : ۸۱۳۷۸
"صراط" - روزانه حوادث بسیاری پیرامون ما اتفاق می افتد . از قتل و سرقت گرفته تا کلاهبرداری و خیانت . از اینرو ، تنها جهت مطالعه وقایع صورت گرفته برای زندگی بهتر و عبرت آموزی از این حوادث بخشی از اخبار حوادث جراید را از نظرتان می گذرانیم.
 

پسرش را به جاي سارق كشت

سخنگوي پليس ايالت كانكتيكات روز گذشته گفت: يك آموزگار مدرسه ابتدايي شهر نيوفيرفيلد شب هنگام در دفاع مشروع از خود در مقابل خانه اش به سوي  يك نوجوان نقابدار ظاهرا قصد سرقت داشت شليك كرد و او را به قتل رساند. اما لحظاتي بعد متوجه شد كه وي پسر 15 ساله اش بوده است.

خواهر جفري جوليانو كه در مجاورت او سكونت دارد هراسان با او تماس گرفت و گفت كه سارقي به قصد سرقت وارد حياط خانه اش شده است. جفري هم براي كمك به خواهرش تفنگش را برداشت و از خانه بيرون آمد. در همين هنگام فردي نقابدار با لباس تيره را مشاهده كرد كه اسلحه به دست به سويش مي آيد. جفري هم به سوي او شليك كرد.

ماموران پليس كه بلافاصله در محل حاضر شدند جسد نوجوان را غرق در خون در ورودي خانه عمه اش يافتند در حالي كه پدرش روي چمن حياط نشسته بود.

تايلر جوليانو نوجوان 15 ساله براي شخصيت آرامش شهرت داشت و بزرگ ترين تفريح او به پرواز درآوردن هواپيماهاي مدل بود.

هنوز مشخص نيست نوجوان قصد سرقت از منزل عمه اش را داشته يا اين يك شوخي بچگانه بوده كه به فاجعه انجاميده است. درعين حال، پليس در مورد اسلحه اي كه تايلر در دست داشته توضيحي نداده و معلوم نيست كه واقعا اسلحه اي در كار بوده است يا خير.

خانواده جوليانو كه متولد شهر كوچك نيوفيرفيلد بوده همگي به حسن اخلاق و انجام كارهاي عام المنفعه شهرت داشته و نزد ساكنان شهر بسيار محبوب هستند.

سخنگوي پليس ايالتي گفته است كه تحقيقات در مورد اين حادثه آغاز شده است. هنوز اتهامي عليه جفري طرح نشده است و قرار است جسد تايلر كالبدشكافي شود. در طول هشت سال گذشته هيچ قتلي در اين شهر كوچك رخ نداده بود و نرخ جرايم جزايي در شهر نيوفيرفيلد بسيار اندك است. مترجم: بهرام افتخاري.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

دعوا با رفيق‌ کشي پايان يافت

حامد مي‌گويد زماني كه دست به قتل زد، مست بود و اگر در حالت هوشياري بود هيچ وقت جسارت كشتن يك آدم را نداشت.

اين ادعاي حامد از سوي نماينده دادستان رد مي‌شود و مي‌گويد مداركي در پرونده هست كه نشان مي‌دهد آنها با هم از قبل درگيري داشتند. نماينده دادستان تهران مي‌گويد: حادثه زماني اتفاق افتاد كه درگيري حامد و مقتول به پايان رسيده‌ بود. حامد از او فاصله گرفته و به جايي رفته‌ بود. پسر نوجوان بعد از اين‌كه به خانه رفت و چاقو برداشت به سمت مقتول حركت كرد و او را غافلگير نمود و به قتل رساند.

نماينده دادستان در مورد چگونگي حادثه مي‌گويد: روز حادثه حامد و دوستانش به قهوه‌خانه‌اي نزديك خانه‌شان مي‌روند، زماني كه پسران نوجوان به قهوه‌خانه مي‌روند مشروب خورده‌ بودند و همين هم باعث مي‌شود تا با ميز كناري درگير شوند. اين درگيري منجر به اخراج‌شان از قهوه‌خانه شد. اين درگيري تمام شد، اما حامد كه هنوز عصباني بود به خانه رفته و با چاقو برگشته و ضربه‌اي به مقتول زده و باعث مرگ او شده‌ است. بنابراين به عنوان نماينده دادستان براي او درخواست مجازات كرده‌ام.

نماينده دادستان تهران مي‌گويد: هرچند متهم نوجوان از كرده‌ خود پشيمان است، اما او مرتكب قتل عمد شده و مجرم است و به عنوان يك مجرم درخواست مجازات او را كرده‌ايم. طبق معمول هيات قضات به اولياي‌دم هم پيشنهاد بخشش كردند، اما اين‌كه چه مجازاتي براي متهم در نظر گرفته ‌شود بستگي به درخواست اولياي‌دم و تصميم دادگاه دارد.

از نظر دادسرا شرب ‌خمر و درگيري منجر به قتل اتهامي است كه به حامد وارد شده ‌است و من اين نكات را در كيفرخواست ذكر كردم.

گفته‌هاي نماينده دادستان در حالي است كه متهم قتل را قبول دارد، اما عمدي بودن آن را نمي‌پذيرد. گفت‌و‌گو با اين جوان را بخوانيد:

چه مدتي است در زندان هستي و چرا؟

اتهامي كه به من وارد كردند قتل عمد ‌است به همين خاطر در زندان هستم.

اتهام را قبول داري؟

قبول دارم كه سعيد به دست من كشته‌ شده ‌است، اما قسم مي‌خورم كه به عمد اين كار را نكردم.

با متهم رابطه دوستي داشتيد؟

بله، ما خيلي با هم دوست بوديم و چندين بار هم مسافرت رفته‌ بوديم.

پس چرا او را كشتي؟

راستش عصبي شده ‌بودم و حال درستي نداشتم. البته نمي‌خواستم او را بكشم و فقط مي‌خواستم با چاقو بزنمش، اما وقتي كه چاقو را به سمتش پرت كردم ضربه به گردنش وارد شد.

توضيح بده درگيري چطور اتفاق افتاد؟

من و دوستانم در قهوه‌خانه نشسته‌ بوديم. سعيد و دوستانش هم آنجا بودند. آنها به ما اعتراض كردند كه چرا اينقدر سر و صدا مي‌كنيم، من هم عصباني شدم و گفتم به شما ربطي ندارد. درگيري از اينجا آغاز شد، وقتي با هم دعوا كرديم صاحب آنجا عصباني شد و من را بيرون كرد. گفتم نبايد اين كار را مي‌كرديد. سعيد به سمت من حمله كرد و من را زد. زورش زياد بود و نمي‌توانستم حريفش شوم.

درگيري شما تمام شده ‌بود، چه شد كه دوباره برگشتي؟

درگيري تمام نشده‌ بود، او من را زد و من هم نتوانستم تلافي كنم، آنقدر عصباني شدم كه نتوانستم خودم را كنترل كنم و به او گفتم اگر مردي همين‌ جا صبر كن برگردم. به خانه رفتم و چاقويي برداشتم.

تو به سمت خانه رفتي و چاقو برداشتي. اين كار به زمان نياز دارد و بايد در اين مدت آرام مي‌شدي، چرا اين اتفاق نيفتاد و تو به سمت مرد جوان حمله كردي؟

راستش آرام‌تر شده ‌بودم، اما غرورم بشدت جريحه‌دار شده‌ بود. مي‌خواستم به دوستانم بگويم من رفتم كه دعوا كنم، اما سعيد ترسيده و برگشته‌ بود، به همين خاطر هم دوباره برگشتم، اما در واقع دلم مي‌خواست همه چيز تمام شود و او هم رفته‌ باشد.

وقتي برگشتي سعيد هنوز منتظر بود؟

بله، او هنوز ايستاده بود و تا من را ديد دوباره توهين كرد و من هم عصبي شدم و با چاقو به او حمله كردم.

چرا ضربه را به رگ گردنش زدي؟

نمي‌خواستم اين كار را بكنم، قصدم اين بود كه ضربه را به دستش بزنم اما نشد، او سرش را حركت داد و چاقو به گردنش برخورد كرد.

چرا چاقو را به پايش نزدي و آن را به سمت نقطه حساس بدنش زدي؟

من چاقوكش نبودم و نمي‌دانستم ضربه‌اي كه وارد مي‌كنم بايد چطور باشد كه سعيد كشته نشود. اول چند ضربه به سمت شكمش كشيدم تا بترسد و برود، اما او بيشتر به من فحش مي‌داد و بيشتر به من حمله مي‌كرد. خواستم چاقويي به دستش بزنم و عصبانيتم را خالي كنم و بروم كه اين اتفاق افتاد.

ضربه كشنده چطور وارد شد؟

چاقو را به سمت دستش بردم، او دستش را بالا برد و سرش را پايين آورد و در اين حين ضربه به گردنش برخورد كرد.

دادگاه تو را براي بررسي وضع رواني به پزشكي قانوني معرفي كرد و سالم تشخيص داده‌ شدي. فكر مي‌كني دچار مشكل رواني هستي؟

من هيچ وقت بيمار نبودم و دارويي هم استفاده نكردم، زماني كه خواستند من را به پزشكي قانوني منتقل كنند گفتم كه سالم هستم، اما آنها گفتند بايد بررسي شود. من هيچ وقت ادعا نكردم به خاطر بيماري رواني اين كار را كردم.

زماني كه دست به قتل زدي واقعا مست بودي؟

مشروب خورده‌ بودم و حالت عادي هم نداشتم، اما اين‌طور نبود كه در حال خودم نباشم و بدحال باشم. من متوجه كارهايم بودم.

قبل از اين‌كه زنداني شوي چه مي‌كردي؟

مدتي بود درسم را رها كرده‌ بودم و با پدرم كار مي‌كردم. پدرم مرد خوبي بود، او سعي مي‌كرد به من كمك كند.

خانواده‌ات براي رضايت اقدام كرده‌اند؟

راستش پدرم بعد از اين‌كه من زنداني شدم بيمار شد و در بستر بود تا اين‌كه چند روز قبل فوت كرد. به خاطر اتفاقي كه افتاد و مرگ پدرم خودم را مقصر مي‌دانم. من باعث شدم او اين‌طور عذاب بكشد و تا پايان عمرم هم گرفتار اين عذاب خواهم بود.

فكر مي‌كني اولياي‌دم رضايت بدهند؟

نمي‌دانم آنها از قصاص گذشت مي‌كنند يا نه، اما درخواست دارم من را ببخشند، حتي اگر مي‌خواهند قصاص كنند. اين حادثه را من مرتكب شدم و كار من بود كه سعيد كشته شد، اما تاوان آن را همه پس مي‌دهند. به خاطر اين اتفاق خيلي ناراحتم و از خانواده سعيد درخواست دارم من را ببخشند و خواهش مي‌كنم بيشتر از اين خانواده‌ام را تنبيه نكنند. من هر شب براي سعيد نماز مي‌خوانم و دعا مي‌كنم تا در آن دنيا راحت باشد و گناهانش بخشيده ‌شود، اميدوارم خانواده‌اش هم من را ببخشند.

برادر حامد تلاش زيادي براي جلب رضايت اولياي‌دم مي‌كند. او در دادگاه به پاي اولياي‌دم افتاد و درخواست كرد كه برادرش را ببخشند. هر چند تا به حال موفق نشده، اما مي‌گويد هر كاري كه لازم باشد براي جلب رضايت اولياي‌دم مي‌كند.

او مي‌گويد: بعد از زنداني شدن حامد، پدرم بيمار شد و من و مادرم گرفتار نگهداري از او شديم. پدرم خيلي نگران حامد بود و از من قول گرفت كه به برادرم كمك كنم و من هم گفتم كه اين كار را خواهم كرد و به خاطر قولي كه به پدرم دادم، هر كاري كه لازم باشد انجام خواهم داد. ما و اولياي‌دم همسايه هستيم و رابطه خوبي ‌هم داشتيم، بارها با پسرشان مسافرت رفتيم. اين دعوا باعث شد تا رابطه ما به هم بخورد.
 
مي‌دانم كه درخواست بخشش از آنها زياده‌خواهي است، اما خواهش مي‌كنم به برادرم يك فرصت دوباره بدهند. او هنوز 17 سالش تمام نشده ويك نوجوان است. قول مي‌دهم هر كاري بخواهند و هر خواسته‌اي داشته‌ باشند انجام ‌دهم تا آرامش پيدا كنند. من به دست و پاي آنها افتادم و باز هم مي‌افتم و درخواست مي‌كنم كه برادرم را ببخشند. ما هم به اندازه آنها زجر كشيديم، هرچند آنها مستحق اين زجر نبودند و برادرم قاتل است، اما از آنها درخواست دارم به نصيحت بزرگان دين توجه داشته ‌باشند و بدانند لذتي كه در عفو هست در انتقام نيست.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

دستگيري سارقان قمه به دست

چند روز پيش مردي با مركز فوريت‌هاي پليسي 110 تهران تماس گرفت و خبرداد كه دو سارق قمه به دست به يك راننده و چند رهگذر در شمال غرب تهران حمله ور شده و قصد جان آنها را دارند.

درپي اين تماس، ماموران انتظامي با حضور در محل حادثه پي بردند سارقان قمه به دست با رها كردن مرد راننده، پيش از حضور پليس متواري شده‌اند.

به دنبال اين اتفاق ماموران به تحقيق از راننده پرداختند كه معلوم شد، وي در غرب تهران دو مرد را به عنوان مسافر سوار خودرو كرده تا آنها را دربست به محله ديگري منتقل كند. در ميانه راه دو مسافر با چاقو او را تهديد كرده و به زور پول‌هايش را دزديده‌اند سپس از راننده خواسته‌اند توقف كند.

با توقف خودرو، سارقان پياده مي‌شوند تا فرار كنند كه راننده با بوق‌هاي ممتد مردم را متوجه سارقان كرده و با فرياد براي دستگيري متهمان از مردم در خواست كمك مي‌كند. چند رهگذر كه متوجه ماجرا شده بودند به كمك راننده مي‌شتابند تا سد راه دزدها شوند، اما موفق به دستگيري متهمان نمي‌شوند.

در پي اين اظهارات، مردم حاضر در محل نيز گفتند قصد سد راه دزدهاي قمه به دست را داشته‌اند كه با قمه تهديد شدند و ناچار از ادامه تعقيب متهمان صرف‌نظر كردند.

ماموران انتظامي با اطلاعاتي كه از شاكي و شاهدان حادثه به‌دست آوردند، مشخصات دزدهاي فراري را در اختيار گشت‌هاي انتظامي قرار دادند.

جستجوها ادامه داشت تا اين‌كه ساعاتي بعد ماموران انتظامي هنگام گشتزني در غرب تهران به مردي ظنين شدند كه كيف بزرگي را با خود حمل مي‌كرد و شباهت بسياري به يكي از دزدهاي فراري داشت. با سد راه اين مرد و بازرسي كيف وي معلوم شد او چاقو، پيچ گوشتي، گوشي تلفن همراه و ديگر ابزار‌هاي دزدي حمل مي‌كند. بنابراين متهم بازداشت و براي تحقيقات به پليس آگاهي منتقل شد.

اين مرد در بازجويي مقدماتي ادعا كرد كيف متعلق به يكي از دوستانش بوده و مي‌خواسته به او تحويل دهد و سارق نيست.

در پي اظهارات متناقض متهم، راننده‌اي كه شاكي پرونده بود به پليس آگاهي احضار شد و در مواجهه حضوري او را شناسايي كرد و گفت او يكي از سارقان زورگير است كه با حمله به وي پول‌هايش را سرقت كرده است.

اعتراف دزد خشن

با به دست آمدن اين سرنخ، متهم دوباره بازجويي شد و اين بار اعتراف كرد با يكي از دوستانش به عنوان مسافر سوار خودروي شاكي شده بودند و با تهديد چاقو پول‌هايش را سرقت كردند، اما به محض پياده شدن از خودرو مردم متوجه ماجرا شده و قصد دستگيري‌شان را داشتند كه آنها را نيز با چاقو تهديد كرده و متواري شد‌ه‌اند.

علاوه بر اين سرقت و تهديد، اقدام به جيب‌بري در اتوبوس كرده و با اين روش گوشي تلفن همراه مرد مسافري را نيز دزديد‌ه‌اند كه گوشي در كيف ضبط شده از سوي پليس است.

در پي اعتراف متهم، ماموران با صاحب گوشي مسروقه تماس گرفتند و معلوم شد ساعاتي پيش گوشي وي سرقت شده است.

بنابراين گزارش، در پي اعتراف مرد سارق، او با قرار قانوني از سوي بازپرس گلي‌پور، رييس شعبه سيزدهم دادسراي ناحيه دو تهران روانه زندان شد. تحقيقات تكميلي از متهم براي دستگيري ديگر همدست فراري‌اش و برملا شدن ديگر جرايمشان ادامه دارد.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

گرفتاری رئیس دزدان با کفش‌های نوک‌تیز

کفش‌های نوک‌تیز با پاشنه‌های خوابیده کافی بود تا پیرمرد ثروتمند دزد شبانه خانه‌اش را به چنگال پلیس بیندازد.

رئیس باند دزدان وقتی نشانه‌های کفش‌های خودش را شنید چاره‌ای جز اعتراف ندید.

ساعت 11 شب 10 مرداد‌ماه سال‌جاری پیرمرد و پیرزن 90 ساله‌ای در تماس با پلیس 110 از دزدیده‌ شدن وسایل خانه‌شان توسط 4 دزد خبر دادند.

دقایقی بعد که تیمی از پلیس برای رسیدگی به این ماجرا پا در خانه زوج سالخورده در شمال تهران گذاشتند پیرمرد که از ترس به زور می‌توانست صحبت کند به ماموران گفت: هنوز یک ساعت نبود خوابیده بودیم که با صدای باز شدن در ورودی خانه از خواب بیدار شدیم، احساس کردم چند مرد وارد خانه‌مان شده‌اند، از ترسم نمی‌دانستم چکار کنم، گوشی موبایلم هم در پذیرایی بود و نمی‌توانستم به پلیس زنگ بزنم، بنابر‌این سعی کردم با داد و فریاد آنان را فراری بدهم که ناگهان در تاریکی اتاق متوجه حضورشان شدم.
 
من و همسرم نمی‌توانستیم آنان را ببینیم، یکی از دزدان که صدایی خراشیده داشت نور چراغ قوه‌ای را روی صورتم انداخت و گفت اگر صدایم در‌بیاید من و همسرم را با چاقو خواهند کشت، من از وحشت به حرفشان گوش کردم و تا زمانی که از خانه‌ام خارج شوند هیچ حرفی نزدم. با ادعای پیرمرد وحشت‌زده تیمی از پلیس برای یافتن سرنخی از دزدان شب‌رو وارد عمل شدند و همزمان با بررسی بانک اطلاعاتی مجرمان حرفه‌ای در شاخه دزدان خانه‌رو، از کمد جواهرات و درهای ورودی خانه انگشت‌نگاری کردند که بررسی‌هایشان نشان می‌داد دزدان از دستکش استفاده کرده‌اند و بسیار حرفه‌ای هستند.
 
در تجسس‌های دیگر کارآگاهان دزدان قدیمی که با استفاده از این شیوه و شگرد دست به دزدی می‌زدند را تحت ردیابی‌های ویژه قرار دادند ولی شواهد نشان می‌داد آنان نیز در ماه‌ها و سال‌های گذشته دستگیر و روانه زندان شده‌اند.
همچنان که پلیس در مسیر تحقیقات هیچ سرنخی از دزدان حرفه‌ای به دست نیاورده بود، پیرمرد صاحبخانه که به دنبال قالیچه و تابلو‌فرش‌هایش بود موفق شد یکی از تابلو‌فرش‌هایش را در یک مغازه‌‌ فرش‌فروشی ببیند و بدین‌ترتیب کارآگاهان را در جریان گذاشت. بر این اساس کارآگاهان که سرنخ جدیدی از دزدان به دست آورده بودند به مغازه فرش‌فروشی رفتند و مرد مغازه‌‌دار را تحت بازجویی‌ گرفتند که وی ادعا کرد تابلو‌فرش را از زنی جوان به نام «رقیه» که همسایه‌شان است در ازای فرش 6 متری دستباف تعویض کرده است.
 
در ادامه با راهنمایی مرد فرش‌فروش، کارآگاهان موفق شدند خانه این زن را شناسایی کنند و با تعقیب و مراقبت‌های شبانه‌روزی همسر وی به نام «محمد» را که یکی از دزدان سابقه‌دار بود شناسایی کنند. در شاخه دیگر تحقیقات مشخص شد محمد پس از آزاد شدن همراه 2 سابقه‌دار قدیمی دیگر به نام «ناصر» و «رضا» تشکیل تیم سرقت داده‌اند و خانه‌های ویلایی را تحت دستبرد قرار می‌دهند. با روشن شدن ماجرا، کارآگاهان در عملیاتی غافلگیرانه وارد خانه محمد شدند و وی را که قصد داشت از طریق در مخفی که داخل حیاط خانه‌اش بود فرار کند، دستگیر کردند و در بازرسی از خانه‌اش چند قالیچه ابریشمی که متعلق به پیرمرد 90 ساله بود را به دست آوردند.
 
محمد در ابتدای بازجویی ادعا کرد پلیس وی را به اشتباه دستگیر کرده و وی پس از آزادی توبه کرده و دیگر دست به هیچ دزدی نزده است و قالیچه‌ها و تابلوفرش را از مرد جوانی به ارزش 2 میلیون تومان خریده است. کارآگاهان در عملیاتی دیگر و برای دستگیری 2 همدست دیگر این مرد تبهکار موفق شدند ناصر و رضا را نیز در یکی از پاتوق‌هایشان در حال مصرف شیشه، دستگیر کنند که هر دوی آنان در همان لحظات ابتدایی دستگیری به گمان اینکه محمد به سرقت‌ها اعتراف کرده است حقیقت را بیان کردند.
 
پیرمرد با روبه‌رو شدن با دزدان گفت آن شب برق‌های خانه‌ام خاموش بود و نتوانستم چهره‌ دزدان را ببینم و فقط وقتی نور چراغ‌قوه برای دقایقی روی پاهایمان افتاد دیدم که آن دزد کفش قیصری نوک‌تیز دارد و پاشنه‌های آن را هم خوابانده است. این ادعا جالب بود چرا که کارآگاهان می‌دانستند محمد کفش خاص قیصری پوشیده و پاشنه‌های آن را خوابانده است چرا که وقتی قرار بود بند‌های کفش و کمربندش را پیش از انتقال به بازداشتگاه از وی بگیرند این مرد گفته بود کفش‌هایش قیصری است.

محمد با همان کفش‌ها پیش‌روی پیرمرد پولدار ایستاد و وی با دیدن کفش‌های خاص دزد گفت شک ندارد محمد همان مردی است که چراغ‌قوه در دست داشت. محمد نمی‌دانست چه بگوید و با توجه به مدارک پلیسی چاره‌ای جز اعتراف ندید و به سرقت‌هايش با همدستي ناصر و رضا اعتراف كرد.

بنا بر این گزارش، با توجه به شناسایی شدن این 3 تبهکار، پلیس فلاور‌جان موفق به شناسایی 10 خانه‌ای که توسط آنان تحت دستبرد قرار گرفته است، شد.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

نیت سیاه ابلیس جن‌گیر برای2 خواهر ساده‌لوح

مرد جن‌گیر با این ادعا که خانه‌های 2 خواهر ساده‌لوح پر از روح‌های شیطانی است به اجرای نیت سیاه خود پرداخت.

2 باجناق نیز ادعاهای این مرد ابلیس را باور کردند غافل از اینکه چه سرنوشتی در کمین همسرانشان است. در حالی که پلیس به دنبال ارائه شکایتی از سوی 2 مرد و همسرانشان علیه جن‌گیر جوان، لوازم و ادوات مربوط به این کار را از خانه وی به دست آورده است، این مرد شیاد خود را بی‌گناه می‌داند.
 
بنابر این گزارش، چندی پیش 2 خواهر با شوهرانشان با مراجعه به پلیس کلانتری ادعا کردند مرد جوانی با سوءاستفاده از اعتماد آنها اقدامات عجیبی در خانه‌شان انجام داده است. به دنبال طرح این شکایت به دستور بازپرس پرونده اکیپی از ماموران پلیس تحقیقات در این‌باره را آغاز کردند. 2 خواهر جوان که به ادعای شوهرانشان قربانی توطئه‌اي شوم شده بودند در نخستین مرحله تحقیقات تحت بازجویی قرار گرفتند.
 
یکی از این 2 خواهر که 28 ساله است در این‌باره گفت: من و خواهرم در طبقات اول و دوم یک ساختمان زندگی می‌کنیم و از مدت‌ها پیش هر از چندگاهی در زمان‌هایی که در خانه تنها بودیم صداهای عجیب و غریبی از 2 طبقه بالایی که خالی بود شنیده می‌شد. این صداها موجب ترس و وحشت ما شده بود ‌طوری که گاهی جرات تنها ماندن در خانه را پیدا نمی‌کردیم.
 
چندی پیش شوهرم که از این وضع خسته شده بود موضوع را با یکی از دوستانش در میان گذاشت، او از سر دلسوزی مرد جوانی را که «عباس» نام دارد و میان بچه‌محل‌هایشان به «عباس جن‌گیر» شهرت دارد برای حل مشکل ما معرفی کرد. یک روز وی همراه جوان جن‌گیر وارد خانه ما شدند. عباس جن‌گیر به محض ورود به حیاط نگاهی به نمای بیرونی ساختمان انداخت و با تعجب گفت: در مجتمع شما 90 برادر جن زندگی می‌کنند که تعدادی از آنها جزو جن‌های خوب و بی‌آزارند و بقیه به‌طور مداوم سعی در آزار رساندن به شما دارند.
 
 وی از ما خواست تکه‌کاغذی برایش بیاوریم، سپس وسایل و لوازمی که مورد نیازش بود را روی کاغذ نوشت. بر اساس درخواست وی، ما باید تکه‌هایی از پوست آهو، خرس، ببر و یک عدد سنجاق برایش آماده می‌کردیم. وی در بالای تکه‌کاغذ نوشته بود برای بیرون راندن جن‌ها نیاز به 17 جلسه کار از یک تا 5 ساعت دارد. با تهیه مقداری از این لوازم، جن‌گیر چند روز بعد به خانه ‌ما آمد.
 
پس از خواندن چند ورد از همه خواست به طبقه چهارم بروند و تنها به من گفت چون جن‌ها بیشتر از همه مرا اذیت می‌کنند پایین بمانم تا وی کار بیرون راندن جن‌ها را آغاز کند. درخواست عجیبی داشت که نپذیرفتم، وقتی مقاومت مرا دید تهدید کرد اگر هر کاری خواست انجام ندهم یک گروه از جن‌های بد را به جانم انداخته و آسایش زندگی‌ام را برهم می‌زند که باز هم مخالفت کردم. در این هنگام او مایعی را به دستانم زد که احساس کردم پلک‌هایم کم‌کم سنگین می‌شود و پیش از آنکه بتوانم از آپارتمان بیرون بیایم بیهوش شدم.
 
وقتی بیدار شدم ابتدا فکر کردم برای لحظه‌ای دچار سرگیجه شده‌ام ولی وقتی به ساعت نگاه کردم متوجه شدم 5 ساعت در خواب بوده‌ام. مرد جن‌گیر وقتی دید من چشم‌هایم را باز کرده‌ام با حرکات عجیب و غریبی ادعا کرد تعدادی از جن‌ها را از وجود من بیرون کرده است. وی با بیان اینکه یک هفته بعد برای مرحله دوم کار باز می‌گردد، خواست در این مدت نزد شوهرم کاملا پوشیده لباس بپوشم. وقتی وی رفت به این خواسته‌اش مشکوک شدم ولی به روی خودم نیاوردم، عصر همان روز ناگهان متوجه نوشته‌هایی روی پوست بدنم شدم، خیلی ترسیده بودم و به شوهرم حرفی نزدم.
 
یک هفته گذشت، عباس بار دیگر به آپارتمان ما آمد، این‌بار من و خواهرم با هم نزد او ماندیم، وقتی او خواست همان کارهای هفته گذشته را روی ما انجام دهد نسبت به گفته‌هایش مشکوک شدم و ماجرا را با شوهرم در میان گذاشتم. با توجه به این شکایت، پلیس خانه مرد جن‌گیر را ردیابی و وی را بازداشت کرد. وی در جریان بازجویی‌های انجام گرفته با دروغ خواندن همه گفته‌های 2 خواهر جوان ادعا کرد: من یک برق‌کار هستم، مدتی پیش آنها از من خواستند برای خارج کردن ارواح خبیثه از آپارتمانشان ورد بخوانم.
 
من هم چون کمی از این قضیه سررشته دارم تنها به خواسته‌شان عمل کرده و 250 هزار تومان از آنها گرفتم. این ادعاها در حالی از سوی مرد جن‌گیر 34 ساله مطرح شد که پلیس در بازرسی از خانه وی همه ادوات و وسایل مورد نیاز این کار را پیدا کرد ولی عباس جن‌گیر ادعا می‌کند این لوازم متعلق به وی نیستند. بنابر این گزارش، عباس به دستور بازرس پرونده برای انجام تحقیقات تکمیلی تحت بازجویی پلیس قرار دارد.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

آزادم كنيد تا به عروسي دخترم بروم!

متهم كه موسي نام دارد، بعد از تأييد حكم اعدامش از سوي ديوان عالي كشور، موفق به جلب رضايت از اولياي‌دم شد و روز گذشته از جنبه عمومي جرم پاي ميز محاكمه حاضر شد.

۲۱ ارديبهشت ماه سال گذشته مأموران پليس اسلامشهر در جريان قتل كودك پنج ساله‌اي به نام نيما قرار گرفتند. پدر نيما در تحقيقات به پليس گفت پسر خردسالش از سوي صاحبخانه‌اش كه مرد ۷۵ ساله‌اي به نام موسي است، با ضربه چاقو هدف قرار گرفته و كشته شده است.
اين مرد توضيح داد: آن روز موسي به در خانه آمد تا كرايه خانه را بگيرد. من پولي نداشتم تا به او بدهم. از موسي مهلت خواستم تا وقت ديگري براي گرفتن پولش بيايد. اما او فحاشي كرد و از خانه‌ام رفت. هنوز مدت زيادي از رفتنش نگذشته بود كه زنگ خانه را زدند. وقتي در را باز كردم موسي سطلي در دست داشت كه داخل آن قير مذاب بود. مي‌خواست قير مذاب را به صورت من بپاشد. من ترسيدم و به طرف كوچه فرار كردم. او هم مرا دنبال كرد تا قير را روي من بپاشد اما موفق نشد و من دور شدم.

موسي از تعقيب كردن من دست برداشت و به طرف خانه‌ام حركت كرد. ترسيدم نكند بلايي سر اعضاي خانواده‌ام بياورد. بنابراين به طرف خانه‌ام رفتم. وقتي به در خانه رسيدم ديدم كودك خردسالم را كه در حياط مشغول بازي بود، با چاقو زخمي كرده است. از اين كار او وحشت كردم و بچه‌ام را به بيمارستان بردم اما پزشكان گفتند او به دليل شدت جراحت فوت شده است.

مأموران بعد از انجام تحقيقات موسي را بازداشت كردند. او به جرم خودش اقرار كرد و گفت: وقتي مستأجرم از دست من فرار كرد، عصباني بودم. نمي‌دانم براي چه به كودك بي‌گناه او حمله كردم و او را با چاقو هدف قرار دادم. بعد از انجام بررسي‌هاي نهايي متهم در شعبه ۷۱ دادگاه كيفري استان تهران پاي ميز محاكمه حاضر شد.

در حالي كه اولياي‌دم درخواست قصاص كرده بودند، متهم بعد از برگزاري جلسه محاكمه به قصاص محكوم شد.

سپس پرونده به ديوان عالي كشور فرستاده شد و قضات ديوان نيز بعد از بررسي پرونده رأي دادگاه را تأييد كردند. بنابراين در حالي كه پرونده براي طي كردن مراحل اجراي حكم به دادسراي جنايي فرستاده شده بود، متهم با پرداخت ديه موفق به جلب رضايت خانواده مقتول شد. بنابراين وي روز گذشته از جنبه عمومي جرم محاكمه شد.

در ابتداي جلسه، روشن، نماينده دادستان تهران از هيئت قضات خواست متهم مطابق با ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامي از جنبه عمومي جرم محاكمه شود.
سپس متهم مقابل هيئت قضائي ايستاد و گفت: من از اتفاقي كه افتاده است پشيمان هستم و در زندان تنبيه شده‌ام. شما اسم زندان را مي‌شنويد اما من در آن جا زجر زيادي مي‌كشم.

متهم گفت: بعد از حادثه با خودم مي‌گويم چرا بايد با اين سن در زندان باشم و لباس متهمان را به تن كنم. متهم ادامه داد: من نجار بودم و حالا هم در زندان نجاري مي‌كنم. براي تهيه پول ديه همه زندگي‌ام را فروخته‌ام و جايي براي زندگي ندارم. اگر از زندان آزاد شوم بايد دنبال جايي براي زندگي باشم. وي گفت: چند سال قبل همسرم فوت شد و با دخترم كه به تازگي نامزد كرده، زندگي مي‌كردم. حالا از شما درخواست مي‌كنم كه از من گذشت كنيد و مرا آزاد كنيد تا در مراسم عروسي دخترم شركت كنم.

قاضي عزيزمحمدي بعد از شنيدن آخرين دفاع متهم با اعضاي دادگاه وارد شور شد.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

حکم قطع يد يک سارق به زودي در ملاء عام اجرا مي شود

دادستان عمومي و انقلاب شهرستان دزفول از صدور حکم قطع يد (4 انگشت) براي يک سارق در اين شهرستان خبر داد.به گزارش ايسنا، صادق ابوهلال در اين‌باره اظهار کرد: به دنبال سرقت‌هاي شبانه از منازل، از طريق پليس اقدامات ويژه‌اي انجام شد.وي ادامه داد: فردي با هويت «ر.ح» دستگير شد و به ارتکاب چندين فقره سرقت حدي و تعزيري، ورود به عنف و تخريب منازل شکات اعتراف کرد.
 
دادستان دزفول افزود: پس از صدور کيفرخواست و ارسال پرونده به دادگاه عمومي جزايي، به لحاظ احراز جميع جهات و شرايط و خصوصيات 16 گانه ذيل ماده 198 قانون مجازات اسلامي از باب سرقت موجب حد از منازل شکات، متهم به قطع 4 انگشت دست راست محکوم شد که به زودي در ملاء عام اجرا خواهد شد.
برچسب ها: حوادث قتل جنایت